موضوع: ماده و صیغه امر
تاریخ جلسه : ۱۴۰۲/۱۱/۲
شماره جلسه : ۵۸
-
خلاصۀ بحث گذشته
-
روایتی از امام جواد به مناسبت ولادت حضرت
-
نقد و بررسی کلام محقق عراقی
-
ارادۀ تکوینی و تشریعی از منظر آخوند
-
توضیح کلام آخوند در بیان محقق اصفهانی
-
پاورقی
-
منابع
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
امروز، دهم ماه مبارک رجب مصادف با ولادت باسعادت امام جواد علیه السلام است. به همین مناسبت مقداری راجع به روایتی که در کتاب احتجاج از آن حضرت نقل شده است سخن میگوییم.
وَ رُوِيَ: أَنَّ اَلْمَأْمُونَ بَعْدَ مَا زَوَّجَ اِبْنَتَهُ أُمَّ اَلْفَضْلِ أَبَا جَعْفَرٍ كَانَ فِي مَجْلِسٍ وَ عِنْدَهُ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ يَحْيَى بْنُ أَكْثَمَ وَ جَمَاعَةٌ كَثِيرَةٌ فَقَالَ لَهُ يَحْيَى بْنُ أَكْثَمَ مَا تَقُولُ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ فِي اَلْخَبَرِ اَلَّذِي رُوِيَ أَنَّهُ نَزَلَ جَبْرَئِيلُ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ عَلَى رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ قَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يُقْرِئُكَ اَلسَّلاَمَ وَ يَقُولُ لَكَ سَلْ أَبَا بَكْرٍ هَلْ هُوَ عَنِّي رَاضٍ فَإِنِّي عَنْهُ رَاضٍ؟ - فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ لَسْتُ بِمُنْكِرٍ فَضْلَ أَبِي بَكْرٍ وَ لَكِنْ يَجِبُ عَلَى صَاحِبِ هَذَا اَلْخَبَرِ أَنْ يَأْخُذَ مِثَالَ اَلْخَبَرِ اَلَّذِي قَالَهُ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي حَجَّةِ اَلْوَدَاعِ قَدْ كَثُرَتْ عَلَيَّ اَلْكَذَّابَةُ وَ سَتَكْثُرُ بَعْدِي فَمَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّداً فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ اَلنَّارِ فَإِذَا أَتَاكُمُ اَلْحَدِيثُ عَنِّي فَاعْرِضُوهُ عَلَى كِتَابِ اَللَّهِ وَ سُنَّتِي فَمَا وَافَقَ كِتَابَ اَللَّهِ وَ سُنَّتِي فَخُذُوا بِهِ وَ مَا خَالَفَ كِتَابَ اَللَّهِ وَ سُنَّتِي فَلاَ تَأْخُذُوا بِهِ وَ لَيْسَ يُوَافِقُ هَذَا اَلْخَبَرُ كِتَابَ اَللَّهِ قَالَ اَللَّهُ تَعَالَى وَ لَقَدْ خَلَقْنَا اَلْإِنْسٰانَ وَ نَعْلَمُ مٰا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ اَلْوَرِيدِ فَاللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ خَفِيَ عَلَيْهِ رِضَاءُ أَبِي بَكْرٍ مِنْ سَخَطِهِ حَتَّى سَأَلَ عَنْ مَكْنُونَ سِرِّهِ؟ هَذَا مُسْتَحِيلٌ فِي اَلْعُقُولِ ثُمَّ قَالَ يَحْيَى بْنُ أَكْثَمَ وَ قَدْ رُوِيَ أَنَّ مَثَلَ أَبِي بَكْرٍ وَ عُمَرَ فِي اَلْأَرْضِ كَمَثَلِ جَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلَ فِي اَلسَّمَاءِ؟ فَقَالَ وَ هَذَا أَيْضاً يَجِبُ أَنْ يُنْظَرَ فِيهِ لِأَنَّ جَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلَ مَلَكَانِ لِلَّهِ مُقَرَّبَانِ لَمْ يَعْصِيَا اَللَّهَ قَطُّ وَ لَمْ يُفَارِقَا طَاعَتَهُ لَحْظَةً وَاحِدَةً وَ هُمَا قَدْ أَشْرَكَا بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِنْ أَسْلَمَا بَعْدَ اَلشِّرْكِ فَكَانَ أَكْثَرُ أَيَّامِهِمَا اَلشِّرْكَ بِاللَّهِ فَمُحَالٌ أَنْ يُشْبِهَهُمَا بِهِمَا قَالَ يَحْيَى وَ قَدْ رُوِيَ أَيْضاً أَنَّهُمَا سَيِّدَا كُهُولِ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ فَمَا تَقُولُ فِيهِ؟ فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ هَذَا اَلْخَبَرُ مُحَالٌ أَيْضاً لِأَنَّ أَهْلَ اَلْجَنَّةِ كُلَّهُمْ يَكُونُونَ شُبَّاناً وَ لاَ يَكُونُ فِيهِمْ كَهْلٌ وَ هَذَا اَلْخَبَرُ وَضَعَهُ بَنُو أُمَيَّةَ لِمُضَادَّةِ اَلْخَبَرِ اَلَّذِي قَالَهُ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي اَلْحَسَنِ وَ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ بِأَنَّهُمَا سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ فَقَالَ يَحْيَى بْنُ أَكْثَمَ وَ رُوِيَ أَنَّ عُمَرَ بْنَ اَلْخَطَّابِ سِرَاجُ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ هَذَا أَيْضاً مُحَالٌ لِأَنَّ فِي اَلْجَنَّةِ مَلاَئِكَةَ اَللَّهِ اَلْمُقَرَّبِينَ وَ آدَمَ وَ محمد [مُحَمَّداً] وَ جَمِيعَ اَلْأَنْبِيَاءِ وَ اَلْمُرْسَلِينَ لاَ تُضِيءُ اَلْجَنَّةُ بِأَنْوَارِهِمْ حَتَّى تُضِيءَ بِنُورِ عُمَرَ؟ فَقَالَ يَحْيَى وَ قَدْ رُوِيَ أَنَّ اَلسَّكِينَةَ تَنْطِقُ عَلَى لِسَانِ عُمَرَ ؟ فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ لَسْتُ بِمُنْكِرٍ فَضْلَ عُمَرَ وَ لَكِنَّ أَبَا بَكْرٍ أَفْضَلُ مِنْ عُمَرَ فَقَالَ عَلَى رَأْسِ اَلْمِنْبَرِ إِنَّ لِي شَيْطَاناً يَعْتَرِينِي فَإِذَا مِلْتُ فَسَدِّدُونِي فَقَالَ يَحْيَى قَدْ رُوِيَ أَنَّ اَلنَّبِيَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ لَوْ لَمْ أُبْعَثْ لَبُعِثَ عُمَرُ؟ فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ كِتَابُ اَللَّهِ أَصْدَقُ مِنْ هَذَا اَلْحَدِيثِ يَقُولُ اَللَّهُ فِي كِتَابِهِ - وَ إِذْ أَخَذْنٰا مِنَ اَلنَّبِيِّينَ مِيثٰاقَهُمْ وَ مِنْكَ وَ مِنْ نُوحٍ فَقَدْ أَخَذَ اَللَّهُ مِيثَاقَ اَلنَّبِيِّينَ فَكَيْفَ يُمْكِنُ أَنْ يُبَدِّلَ مِيثَاقَهُ - وَ كُلُّ اَلْأَنْبِيَاءِ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ لَمْ يُشْرِكُوا بِاللَّهِ طَرْفَةَ عَيْنٍ فَكَيْفَ يُبْعَثُ بِالنُّبُوَّةِ مَنْ أَشْرَكَ وَ كَانَ أَكْثَرَ أَيَّامِهِ مَعَ اَلشِّرْكِ بِاللَّهِ وَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نُبِّئْتُ وَ آدَمُ بَيْنَ اَلرُّوحِ وَ اَلْجَسَدِ فَقَالَ يَحْيَى بْنُ أَكْثَمَ وَ قَدْ رُوِيَ أَيْضاً أَنَّ اَلنَّبِيَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ مَا اُحْتُبِسَ عَنِّي اَلْوَحْيُ قَطُّ إِلاَّ ظَنَنْتُهُ قَدْ نَزَلَ عَلَى آلِ اَلْخَطَّابِ ؟ فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ هَذَا مُحَالٌ أَيْضاً لِأَنَّهُ لاَ يَجُوزُ أَنْ يَشُكَّ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي نُبُوَّتِهِ قَالَ اَللَّهُ تَعَالَى اَللّٰهُ يَصْطَفِي مِنَ اَلْمَلاٰئِكَةِ رُسُلاً وَ مِنَ اَلنّٰاسِ فَكَيْفَ يُمْكِنُ أَنْ تَنْتَقِلَ اَلنُّبُوَّةُ مِمَّنِ اِصْطَفَاهُ اَللَّهُ تَعَالَى إِلَى مَنْ أَشْرَكَ بِهِ؟ قَالَ يَحْيَى رُوِيَ أَنَّ اَلنَّبِيَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ لَوْ نَزَلَ اَلْعَذَابُ لَمَا نَجَا مِنْهُ إِلاَّ عُمَرُ فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ هَذَا مُحَالٌ أَيْضاً لِأَنَّ اَللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ وَ مٰا كٰانَ اَللّٰهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ وَ مٰا كٰانَ اَللّٰهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ فَأَخْبَرَ سُبْحَانَهُ أَنَّهُ لاَ يُعَذِّبُ أَحَداً مَا دَامَ فِيهِمْ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ مَا دَامُوا يَسْتَغْفِرُونَ.»[1]
مأمون پس از آنكه دخترش امّ الفضل را به زوجيّت امام جواد عليه السّلام درآورد، روزى در مجلس با حضور آن حضرت و يحيى بن أكثم و گروه زيادى جمع بود. يحيى بن أكثم گفت: اى زادۀ رسول خدا، نظر شما در بارۀ اين خبر چيست: «روزى جبرئيل بر رسول خدا صلّى اللّٰه عليه و آله فرود آمده و گفت: اى محمّد، خداوند عزّ و جلّ سلامت رسانده و مىفرمايد: از أبو بكر بپرس آيا از من راضى است چون من از او خشنودم»؟[2] امام علیه السلام ابتدا میفرماید من منکر فضل ابی بکر نیستم.[3] سپس، حضرت میفرماید ولى بر راوى اين خبر واجب است كه حديثش را با حديث ديگرى كه از آن حضرت صلّى اللّٰه عليه و آله نقل شده مقابله كند كه در آخرين سفر حجّ فرمود:«دروغ بر من بسيار شده، و پس از من نيز زياد خواهد شد. لذا هر كه از روى عمد بر من دروغى ببندد بايد جايگاه خود را در آتش قرار دهد. پس چون حديثى از من به شما رسيد آن را بر كتاب خدا و سنّت من عرضه كنيد، ازاینرو، هر چه موافق قرآن و سنّت من بود آن را برگيريد، و مخالف آن دو را نگيريد». امام این روایت از پیامبر در حجة الوداع را معیار برای سنجش احادیثی میداند که از ایشان نقل شده است. سپس، حضرت این آیه را تلاوت فرمود که «وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ».[4] خداوند میفرماید ما از وسوسههای نفس انسان خبر داریم و از رگ گردن به او نزدیکتریم. چطور میشود که خدا نداند که آیا ابوبکر از او راضی است یا نه؟ بنابراین، این حدیث با آیۀ قرآن سازگاری ندارد.
ما روی این مساله تاکید داریم که ائمه علیهم السلام در صحتسنجی روایات ابتدا بررسی سندی را معیار قرار ندادهاند، بلکه اول مسالۀ متن حدیث را مطرح میکنند که آیا با قرآن و سنت قطعی سازگاری دارد یا خیر. روایات دیگری نیز از معصومین نقل شده است که همین معیار در آنها ذکر شده است.[5]
یحیی سپس میگوید در خبر است كه: «مَثَل أبو بكر و عمر در زمين مَثَل جبرئيل و ميكائيل است در آسمان».[6] حضرت در جواب فرمودند اين مطلب نيز قابل تأمّل است؛ زيرا جبرئيل و ميكائيل دو فرشتۀ مقرّبى هستند كه هرگز معصيت پروردگار را نكرده و حتّى براى لحظهاى از طاعت خداوند فارق نشدهاند، ولى أبو بكر و عمر مدّتى به خدا مشرك بودند هر چند پس از آن اسلام آوردند، پس بيشتر عمرشان مشرك بودهاند، از این جهت، تشبيه آن دو به آن دو محال است.
در بخش دیگری از این حدیث آمده است که یحیی گفت: نقل است رسول خدا صلّى اللّٰه عليه و آله فرموده:«اگر من مبعوث نمىشدم عمَر مىشد». فرمود: كتاب خدا صادقتر از اين حديث است، خدا فرموده:«و ياد كن آنگاه كه از پيامبران پيمان ايشان گرفتيم، و از تو و از نوح»،[7] با اين اخذ ميثاقى كه خداوند از انبياء گرفته چطور امكان دارد آن را عوض كرده يا تبديل نمايد، و هيچ كدام از حضرات انبياء حتّى براى لحظهاى به خداوند شرك نورزيدند، پس چگونه كسى كه بيشتر عمرش مشرك بوده مبعوث به نبوّت شود، و رسول خدا صلّى اللّٰه عليه و آله فرموده:«من به پيامبرى برگزيده شدم و آدم ميان روح و جسد بود»؟! این بیان از امام جواد نشان میدهد که حتی مقام پیامبر با مقام آدم علیه السلام قابل مقایسه نیست، چه رسد به دیگران.
در جلسات گذشته سه اشکال بر فرمایش محقق عراقی وارد کردیم. اشکال چهارم این است که ایشان بعد از ابطال مبانی اشاعره میفرماید پس قول به اتحاد طلب و اراده متعین خواهد شد و همین قول را میپذیرد. اشکال این مطلب از آنچه سابقاً توضیح داده شد روشن میشود. ایشان تغایر اشعری را ابطال کردهاند، اما تغایری که محقق نائینی و امثال او بدان قائلند را ردّ نکرده است. بنابراین هنوز قول به اتحاد ثابت نشده است.
اشکال پنجم دربارۀ تفصیلی است که ایشان بین ارادۀ تکوینی و ارادۀ تشریعی داده است. باید دید که آیا ایشان به همان تفصیلی که بزرگان بین ارادۀ تکوینی و ارادۀ تشریعی دادهاند قائل است یا اینکه اصطلاح جدیدی را ابداع نموده است. ایشان فرمود ارادۀ تکوینی یعنی آمر جمیع ابواب عدم تحقق فعل را سدّ کند، حتی شهوت و میل عبد و مأمور را، به این معنا که کاری کند مأمور به سمت ایجاد فعل حرکت کند. در مقابل، ارادۀ تشریعی یعنی آمر فقط موضوع برای حکم عقل به وجوب امتثال درست کند. بنابراین، ابراز اراده و بعث و امر و نهی عنوان ارادۀ تشریعی پیدا میکند. همین که مولی به عبد میگوید که متعلق امر دارای ملاک و مصلحت است و امتثال این امر به نفع عبد است و فقط از همین جهت سدّ باب عدم کند، کافی است بر اینکه ارادۀ تشریعی محقق شود. بنابراین، ایشان ارادۀ تشریعی را به اِعلام وجود مصلحت فعل از طریق امر معنا کرده است. البته ایشان معتقد است که طبق این معنا، اراده از مراد انفکاک پیدا نمیکند.
ایشان میفرماید:
«[أن حقيقة إرادته - تعالى - مطلقا هو العلم بالصلاح] ،
فإن كان المعلوم ما هو صلاح بحسب النظام الكلّي، فنفس هذا العلم - من دون حالة منتظرة - علة للتكوين، فإن المحلّ قابل يسأل بلسان استعداده الدخول في دار الوجود، و المبدأ تامّ الإفاضة لا بخل في ساحته المقدسة، و الوجود - بما هو - خير محض، فلا محالة يستحيل تخلّف المراد عن هذه الارادة، و إن كان المعلوم ما هو صلاح بحسب بعض الأشخاص - لا بحسب النظام التامّ - فحيث إن مقتضى العناية الربانية سوق الأشياء إلى كمالاتها و إعلام المكلّفين بصلاحهم و فسادهم، فهذا العلم يقتضي تحريكهم إلى ما فيه الصلاح و الرشاد، و زجرهم عما فيه الفساد، فهذه الإرادة متعلّقة بالبعث و التشريع - دون الخلق و التكوين - فلذا تكون علة للتشريع دون التكوين، فلم يلزم استحالة التخلّف، و لا اجتماع الضدين أو المتناقضين. و تفسير الإرادة بالعلم بالصلاح نظير تفسير السمع و البصر فيه - تعالى - بالعلم بالمسموعات و المبصرات.»[11]
ارادۀ خدا مطلقاً – یعنی در همۀ انواع اراده – یعنی علم به صلاح، لکن متعلق علم متفاوت است. اگر معلوم عبارت باشد از صلاح به لحاظ دایرۀ نظام کلی، این علم علت برای تکوین خواهد بود؛ چون محلّ، یعنی موجودات، به لحاظ قابلیتشان تقاضای ورود به دار وجود دارند و افاضۀ خدا نیز تام است، یعنی خدا بخلی ندارد و خیر محض است. پس هر دو طرف هم به لحاظ قابلیت مخلوقات برای ورود به عالم وجود بعد از کتم در عدم و هم به لحاظ فیاضیت علی الاطلاق خالق، تمام است. بنابراین، علم خدا به این نظام، علت تامه برای تحقق آن خواهد بود. ازاینرو، ارادۀ تکوینی یعنی علم خدا به نظام اتم و کامل این عالم.
حال اگر متعلق علم عبارت باشد از مصلحت به حسب بعض اشخاص، یعنی فعلی برای بعض انسانها مصلحت دارد، از آنجا که مقتضای عنایت و لطف خدا این است که اشیاء را به کمال سوق بدهد و دین نازل شده است برای سوق انسانها به سمت کمال و راهی غیر از این برای تکامل انسان نیست، و خداوند هم علم به صلاح و فساد آنها دارد، مثل اینکه خدا میداند نماز موجب صلاح و رشد انسان است، این علم اقتضا میکند که خداوند انسان را به آنچه صلاح اوست تحریک و از آنچه فساد اوست نهی کند. به این اراده با بیانی که توضیح داده شد، یعنی علم به صلاح در بعض اشخاص، ارادۀ تشریعی گفته میشود. پس این اراده علت برای تشریع است و نه تکوین، و استحالۀ تخلف و اجتماع ضدین و متناقضین هم لازم نمیآید.
اگر گفته شود که تفسیر اراده به علم – چه علم به صلاح نظام تام و چه علم به صلاح در بعض اشخاص – به چه معناست و چرا چنین تفسیری صورت گرفته است، میگوییم همانطور که سمیع و بصیر در «إنّ اللّه سمیعٌ بصیر» را به علم به مسموع و علم به مبصر تفسیر میکنیم. انسانها به وسیلۀ گوش که خداوند به آنها اعطا کرده است قدرت شنوایی دارند ولی خدا برای شنیدن نیازی به گوش ندارد، بلکه علم به کلام و مسموع کافی است که آن مسموع به صورت علم حضوری در وجود خداوند متعال موجود شود. اراده هم به همین صورت تفسیر میشود، یعنی علم به مراد.
[2]- خلاصه اینکه این امر بر خداوند – نعوذ بالله – مجهول بوده است که آیا ابوبکر از او راضی است یا نه.
[3]- این قسمت از روایت از روی تقیه صادر شده است؛ چرا که افرادی مثل یحیی بن اکثم و دیگران خیلی بر شخصیت شیخین اصرار داشتند.
[4]- ق: 16.
[5]- ر.ک: محمد بن يعقوب كلينى، الکافي (قم: دارالحديث، 1429)، ج 1، 171.
[6]- از این دست روایات جعلی فراوان یافت میشود. در سفری که به مکه مشرف بودم در یکی از کتابفروشیها کتابی را دیدم که هرآنچه پیامبر دربارۀ امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده بود، در آن کتاب به جای علی کلمۀ ابوبکر را گذاشتهاند و همۀ آن فضایل را به او نسبت دادهاند بدون اینکه ذرهای امانتداری در نقل را رعایت کرده باشند. معلوم میشود که این جعلیات در مورد شیخین زیاد اتفاق افتاده است.
[7]- احزاب: 7.
[8]- محمد بن حسن حرّ عاملی، تفصيل وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة (قم: مؤسسه آل البيت عليهم السلام، 1409)، ج 27، 48.
[9]- محمد کاظم آخوند خراسانی، کفایة الأصول (قم: جماعة المدرسين في الحوزة العلمیة بقم، 1430)، ج 1، 128-129.
[10]- سابقاً در تعریف این دو اراده از تعبیری استفاه میکردیم که حال باید به تحلیل بیشتر راجع به آن بپردازیم. در تعریف آنها میگفتیم اگر علم از جمیع جهات باشد، دراینصورت ارادۀ تکوینی است و اگر علم از بعض جهات باشد، ارادۀ تشریعی خواهد بود. بحث از ارادۀ تکوینی و تشریعی هم در علم اصول کاربرد دارد و هم در علم کلام. مهمترین آیهای که مربوط به همین تقسیمبندی در اراده است آیۀ تطهیر است که خداوند در آیۀ 33 سورۀ احزاب میفرماید «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا». آیا مراد از اراده در این آیه ارادۀ تکوینی است یا ارادۀ تشریعی؟ این مطلب در تفسیر آیه تاثیر بسزایی دارد.
[11]- محمد حسین اصفهانی، نهایة الدرایة فی شرح الکفایة (بیروت: مؤسسة آل البیت علیهم السلام، 1429)، ج 1، 278.
منابع
- آخوند خراسانی، محمد کاظم. کفایة الأصول. 3 ج. قم: جماعة المدرسين في الحوزة العلمیة بقم، 1430.
- اصفهانی، محمد حسین. نهایة الدرایة فی شرح الکفایة. 6 ج. بیروت: مؤسسة آل البیت علیهم السلام، 1429.
- حرّ عاملی، محمد بن حسن. تفصيل وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة. 30 ج. قم: مؤسسه آل البيت عليهم السلام، 1409.
- طبرسی، احمد بن على. الإحتجاج على أهل اللجاج. 2 ج. مشهد: نشر مرتضى، 1403.
- كلينى، محمد بن يعقوب. الکافي. 15 ج. قم: دارالحديث، 1429.
نظری ثبت نشده است .