درس بعد

اوامر

درس قبل

اوامر

درس بعد

درس قبل

موضوع: ماده و صیغه امر


تاریخ جلسه : ۱۴۰۲/۱۱/۲


شماره جلسه : ۵۸

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • خلاصۀ بحث گذشته

  • روایتی از امام جواد به مناسبت ولادت حضرت

  • نقد و بررسی کلام محقق عراقی

  • ارادۀ تکوینی و تشریعی از منظر آخوند

  • توضیح کلام آخوند در بیان محقق اصفهانی

  • پاورقی

  • منابع

دیگر جلسات
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحيمْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ


خلاصۀ بحث گذشته
محقق عراقی در باب اوامر امتحانی فرمود این اوامر دو دسته­اند: یا غرض مولی از این امر، امتحان محض­ است و در متعلق امر نه به عنوان اولی و نه به عنوان ثانوی مصلحتی وجود ندارد؛ یا در متعلق امر به عنوان ثانوی مصلحت وجود دارد. در قسم اول فقط طلب و ارادۀ صوری وجود دارد و در قسم دوم ارادۀ حقیقی. پس با این بیان، تمسک اشاعره به اوامر امتحانی برای قول به تغایر مورد خدشه قرار می­گیرد. بر مجموعۀ بیانات محقق عراقی سه اشکال عمده وجود دارد. اما روایت «السعید سعیدٌ فی بطن أمّه»، همانطور که در نقل مرحوم صدوق آمده است، به این معناست که خدا می­داند که انسانها بعد از تولدشان چه راهی را انتخاب می­کنند. این روایت به معنای سعادت و شقاوت ذاتی در انسانها نیست.

روایتی از امام جواد به مناسبت ولادت حضرت
امروز، دهم ماه مبارک رجب مصادف با ولادت باسعادت امام جواد علیه السلام است. به همین مناسبت مقداری راجع به روایتی که در کتاب احتجاج از آن حضرت نقل شده است سخن می­گوییم.

وَ رُوِيَ: أَنَّ اَلْمَأْمُونَ بَعْدَ مَا زَوَّجَ اِبْنَتَهُ أُمَّ اَلْفَضْلِ أَبَا جَعْفَرٍ كَانَ فِي مَجْلِسٍ وَ عِنْدَهُ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ يَحْيَى بْنُ أَكْثَمَ وَ جَمَاعَةٌ كَثِيرَةٌ فَقَالَ لَهُ يَحْيَى بْنُ أَكْثَمَ مَا تَقُولُ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ فِي اَلْخَبَرِ اَلَّذِي رُوِيَ أَنَّهُ نَزَلَ جَبْرَئِيلُ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ عَلَى رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ قَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يُقْرِئُكَ اَلسَّلاَمَ وَ يَقُولُ لَكَ سَلْ أَبَا بَكْرٍ هَلْ هُوَ عَنِّي رَاضٍ فَإِنِّي عَنْهُ رَاضٍ؟ - فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ لَسْتُ بِمُنْكِرٍ فَضْلَ أَبِي بَكْرٍ وَ لَكِنْ يَجِبُ عَلَى صَاحِبِ هَذَا اَلْخَبَرِ أَنْ يَأْخُذَ مِثَالَ اَلْخَبَرِ اَلَّذِي قَالَهُ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي حَجَّةِ اَلْوَدَاعِ قَدْ كَثُرَتْ عَلَيَّ اَلْكَذَّابَةُ وَ سَتَكْثُرُ بَعْدِي فَمَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّداً فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ اَلنَّارِ فَإِذَا أَتَاكُمُ اَلْحَدِيثُ عَنِّي فَاعْرِضُوهُ عَلَى كِتَابِ اَللَّهِ وَ سُنَّتِي فَمَا وَافَقَ كِتَابَ اَللَّهِ وَ سُنَّتِي فَخُذُوا بِهِ وَ مَا خَالَفَ كِتَابَ اَللَّهِ وَ سُنَّتِي فَلاَ تَأْخُذُوا بِهِ وَ لَيْسَ يُوَافِقُ هَذَا اَلْخَبَرُ كِتَابَ اَللَّهِ قَالَ اَللَّهُ تَعَالَى وَ لَقَدْ خَلَقْنَا اَلْإِنْسٰانَ وَ نَعْلَمُ مٰا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ اَلْوَرِيدِ  فَاللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ خَفِيَ عَلَيْهِ رِضَاءُ أَبِي بَكْرٍ مِنْ سَخَطِهِ حَتَّى سَأَلَ عَنْ مَكْنُونَ سِرِّهِ؟ هَذَا مُسْتَحِيلٌ فِي اَلْعُقُولِ ثُمَّ قَالَ يَحْيَى بْنُ أَكْثَمَ وَ قَدْ رُوِيَ أَنَّ مَثَلَ أَبِي بَكْرٍ وَ عُمَرَ فِي اَلْأَرْضِ كَمَثَلِ جَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلَ فِي اَلسَّمَاءِ؟ فَقَالَ وَ هَذَا أَيْضاً يَجِبُ أَنْ يُنْظَرَ فِيهِ لِأَنَّ جَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلَ مَلَكَانِ لِلَّهِ مُقَرَّبَانِ لَمْ يَعْصِيَا اَللَّهَ قَطُّ وَ لَمْ يُفَارِقَا طَاعَتَهُ لَحْظَةً وَاحِدَةً وَ هُمَا قَدْ أَشْرَكَا بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِنْ أَسْلَمَا بَعْدَ اَلشِّرْكِ فَكَانَ أَكْثَرُ أَيَّامِهِمَا اَلشِّرْكَ بِاللَّهِ فَمُحَالٌ أَنْ يُشْبِهَهُمَا بِهِمَا قَالَ يَحْيَى وَ قَدْ رُوِيَ أَيْضاً أَنَّهُمَا سَيِّدَا كُهُولِ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ فَمَا تَقُولُ فِيهِ؟ فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ هَذَا اَلْخَبَرُ مُحَالٌ أَيْضاً لِأَنَّ أَهْلَ اَلْجَنَّةِ كُلَّهُمْ يَكُونُونَ شُبَّاناً وَ لاَ يَكُونُ فِيهِمْ كَهْلٌ وَ هَذَا اَلْخَبَرُ وَضَعَهُ بَنُو أُمَيَّةَ لِمُضَادَّةِ اَلْخَبَرِ اَلَّذِي قَالَهُ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي اَلْحَسَنِ وَ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ بِأَنَّهُمَا سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ فَقَالَ يَحْيَى بْنُ أَكْثَمَ وَ رُوِيَ أَنَّ عُمَرَ بْنَ اَلْخَطَّابِ سِرَاجُ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ هَذَا أَيْضاً مُحَالٌ لِأَنَّ فِي اَلْجَنَّةِ مَلاَئِكَةَ اَللَّهِ اَلْمُقَرَّبِينَ وَ آدَمَ وَ محمد [مُحَمَّداً] وَ جَمِيعَ اَلْأَنْبِيَاءِ وَ اَلْمُرْسَلِينَ لاَ تُضِيءُ اَلْجَنَّةُ بِأَنْوَارِهِمْ حَتَّى تُضِيءَ بِنُورِ عُمَرَ؟ فَقَالَ يَحْيَى وَ قَدْ رُوِيَ أَنَّ اَلسَّكِينَةَ تَنْطِقُ عَلَى لِسَانِ عُمَرَ ؟ فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ لَسْتُ بِمُنْكِرٍ فَضْلَ عُمَرَ وَ لَكِنَّ أَبَا بَكْرٍ أَفْضَلُ مِنْ عُمَرَ فَقَالَ عَلَى رَأْسِ اَلْمِنْبَرِ إِنَّ لِي شَيْطَاناً يَعْتَرِينِي فَإِذَا مِلْتُ فَسَدِّدُونِي فَقَالَ يَحْيَى قَدْ رُوِيَ أَنَّ اَلنَّبِيَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ لَوْ لَمْ أُبْعَثْ لَبُعِثَ عُمَرُ؟ فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ كِتَابُ اَللَّهِ أَصْدَقُ مِنْ هَذَا اَلْحَدِيثِ يَقُولُ اَللَّهُ فِي كِتَابِهِ - وَ إِذْ أَخَذْنٰا مِنَ اَلنَّبِيِّينَ مِيثٰاقَهُمْ وَ مِنْكَ وَ مِنْ نُوحٍ  فَقَدْ أَخَذَ اَللَّهُ مِيثَاقَ اَلنَّبِيِّينَ فَكَيْفَ يُمْكِنُ أَنْ يُبَدِّلَ مِيثَاقَهُ - وَ كُلُّ اَلْأَنْبِيَاءِ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ لَمْ يُشْرِكُوا بِاللَّهِ طَرْفَةَ عَيْنٍ فَكَيْفَ يُبْعَثُ بِالنُّبُوَّةِ مَنْ أَشْرَكَ وَ كَانَ أَكْثَرَ أَيَّامِهِ مَعَ اَلشِّرْكِ بِاللَّهِ وَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نُبِّئْتُ وَ آدَمُ بَيْنَ اَلرُّوحِ وَ اَلْجَسَدِ فَقَالَ يَحْيَى بْنُ أَكْثَمَ وَ قَدْ رُوِيَ أَيْضاً أَنَّ اَلنَّبِيَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ مَا اُحْتُبِسَ عَنِّي اَلْوَحْيُ قَطُّ إِلاَّ ظَنَنْتُهُ قَدْ نَزَلَ عَلَى آلِ اَلْخَطَّابِ ؟ فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ هَذَا مُحَالٌ أَيْضاً لِأَنَّهُ لاَ يَجُوزُ أَنْ يَشُكَّ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي نُبُوَّتِهِ قَالَ اَللَّهُ تَعَالَى اَللّٰهُ يَصْطَفِي مِنَ اَلْمَلاٰئِكَةِ رُسُلاً وَ مِنَ اَلنّٰاسِ  فَكَيْفَ يُمْكِنُ أَنْ تَنْتَقِلَ اَلنُّبُوَّةُ مِمَّنِ اِصْطَفَاهُ اَللَّهُ تَعَالَى إِلَى مَنْ أَشْرَكَ بِهِ؟ قَالَ يَحْيَى رُوِيَ أَنَّ اَلنَّبِيَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ لَوْ نَزَلَ اَلْعَذَابُ لَمَا نَجَا مِنْهُ إِلاَّ عُمَرُ فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ هَذَا مُحَالٌ أَيْضاً لِأَنَّ اَللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ وَ مٰا كٰانَ اَللّٰهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ وَ مٰا كٰانَ اَللّٰهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ  فَأَخْبَرَ سُبْحَانَهُ أَنَّهُ لاَ يُعَذِّبُ أَحَداً مَا دَامَ فِيهِمْ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ مَا دَامُوا يَسْتَغْفِرُونَ.»[1]

