درس بعد

اوامر

درس قبل

اوامر

درس بعد

درس قبل

موضوع: ماده و صیغه امر


تاریخ جلسه : ۱۴۰۳/۲/۹


شماره جلسه : ۸۳

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • مطالبِ مهم در بحث

  • عرفی بودنِ نظریۀ محقق حائری

  • اشکال محقق اصفهانی به محقق حائری

  • جواب از اشکال محقق اصفهانی

  • منابع

دیگر جلسات
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحيمْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ


خلاصۀ بحث گذشته
جلسۀ گذشته راجع به نظریۀ  محقق حائری در موضوع له صیغۀ امر سخن گفته شد. ایشان معتقدند صیغۀ امر وضع شده است برای حکایت از حقائق موجود در نفس. کلام ایشان موافق تحقیق می­باشد، چرا که ایجادیت لفظ اگر تکوینی باشد که معقول نیست و اگر اعتباری باشد عرفی نیست. سنخ لفظ سنخ حکایت است چه در اخبار و چه در انشاء. بعد از ایشان به نظریۀ محقق بروجردی پرداخته شد که ایشان قسم سومی برای نسبت ابداع کردند به نام نسبت طلبی در مقابل نسبت تصوری و تصدیقی.

مطالبِ مهم در بحث
در اینجا یک بحث این است که حقیقت انشاء چیست. در طلب و اراده، به صورت مفصل به این بحث پرداخته شد و کلمات بزرگان و چهار مبنای مهمی که در باب انشاء است ذکر شد که عبارت بودند از مبنای مشهور، مرحوم آخوند، محقق اصفهانی و محقق خوئی. یک بحث مهم دیگر دربارۀ حقیقت حکم است. بحث سوم راجع به موضوع له صیغه إفعل است. این سه بحث در بسیاری از امور با هم مشترکند. در فرق میان اخبار و انشاء، کاری به لفظ خاص نداریم بلکه می­خواهیم ببینیم الفاظ انشاء چه تفاوتی با الفاظ اخبار دارند. همچنین می­خواهیم بررسی کنیم که اصلا حقیقت حکمی که شارع صادر می­کند چیست.

قدماء تعریفی از حقیقت حکم دارند و آن را عبارت از خطابات متعلقه به افعال عباد می­دانند یعنی خود این خطابات حکم­اند. بعضی مثل محقق عراقی حکم را ارادۀ مبرزه می­داند. مرحوم آقای خوئی آن را ابراز اعتبار نفسانی می­داند. درست است که در حکم یک اعتبار علی ذمة المکلف وجود دارد و در سایر صیغ انشائی چنین معنایی وجود ندارد ولی آقای خوئی در حکم نیز همان مبنایی را دارند که در حقیقت انشاء بیان کرده­اند یعنی ابراز اعتبار نفسانی. بعضی دیگر مثل شهید صدر روح حکم را به حب و بغض برمی­گردانند.

بحثی که در این مقام داریم از یک جهت مرتبط با حقیقت انشاء است چرا که ما نحن فیه، یعنی تعیین موضوع له صیغه، یکی از مصادیق آن است. چه بسا خصوصیاتی در موضوع له لفظ باشد که در سایر الفاظ انشائی نیست. حقیقت حکم را نیز در دورۀ اول بحث خارج اصول در اوایل بحث استصحاب به طور مفصل مورد بررسی قرار دادیم. سابقاً بر مبنای آقای خوئی چند اشکال وارد کردیم[1] و گفتیم انشاء و اخبار از اوصاف لفظ است. وقتی به عرف مراجعه می­کنیم می­بینیم الفاظ را به خبر و انشاء تقسیم می­کنند و در نتیجه خود لفظ باید یا خبری باشد و یا انشائی. بر این مبنا خیلی تکیه کردیم و همان را پایۀ اشکال بر مرحوم خوئی قرار دادیم، چرا که با قطع نظر از اعتبار نفسانی و آنچه در نفس وجود دارد، لفظ یا خبری است و یا انشائی.

عرفی بودنِ نظریۀ محقق حائری
جلسۀ گذشته گفتیم که نظریۀ آقای حائری با نظریه آقای خوئی تقریبا نزدیک است. محقق حائری فرمود حقیقت انشاء عبارت است از حکایت از حقائق در نفس از قبیل اراده و تمنی و ترجی. این حرف عرفی است و موافق ارتکاز عقلاست. الفاظ از آن جهت که حکایت از حقائقی در عالم نفس می­کنند انشائی هستند و از آن جهت که حکایت از نسبتی بین حدث و فاعل می­کنند اخباری هستند. در انشاء حکایت از نسبت نیست.

قبلا از محقق اصفهانی نقل کرده­ایم که ایشان فرمودند حقیقت  انشاء این است که لفظ وجود تنزیلی معنا است. بعد با این اشکال مواجه شدند که اگر لفظ وجود تنزیلی معناست پس در اخبار هم همین حرف را باید بزنیم. ایشان در حل این اشکال گفتند انشاء به قصد ثبوت نسبت بین متکلم و مخاطب و ماده است اما در اخبار به قصد حکایت است. در نهایت نیز محقق اصفهانی می­خواست کلام خود را تفسیر کلام آخوند قرار دهد و فرمود: «و هذا أحسن ما يتصوّر في شرح حقيقة الإنشاء».[2]

اشکال محقق اصفهانی به محقق حائری
محقق اصفهانی سپس کلام محقق حائری را به عنوان تخیل نقل و سپس رد می­کند. در بحث طلب و اراده گفته شد که محقق رشتی در بدائع قبل از محقق حائری این قول را مطرح کرده است. محقق اصفهانی می­­فرماید:

«و أما تخيّل: أن الكلام الإنشائي موضوع لإظهار الإرادة: إما طبعا، أو إيجادا؛ نظرا إلى إمكان إيجاد القصد لفائدة فيه، لا في المقصود، كما في الإتمام المرتّب على قصد الإقامة؛ حيث إنه أثر القصد، لا الإقامة عشرا و لو لم تقصد، و لا الإقامة بعد القصد، فإنّه يتمّ و لو لم يقم بعده، و حينئذ فإن كان هناك في النفس إرادة، فقد أعطت الصيغة معناها، و إلا فلا.

فمدفوع: بأنّ اللفظ وجود لفظي لمعناه، فإن كان نفس الإرادة معنى اللفظ و الإظهار باللفظ - كما في كل لفظ و معنى - فليس هناك نسبة إنشائية، و إن كان نفس إظهار الإرادة معناه، فالهيئة حينئذ وجود لفظي لمفهوم إظهار الإرادة - و لو فانيا في معنونه - و هو ليس معنى يصحّ السكوت عليه، إلا أن يرجع إلى الإرادة النسبية الإنشائية. و كون هذه الهيئة كاشفة عن إرادة جدّية حتمية - وضعا، أو انصرافا، أو اطلاقا - معنى آخر لا دخل له بمدلول اللفظ استعمالا.»[3]

ایشان می­فرماید بعضی تخیل کرده و گفته­اند انشاء وضع شده برای اظهار اراده­ای که در نفس متکلم موجود است، حال یا طبع انشاء این است که حاکی از آن اراده است و یا ایجاداً، یعنی نفس می­تواند ایجاد اراده و قصد کند و در همین قصد فایده وجود دارد ولو در مقصود فایده­ای نباشد، مثل قصد اقامۀ عشرة ایام که آنچه فایده و اثر در آن وجود دارد همین قصد است گرچه بر مقصود که اقامه خارجی است فایده­ای مترتب نباشد. لذا اقامۀ ده روز بدون قصد فایده ندارد همانطور که اگر قصد باشد ولی اقامه ده روز محقق نشود مثل اینکه شخص یک نماز چهار رکعتی را خواند و مشکلی پیش آید و مجبور به بازگشت به وطنش شد. در اینجا نیز این قصد مفید است. در امثال این مورد منفعت و مصلحت در خود اراده و ایجاد الاراده است واینطور نیست که قبلا اراده­ای باشد و لفظ حاکی از آن شود که از این تعبیر شده است به حکایت ایجادی انشاء، در مقابل حکایت طبعی انشاء. پس اگر در نفس اراده­ای باشد دراینصورت صیغۀ انشاء واجد معنای خودش است و الا فلا و لفظ مهمل است و معنایی ندارد. این همان کلام محقق حائری است که در جلسه گذشته نیز آن را توضیح دادیم. محقق رشتی نیز قائل به همین نظریه است.

مرحوم اصفهانی در اشکال به این نظریه می­فرماید این مقدمه مورد قبول است که لفظ همان وجود لفظی برای معناست یعنی همانطور که زید یک وجود خارجی دارد همچنین دارای یک وجود لفظی است که با لفظ ایجاد می­شود. لکن ما در انشاء نیاز به یک نسبتی داریم که از آن تعبیر به نسبت انشائی می­کنیم. وجود نسبت انشائی مفروض است. در اینصورت دو احتمال مطرح است:

1-اگر بگویید معنای لفظ همان نفس اراده است دراینصورت نسبتی در بین نیست همانطور که لفظ زید بر وجود خارجی زید دلالت دارد. 2- اگر گفتید که معنای لفظ عبارت از نفس اظهار اراده است اشکال آن این است که این معنایی نیست که یصح السکوت علیه باشد.

محقق اصفهانی قبول دارد که صیغه کاشف از یک ارادۀ جدی در نفس متکلم است اما به نظر او اشتباه محقق حائری این است که همان اراده را مدلول لفظ قرار داده است در حالیکه بین این دو فرق است. این مثل آن است که بگوییم لفظ حاکی از مختار بودن انسان است یعنی کسی که به دیگری امر می­کند حاکی از قدرت این آمر است ولی چنین معنایی مدلول لفظ نیست. لفظ کاشف از قدرت و اختیار متکلم است ولی آن قدرت دیگر مدلول لفظ نیست، کما اینکه این لفظ حاکی از زنده بودن متکلم است ولی حیات داخل در مدلول لفظ نیست. به نظر اساسِ اشکال محقق اصفهانی به محقق حائری و محقق رشتی همین است. اینکه هیئت کاشف از ارادۀ جدی حتمی است – حال یا بالوضع و یا به دلالت انصراف یا اطلاق – دخیل در مدلول لفظ در مقام استعمال نیست.

جواب از اشکال محقق اصفهانی
در این رابطه چند نکته قابل ذکر است. نکتۀ اول اینکه محقق اصفهانی در اشکال به محقق حائری می­گوید این حرف با نسبت انشائی سازگاری ندارد. محقق حائری اصلا نسبت انشائی را قبول ندارد. اینکه بعضی گفتند در انشاء، یک نسبت انشائی بین متکلم و ماده و مخاطب ایجاد می­شود و نام این نسبت یا نسبت ایقاعیه است یا ارسالیه و یا تکوینیه، همه اینها حرف غیرصحیحی است. مطلب صحیح این است که لفظ حکایت از اراده می­کند و اصلا لفظ وضع شده است برای حکایت از حقائق نفسانی، حتی در باب قَسَم و ندا و إبراء. قَسَم هم انشاء است و عرف می­گوید لفظِ قَسَم حاکی از یک حقیقت  در نفس قسم خورنده است.

در باب خبر گفته می­شود که حقیقت آن عبارت از حکایت از نسبت است. وقتی متکلم می­گوید «قام زیدٌ»، یک نسبتی بین زید و قیام در خارج وجود دارد که نسبت صدوریه یا وقوعیه است و لفظ دارد حکایت از این نسبت می­کند. لکن در انشاء به چه دلیلی بگوییم که صیغه میان متکلم و مخاطب و آن حدث، نسبتی ایجاد می­کند. قبلا هم بر این مطلب اشکال کرده­ایم که این نسبت هنوز موجود نشده است چون ممکن است مخاطب این فعل را انجام ندهد. همانطور که اشاره شد، از این جهت است که آقای حکیم نظریۀ نسبت تکوینی را مطرح کرده است. پس آقای حائری به معنای حرفیِ نسبت اعتقادی ندارد و برای لفظ انشاء یک معنای اسمی در نظر می­گیرد که عبارت باشد از حکایت.

نکتۀ دوم اینکه محقق اصفهانی در احتمال دوم یعنی جایی که معنای لفظ عبارت از اظهار اراده باشد اشکال کردند که یصح السکوت علیها نیست لکن این اشکال ایشان قابل توجه نیست. محقق اصفهانی به دنبال مدلول است و تمام حرف آقای حائری این است که الفاظ به خودی خود مدلولی ندارند. این الفاظ حاکی هستند مثل علامات بر رأس الفرسخ که حاکی از یک مسافت هستند و یا اشارات که علامات برای واقعیاتی هستند. انشائیات هم تماماً علائم برای حقائق در نفس متکلم­اند و اصلا مدلول ندارند. لذا اگر آن حقائق در نفس نباشند این الفاظ مهمل­اند. اینکه در اشکال بر این حرف گفته شود این خلط میان موضوع له لفظ و کاشفیت لفظ از یک معنایی است، در جواب می­گوییم اساساً از نظر محقق حائری موضوع له برای لفظ انشاء وجود ندارد بلکه تنها کاشفیت است که همان کاشفیت از اراده باشد. این الفاظ موضوع له ندارند و تنها علاماتند و حکایات از حقائق در نفس متکلم.

وَ صَلَّی الله عَلَیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرینْ

منابع

-       ‏‫اصفهانی، محمد حسین‏. نهایة الدرایة فی شرح الکفایة. 6 ج. بیروت: مؤسسة آل البیت علیهم السلام، 1429.

[1]- در بحث امسال چند جلسه، از جمله جلساتِ 46، 47 و 48 راجع به این مطالب بحث کردیم.

[2]- ‏محمد حسین اصفهانی، نهایة الدرایة فی شرح الکفایة (بیروت: مؤسسة آل البیت علیهم السلام، 1429)، ج 1، 275.

[3]- ‏همان، 277.

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .