موضوع: ماده و صیغه امر
تاریخ جلسه : ۱۴۰۲/۱۱/۹
شماره جلسه : ۶۱
-
خلاصۀ بحث گذشته
-
استحاله تعلق اراده انسان به فعل غیر
-
انحصار حقیقت اراده در اراده تکوینی
-
حقیقت اراده تشریعی
-
نقد تقسیم اراده به تکوینی و تشریعی
-
جایگاه اوامر و نواهی شرعی
-
نقد دیدگاه مقاصدیها درباره احکام شرعی
-
تفاوت میان تعمیم قیاسگونه و اصول اجتهادی در فقه
-
تحلیل حقیقت اراده تشریعی و جایگاه آن در احکام شرعی
-
ارتباط اوامر و نواهی با اخبار از ملاکات احکام
-
نتیجهگیری
-
اراده در مقام ذات و اراده در مقام فعل
-
غایت اوامر الهی و جایگاه ملاکات در تکالیف شرعی
-
پاورقی
-
منابع
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
دیدگاههای بزرگان درباره تفاوت میان اراده تکوینی و اراده تشریعی مطرح شد. آخرین نظر، متعلق به علامه طباطبایی (رضواناللهعلیه) بود. تفاوت دیدگاه ایشان با محقق اصفهانی (قدسسره) در این است که محقق اصفهانی معتقد است اراده تشریعی به فعل غیر تعلق نمیگیرد. این تعبیر در کلمات علامه طباطبایی نیز مشاهده میشود و برهانی روشن دارد: واضح است که فعلی که از غیر صادر میشود، محال است متعلق اراده انسان باشد. اگر انسان یا خدای تبارک و تعالی اراده کند که فعل غیر را انجام دهد، تحقق آن فعل متوقف بر اراده غیر است. در این صورت، با اراده انسان، تحقق آن فعل محال است. این مسئله، که اشاعره و معتزله آن را مفروغعنه گرفتهاند و معتقدند در تکالیف، اراده به فعل غیر تعلق میگیرد، در حالی که در مورد کفار و اهل فسق، فعل از آنان صادر نمیشود و مسئله تخلف اراده از مراد مطرح میشود، مسلم است که اراده به خود فعل غیر، از حیث وجود آن، تعلق نمیگیرد.
با توجه به مباحث پیشین درباره تفاوت میان اراده تکوینی و اراده تشریعی، به نظر میرسد که حقیقت اراده به اراده تکوینی محدود میشود. هرچند مرحوم ملاصدرا در کتاب «اسفار» اشاره کردهاند که مفهوم اراده واضح است، اما درک عمق آن دشوار است. ایشان در جلد چهارم اسفار میفرمایند که مفهوم اراده برای عقل روشن است، اما درک حقیقت آن مشکل است. ایشان همچنین تأکید دارند که اراده با شوق تفاوت دارد؛ همانطور که کراهت با نفرت متفاوت است. ایشان میفرماید:
يشبه أن يكون معناها واضحا عند الفعل [العقل] غير ملتبس بغيرها إلا أنه يعسر التعبير عنها بما يفيد تصورها بالحقيقة و هي تغاير الشهوة كما أن مقابلها و هي الكراهة تغاير النفرة.[1]
پیشتر از امام (رضواناللهعلیه) نقل کردیم که ایشان با این دیدگاه مشهور که هر ارادهای مسبوق به شوق است، مخالفت داشتند. مشاهده کردیم که این مسئله در کلمات مرحوم آخوند و ملاصدرا نیز مطرح شده است؛ به این معنا که گاهی اراده وجود دارد اما شوقی در کار نیست، همانطور که گاهی شوق وجود دارد اما ارادهای تحقق نمییابد. بنابراین، نسبت میان این دو، «عام و خاص من وجه» است. در اینجا باید به حقیقت اراده بپردازیم و فارغ از تعریف مفهومی آن، واقعیت و حقیقت آن را بررسی کنیم. همانطور که گاه پرسیده میشود که حقیقت حب و بغض چیست، میتوان درباره اراده نیز چنین سؤالی مطرح کرد. حقیقت اراده آن است که مراد از آن تخلف نمیپذیرد و این در امور تکوینی جریان دارد. از این رو، تقسیم اراده به تکوینی و تشریعی، یک تقسیم مسامحی است و نمیتوان گفت که ارادهای به نام اراده تشریعی وجود دارد.
مرحوم اصفهانی اراده تشریعی را به شوق به حصول فعل از غیر، اختیاراً تعبیر کردهاند. حال اگر بگوییم خداوند چنین شوقی به افعال مکلفین دارد، این سخن نیز نادرست خواهد بود؛ زیرا شوق به یک فعل، زمانی معنا دارد که تحقق آن برای فاعل مطلوب باشد، در حالی که افعال بندگان به خداوند سودی نمیرساند. پس، تکلیف شرعی در حقیقت چیست؟ احکام شرعی در ظاهر، انشائیات هستند، اما در واقع، اخباری از وجود یک ملاک لزومی در فعل میباشند. برای مثال، در نماز، ملاک لزومی وجود دارد و از همین رو، اطاعت شارع از طریق انجام این فعل محقق میشود. این بدان معنا نیست که مولا صرفاً اعلام میکند که در این افعال مصلحتی وجود دارد، بلکه این مصلحت بهگونهای است که اطاعت مولا از طریق تحقق آن انجام میشود. بنابراین، اگر کسی بخواهد اطاعت خداوند را بهجا آورد، باید این ملاکات را استیفا کند. این، همان معنای اراده تشریعی است که البته بهصورت مسامحی از آن با عنوان اراده یاد میشود؛ زیرا حقیقت آن، همان اخبار از ملاکات است، حتی اگر در قالب الفاظ انشایی مانند امر و نهی بیان شده باشد. در اینجا، سه دیدگاه مختلف را مشاهده میکنیم:
1- مرحوم محقق عراقی، که اراده تشریعی را به بعث به عنوان موضوعی برای حکم عقل به وجوب امتثال تعبیر کردهاند.
2- مرحوم اصفهانی، که آن را شوق به حصول فعل از غیر، اختیاراً دانستهاند.
3- مرحوم علامه طباطبائی، که معتقدند اراده به فعل، نه از حیث وجود آن، بلکه از حیث ملاک آن تعلق میگیرد.
با توجه به این دیدگاهها، میتوان نتیجه گرفت که در واقع، چیزی به نام اراده تشریعی به معنای دقیق آن وجود ندارد. حقیقت اراده، منحصر در اراده تکوینی است. البته، اراده تکوینی در انسان به مقدماتی نیاز دارد، در حالی که در مورد خداوند اینگونه نیست. همانطور که در آیه شریفه آمده است: إِذَا أَرَادَ اللَّهُ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ؛[2] یعنی در مورد خداوند، اراده بدون نیاز به مقدمه محقق میشود، اما در انسان، اراده به تصور و تصدیق به فایده نیاز دارد.
مرحوم علامه طباطبائی در نهایة الحکمة[3] به این نکته اشاره میکنند که تصور و تصدیق به فایده، برای انسان کمال ثانوی محسوب میشود و نفس، مبدأ فاعلی برای این کمالات است. از همینجا نتیجه میگیرند که حتی در ارادههای تکوینی، خود اراده، علت فاعلی برای تحقق مراد نیست، بلکه آنچه علت فاعلی است، علم به وجود فایده در فعل میباشد. البته، شوق و اراده میتوانند در این فرایند نقش تکمیلی داشته باشند، اما آنچه نقش اصلی را ایفا میکند، علم به فایده فعل است. بنابراین، در نهایت میتوان گفت:
اولاً، حقیقت اراده، در اراده تکوینی نهفته است و تخلف آن از مراد، چه در مورد خداوند و چه در مورد انسان، ممکن نیست. ثانیاً، در اراده تکوینی، مراد به دنبال اراده تحقق مییابد. در مورد خداوند، این تحقق بدون نیاز به مقدمات است، اما در انسان، تحقق اراده نیازمند مقدمات مختلفی است. ثالثاً، حقیقت اراده تکوینی همان علم است؛ یعنی علم، علت فاعلی برای تحقق مراد محسوب میشود، چرا که در مراد، فایدهای وجود دارد و انسان نیز به آن فایده علم دارد.در نتیجه، تقسیم اراده به تکوینی و تشریعی، یک تقسیم اعتباری است و در حقیقت، اراده منحصر در اراده تکوینی است که تحقق آن در انسان نیازمند مقدمات بوده، اما در مورد خداوند بدون واسطه صورت میگیرد.