مأمون پس از آنكه دخترش امّ‌ الفضل را به زوجيّت امام جواد عليه السّلام درآورد، روزى در مجلس با حضور آن حضرت و يحيى بن أكثم و گروه زيادى جمع بود. يحيى بن أكثم گفت: اى زادۀ رسول خدا، نظر شما در بارۀ اين خبر چيست: «روزى جبرئيل بر رسول خدا صلّى اللّٰه عليه و آله فرود آمده و گفت: اى محمّد، خداوند عزّ و جلّ‌ سلامت رسانده و مى‌فرمايد: از أبو بكر بپرس آيا از من راضى است چون من از او خشنودم»؟[2] امام علیه السلام ابتدا می­فرماید من منکر فضل ابی بکر نیستم.[3] سپس، حضرت می­فرماید ولى بر راوى اين خبر واجب است كه حديثش را با حديث ديگرى كه از آن حضرت صلّى اللّٰه عليه و آله نقل شده مقابله كند كه در آخرين سفر حجّ‌ فرمود:«دروغ بر من بسيار شده، و پس از من نيز زياد خواهد شد. لذا هر كه از روى عمد بر من دروغى ببندد بايد جايگاه خود را در آتش قرار دهد. پس چون حديثى از من به شما رسيد آن را بر كتاب خدا و سنّت من عرضه كنيد، ازاین­رو، هر چه موافق قرآن و سنّت من بود آن را برگيريد، و مخالف آن دو را نگيريد». امام این روایت از پیامبر در حجة الوداع را معیار برای سنجش احادیثی می­داند که از ایشان نقل شده است. سپس، حضرت این آیه را تلاوت فرمود که «وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ».[4] خداوند می­­فرماید ما از وسوسه­های نفس انسان خبر داریم و از رگ گردن به او نزدیکتریم. چطور می­شود که خدا نداند که آیا ابوبکر از او راضی است یا نه؟ بنابراین، این حدیث با آیۀ قرآن سازگاری ندارد.

