درس بعد

اوامر

درس قبل

اوامر

درس بعد

درس قبل

موضوع: ماده و صیغه امر


تاریخ جلسه : ۱۴۰۳/۳/۷


شماره جلسه : ۹۶

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • تعلیقۀ محقق اصفهانی بر فرمایش مرحوم آخوند

  • اشکال اول بر صاحب کفایة

  • اشکال دوم بر صاحب کفایة

  • بررسی کلام محقق اصفهانی

  • مبنای مختار

  • نظراتی دیگر در مساله

  • منابع

دیگر جلسات
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحيمْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ


خلاصۀ بحث گذشته
بحث در سایر صیغ انشائیه غیر از صیغه امر بود. مرحوم آخوند فرمود مطلب در سایر صیغ انشائیه نیز مثل صیغه امر است که معنای موضوع له این صیغه­ها یک وجود انشائی است و معانی دیگر جزء دواعی هستند که در مقام استعمال و بعد الترکیب و الجمله آن معانی را می­فهمیم. ازاین­رو این معانی ربطی به موضوع له و دلالت تصوری از صیغه ندارند. مثلا لیتَ به دلالت وضعی یعنی تمنی انشائی، اما تمنی حقیقی عبارت است از داعی متکلم در هنگام استعمال این صیغه. بنابراین زمانی که خداوند متعال در قرآن این صیغه­ها را استعمال می­کند در معانی حقیقی صیغه استعمال کرده و مستلزم استناد جهل و عجز به خداوند نیست.

تعلیقۀ محقق اصفهانی بر فرمایش مرحوم آخوند
بنابراین وقتی انسان صیغۀ لعلّ را استعمال می­کند معنای موضوع له آن عبارت است از ترجی انشائی به داعیِ ترجی حقیقی لکن محال است خدای تبارک و تعالی لعلّ را به داعی ترجی حقیقی استعمال کند بلکه در آنجا لأمرٍ آخر که عبارت باشد از اظهار محبت و مانند آن استعمال شده است. یا در موارد استفهام، خداوند متعال صیغه استفهام را به داعی انکار استعمال کرده است و نه به داعی استفهام حقیقی مثل اینکه فرموده است: «هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ»[1] لکن معنای صیغه همان استفهام انشائی است.

محقق اصفهانی در تعیلقۀ خود بر فرمایش صاحب کفایة ابتدا دو مطلب را ذکر و سپس نظر خودشان را بیان می­کند. ایشان می­فرماید:

«لا يخفى عليك أن المحال في حقّه - تعالى - ثبوتها لا إظهار[2] ثبوتها، و الأغراض المترتّبة على إنشاءاتها بلحاظ كشفها عن ثبوتها، لا بلحاظ نفس وجوداتها الإنشائية، فإنّ إيجاد المفهوم بوجوده الجعلي العرضي اللفظي - مع قطع النظر عن كشفه عما هو استفهام، أو تمنّ أو ترجّ بالحمل الشائع - لا يترتّب عليه إظهار المحبّة و غيرها من الأغراض.

فالإنصاف أن كيفية الاستعمال و الدلالة على الجدّ في ما وقع في كلامه - تعالى - على حدّ ما في كلام غيره، إلا أنه فيه - تعالى - لإظهار المحبّة مثلا، فهو يظهر المحبة و الاستيناس بإظهاره الاستفهام الحقيقي بقوله تعالى: وَ مٰا تِلْكَ بِيَمِينِكَ يٰا مُوسىٰ‌[3]، كما أنه - تعالى - يشجعه - عليه السلام - على دعوة فرعون بإظهاره الترجّي الحقيقي بقوله تعالى: لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشىٰ‌[4]. فافهم.»[5]