حقیقت اراده تکوینی، همان علم است. علم، علت فاعلی برای تحقق مراد است، زیرا در مراد فایدهای وجود دارد و انسان به آن فایده علم دارد. در اینجا، لازم است به فرمایش مرحوم محقق اصفهانی اشاره کنیم که: ملاک اختیاری بودن فعل چیست؟ برخی معتقدند که ملاک اختیاری بودن یک فعل این است که از روی اراده صادر شود؛ اما این تعریف، مستلزم دور منطقی است. چراکه اگر بخواهیم بگوییم ملاک اختیاری بودن فعل، صدور آن از روی اختیار است، به این معنا خواهد بود که اختیار را با خودش تعریف کردهایم که امری نادرست است. مرحوم اصفهانی در این زمینه تصریح کردهاند که ملاک اختیاری بودن فعل، ترکیبی از علم و رضایت است. یعنی اگر فاعل، علم به فعل داشته و رضایت به انجام آن داشته باشد، آن فعل اختیاری محسوب میشود. این اصل، در تمامی ارادههای تکوینی نیز وجود دارد. بنابراین، نباید تصور شود که ما اراده را در علم خلاصه کردهایم، بلکه بحث بر سر این است که حقیقت اراده، چیزی جز علم نیست.
به بیان دیگر، اگر بپذیریم که هر فعل اختیاری، مسبوق به اراده است و این اراده، تکوینی است، در نتیجه در اراده تکوینی، علم وجود دارد. بنابراین، با دقت و تأمل در این تحقیق، روشن میشود که تقسیم اراده به تکوینی و تشریعی، تقسیم درستی نیست و در حقیقت، چیزی به نام اراده تشریعی وجود ندارد. به عبارت دقیقتر:
1- حقیقت اراده، منحصر به اراده تکوینی است.
2- بین اراده تکوینی در خداوند و انسان، از جهت اینکه اراده، در حقیقت خود به علم وابسته است، هیچ تفاوتی وجود ندارد.
جایگاه اوامر و نواهی شرعی
در بحث خمر، ما از قیاس استفاده نمیکنیم، بلکه بر اساس ملاک ارائهشده در نصوص شرعی، میتوانیم بگوییم: اگر در شراب دیگری نیز خاصیت اسکار وجود داشت، آن نیز مشمول حکم حرمت خواهد شد. اما از اینجا نمیتوان نتیجه گرفت که هر چیزی که موجب زوال عقل شود، حرام است و هر چیزی که باعث تقویت عقل شود، واجب خواهد بود. اگر این منطق را بپذیریم، باید بگوییم که: هر غذایی که موجب ضعف عقل شود، حرام است. هر مادهای که باعث تقویت ذهن شود، واجب است. این نوع تعمیمگرایی، ساختار فقهی را به هم میریزد و دین را از چارچوب احکام مشخص خود خارج کرده و تابع یک اجتهاد نامحدود میکند.
گاهی اوقات، ممکن است ملاک یک حکم را نشناسیم، اما میدانیم که شارع مقدس از طریق اوامر و نواهی خود، ما را از وجود ملاکی در یک فعل آگاه میکند. برای مثال، در آیه «أقم الصلاة لدلوک الشمس إلی غسق اللیل»،[4] ما درمییابیم که نماز در این زمان خاص دارای یک ملاک است، اما شاید از چیستی آن ملاک بیاطلاع باشیم. بنابراین، این آیه اخبار از اصل ملاک دارد، هرچند ممکن است آن ملاک برای ما ناشناخته باشد. همین مقدار از اطلاع، بسیاری از شبهاتی را که اشاعره در این زمینه مطرح کردهاند، حل میکند. درواقع، نیازی نیست که بگوییم شارع، اراده تحقق نماز از بندگان را داشته است و بندگان با سرپیچی، میان اراده و مراد انفکاک ایجاد کردهاند. بلکه آنچه در خطاب «أقیموا الصلاة» بیان شده، اخبار از وجود ملاکی در نماز است، نه ارادهای که تخلفپذیر باشد.
در برخی موارد، آیات قرآن مستقیماً به اخبار از ملاکات احکام پرداختهاند. برای نمونه، در آیه «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ»،[5] ابتدا از ملاک حرمت خمر سخن به میان آمده است، سپس در ادامه آمده است: «فاجتنبوه»، که ناظر به وجوب اجتناب از آن است. بنابراین، اساس بیان شارع، اخبار از ملاک است، سپس در مرحله بعد، امر یا نهی مترتب میشود.
نتیجهگیری:
- اوامر و نواهی شرعی، در حقیقت اخبار از وجود یک ملاک در افعال هستند، نه صرفاً بیان اراده شارع به تحقق آنها.
- احکام شرعی، همانگونه که برخی بزرگان همچون شیخ انصاری نیز تصریح کردهاند، درواقع الطافی در احکام عقلیاند.