ما روی این مساله تاکید داریم که ائمه علیهم السلام در صحت­سنجی روایات ابتدا بررسی سندی را معیار قرار نداده­اند، بلکه اول مسالۀ متن حدیث را مطرح می­کنند که آیا با قرآن و سنت قطعی سازگاری دارد یا خیر. روایات دیگری نیز از معصومین نقل شده است که همین معیار در آنها ذکر شده است.[5]

یحیی سپس می­گوید در خبر است كه: «مَثَل أبو بكر و عمر در زمين مَثَل جبرئيل و ميكائيل است در آسمان».[6] حضرت در جواب فرمودند اين مطلب نيز قابل تأمّل است؛ زيرا جبرئيل و ميكائيل دو فرشتۀ مقرّبى هستند كه هرگز معصيت پروردگار را نكرده و حتّى براى لحظه‌اى از طاعت خداوند فارق نشده‌اند، ولى أبو بكر و عمر مدّتى به خدا مشرك بودند هر چند پس از آن اسلام آوردند، پس بيشتر عمرشان مشرك بوده‌اند، از این جهت، تشبيه آن دو به آن دو محال است.

در بخش دیگری از این حدیث آمده است که یحیی گفت: نقل است رسول خدا صلّى اللّٰه عليه و آله فرموده:«اگر من مبعوث نمى‌شدم عمَر مى‌شد». فرمود: كتاب خدا صادقتر از اين حديث است، خدا فرموده:«و ياد كن آنگاه كه از پيامبران پيمان ايشان گرفتيم، و از تو و از نوح»،[7] با اين اخذ ميثاقى كه خداوند از انبياء گرفته چطور امكان دارد آن را عوض كرده يا تبديل نمايد، و هيچ كدام از حضرات انبياء حتّى براى لحظه‌اى به خداوند شرك نورزيدند، پس چگونه كسى كه بيشتر عمرش مشرك بوده مبعوث به نبوّت شود، و رسول خدا صلّى اللّٰه عليه و آله فرموده:«من به پيامبرى برگزيده شدم و آدم ميان روح و جسد بود»؟! این بیان از امام جواد نشان می­دهد که حتی مقام پیامبر با مقام آدم علیه السلام قابل مقایسه نیست، چه رسد به دیگران.

در این روایت طولانی احادیث و آیات دیگری مورد استشهاد قرار گرفته است که ملاحظه شود. هدف از نقل این روایت بیان چند نکته است. اولین هدف این است که به مناسبت ولادت با سعادت امام جواد علیه السلام روایتی از حضرت نقل کنیم و در کلمات ایشان تامل داشته باشیم. هدف دوم اینکه معیار در صحت­سنجی روایات مورد دقت قرار گیرد. برای اینکه بدانیم حدیثی صحیح است یا نه، اول باید به سراغ متن حدیث برویم و ببینیم که آیا با قرآن و سنت قطعی موافقت دارد یا نه. هدف سوم ملاحظۀ این نکته است که ببینیم ائمه علیهم السلام با اینکه در شرایط خاصی قرار داشتند، ولی هیچ­گاه از بیان کامل حقایق دینی کوتاهی نکرده­اند. البته تقیه هم در کار بوده است، اما تا جایی که امکان عرضۀ حقائق قرآن وجود داشته است آن را بیان کرده­اند. حتی گاهی اهل البیت علیهم السلام صراحتاً به علماء اهل سنت، مثل قتادة و ابوحنیفه و امثال آنها می­فرمودند که شما حق فتوا دادن ندارید؛ چرا که «مَا وَرَّثَكَ اللَّهُ مِنْ كِتَابِهِ حَرْفا»،[8] یعنی شما یک حرف از قرآن بلد نیستید. آنها تصریح می­کردند که علماء مخالفین برای استنباط از قرآن و سپس فتوا اهلیت ندارند. لذا گرچه سفارش شده است که با آنها معاشرت داشته باشیم و در تشییع جنازه­هایشان شرکت و از مریض­هایشان عیادت کنیم، لکن نباید از حقانیّت مذهب شیعه سر سوزنی کوتاه آمد و از مطالب حق چشم­پوشی کرد. امیدواریم که ان­شاءالله مشمول دعای خاص حضرت امام جواد علیه السلام قرار بگیریم.

نقد و بررسی کلام محقق عراقی
در جلسات گذشته سه اشکال بر فرمایش محقق عراقی وارد کردیم. اشکال چهارم این است که ایشان بعد از ابطال مبانی اشاعره می­فرماید پس قول به اتحاد طلب و اراده متعین خواهد شد و همین قول را می­پذیرد. اشکال این مطلب از آنچه سابقاً توضیح داده شد روشن می­شود. ایشان تغایر اشعری را ابطال کرده­اند، اما تغایری که محقق نائینی و امثال او بدان قائلند را ردّ نکرده است. بنابراین هنوز قول به اتحاد ثابت نشده است.

اشکال پنجم دربارۀ تفصیلی است که ایشان بین ارادۀ تکوینی و ارادۀ تشریعی داده است. باید دید که آیا ایشان به همان تفصیلی که بزرگان بین ارادۀ تکوینی و ارادۀ تشریعی داده­اند قائل است یا اینکه اصطلاح جدیدی را ابداع نموده است. ایشان فرمود ارادۀ تکوینی یعنی آمر جمیع ابواب عدم تحقق فعل را سدّ کند، حتی شهوت و میل عبد و مأمور را، به این معنا که کاری کند مأمور به سمت ایجاد فعل حرکت کند. در مقابل، ارادۀ تشریعی یعنی آمر فقط موضوع برای حکم عقل به وجوب امتثال درست کند. بنابراین، ابراز اراده و بعث و امر و نهی عنوان ارادۀ تشریعی پیدا می­کند. همین که مولی به عبد می­گوید که متعلق امر دارای ملاک و مصلحت است و امتثال این امر به نفع عبد است و فقط از همین جهت سدّ باب عدم کند، کافی است بر اینکه ارادۀ تشریعی محقق شود. بنابراین، ایشان ارادۀ تشریعی را به اِعلام وجود مصلحت فعل از طریق امر معنا کرده است. البته ایشان معتقد است که طبق این معنا، اراده از مراد انفکاک پیدا نمی­کند.

گفته شد یکی از شواهدی که بر مبنای اشاعره اقامه شد، تکلیف کفار به ایمان است. اگر خدا اراده کرده است که کفار ایمان پیدا کنند، و در عین حال کفار هم دست از کفر خود برنمی­دارند، پس باید قائل شویم که مراد خدا از ارادۀ او تخلف پیدا کرده است. برای خلاصی از این مشکل، لازم است بگوییم که در اینجا اراده­ای نیست و فقط طلب وجود دارد؛ چرا که امر به ایمان نیاز به منشأ دارد. از طرف دیگر، تخلف طلب از مطلوب استحاله ندارد. این بیانی است که برای تغایر میان طلب و اراده گفته­اند. مرحوم آخوند در جواب آنها می­گوید آن اراده­ای که از مراد خود تخلف نمی­کند ارادۀ تکوینی است و نه ارادۀ تشریعی. سپس، ایشان به تعریف ارادۀ تکوینی می­پردازد.

ارادۀ تکوینی و تشریعی از منظر آخوند
مرحوم آخوند می­گوید:
«و أمّا الدفع: فهو أنّ استحالة التخلّف إنّما تكون في الإرادة التكوينيّة - و هي العلم بالنظام على النحو الكامل التامّ - دون الإرادة التشريعيّة - و هي العلم بالمصلحة في فعل المكلّف -، و ما لا محيص عنه في التكليف إنّما هو هذه الإرادة التشريعيّة، لا التكوينيّة. فإذا توافقتا فلا بدّ من الإطاعة و الإيمان، و إذا تخالفتا فلا محيص عن أن يختار الكفر و العصيان.»[9]

ارادۀ تکوینی از منظر مرحوم آخوند عبارت از علم به نظام تام است. طبق کلمات حکماء باید بگوییم عبارتِ «علی النحو الکامل التامّ» متعلق به «العلم» نیست، بلکه متعلق به «النظام» است. در مقابل، ارادۀ تشریعی عبارت از علم به مصلحت در فعل مکلف است.[10] برای روشن شدن مطلب، مناسب است توضیحی که محقق اصفهانی در این رابطه بیان کرده­اند را در اینجا نقل کنیم.

توضیح کلام آخوند در بیان محقق اصفهانی
ایشان می­فرماید:

«[أن حقيقة إرادته - تعالى - مطلقا هو العلم بالصلاح] ،

فإن كان المعلوم ما هو صلاح بحسب النظام الكلّي، فنفس هذا العلم - من دون حالة منتظرة - علة للتكوين، فإن المحلّ قابل يسأل بلسان استعداده الدخول في دار الوجود، و المبدأ تامّ الإفاضة لا بخل في ساحته المقدسة، و الوجود - بما هو - خير محض، فلا محالة يستحيل تخلّف المراد عن هذه الارادة، و إن كان المعلوم ما هو صلاح بحسب بعض الأشخاص - لا بحسب النظام التامّ - فحيث إن مقتضى العناية الربانية سوق الأشياء إلى كمالاتها و إعلام المكلّفين بصلاحهم و فسادهم، فهذا العلم يقتضي تحريكهم إلى ما فيه الصلاح و الرشاد، و زجرهم عما فيه الفساد، فهذه الإرادة متعلّقة بالبعث و التشريع - دون الخلق و التكوين - فلذا تكون علة للتشريع دون التكوين، فلم يلزم استحالة التخلّف، و لا اجتماع الضدين أو المتناقضين. و تفسير الإرادة بالعلم بالصلاح نظير تفسير السمع و البصر فيه - تعالى - بالعلم بالمسموعات و المبصرات.»[11]

ارادۀ خدا مطلقاً – یعنی در همۀ انواع اراده – یعنی علم به صلاح، لکن متعلق علم متفاوت است. اگر معلوم عبارت باشد از صلاح به لحاظ دایرۀ نظام کلی، این علم علت برای تکوین خواهد بود؛ چون محلّ، یعنی موجودات، به لحاظ قابلیتشان تقاضای ورود به دار وجود دارند و افاضۀ خدا نیز تام است، یعنی خدا بخلی ندارد و خیر محض است. پس هر دو طرف هم به لحاظ قابلیت مخلوقات برای ورود به عالم وجود بعد از کتم در عدم و هم به لحاظ فیاضیت علی الاطلاق خالق، تمام است. بنابراین، علم خدا به این نظام، علت تامه برای تحقق آن خواهد بود. ازاین­رو، ارادۀ تکوینی یعنی علم خدا به نظام اتم و کامل این عالم.

حال اگر متعلق علم عبارت باشد از مصلحت به حسب بعض اشخاص، یعنی فعلی برای بعض انسانها مصلحت دارد، از آنجا که مقتضای عنایت و لطف خدا این است که اشیاء را به کمال سوق بدهد و دین نازل شده است برای سوق انسانها به سمت کمال و راهی غیر از این برای تکامل انسان نیست، و خداوند هم علم به صلاح و فساد آنها دارد، مثل اینکه خدا می­داند نماز موجب صلاح و رشد انسان است، این علم اقتضا می­کند که خداوند انسان را به آنچه صلاح اوست تحریک و از آنچه فساد اوست نهی کند. به این اراده با بیانی که توضیح داده شد، یعنی علم به صلاح در بعض اشخاص، ارادۀ تشریعی گفته می­شود. پس این اراده علت برای تشریع است و نه تکوین، و استحالۀ تخلف و اجتماع ضدین و متناقضین هم لازم نمی­آید.

اگر گفته شود که تفسیر اراده به علم – چه علم به صلاح نظام تام و چه علم به صلاح در بعض اشخاص – به چه معناست و چرا چنین تفسیری صورت گرفته است، می­گوییم همانطور که سمیع و بصیر در «إنّ اللّه سمیعٌ بصیر» را به علم به مسموع و علم به مبصر تفسیر می­کنیم. انسانها به وسیلۀ گوش که خداوند به آنها اعطا کرده است قدرت شنوایی دارند ولی خدا برای شنیدن نیازی به گوش ندارد، بلکه علم به کلام و مسموع کافی است که آن مسموع به صورت علم حضوری در وجود خداوند متعال موجود شود. اراده هم به همین صورت تفسیر می­شود، یعنی علم به مراد.

وَ صَلَّی الله عَلَیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرینْ

پاورقی
[1]- ‏احمد بن على‏ طبرسی، الإحتجاج على أهل اللجاج‏ (مشهد: نشر مرتضى‏، 1403)، ج 2، 446-447.

[2]- خلاصه اینکه این امر بر خداوند – نعوذ بالله – مجهول بوده است که آیا ابوبکر از او راضی است یا نه.

[3]- این قسمت از روایت از روی تقیه صادر شده است؛ چرا که افرادی مثل یحیی بن اکثم و دیگران خیلی بر شخصیت شیخین اصرار داشتند.

[4]- ق: 16.

[5]- ر.ک: ‏محمد بن يعقوب‏ كلينى‏، الکافي (قم: دارالحديث‏، 1429)، ج 1، 171.

[6]- از این دست روایات جعلی فراوان یافت می­شود. در سفری که به مکه مشرف بودم در یکی از کتابفروشی­ها کتابی را دیدم که هرآنچه پیامبر دربارۀ امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده بود، در آن کتاب به جای علی کلمۀ ابوبکر را گذاشته­اند و همۀ آن فضایل را به او نسبت داده­اند بدون اینکه ذره­ای امانت­داری در نقل را رعایت کرده باشند. معلوم می­شود که این جعلیات در مورد شیخین زیاد اتفاق افتاده است.

[7]- احزاب: 7.

[8]- ‏محمد بن حسن‌ حرّ عاملی، تفصيل وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة‌ (قم: مؤسسه آل البيت عليهم السلام‌، 1409)، ج 27، 48.

[9]- ‏محمد کاظم آخوند خراسانی، کفایة الأصول (قم: جماعة المدرسين في الحوزة العلمیة بقم، 1430)، ج 1، 128-129.

[10]- سابقاً در تعریف این دو اراده از تعبیری استفاه می­کردیم که حال باید به تحلیل بیشتر راجع به آن بپردازیم. در تعریف آنها می­گفتیم اگر علم از جمیع جهات باشد، دراینصورت ارادۀ تکوینی است و اگر علم از بعض جهات باشد، ارادۀ تشریعی خواهد بود. بحث از ارادۀ تکوینی و تشریعی هم در علم اصول کاربرد دارد و هم در علم کلام. مهم­ترین آیه­ای که مربوط به همین تقسیم­بندی در اراده است آیۀ تطهیر است که خداوند در آیۀ 33 سورۀ احزاب می­فرماید «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا». آیا مراد از اراده در این آیه ارادۀ تکوینی است یا ارادۀ تشریعی؟ این مطلب در تفسیر آیه تاثیر بسزایی دارد.

[11]- ‏محمد حسین اصفهانی، نهایة الدرایة فی شرح الکفایة (بیروت: مؤسسة آل البیت علیهم السلام، 1429)، ج 1، 278.

منابع
-       ‏‫آخوند خراسانی، محمد کاظم‏. کفایة الأصول. 3 ج. قم: جماعة المدرسين في الحوزة العلمیة بقم، 1430.

-       ‏‫اصفهانی، محمد حسین‏. نهایة الدرایة فی شرح الکفایة. 6 ج. بیروت: مؤسسة آل البیت علیهم السلام، 1429.

-       ‏‫حرّ عاملی، محمد بن حسن‌‏. تفصيل وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة‌. 30 ج. قم: مؤسسه آل البيت عليهم السلام‌، 1409.

-       ‏‫طبرسی، احمد بن على‏‏. الإحتجاج على أهل اللجاج‏. 2 ج. مشهد: نشر مرتضى‏، 1403.

-       ‏‫كلينى‏، محمد بن يعقوب‏‏. الکافي. 15 ج. قم: دارالحديث‏، 1429.

برچسب ها :

طلب و اراده محقق عراقی ارادۀ تکوینی ارادۀ تشریعی تکلیف کفار ارادۀ خدا علم خدا.

نظری ثبت نشده است .