اشکال اول بر صاحب کفایة
محقق اصفهانی می­گوید آنچه سبب شد مرحوم آخوند این نظریه را اختیار کنند این است که اگر بگوییم خداوند متعال صیغه­های لیتَ و لعلّ را به داعی تمنی و ترجی حقیقی به کار برده است مستلزم استناد جهل و عجز و نقص به اوست در حالیکه خدا به هر شیئی عالم است و جهل بر ذات مقدس او محال است. او از وقوع یا عدم وقوع شیء قبلاً مطلع است. لکن باید گفت که ثبوت این عناوین به حسب واقع و به عنوان حقیقی مستلزم جهل یا عجز است لکن چه اشکالی دارد که بگوییم داعی خداوند متعال از استعمال این صیغه­ها اظهار ثبوت این عناوین به حسب واقع و به عنوان حقیقی باشد. یعنی بگوییم خداوند لعلّ را به داعیِ ترجی حقیقی به کار نبرده است بلکه به داعیِ اظهار ترجی حقیقی استعمال کرده است.

محقق اصفهانی در معنای اظهار ثبوت این عناوین در پاورقی می­فرمایند: مراد این نیست که خدا اظهار جهل کند. این که معنا ندارد. مقصود از اظهار این است که از نظر محاوره، این لفظ ظهور در این دارد که متکلم وقوع یا عدم وقوع را نمی­داند اما حکایت از ثبوت صفت جهل در نفس متکلم ندارد. استعمال این صیغه­ها توسط خدا ظهور در جهل دارد ولی خدا از این الفاظ اظهار لطف و محبت را اراده کرده است. و الا اگر بگوییم این الفاظ حکایت از ثبوت این صفات در نفس خداوند می­کنند، مستلزم کذب خواهد شد. بنابراین، آنچه محال است ثبوت جهل است و حتی اگر این الفاظ به حسب ظاهر از ثبوت جهل حکایت کنند نیز محال است. پس نه وجود واقعی جهل در بین است و نه حکایت از جهل. هیچ کدام مراد نیست. پس اظهار ثبوت یعنی چه؟ یعنی این الفاظ در مقام محاوره ظهور در حکایت دارند اما متکلم قصد حکایت ندارد بلکه از این الفاظ اظهار محبت و اظهار لطف را قصد کرده است.

اشکال دوم بر صاحب کفایة
مطلب دوم که مترتب بر مطلب اول است اشکال دیگری بر فرمایش مرحوم آخوند است. این اشکال محقق اصفهانی اشکال بسیار مهمی است که باید در آن دقت کرد. این اشکال در باب لیتَ و لعلّ و حتی صیغه امر مطرح است. محقق اصفهانی می­فرماید مرحوم آخوند برای اینکه استناد جهل و عجز را از ساحت مقدس ربوبی دور کند می­گوید معنای لعلّ همان ترجی انشائی است. سوال این است که در باب انشائیات، اغراضی که مترتب بر این انشاء هستند به چه لحاظ است؟ آیا به نفس وجود انشاء، غرض متکلم محقق می­شود؟  آیا با نفس طلب انشائی، غرضی که متکلم دارد محقق خواهد شد؟ به صورت کبرای کلی، اغراضی که مترتب بر انشاء هستند، این انشاء کاشف از این اغراض است اما نه به لحاظ اینکه وجود انشائی غرض مُنشأ و انشاء کننده را برآورده کند.

بنا بر مبنایی که محقق اصفهانی اتخاذ کردند، لفظ وجود تنزیلی یا جعلی معناست. بنابراین انشاء کننده در وجودات انشائی یک وجود جعلیِ عرضیِ لفظی را به میدان آورده که همان وجود تنزیلی است. این وجود کشف از استفهام یا تمنی یا ترجی در وجود متکلم نمی­کند و اظهارمحبت و غیر آن از اغراض هم بر آن مترتب نمی­شود. در ظاهر اینطور نیست که محقق اصفهانی بخواهد بر صاحب کفایة اشکالی مطرح کند ولی این عبارت ایشان در حقیقت دو اشکال را بیان می­کند. یک اشکال این است که آنچه در مورد خدا محال است ثبوت واقعی این صفات است اما اظهار این صفات مانعی ندارد و اظهار طبق تفسیری که محقق اصفهانی فرمودند نه به معنای اظهار حاکی از ثبوت این صفات باشد بلکه اظهاری که از این الفاظ قصد اظهار لطف و محبت کند. اشکال دوم که منحصر به این صیغ نیست بلکه در صیغه امر هم می­آید این است که غرض انشاء کننده به نفس وجود انشائی که یک وجود جعلی عرضی است محقق نمی­شود. متکلم وقتی می­گوید «لیت الشباب لنا یعودوا» غرضی از این انشاء دارد. این غرض با تمنی انشائی محقق نمی­شود بلکه باید چیزی وراء این لفظ باشد.

لذا استعمال این صیغ توسط خداوند متعال مثل استعمال آنها توسط غیر اوست یعنی از نظر موضوع له و مستعمل فیه فرقی بین آنها نیست الا اینکه در مورد خداوند متعال برای اظهار محبت است. بنابراین «لعلّ» در کلام خدا در همان معنای حقیقی خودش به کار رفته است یعنی به همان نحوی که دیگرانی غیر خداوند این صیغه­ها را استعمال می­کنند. همانطور که قبلا هم گفته شد محقق اصفهانی معتقد است مرحوم آخوند یک وجود پنجمی به نام وجود انشائیِ معنا نمی­خواهد درست کند. پس ما چیزی به نام تمنی انشائی یا ترجی انشائی نداریم. معنای لعلّ همان ترجی حقیقی است لکن وقتی توسط خدا استعمال می­شود به قصد اظهار محبت است. اگر خداوند فرمود: «يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ‌»[6] می­خواهد محبتی را اظهار کند و یا اگر فرمود «وَ ما تِلْكَ بِيَمِينِكَ يا مُوسى‌»[7] معنای صیغۀ استفهام در اینجا همان استفهام حقیقی است اما به قصد استیناس، یعنی خداوند می­خواهد موسی با او در کلام انس گیرد. همچنان که وقتی به موسی می­گوید «فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَيِّنًا لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَىٰ»[8] این ترجی در حقیقت تشجیع است یعنی معنای آن همان ترجی حقیقی است لکن به قصد تشجیع.

بررسی کلام محقق اصفهانی
خلاصۀ کلام محقق اصفهانی این است که این الفاظ در کلام خداوند تبارک و تعالی از حیث استعمال به همان معنایی به کار رفته است که غیر او استعمال می­کنند یعنی خداوند هم استفهام حقیقی و تمنی و ترجی حقیقی را اظهار می­کند لکن این اظهار به قصد اظهار محبت است گرچه در کلام غیر خدا به اغراض دیگر به کار رفته است. اولا فرق بین کلام محقق اصفهانی و مرحوم آخوند همین است که از نظر محقق اصفهانی غرض متکلم مترتب بر وجود انشائی معنا نمی­شود. آنچه محال است ثبوت واقعی این صفات است نه اظهارش. بنا بر این مبنا، در غیر خدا هم این صیغه­ها برای اظهار ثبوت است یعنی وقتی انسان­ها می­گویند لعلّ، برای اظهار ترجی است لکن با این فرق که خدا برای اظهار محبت استعمال کرده است بخلاف غیر او.

بعد از بیان فرق بین کلام اصفهانی و کلام آخوند، مطلبی که در اینجا باید مورد بررسی قرار گیرد این است که محقق اصفهانی برای اظهار، معنایی کرده است و گفته است مقصود حکایت از ثبوت نیست بلکه به غرض اظهار محبت است. به نظر می­رسد اظهار معنایی دیگر غیر از آنچه ایشان فرموده داشته باشد. وقتی می­گوییم لفظی مظهِر است یعنی مظهِر از ما فی الضمیر است. لفظ مظهر از مقصود متکلم است. «لعلّ» اظهار تمنی است نه اظهار چیز دیگری آنطور که محقق اصفهانی معنا کرده­اند و بعد بین ثبوت و اظهار فرق گذاشته­اند. معنای اظهار چیزی جز اظهار از ثبوت نیست یعنی حکایت از آنچه که وجود دارد. چطور می­توان گفت لعلّ، اظهار تمنی ست ولی حاکی از تمنی نیست؟!