- اراده تشریعی را نباید مانند اراده تکوینی تصور کرد؛ بلکه در حقیقت، اراده تشریعی نوعی اخبار از ملاک است که شارع از طریق آن، دایره "حق الطاعه" را مشخص میکند. بنابراین، اگر بپرسیم که آیا این ملاکات لزومی هستند یا خیر، پاسخ این است که با استفاده از قرائن و بررسی سیاق احکام، میتوان تشخیص داد که آیا یک ملاک، ملاک لزومی است یا خیر.
در اینجا، این سؤال مطرح میشود که اگر اراده تکوینی برای خدای متعال مسلم است، چرا باید آن را به دو شق، یعنی "اراده ذاتی" و "اراده در مقام فعل" تقسیم کنیم؟ پاسخ این است که این تفکیک، ریشه در حقیقت وجود الهی دارد. خدای متعال، صرف الکمال و صرف الخیر است و درنتیجه، خداوند، خیر را اراده میکند. اراده ذاتی همان ابتهاج خداوند به ذات خویش است که این معنا بهطور دقیق در کلمات مرحوم محقق اصفهانی تبیین شده است. ایشان تصریح میکند که خداوند در ذات خود، به ذات خود ابتهاج دارد، و این ابتهاج همان اراده ذاتی است. این مسئله، در روایات نیز مورد اشاره قرار گرفته است. برای مثال، از امام معصوم (علیهالسلام) نقل شده است که اراده، از صفات کمال است. حال اگر اراده، صفت کمال باشد، چگونه ممکن است که در مورد خداوند متعال که واجد کمال مطلق است، این صفت وجود نداشته باشد؟
بنابراین، اراده الهی دو جنبه دارد:
1- اراده ذاتی: که همان ابتهاج خداوند به ذات خود است.
2- اراده در مقام فعل: که به نحوی، ظهور این اراده در نظام هستی را توضیح میدهد.
این تفکیک، نهتنها تناقضی ایجاد نمیکند، بلکه به درک صحیحتری از اراده الهی کمک میکند. اراده ذاتی، مرتبط با ذات خداوند است و ازلی و ابدی است، درحالیکه اراده فعل، مربوط به تحقق افعال و ایجاد اشیا در عالم امکان است.
یکی از مباحث اساسی در تحلیل اوامر و نواهی الهی، این است که غایت این اوامر چیست؟ متکلمان معمولاً بر این باورند که غایت احکام شرعی، بازگشت به انسان دارد و نفع آن نیز به خود مکلف میرسد. اما در اینجا، دیدگاه دیگری مطرح میشود که اساس این تلقی را به چالش میکشد. برخی معتقدند که اوامر الهی، گرچه دارای غایت و حکمتی هستند، اما حقیقت این است که احکام شرعی صرفاً بیانگر مصالح و ملاکاتی هستند که خداوند آنها را برای راهنمایی انسانها قرار داده است. به همین دلیل، همانطور که مرحوم محقق اصفهانی اشاره کردهاند، در اراده تشریعی، فایده فعل به فاعل آن بازمیگردد، نه به آمر. به بیان دیگر، وقتی خداوند حکمی را وضع میکند، این حکم اخبار از یک ملاک در فعل است، نه آنکه خداوند به این افعال نیازی داشته باشد. در واقع، حق طاعت الهی از طریق تحقق این ملاکات محقق میشود.
حال این سؤال مطرح میشود که چگونه انسان میتوانست خدا را اطاعت کند، اگر خداوند مسیر عبادت را برای او مشخص نکرده بود؟ مثلاً در مورد نماز، اگر خداوند این عبادت را برای ما تشریع نکرده بود، آیا ما راهی برای اطاعت خدا داشتیم؟ واقعیت این است که خداوند، با تشریع نماز، لطف بزرگی در حق انسان کرده است. نماز، در نگاه نخست، یک عمل ساده به نظر میرسد که شامل قیام، رکوع، و سجود است. ممکن است انسان بهصورت فطری درک کند که سجده، نوعی اظهار خضوع در برابر خداوند است، اما اینکه دقیقاً چه اذکار و چه کیفیتی در عبادت لازم است، امری است که فقط از طریق وحی به انسان منتقل شده است. این، همان لطف خداوند است که راه عبادت را برای انسان هموار کرده است. یکی از نتایج مهم این دیدگاه این است که بسیاری از مسائل پیچیده در علم اصول و فقه، با این مبنا قابل حل خواهند بود. این دیدگاه، اگر با دقت بررسی شود، میتواند بسیاری از معضلات موجود در مباحث اصولی و فقهی را روشن کند و چارچوبی دقیق برای تحلیل اوامر و نواهی الهی ارائه دهد.
[2]- یس: 82.
[3]- سید محمد حسین طباطبایی، نهایة الحکمة، غلامرضا فیاضی (قم: انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1382)، ج 4، 1154.
[4]- إسراء: 78.
[5]- مائده: 90.
- الشیرازی، صدرالدین محمد بن ابراهیم. الحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلیّة الأربعة. 9 ج. بیروت: دار إحیاء التراث، 1981.
- طباطبایی، سید محمد حسین. نهایة الحکمة. غلامرضا فیاضی. 4 ج. قم: انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1382.
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
دیدگاههای بزرگان درباره تفاوت میان اراده تکوینی و اراده تشریعی مطرح شد. آخرین نظر، متعلق به علامه طباطبایی (رضواناللهعلیه) بود. تفاوت دیدگاه ایشان با محقق اصفهانی (قدسسره) در این است که محقق اصفهانی معتقد است اراده تشریعی به فعل غیر تعلق نمیگیرد. این تعبیر در کلمات علامه طباطبایی نیز مشاهده میشود و برهانی روشن دارد: واضح است که فعلی که از غیر صادر میشود، محال است متعلق اراده انسان باشد. اگر انسان یا خدای تبارک و تعالی اراده کند که فعل غیر را انجام دهد، تحقق آن فعل متوقف بر اراده غیر است. در این صورت، با اراده انسان، تحقق آن فعل محال است. این مسئله، که اشاعره و معتزله آن را مفروغعنه گرفتهاند و معتقدند در تکالیف، اراده به فعل غیر تعلق میگیرد، در حالی که در مورد کفار و اهل فسق، فعل از آنان صادر نمیشود و مسئله تخلف اراده از مراد مطرح میشود، مسلم است که اراده به خود فعل غیر، از حیث وجود آن، تعلق نمیگیرد.
با توجه به مباحث پیشین درباره تفاوت میان اراده تکوینی و اراده تشریعی، به نظر میرسد که حقیقت اراده به اراده تکوینی محدود میشود. هرچند مرحوم ملاصدرا در کتاب «اسفار» اشاره کردهاند که مفهوم اراده واضح است، اما درک عمق آن دشوار است. ایشان در جلد چهارم اسفار میفرمایند که مفهوم اراده برای عقل روشن است، اما درک حقیقت آن مشکل است. ایشان همچنین تأکید دارند که اراده با شوق تفاوت دارد؛ همانطور که کراهت با نفرت متفاوت است. ایشان میفرماید:
يشبه أن يكون معناها واضحا عند الفعل [العقل] غير ملتبس بغيرها إلا أنه يعسر التعبير عنها بما يفيد تصورها بالحقيقة و هي تغاير الشهوة كما أن مقابلها و هي الكراهة تغاير النفرة.[1]
پیشتر از امام (رضواناللهعلیه) نقل کردیم که ایشان با این دیدگاه مشهور که هر ارادهای مسبوق به شوق است، مخالفت داشتند. مشاهده کردیم که این مسئله در کلمات مرحوم آخوند و ملاصدرا نیز مطرح شده است؛ به این معنا که گاهی اراده وجود دارد اما شوقی در کار نیست، همانطور که گاهی شوق وجود دارد اما ارادهای تحقق نمییابد. بنابراین، نسبت میان این دو، «عام و خاص من وجه» است. در اینجا باید به حقیقت اراده بپردازیم و فارغ از تعریف مفهومی آن، واقعیت و حقیقت آن را بررسی کنیم. همانطور که گاه پرسیده میشود که حقیقت حب و بغض چیست، میتوان درباره اراده نیز چنین سؤالی مطرح کرد. حقیقت اراده آن است که مراد از آن تخلف نمیپذیرد و این در امور تکوینی جریان دارد. از این رو، تقسیم اراده به تکوینی و تشریعی، یک تقسیم مسامحی است و نمیتوان گفت که ارادهای به نام اراده تشریعی وجود دارد.
مرحوم اصفهانی اراده تشریعی را به شوق به حصول فعل از غیر، اختیاراً تعبیر کردهاند. حال اگر بگوییم خداوند چنین شوقی به افعال مکلفین دارد، این سخن نیز نادرست خواهد بود؛ زیرا شوق به یک فعل، زمانی معنا دارد که تحقق آن برای فاعل مطلوب باشد، در حالی که افعال بندگان به خداوند سودی نمیرساند. پس، تکلیف شرعی در حقیقت چیست؟ احکام شرعی در ظاهر، انشائیات هستند، اما در واقع، اخباری از وجود یک ملاک لزومی در فعل میباشند. برای مثال، در نماز، ملاک لزومی وجود دارد و از همین رو، اطاعت شارع از طریق انجام این فعل محقق میشود. این بدان معنا نیست که مولا صرفاً اعلام میکند که در این افعال مصلحتی وجود دارد، بلکه این مصلحت بهگونهای است که اطاعت مولا از طریق تحقق آن انجام میشود. بنابراین، اگر کسی بخواهد اطاعت خداوند را بهجا آورد، باید این ملاکات را استیفا کند. این، همان معنای اراده تشریعی است که البته بهصورت مسامحی از آن با عنوان اراده یاد میشود؛ زیرا حقیقت آن، همان اخبار از ملاکات است، حتی اگر در قالب الفاظ انشایی مانند امر و نهی بیان شده باشد. در اینجا، سه دیدگاه مختلف را مشاهده میکنیم:
1- مرحوم محقق عراقی، که اراده تشریعی را به بعث به عنوان موضوعی برای حکم عقل به وجوب امتثال تعبیر کردهاند.
2- مرحوم اصفهانی، که آن را شوق به حصول فعل از غیر، اختیاراً دانستهاند.
3- مرحوم علامه طباطبائی، که معتقدند اراده به فعل، نه از حیث وجود آن، بلکه از حیث ملاک آن تعلق میگیرد.
با توجه به این دیدگاهها، میتوان نتیجه گرفت که در واقع، چیزی به نام اراده تشریعی به معنای دقیق آن وجود ندارد. حقیقت اراده، منحصر در اراده تکوینی است. البته، اراده تکوینی در انسان به مقدماتی نیاز دارد، در حالی که در مورد خداوند اینگونه نیست. همانطور که در آیه شریفه آمده است: إِذَا أَرَادَ اللَّهُ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ؛[2] یعنی در مورد خداوند، اراده بدون نیاز به مقدمه محقق میشود، اما در انسان، اراده به تصور و تصدیق به فایده نیاز دارد.
مرحوم علامه طباطبائی در نهایة الحکمة[3] به این نکته اشاره میکنند که تصور و تصدیق به فایده، برای انسان کمال ثانوی محسوب میشود و نفس، مبدأ فاعلی برای این کمالات است. از همینجا نتیجه میگیرند که حتی در ارادههای تکوینی، خود اراده، علت فاعلی برای تحقق مراد نیست، بلکه آنچه علت فاعلی است، علم به وجود فایده در فعل میباشد. البته، شوق و اراده میتوانند در این فرایند نقش تکمیلی داشته باشند، اما آنچه نقش اصلی را ایفا میکند، علم به فایده فعل است. بنابراین، در نهایت میتوان گفت:
اولاً، حقیقت اراده، در اراده تکوینی نهفته است و تخلف آن از مراد، چه در مورد خداوند و چه در مورد انسان، ممکن نیست. ثانیاً، در اراده تکوینی، مراد به دنبال اراده تحقق مییابد. در مورد خداوند، این تحقق بدون نیاز به مقدمات است، اما در انسان، تحقق اراده نیازمند مقدمات مختلفی است. ثالثاً، حقیقت اراده تکوینی همان علم است؛ یعنی علم، علت فاعلی برای تحقق مراد محسوب میشود، چرا که در مراد، فایدهای وجود دارد و انسان نیز به آن فایده علم دارد.در نتیجه، تقسیم اراده به تکوینی و تشریعی، یک تقسیم اعتباری است و در حقیقت، اراده منحصر در اراده تکوینی است که تحقق آن در انسان نیازمند مقدمات بوده، اما در مورد خداوند بدون واسطه صورت میگیرد.
حقیقت اراده تکوینی، همان علم است. علم، علت فاعلی برای تحقق مراد است، زیرا در مراد فایدهای وجود دارد و انسان به آن فایده علم دارد. در اینجا، لازم است به فرمایش مرحوم محقق اصفهانی اشاره کنیم که: ملاک اختیاری بودن فعل چیست؟ برخی معتقدند که ملاک اختیاری بودن یک فعل این است که از روی اراده صادر شود؛ اما این تعریف، مستلزم دور منطقی است. چراکه اگر بخواهیم بگوییم ملاک اختیاری بودن فعل، صدور آن از روی اختیار است، به این معنا خواهد بود که اختیار را با خودش تعریف کردهایم که امری نادرست است. مرحوم اصفهانی در این زمینه تصریح کردهاند که ملاک اختیاری بودن فعل، ترکیبی از علم و رضایت است. یعنی اگر فاعل، علم به فعل داشته و رضایت به انجام آن داشته باشد، آن فعل اختیاری محسوب میشود. این اصل، در تمامی ارادههای تکوینی نیز وجود دارد. بنابراین، نباید تصور شود که ما اراده را در علم خلاصه کردهایم، بلکه بحث بر سر این است که حقیقت اراده، چیزی جز علم نیست.
به بیان دیگر، اگر بپذیریم که هر فعل اختیاری، مسبوق به اراده است و این اراده، تکوینی است، در نتیجه در اراده تکوینی، علم وجود دارد. بنابراین، با دقت و تأمل در این تحقیق، روشن میشود که تقسیم اراده به تکوینی
و تشریعی، تقسیم درستی نیست و در حقیقت، چیزی به نام اراده تشریعی وجود ندارد. به عبارت دقیقتر:
1- حقیقت اراده، منحصر به اراده تکوینی است.
2- بین اراده تکوینی در خداوند و انسان، از جهت اینکه اراده، در حقیقت خود به علم وابسته است، هیچ تفاوتی وجود ندارد.
جایگاه اوامر و نواهی شرعی
در بحث خمر، ما از قیاس استفاده نمیکنیم، بلکه بر اساس ملاک ارائهشده در نصوص شرعی، میتوانیم بگوییم: اگر در شراب دیگری نیز خاصیت اسکار وجود داشت، آن نیز مشمول حکم حرمت خواهد شد. اما از اینجا نمیتوان نتیجه گرفت که هر چیزی که موجب زوال عقل شود، حرام است و هر چیزی که باعث تقویت عقل شود، واجب خواهد بود. اگر این منطق را بپذیریم، باید بگوییم که: هر غذایی که موجب ضعف عقل شود، حرام است. هر مادهای که باعث تقویت ذهن شود، واجب است. این نوع تعمیمگرایی، ساختار فقهی را به هم میریزد و دین را از چارچوب احکام مشخص خود خارج کرده و تابع یک اجتهاد نامحدود میکند.
گاهی اوقات، ممکن است ملاک یک حکم را نشناسیم، اما میدانیم که شارع مقدس از طریق اوامر و نواهی خود، ما را از وجود ملاکی در یک فعل آگاه میکند. برای مثال، در آیه «أقم الصلاة لدلوک الشمس إلی غسق اللیل»،[4] ما درمییابیم که نماز در این زمان خاص دارای یک ملاک است، اما شاید از چیستی آن ملاک بیاطلاع باشیم. بنابراین، این آیه اخبار از اصل ملاک دارد، هرچند ممکن است آن ملاک برای ما ناشناخته باشد. همین مقدار از اطلاع، بسیاری از شبهاتی را که اشاعره در این زمینه مطرح کردهاند، حل میکند. درواقع، نیازی نیست که بگوییم شارع، اراده تحقق نماز از بندگان را داشته است و بندگان با سرپیچی، میان اراده و مراد انفکاک ایجاد کردهاند. بلکه آنچه در خطاب «أقیموا الصلاة» بیان شده، اخبار از وجود ملاکی در نماز است، نه ارادهای که تخلفپذیر باشد.
در برخی موارد، آیات قرآن مستقیماً به اخبار از ملاکات احکام پرداختهاند. برای نمونه، در آیه «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ»،[5] ابتدا از ملاک حرمت خمر سخن به میان آمده است، سپس در ادامه آمده است: «فاجتنبوه»، که ناظر به وجوب اجتناب از آن است. بنابراین، اساس بیان شارع، اخبار از ملاک است، سپس در مرحله بعد، امر یا نهی مترتب میشود.
نتیجهگیری:
- اوامر و نواهی شرعی، در حقیقت اخبار از وجود یک ملاک در افعال هستند، نه صرفاً بیان اراده شارع به تحقق آنها.
- احکام شرعی، همانگونه که برخی بزرگان همچون شیخ انصاری نیز تصریح کردهاند، درواقع الطافی در احکام عقلیاند.
- اراده تشریعی را نباید مانند اراده تکوینی تصور کرد؛ بلکه در حقیقت، اراده تشریعی نوعی اخبار از ملاک است که شارع از طریق آن، دایره "حق الطاعه" را مشخص میکند. بنابراین، اگر بپرسیم که آیا این ملاکات لزومی هستند یا خیر، پاسخ این است که با استفاده از قرائن و بررسی سیاق احکام، میتوان تشخیص داد که آیا یک ملاک، ملاک لزومی است یا خیر.
در اینجا، این سؤال مطرح میشود که اگر اراده تکوینی برای خدای متعال مسلم است، چرا باید آن را به دو شق، یعنی "اراده ذاتی" و "اراده در مقام فعل" تقسیم کنیم؟ پاسخ این است که این تفکیک، ریشه در حقیقت وجود الهی دارد. خدای متعال، صرف الکمال و صرف الخیر است و درنتیجه، خداوند، خیر را اراده میکند. اراده ذاتی همان ابتهاج خداوند به ذات خویش است که این معنا بهطور دقیق در کلمات مرحوم محقق اصفهانی تبیین شده است. ایشان تصریح میکند که خداوند در ذات خود، به ذات خود ابتهاج دارد، و این ابتهاج همان اراده ذاتی است. این مسئله، در روایات نیز مورد اشاره قرار گرفته است. برای مثال، از امام معصوم (علیهالسلام) نقل شده است که اراده، از صفات کمال است. حال اگر اراده، صفت کمال باشد، چگونه ممکن است که در مورد خداوند متعال که واجد کمال مطلق است، این صفت وجود نداشته باشد؟
بنابراین، اراده الهی دو جنبه دارد:
1- اراده ذاتی: که همان ابتهاج خداوند به ذات خود است.
2- اراده در مقام فعل: که به نحوی، ظهور این اراده در نظام هستی را توضیح میدهد.
این تفکیک، نهتنها تناقضی ایجاد نمیکند، بلکه به درک صحیحتری از اراده الهی کمک میکند. اراده ذاتی، مرتبط با ذات خداوند است و ازلی و ابدی است، درحالیکه اراده فعل، مربوط به تحقق افعال و ایجاد اشیا در عالم امکان است.
یکی از مباحث اساسی در تحلیل اوامر و نواهی الهی، این است که غایت این اوامر چیست؟ متکلمان معمولاً بر این باورند که غایت احکام شرعی، بازگشت به انسان دارد و نفع آن نیز به خود مکلف میرسد. اما در اینجا، دیدگاه دیگری مطرح میشود که اساس این تلقی را به چالش میکشد. برخی معتقدند که اوامر الهی، گرچه دارای غایت و حکمتی هستند، اما حقیقت این است که احکام شرعی صرفاً بیانگر مصالح و ملاکاتی هستند که خداوند آنها را برای راهنمایی انسانها قرار داده است. به همین دلیل، همانطور که مرحوم محقق اصفهانی اشاره کردهاند، در اراده تشریعی، فایده فعل به فاعل آن بازمیگردد، نه به آمر. به بیان دیگر، وقتی خداوند حکمی را وضع میکند، این حکم اخبار از یک ملاک در فعل است، نه آنکه خداوند به این افعال نیازی داشته باشد. در واقع، حق طاعت الهی از طریق تحقق این ملاکات محقق میشود.
حال این سؤال مطرح میشود که چگونه انسان میتوانست خدا را اطاعت کند، اگر خداوند مسیر عبادت را برای او مشخص نکرده بود؟ مثلاً در مورد نماز، اگر خداوند این عبادت را برای ما تشریع نکرده بود، آیا ما راهی برای اطاعت خدا داشتیم؟ واقعیت این است که خداوند، با تشریع نماز، لطف بزرگی در حق انسان کرده است. نماز، در نگاه نخست، یک عمل ساده به نظر میرسد که شامل قیام، رکوع، و سجود است. ممکن است انسان بهصورت فطری درک کند که سجده، نوعی اظهار خضوع در برابر خداوند است، اما اینکه دقیقاً چه اذکار و چه کیفیتی در عبادت لازم است، امری است که فقط از طریق وحی به انسان منتقل شده است. این، همان لطف خداوند است که راه عبادت را برای انسان هموار کرده است. یکی از نتایج مهم این دیدگاه این است که بسیاری از مسائل پیچیده در علم اصول و فقه، با این مبنا قابل حل خواهند بود. این دیدگاه، اگر با دقت بررسی شود، میتواند بسیاری از معضلات موجود در مباحث اصولی و فقهی را روشن کند و چارچوبی دقیق برای تحلیل اوامر و نواهی الهی ارائه دهد.
[2]- یس: 82.
[3]- سید محمد حسین طباطبایی، نهایة الحکمة، غلامرضا فیاضی (قم: انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1382)، ج 4، 1154.
[4]- إسراء: 78.
[5]- مائده: 90.
- الشیرازی، صدرالدین محمد بن ابراهیم. الحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلیّة الأربعة. 9 ج. بیروت: دار إحیاء التراث، 1981.
- طباطبایی، سید محمد حسین. نهایة الحکمة. غلامرضا فیاضی. 4 ج. قم: انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1382.
نظری ثبت نشده است .