موضوع: ماده و صیغه امر
تاریخ جلسه : ۱۴۰۲/۹/۲۱
شماره جلسه : ۴۰
-
معنای حقیقی کلام
-
حقیقت قرآن
-
نقد نظریۀ روشنفکران در باب الفاظ قرآن
-
مسألۀ تفویض به نبی و ائمه علیهم السلام
-
منابع
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
البته آنچه گفتیم بدان معنا نیست که این حروف و الفاظ ظاهری از خدا نیست. بعضی روشنفکران که افکاری انحرافی دارند قائل شدهاند قرآن کلمات پیامبر است، یعنی خدا به پیامبر الهام کرده و حقیقتی را در نفس او قرار داده است و آن حقیقت به اراده پیامبر به صورت الفاظ کنونی درآمده است. این عقیده غلط محض است. قول صحیح این است که عین این کلمات را جبرئیل از طرف خدا بر پیامبر خوانده است، لکن با حفظ این نکته که این الفاظ مرتبۀ نازلی از آن کتاب مکنون است. آیات بسیاری وجود دارد که بر اِسناد تمام الفاظ قرآن به خداوند متعال دلالت میکند، نه اینکه بگوییم خدا مادۀ این الفاظ را در قلب پیامبر قرار داده و سپس حضرت آنها را به صورت حروف و الفاظ درآورده است.
در نزول قرآن، تنها این تفاوت بین نزول تدریجی و نزول دفعی وجود دارد که ظاهراً در نزول دفعی، خصوصیات آیات برای پیامبر روشن نبوده است و در نزول تدریجی بود که این خصوصیات برای ایشان معلوم میشد و سپس حضرت آن خصوصیات را به امیرالمومنین تعلیم دادند که این مطالب در مصحف امیرالمومنین ثبت شده است. اینکه وهابیت، شیعه را متهم میکند که قرآن دیگری غیر از قرآن مرسوم آوردهاند، جواب این است که آن قرآن همان است که امیرالمومنین جمع کردهاند و بر اساس روایات متعدد و نقل تاریخی، ویژگی آن قرآن این است که هر آیهای به همراه خصوصیات، شأن نزول و توضیحات آن به همراه ترتیب آیات نوشته شده است و تمام این مطالب را پیامبر به امیرالمومنین آموزش داده است. بعد از رحلت پیامبر، امیرالمومنین به شیخین فرمود صبر کنید تا آن قرآنی که پیامبر فرموده و من نوشتهام را بیاورم تا مردم عمل کنند، لکن این پیشنهاد حضرت مورد موافقت قرار نگرفت. اصلا جمع القرآن در زمان خود پیامبر شروع شد و اینکه گفته میشود شروع آن از زمان خلفاء بوده است حرف درستی نیست.[4]
این مساله را در بحث دیگری بررسی کردهایم که پیامبر و ائمه معصومین علیهم السلام نیز حق تشریع داشتهاند. گرچه بعضی از بزرگان این مطلب را قبول نکردهاند و معتقدند شأن ائمه معصومین تبیین احکام است. لکن به نظر میرسد که خدا برای آنها شأنیت تشریع را قرار داده است و ما در جای خود شواهد زیادی بر این مطلب آوردهایم. از امیرالمومنین علیه السلام سوال شد که اگر شما حکمی را در کتاب خدا و سنت پیامبر نیافتید، از چه طریقی آن را بیان میکنید؟ ایشان جواب دادند به وسیلۀ قوۀ قدسیه. این مساله نقطۀ اوج مقام ولایت است، یعنی خداوند متعال اولیایی دارد که در آنها قوۀ تشریع را قرار داده است. لذا وقتی مردم از ائمه سوالی میپرسیدند آنها بدون هیچ تأملی جواب میدادند. گاهی برای اینکه دهان مخالفین را ببندند، امام علیه السلام روایات خود را از طریق پدرانشان به پیامبر نسبت میدادند؛ چرا که با افرادی ضعیف الفکر مواجه بودند و لازم بود که سلسلۀ سند را کامل کنند تا از این جهت مناقشهای در کلام ایشان نشود، لکن گاهی میگفتند آنچه میگوییم از طرف خدا است.
بعضی آیات در قرآن کریم وجود دارد که ظاهرش دلالت میکند پیامبر شأن تشریع ندارد، مثل آیۀ «ما عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ».[7] لکن به نظر میرسد این آیه به این معنا نیست که پیامبر صلاحیت قضاوت ندارد. این آیه یعنی رسول آنچه را که خداوند بیان فرموده است را باید ابلاغ کند. علاوه بر اینکه در آیات دیگر وارد شده است که «وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَی اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا»[8] و منصب قضاوت در اینجا مطرح است و حتی ممکن است منصب حکومت هم از آن استفاده شود. یا در آیۀ دیگری آمده است «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»[9] که در بحث تفویض به رسول الله و ائمه علیهم السلام قابل استفاده است. اینکه در آیه آمده است «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ» آیا مراد به عنوان شخص رسول الله است یا به عنوان اینکه از طرف خدا چیزی آورده است؟ به نظر میرسد خود حضرت در اینجا محور قرار گرفته است و آیه در صدد بیان لزوم اطاعت از رسول الله است و الا لزوم متابعت از آنچه که از طرف خدا آورده روشن است. پیامبر اکرم دو شأن و دو امر دارد. یک وقت امر از طرف خدا را بیان میکند که اطاعت از این امر برای مردم واضح بوده است. اما آنچه در این آیه بیان شده است اینکه اگر پیامبر امر یا نهیی را از طرف خودش مطرح کرده است، باید مورد اطاعت قرار گیرد.
اما آیۀ «وَ ما يَنطِقُ عَنِ الهَوي إِن هُوَ إِلاّ وَحيٌ يُوحي»[10] دلالت میکند که آنچه پیامبر به عنوان قرآن برای مردم آورده است همگی از طریق وحی بوده است ولی معنایش این نیست که اگر خداوند حکمی را نفرموده باشد، پیامبر هم اجازه تشریع نداشته است. پس آیه – همچنانکه آیات قبلی آن دلالت میکند – در مقام رد کفار و مشرکین است که پیامبر را ساحر و مجنون میدانستند و جناب ایشان را مسخره میکردند و میگفتند قرآن را از پیش خود میگوید. آیه در پاسخ به آنها میفرماید همۀ کلماتی که پیامبر به عنوان قرآن آورده است فقط وحی منزل بوده است. تناسب حکم و موضوع در آیه نیز همین را اقتضاء میکند که پیامبر مبتنی بر هوای نفس خود سخن نمیگوید. اما مدعا این است که در روایات بابی وجود دارد با عنوان «بَابُ التَّفْوِيضِ إِلى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ إِلَى الْأَئِمَّةِ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ فِي أَمْرِ الدِّين».[11] مراد از تفویض در این روایات چیست؟ آیا تفویض با ابلاغ تفاوتی ندارد؟ به نظر، آنجا که آیه میفرماید «یا أیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أنْزِلَ إلَیْکَ مِنْ رَبِّک»،[12] ابلاغ غیر از تفویض است. تفویض یعنی خداوند این اختیار و قوۀ فهم ملاکات احکام را به پیامبر و ائمه علیهم السلام داده است.
لذا همانطور که در مورد آیات قرآن وارد شده است که «وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً»،[13] در مورد روایات ائمه هم صادق است که هیچ اختلافی میان کلمات آنها وجود ندارد. کلمات واقعی امام قبلی هیچگاه توسط امام بعدی نقض نشده است؛ چرا که همۀ آنها دارای قوۀ قدسیۀ الهی بودند. به نظر میرسد نفی منصب تشریع از ائمه جفای بزرگی در حق آنها محسوب میشود. پس باید روایات تفویض که سند معتبری هم دارند مورد بررسی دقیق قرار گیرند. موارد آن هم محدود به یکی دو مورد نبوده است. مثلاً در باب حج مواردی وجود دارد که پیامبر حکم میکردند و ظاهر آن نشان میدهد که ایشان در مقام تشریع بودهاند.[14] بنابراین، اطاعت از رسول در کنار اطاعت از خدا در مواردی است که پیامبر به عنوان تشریع، حکمی را بیان کردهاند.
منابع
- اصفهانی، محمد حسین. نهایة الدرایة فی شرح الکفایة. 6 ج. بیروت: مؤسسة آل البیت علیهم السلام، 1429.
- الوحید البهبهانی، محمد باقر. الفوائد الرجالية. قم: مكتبة اهل البيت (عليهم السلام )، 1234.
- كلينى، محمد بن يعقوب. الکافي. 15 ج. قم: دارالحديث، 1429.
- مجلسی، محمد تقی بن مقصودعلی. روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه. 14 ج. قم: مؤسسه فرهنگى اسلامى كوشانبور، 1406.
- نجفی صاحب الجواهر، محمد حسن. جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام. 43 ج. بیروت: دار إحياء التراث العربي، 1981.
[1]- محمد حسین اصفهانی، نهایة الدرایة فی شرح الکفایة (بیروت: مؤسسة آل البیت علیهم السلام، 1429)، ج 1، 262-263.
[2]- واقعه: 78-79.
[3]- بروج: 22.
[4]- این مطالب را در جای خود مورد بحث قرار دادهایم. مرحوم والد معظم نیز کتاب خیلی خوبی به نام «مدخل التفسیر» نوشتهاند که باید جزء کتابهای درسی حوزه قرار گیرد. بحثهای این کتاب در روزهای پنجشنبه و جمعه، قبل از پیروزی انقلاب اسلامی صورت گرفته است. یکی از بحثهای این کتاب راجع به زمان شروع و کیفیت جمع قرآن است.
[5]- شعراء: 192-193.
[6]- نجم: 3-4.
[7]- ترجمه: بر رسول جز آنکه تبلیغ رسالت کند تکلیفی نیست. (مائده: 99؛ عنکبوت: 18)
[8]- ترجمه: و هیچ مرد و زن مؤمنی را در کاری که خدا و رسول حکم کنند اراده و اختیاری نیست (که رأی خلافی اظهار نمایند) و هر کس نافرمانی خدا و رسول او کند دانسته به گمراهی سختی افتاده است (احزاب: 36)
[9]- ترجمه: و شما آنچه رسول حق دستور دهد (و منع یا عطا کند) بگیرید و هر چه نهی کند واگذارید و از خدا بترسید که عقاب خدا بسیار سخت است. (حشر: 7)
[10]- نجم: 3-4.
[11]- محمد بن يعقوب كلينى، الکافي (قم: دارالحديث، 1429)، ج 1، 660.
[12]- مائده: 67.
[13]- ترجمه: و اگر از جانب غیر خدا بود در آن اختلافی بسیار مییافتند. (نساء: 82)
[14]- نمونههای متعددی از تفویض به رسول الله و ائمه معصومین علیهم السلام در کلمات فقهاء ذکر شده است، مثل: إطعام الجدّ السّدس، و إضافة الركعتين في الرّباعيّات، و الواحدة في المغرب، و النوافل أربعاً و ثلاثين، و تحريم كلّ مسكر و ... . ر.ک: (محمد باقر الوحید البهبهانی، الفوائد الرجالية (قم: مكتبة اهل البيت (عليهم السلام )، 1234)، 39.)
صاحب جواهر میفرماید: «قال في المسالك: روىٰ العامّة و الخاصّة إنّ النبي صلّى اللّٰه عليه و آله كان يضرب الشارب بالأيدي و النعال، و لم يقدّره بعدد، فلمّا كان في زمن عمر، استشار أمير المؤمنين عليه السلام في حدّه، فأشار عليه بأنْ يضرب ثمانين جلدة، معلّلاً بأنه إذا شرب سكر، و إذا سكر هذى، و إذا هذى افترىٰ. و كان التقدير المزبور عن أمير المؤمنين من التفويض الجائز لهم» (محمد حسن نجفی صاحب الجواهر، جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام (بیروت: دار إحياء التراث العربي، 1981)، ج 41، 457.)
شیخ تقی مجلسی نیز میگوید: «... كما يظهر من الأخبار الكثيرة الواردة في التفويض إلىٰ النبي و الأئمة صلوات اللّٰه عليهم» (محمد تقی بن مقصودعلی مجلسی، روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه (قم: مؤسسه فرهنگى اسلامى كوشانبور، 1406)، ج 5، 480.)
نظری ثبت نشده است .