آخوند می­فرماید معنای موضوع له این صیغ عبارت است از وجود انشائیِ معنا و سخن خود را اینگونه تکمیل می­کند که إنما یختلف باختلاف الدواعی. اختلاف در دواعی موضوع له را تغییر نمی­دهد و استعمال را مجازی نمی­کند. اما محقق اصفهانی با این سخنی که بیان فرموده­اند دچار مجاز خواهند شد. اینکه ایشان فرموده است لعلّ در کلام خدا فرقی با لعلّ در کلام غیر او ندارد و مستعمل فیه در هر دو عبارت است از اظهار، بعد اظهار را به نحوی معنا کنیم که خلاف واقع شود به این صورت که متکلم اظهار تمنی می­کند ولی این کشف از ثبوت تمنی در نفس متکلم ندارد، چنین مطلبی مستلزم مجازیت  در معنا خواهد شد.

اینکه گفته شود لعلّ در خدا فرقی با لعلّ د رانسان ندارد و یک معنا دارند لکن در انسان حکایت از ثبوت واقعی می­کند اما در خداوند تبارک و تعالی حکایت از ثبوت نمی­کند بلکه در اظهار محبت استعمال شده است موجب مجازیت است مگر اینکه بگوییم مآل کلام اصفهانی به کلام آخوند است یعنی معنا را یکی بگیریم و فرق را بازگردانیم به دواعی استعمال. محقق اصفهانی مدلول جدی لعلّ در کلام خداوند را با مدلول جدی آن در کلام انسان یکی می­داند الا اینکه در خدا به قصد اظهار محبت استعمال شده است. ظاهر این عبارت مجازیت معناست.

مبنای مختار
کلام آخوند هم قابل پذیرش نیست و اصلا چیزی به نام وجود انشائی به این بیانی که مرحوم آخوند داشته­اند وجود ندارد. اینکه با لفظ، معنایی ایجاد شود متوقف بر مبنای ایجادیت در الفاظ انشائی است که به نظر می­رسد کلام صحیحی نیست. اشکال کلام اصفهانی هم مجازی شدن معنا است که این نیز درست نیست. مبنای مختاری که به نظر قابل التزام است و مبنای محکمی نیز می­باشد این است که با لفظ، نه در عالم حقیقت و نه در عالم اعتبار چیزی ایجاد نمی­شود. اینکه لعلّ، تمنی انشائی را ایجاد کند درست نیست. لفظ چیزی نه در عالم حقیقت و نه در عالم اعتبار ایجاد نمی­کند. حقیقت انشاء عبارت است از حکایت. لفظ لعلّ حاکی از واقعیتی است که در انسان به خاطر جهل و عجزش ترجی واقعی در نفس اوست. انسان وقتی این صیغه را استعمال می­کند واقعا نمیداند که آیا متعلق صیغه واقع می­شود یا نه و لذا می­گوید شاید علم پیدا کند و به نتیجه برسد. اما در کلام خداوند متعال، لعلّ حکایت از اظهار محبت است. استفهام در کلام خدا برای حکایت از اظهار استیناس است یعنی خدا در سخن گفتن خود با موسی(ع) به دنبال این است که موسی (ع) با او انس بگیرد و الا خداوند می­داند که در دست او چیست. خدا می­خواهد که موسی (ع) صحبتش با او ادامه پیدا کند. ما در مطلق انشائیات قائل به حکائیت هستیم و نه ایجادیت، حکایت از حقایقی که این حقائق یا جهل در انسان است و یا اظهار محبت در خداوند تبارک و تعالی.

نظراتی دیگر در مساله
بعضی از مفسرین از معاصرین معتقدند لعلّ در کلام انسان بالنسبة الی المتکلم است و در خداوند بالنسبة الی المتعلق. ایشان می­فرماید وقتی زارعی در یک زمین کار می­کند و می­گوید من زحمت می­کشم بلکه لعلّ امسال محصول خوبی تولید کنم، این لعلّ بالنسبة الی الفعل است و الا فاعل که دارد همۀ کارهایی که لازم است را انجام می­دهد تا اینکه این فعل در عالم خارج چه مقدار از شرایطش محقق باشد. اما وقتی خداوند متعال آن را به کار می­برد به معنای اصل تحقق پدیده است که احتمال تحقق آن بیش از عدم تحقق است.[9] به نظر می­رسد این کلام نیز همان اشکال سابق را دارد. لعلّ در کلام خداوند بالنسبة الی المتعلق مانند بالنسبة الی المتکلم محال است. چه فرقی می­کند؟ این یک نوع تفنن در عبارت است که بگویند لعلّ در کلام خدا بر اساس متکلم نیست بلکه بر اساس فعل است. برخی نیز گفته­اند لعلّ در اینجا تعلیل است. اینکه خداوند متعال فرموده است «ثُمَّ عَفَوۡنَا عَنكُم مِّنۢ بَعۡدِ ذَٰلِكَ لَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ»[10] «وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»[11] به معنای غایت است. بنابراین این مفسرین لعلّ را به «کى» تعلیلیه تفسیر کرده‌‏اند.[12] این معانی نیز مجاز است. اینکه بگوییم لعلّ که در قرآن بارها به کار رفته است در غایت یا در تأویل استعمال شده خلاف ظاهر است.

ازاین­رو، بنا بر این مبنا که از مرحوم حائری رضوان الله علیه اخذ شده است و می­گوید انشائیات لیست الا حکایات، لعلّ حکایت از واقعی می­کند که این واقع در نفس انسان جهل اوست و در کلام خداوند حکایت از محبت است. لازم هم نیست که برای انشائات موضوع له قائل شویم و اصلا اینطور نیست که هر لفظی موضوع له داشته باشد. اگر لفظی را حاکی از چیزی قرار دادیم آن حقیقت غیر از یک مفهوم معین یا کلی است که بخواهد موضوع له این لفظ قرار گیرد.

وَ صَلَّی الله عَلَیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرینْ

منابع

-       ‏‫اصفهانی، محمد حسین‏. نهایة الدرایة فی شرح الکفایة. بیروت: مؤسسة آل البیت علیهم السلام، 1429.

-       ‏‫جوادی آملی، عبدالله‏. تفسير تسنيم. قم: مرکز نشر اسراء، ۱۳۷۸.

-       ‏‫راغب اصفهانی، حسین بن محمد‏. المفردات فی غریب القرآن. بیروت: دار العلم، 1412.

[1]- زمر: 9.

[2]-  و الغرض من إظهار ثبوت تلك الصفات، ايراد كلام له ظهور بحسب مقام المحاورة في ثبوت هذه الصفات، و إن لم يقصد الحكاية عن ثبوتها، بل قصد بإيراده إظهار اللطف و المحبة؛ لئلا يلزم من قصد الحكاية عن ثبوتها الكذب. فتدبر (منه عفي عنه).

[3]-  سورة طه: 17.

[4]- سورة طه: 44.

[5]- ‏محمد حسین اصفهانی، نهایة الدرایة فی شرح الکفایة (بیروت: مؤسسة آل البیت علیهم السلام، 1429)، ج 1، 309.

[6]- بقره: 21.

[7]- طه: 17.

[8]- طه: 44.

[9]- ‏عبدالله جوادی آملی، تفسير تسنيم (قم: مرکز نشر اسراء، ۱۳۷۸)، ج 2، 355.

مقرّر: مرحوم اصفهانی در جای دیگری از کتاب خود همین توجیه را به همراه وجوه دیگر ذکر می­کند. ایشان می­فرماید:

«قد أسمعناك في الجزء الأول من التعليقة أن الأغراض المترتبة على إنشاء الترجي و الاستفهام و نحوهما باعتبار كشف إنشاءاتها عن ثبوتها لا بلحاظ نفس وجوداتها الإنشائية الّتي ليست إلاّ نحوا من استعمال اللفظ في المعنى، و المحال في حقه تعالى ثبوت الترجّي و الاستفهام واقعا لا إظهار ثبوتهما، و ما هو شأن الإنشاء إظهار المعنى باللفظ، لا إظهار الحقيقة باللفظ المستعمل في معناه، و لا يلزم الكذب، فإن إظهار الثبوت ليس بداع الإعلام بالثبوت، بل بداع التلطف أو الترغيب أو غيرهما، فلا تغفل.

كما أنه يمكن أن يقال: إن كلمة لعل لجعل مدخولها واقعا موقع الرجاء و موردا لتوقّع الخير مثلا، و هو بالإضافة إليه تعالى لا يقتضى انبعاثه عن ترجّيه تعالى ليقال: باستحالته بل جعله تعالى معرضا لتوقّع الخير ترغيبا و تحريصا على فعله.

و يمكن أن يقال: بأن ثبوت الترجي في مقام ذاته تعالى غير معقول، لأنه لا يكون إلا مع الجهل بالحصول المستحيل في حقه تعالى، إلا أنه بالإضافة إلى المرتبة الأخيرة من مراتب فعله تعالى أمر معقول، كالعلم المنطبق على الموجود الخارجي، فإنه من مراتب علمه الفعلي، فكذا كون الفعل مرجوّ الحصول بلحاظ تأدية الأسباب المنتهية إلى مسبّب الأسباب له نحو من الانتساب إليه تعالى كما في البداء و التردّد المنسوبين إليه تعالى في الآيات و الرّوايات، فافهم ذلك إن كنت أهلا لذلك.

ثم إن الظاهر و إن كان مخالفا للجمهور عدم كون كلمة لعل للترجي لوضوح استعمالها كثيرا فيما لا يلائم الترجي كقوله تعالى: فَلَعَلَّكَ تٰارِكٌ بَعْضَ مٰا يُوحىٰ إِلَيْكَ؛ فَلَعَلَّكَ بٰاخِعٌ نَفْسَكَ‌ و كقوله عليه السلام: «لعلك وجدتني في مقام الكذابين و في مجالس الباطلين» أو لعل زيدا يموت بهذا المرض و غيرها من الموارد الكثيرة التي لا شك في عدم التجوز فيها، و عدم ملائمة إظهار الرجاء في مثل هذه الأمور المنافرة للنفس في غاية الظهور.

و ربما يتفصّى من ذلك بدعوى أن الرجاء ليس بمعنى يساوق الأمل و توقّع المحبوب فقط، بل يكون للاشفاق و توقّع المخوف أيضا كما نقل عن بعض أئمة اللغة و عليه حمل قوله تعالى: لاٰ يَرْجُونَ لِقٰاءَنٰا أي لا يخافون و قوله تعالى: لاٰ يَرْجُونَ أَيّٰامَ اَللّٰهِ‌ أي لا يخافون.

و العجب أن الفراء مع مكانته في اللغة و الأدب ينكر هذه الكلية و يقول لا يقال: رجوتك اي خفتك. و إنما يكون بمعنى الخوف في مورد النفي كما فيما سمعت من الآيات.

مع أنه لا معنى لتغير مادة اللفظ معنى بتفاوت الإثبات و النفي و أظنّ أنّ كل ذلك من عدم التمكن من تطبيق موارد الاستعمالات على معنى جامع ربما يجامع توقع المحبوب و ربما يجامع توقع المخوف و المكروه من دون دخل للمحبوبيّة و المخوّفية و العلية التي قال بها بعضهم في المعنى الموضوع له.

و الظاهر أن هذه الكلمة إنما يقال فيما كان الشيء في معرض احتمال الوقوع سواء كان مرجوا أم لا كما لا يخفى على المنصف.

و في صحاح الجوهري: لعل كلمة الشك فيوافق ما استظهرناه و يؤكده أن مرادف هذه الكلمة في الفارسية كلمة (شايد) لا كلمة (اميد) فتدبر، و حينئذ يسقط الوجه الأول عن الدلالة على المقصود.» (‏اصفهانی، نهایة الدرایة فی شرح الکفایة، ج 3.)

[10]- بقره: 52.

[11]- آل عمران: 200.

[12]- ‏حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن (بیروت: دار العلم، 1412)، 741-42.

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .