درس بعد

اوامر

درس قبل

اوامر

درس بعد

درس قبل

موضوع: ماده و صیغه امر


تاریخ جلسه : ۱۴۰۳/۳/۸


شماره جلسه : ۹۷

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • تعبیر «لعلّ» در کلام خدا برای دفع غرور

  • نظر امام در مساله

  • بررسی نظریۀ امام

  • مبحث دوم: دلالت صیغۀ امر بر وجوب

  • نظریۀ جمهور اصولیین

  • فرق میان ایجاب و وجوب

  • نظریه سید مجاهد

  • نظریه محقق رشتی

  • نظریه محقق اصفهانی

  • منابع

دیگر جلسات
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحيمْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ


خلاصۀ بحث گذشته
بحث در صیغه امر است. گفته شد که صیغه از نظر آخوند یک معنا بیشتر ندارد که عبارت باشد از طلب انشائی. طلب حقیقی و تهدید و تعجیز و امثال ذلک همگی از دواعی و خارج از معنای موضوع له و مستعمل فیه صیغه هستند. همین مطلب در سایر صیغ انشائیه مثل تمنی، ترجی و استفهام و مانند آن صادق است. معنای موضوع له انشاء عبارت است از یک وجود انشائی و تمنی حقیقی، ترجی حقیقی، استفهام حقیقی و ... خارج از معنای حقیقیِ صیغه­اند. پس استعمال این صیغ در کلام خداوند مستلزم مجازیت در استعمال نخواهد شد.

تعبیر «لعلّ» در کلام خدا برای دفع غرور
در مورد سایر صیغ انشائی، انظار مختلف مطرح شد و بنا بر نظر آخوند، معنای موضوع له «لعلّ» عبارت است از ترجی انشائی لکن اغراض مختلفی بر آن مترتب می­شود که در کلام خداوند به غرض اظهار لطف و محبت است. مشهور معتقدند تمام استعمالات این صیغ در کلام خدا مجازی است چون در معنای موضوع له خودش استعمال نشده است. بعضی گفتند «لعلّ» در کلام خدا به معنای غایت یا به معنای تعلیل است. این احتمالات مورد بررسی قرار گرفت. نتیجۀ بحث بنا بر مبنای مختار این است که چون انشائیات مطقا حکایات است، یعنی حکایت از واقعیت خارجی، وقتی خداوند می­فرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»[1] آن واقع عبارت است از متقی شدن انسانها و مقصود و غرض خداوند متعال این است که رحمت خودش را اینگونه حکایت کند و می­فرماید اگر کسی این واجب را انجام داد این رحمت من بر او مترتب خواهد شد. پس این کلام حکایت از ترتب یک رحمت است. البته بزرگان فرمودند لطف و محبت لکن تعبیر به رحمت شاید دقیق­تر باشد.

سوالی که اینجا مطرح است اینکه چرا خداوند به جای «لعلّ» از فاء استفاده نکرد و نفرمود «فتتقون». بعضی از مفسرین فرموده­اند این از آن جهت است که مکلف گرفتار غرور نشود  ازاین­رو خدا تعبیر به «لعلکم تتقون» کرده است.[2] اگر می­فرمود روزه بگیرید حتما متقی خواهید شد یا اگر به جایِ «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَ افْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»[3] می­فرمود حتما رستگار می­شوید، این یک غروری برای مخاطب می­آورد، اما تعبیر به «لعلّ» به این جهت است که انسان توجه داشته باشد خودش فاعل بالاستقلال نیست، حتی در جایی که یک فعل عبادی را انجام می­دهد اینطور نیست که نتیجۀ قهری داشته باشد بلکه نتیجۀ آن فعل متوقف بر این است که خدا این رحمت خودش را به بنده­اش برساند. گاهی دیده می­شود افرادی که عبادات، ریاضت­ها و چله نشینی­هایی دارند در برخی موارد سر از نتایج خطرناکی درمی­آورد چرا که گرفتار غرور می­شوند. عبادات آثاری دارد و آن غرور تمام این آثار را از بین می­برد. خداوند تبارک و تعالی برای جلوگیری از این آفت تعبیر به «لعلّ» کرده است.

پس این تعبیر حکایت می­کند از جریان رحمت الهی که نتیجۀ آن تقوا و رستگاری است. این مطلب روی مبنای حکائیت انشاء است یعنی حکایت از واقعیتی که در صیغۀ امر، آن حقیقت عبارت است از طلب نفسانی آمر و اگر این طلب، حقیقی بود دراینصورت حکایت نیز حقیقی خواهد بود و الا مجازی است. البته تعبیر به حقیقت و مجاز در اینجا تجوّزاً است  والا در انشائیات اصلا پای معنای موضوع له در کار نیست تا حقیقت و مجازی باشد. إضرب وضع برای اراده نفسانی نشده است بلکه حاکی از آن اراده است. پس در انشائیات، آن حقائق از سنخ معنا و مفهوم نیستند. در نفس ما حقائقی وجود دارد که عبارتند از اراده، تمنی نفسانی، ترجی نفسانی و ...، حال استعمال لعل و لیت به معنای ترجی و تمنی حقیقی در کلام خداوند مستلزم جهل است و محال، پس می­گوییم حکایت از جریان رحمت الهی است.

نتیجۀ مطلب اینکه صیام و روزه موضوع و علت برای تقوا هستند لکن خداوند در کلام خویش از تعبیر «لعلّ» استفاده کرده است تا از غرور مکلف جلوگیری کند نه اینکه خداوند ترجی حقیقی داشته باشد که این مستلزم جهل است. اما این صیغه حکایت از جریان رحمت الهی می­کند یعنی خداوند قصد دارد رحمت خود را نازل کند و لذا به بندۀ خود امر می­کند که روزه بگیرد. این مبنا به ارتکاز نزدیک­تر است به جای اینکه بگوییم لعلّ دارای موضوع له است و تمام استعمالات قرآنی از این صیغه – بنا بر نظر مشهور – مجازی خواهد شد. این مقدار از مجاز در استعمال قرآنی قابل التزام نیست. آیۀ «لَعَلَّ ٱلسَّاعَةَ تَكُونُ قَرِيبًا»[4] به این معناست که بدانید قیامت محقق می­شود و این اِعلام در حقیقت مصداق رحمت است به این صورت که گاهی رحمت خدا در اِعلام به انسان است که قیامت به زودی محقق خواهد شد. اینطور نیست که تنها اظهار لطف و محبت مصداقی از جریان رحمت الهی باشد بلکه گاهی اِعلام تحقق قیامت نیز مصداقی از آن رحمت خواهد بود. بنابراین از جهت تفسیری به این نتیجه رسیدیم که معنای «لعلکم تتقون» این است که روزه مستلزم تقواست و تعبیر به «لعلّ» برای دفع غرور مکلف است به این بیان که حکایت می­کند از اجرای رحمت خدا و این رحمت در لباس تقوی بر شما محقق خواهد شد.

نظر امام در مساله
مرحوم امام بعد از اینکه می­فرمایند موضوع له صیغه امر عبارت است از بعث و اغراء، می­فرمایند:

وبما ذكرنا يوجّه الاستفهام والتمنّي والترجّي وأمثالها الواردة في كلام اللّٰه تعالى، فإنّ صدورها من المبادئ التي تكون مستلزمة للنقص والجهل والانفعال ممتنع عليه تعالى دون غيرها، فيفرّق بين الجدّ والاستعمال، وإن كان للكلام في كيفية صدور القرآن الكريم وسائر الكتب المنزلة على الأنبياء طور آخر لا يساعد [عليه] هذا المقام، وقد أشرنا إليها إجمالاً في «رسالة الطلب والإرادة».[5]

صدور استفهام و تمنی و ترجی با آن مبادی­ای که دارد مستلزم نقص و جهل و انفعال است که در حق خدا ممتنع است. پس اگر این الفاظ را بیاویم ولی آن مبادی در آن نباشد اشکالی ندارد. برای این منظور، بین مراد جدی و استعمالی فرق می­گذاریم و می­گوییم «لعلّ» از حیث مراد استعمالی در همین معنای خودش استعمال شده است یعنی ترجی، اما اراده جدی به این معنا تعلق پیدا نکرده است.

بررسی نظریۀ امام
اولا این مطلب با کلام محقق اصفهانی متفاوت است. از نظر اصفهانی، استعمال و دلالت جدی از «لعلّ» در کلام خدا با کلام غیر او فرقی ندارد الا اینکه با ترجی حقیقی می­خواهد اظهار محبت کند. ثانیا با این بیان مرحوم امام، استعمال «لعلّ» در تمام این موارد یک استعمال مجازی خواهد بود چرا که اراده جدی به یک معنای دیگری تعلق پیدا کرده است. ایشان با تفکیک اراده جدی از اراده استعمالی می­خواهد بگوید از آنجا که اراده استعمالی در همان معنای مستعمل فیه است پس مجازی در کار نخواهد بود. این اراده جدی است که به معنای دیگری تعلق گرفته است.

مشهور می­گویند استعمال لفظ در غیر ما وضع له استعمال مجازی است. امام البته در باب مجاز به همان مجاز سکاکی قائل است که می­گوید در مثال «رأیت أسداً فی الحمام»، لفظ در همان معنای موضوع له خودش – یعنی حیوان مفترس – استعمال شده لکن ادعاء می­کنیم که رجل شجاع از مصادیق اسد به معنای حیوان مفترس است. در ما نحن فیه هم امام می­خواهند بگویند لعلّ و لیت در همان معنای خودشان استعمال شده است اما اراده جدی به چیز دیگری تعلق گرفته است. آیا طبق این مبنای امام، در ما نحن فیه استعمال مجازی لازم می آید یا نه؟ مساله نیاز به دقت بیشتری دارد!

مبحث دوم: دلالت صیغۀ امر بر وجوب
بحث دیگری که در اوامر مطرح است اینکه آیا صیغۀ امر در وجوب ظهور دارد یا استحباب یا مشترک معنوی یا لفظی بین آنهاست. سید مجاهد در مفاتیح الاصول، 18 قول را در این رابطه نقل کرده است.

نظریۀ جمهور اصولیین
در میان این اقول، ایشان تصریح می­کند که جلّ از محققین و مذهب علماء الاسلام این است که صیغه إفعل ظاهر در وجوب است. ایشان می­فرماید:

«و قد اختلف القوم فيما هو المعني الحقيقي منها على أقوال الأوّل أنها حقيقة في الوجوب و مجاز في غيره و هو للشيخ و المحقق و العلامة و صاحب المعالم و الحاجبي و العضدي و الطوسي و البيضاوي و العبري و الأصفهاني كما عن الشافعي و الغزالي و أبي الحسين البصري و أبي علي الجبّائي في أحد قوليه و هو ظاهر المحكي عن أبي إسحاق الشيرازي و القاضي أبي المطيب السّمعاني و أبي المظفر السّمعاني و الرّازي بل حكي عن أكثر الفقهاء و المتكلّمين بل قيل إنّه مذهب المحققين و بالجملة هذا القول عليه معظم علماء الإسلام.» [6]

صاحب معالم هم می­فرماید:

«صيغة افعل و ما في معناها حقيقة في الوجوب فقط بحسب اللغة على الأقوى وفاقا لجمهور الأصوليين.»[7]

یعنی واضع صیغه افعل را در وجوب وضع کرده است بنا بر اقوی و این موافق با جمهور اصولیین است که این تعبیر هم شامل عامه می­شود و هم شامل خاصه.

اقوال دیگری نیز گفته شده است مثل حقیقت در ندب، مشترک معنوی بین وجوب و ندب، مشترک لفظی بین وجوب و ندب، مشترک لفظی بین وجوب و اباحه، مشترک معنوی بین وجوب و اباحه، مشترک لفظی بین وجوب و ندب و اباحه، مشترک لفظی بین وجوب و ندب و اباحه و مانند آن.

فرق میان ایجاب و وجوب
سید مجاهد می­فرماید:

«فإن قلت من أشرت إليهم عبائرهم مختلفة. فمنهم من قال إن الأمر للوجوب و منهم من قال للإيجاب و الفرق بينهما جليّ فإن معنى كون الأمر للوجوب كونه دالا على أن الفعل المأمور به على صفة الوجوب و هو غير كونه للإيجاب فإن معنى كونه للإيجاب أنّه يدلّ على أن الأمر أوجب الفعل المأمور به و لا يدلّ على أنّه على صفة الوجوب فلم ذكرت أن الكلّ قائلون بقول واحد قلت لما لم يكن ثمرة بين القولين لا سيّما بالنسبة إلى الأوامر الشّرعية سامحت في التّعبير.»[8]

نظریه سید مجاهد
صاحب مفاتیح الأصول می­فرماید بعضی از محققین گفته­اند صیغه امر وضع شده است برای وجوب و بعضی دیگر گفته­اند برای ایجاب وضع شده است. فرق بین وجوب و ایجاب این است که اگر گفتیم صیغة إفعل ظاهرة فی الوجوب یعنی خودِ فعل متصف به وجوب شده است، اما اگر گفتیم صیغة إفعل ظاهرة فی الایجاب در اینصورت آمر، فعل را واجب کرده است و دیگر دلالت ندارد که این فعل بر صفت وجوب  است. البته ثمره­ای بین این دو قول نیست.

نظریه محقق رشتی
مرحوم رشتی در فرق بین وجوب و ایجاب معتقد است وجوب از مقولۀ انفعال است و ایجاب از مقولۀ فعل، بنابراین از دو مقولۀ فلسفی مختلف هستند.ایجاب فعل آمر است ولی وجوب انفعالی است که فعل نسبت به این اتصاف پیدا می­کند.

نظریه محقق اصفهانی
مرحوم اصفهانی بعد از بیان نظر خودشان این قول محقق رشتی را رد می­کنند. ایشان می­فرماید:

«[الفرق بينه و بين الإيجاب بنحو من الاعتبار]؛

فان البعث - الصادر عن إرادة حتمية - له جهتان من الانتساب: جهة انتساب إلى الباعث لقيامه به قياما صدوريا، و هو قيام الفعل بفاعله، و جهة انتساب إلى المادّة لقيامه بها قيام حلول، و هو قيام الصفة بالموصوف. فهذا البعث الوحداني الواقع بين الباعث و المبعوث إليه بملاحظة هاتين النسبتين إيجاب و وجوب، كالايجاد و الوجود.

و أما المصلحة القائمة بالمادّة الموجبة لتعلّق البعث بها، فهي من الدواعي الباعثة على إرادتها و البعث نحوها، لا أنها عين وجوبها، كما لا يخفى.

و أما ما عن بعض الأعلام من مقاربي عصرنا[9] (قدس سره) - من أن التغاير بين الإيجاب و الوجوب حقيقي؛ لأن الإيجاب من مقولة الفعل، و الوجوب من مقولة الانفعال، و المقولات متباينة - فهو اشتباه بين الفعل و الانفعال المعدودين من المقولات، و بين ما يعدّ عرفا من الفعل المقابل للصفة. و ميزان المقولتين المتقابلتين: أن يكون هناك شيئان: لأحدهما حالة التأثير التجدّدي، و للآخر حالة التأثّر التجدّدي، كالنار و الماء؛ فإنّ النار في حال التسخين لها حالة التأثير التجدّدي آناً فآنا في الماء بإعطاء السخونة، و الماء له حالة التأثّر و القبول التجدّدي للسخونة.

و أما نفس السخونة الحادثة في الماء، فهي من مقولة الكيف، و مثل هذا المعنى غير موجود في المقام و أشباهه.

و لو تنزّلنا عن ذلك لم يكن الوجوب من مقولة الانفعال، بل الوجوب كالسخونة القائمة بالماء، و حيثية قبول المادة للوجوب - على فرض التنزّل - من مقولة الانفعال، لا نفس الوجوب، و ليس الإيجاب إلاّ هذا الوجوب من حيث صدوره عن الموجب، و حيثية الصدور و التأثير و أشباهها حيثيات انتزاعية. فافهم و استقم.»[10]

از نظر مرحوم اصفهانی، فرق بین ایجاب و وجوب همان فرق بین ایجاد و وجود است که یک فرق اعتباری است. این دو فرق واقعی ندارند. هر بعثی دو جهت دارد: به لحاظ قیام صدوری­اش به آمر و صدورش از آمر به آن ایجاب می­گوییم، و به لحاظ قیام حلولی­اش به فعل می­گوییم وجوب. فرق در اسناد است. اگر یک شیء را به فاعل اسناد دادیم و حیث فاعلی و صدوری­اش ملاحظه شد به آن ایجاب گفته می­شود و اگر حیث وقوعی­اش لحاظ شد می­شود وجوب. لذا این فرق یک فرق حقیقی نیست بلکه اعتباری است و به دو اعتبار و اسناد است. روح کلام محقق اصفهانی به همان بیان صاحب مفاتیح برمی­گردد که قبلا نقل کردیم. لکن محقق رشتی می­خواهد این فرق را حقیقی کند و بگوید اینها از دو مقولۀ فلسفی مختلف هستند یعنی یکی از مقوله فعل است یعنی فعل آمر و به آن ایجاب می­گوییم و دیگری از مقولۀ انفعال است که همان وجوب باشد.

مرحوم اصفهانی می­فرماید در اینجا اشتباهی برای محقق رشتی رخ داده است. اولا مقولات مابه ازاء دارند و لذا بین آنها تباین برقرار است و همگی از حقائق متباینه­اند. به عنوان مثال، نار موجب سخونت ماء است. در اینجا دو حقیقت وجود دارد: یکی تاثیر نار در سخونت و دیگری تأثّر ماء از نار. اولی از مقوله فعل است و دومی از مقوله انفعال. اما در ما نحن فیه دو مقولۀ متباین فلسفی نداریم بلکه ایجاب کار آمر است و آن فعل متصف به وجوب می­شود. به اعتبار اسناد آن شیء به آمر و به اعتبار اسناد همان شیء به فعل دو لحاظ درست می­شود که دو عنوان پیدا می­کند. ولو اگر تنزل کنیم و کبری را بپذیریم ولی باز در اینجا اشکال صغروی وجود دارد و آن اینکه وجوب از مقوله انفعال نیست بلکه به حیثیت قبول ماده مر وجوب را می­گوییم انفعال و این حیثیات، انتزاعی هستند.

وَ صَلَّی الله عَلَیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرینْ

منابع

-       ‏‫ابن‌شهید ثانی، حسن بن زین الدین‏. معالم الدین و ملاذ المجتهدین. قم: جماعة المدرسين في الحوزة العلمیة بقم. مؤسسة النشر الإسلامي، بی‌تا.

-       ‏‫اصفهانی، محمد حسین‏. نهایة الدرایة فی شرح الکفایة. بیروت: مؤسسة آل البیت علیهم السلام، 1429.

-       ‏‫الامام الخمینی‏. موسوعة الإمام الخميني قدس سره الشريف (مناهج الوصول). تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينی (س)، 1400.

-       ‏‫طباطبایی، محمد بن علی‏. مفاتیح الأصول. قم: مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث، 1296.

[1]- بقره: 183.

[2]- بیانات آیت الله جعفر سبحانی در مجله راه قرآن، ش 36

[3]- حج: 77.

[4]- احزاب: 63.

[5]- ‏الامام الخمینی، موسوعة الإمام الخميني قدس سره الشريف (مناهج الوصول) (تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينی (س)، 1400)، ج 1، 188.

[6]- ‏محمد بن علی طباطبایی، مفاتیح الأصول (قم: مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث، 1296)، 110.

[7]- ‏حسن بن زین الدین ابن‌شهید ثانی، معالم الدین و ملاذ المجتهدین (قم: جماعة المدرسين في الحوزة العلمیة بقم. مؤسسة النشر الإسلامي، بی‌تا)، 46.

[8]- ‏مفاتیح الأصول: پیشین

[9]-  هو المحقّق الرشتي في بدائعه: ٢٦٤ و ٢٦٩.

[10]- ‏محمد حسین اصفهانی، نهایة الدرایة فی شرح الکفایة (بیروت: مؤسسة آل البیت علیهم السلام، 1429)، ج 1، 310-311.

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .