درس بعد

اوامر

درس قبل

اوامر

درس بعد

درس قبل

موضوع: ماده و صیغه امر


تاریخ جلسه : ۱۴۰۳/۲/۱۱


شماره جلسه : ۸۴

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • نظریۀ مرحوم امام: ایجاد بعث و اغراء

  • ایجاد معنا در وعاء اعتبار

  • اشکال مرحوم امام به کلام مرحوم آخوند

  • بیان فرق بین طلب و بعث

  • تعلیقه برکلام مرحوم امام و تحکیم کلام محقق حائری

  • منابع

دیگر جلسات
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحيمْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ


خلاصۀ بحث گذشته
در موضوع له صیغه امر نظرات اعلام بیان شد و در نهایت نظریه­ای که تقویت شد قول محقق حائری بود. قول صحیح این است که حقیقت انشاء همان حکایت است لکن حکایت از حقائق در نفس. دو نظریه دیگر در این رابطه مطرح شده و در نهایت جمع بندی خواهیم داشت: یکی نظریۀ مرحوم امام و دیگری نظریۀ شهید صدر رضوان الله علیهما است.

نظریۀ مرحوم امام: ایجاد بعث و اغراء
مرحوم امام در کتاب مناهج الوصول میفرمایند:

«و هي - على ما يتبادر منها - موضوعة للبعث والإغراء، وتستعمل استعمالاً إيجادياً لاحكائياً، بخلاف هيئة الماضي والمضارع، فإنّها موضوعة للحكاية.»[1]

یعنی هیئت امر به دلیل تبادر برای بعث و اغراء – یعنی تحریک – وضع شده است به این معنا که بعث و تحریک را ایجاد می‌کند. بنابراین صیغه إفعل وضع شده برای ایجاد البعث و ایجاد التحریک. امام در ادامه می­­فرماید هیئت فعل ماضی و مضارع موضوع برای حکایت هستند، در حالیکه در انشاء و در هیئت امر حکایت نیست بلکه ایجاد است.
برخی تشبیهات جهت تقریب مطلب (شواهد و مؤیدات)

امام رحمه الله چند مثال می­آورند برای اینکه توضیح دهند چگونه تحریک به وسیله صیغۀ امر ایجاد می­شود. ایشان می­فرماید:

«فهيئة الأمر كالإشارة البعثية والإغرائية، وكإغراء جوارح الطير والكلاب المعلّمة، والفرق: أنّها موضوعة لإفادة ذلك وإفهامه، فهي مع إيجاد معناها مفهمة له وضعاً، وأيضاً إنّ انبعاث الحيوانات يكون بكيفية الصوت والحركات والإشارات المورثة لتشجيعها أو تحريكها نحو المقصود، لكن انبعاث الإنسان - بعد فهم بعث المولى من أمره، وتحقّق موضوع الإطاعة - لأجل مبادٍ موجودة في نفسه كالخوف والرجاء.»[2]

همانطور که کسی در اشارۀ بعثیه و اشارۀ اغرائیه با اشاره، دیگری را بر انجام دادن یک عملی تحریک می‌کند یا اینکه کلاب معلّمه را تحریک می‌کند که شکاری را بگیرند، همچنین الفاظ هم مثل اینها عمل می‌کنند و برای بعث و تحریک وضع شده­اند. تشبیه دیگر، انبعاث در میان حیوانات است، به تعبیر دیگر، حیوانات به چه نحوی خودشان را به سمت هم دعوت می‌کنند یا پرهیز می‌دهند از یک حادثه‌ای؟ آنها به وسیله صوت این کار را می­کنند. با صدایی که از خودشان خلق می‌کنند هم‌نوع خودشان را از یک خطری و حادثه‌ای بر حذر می‌دارند، یا برای خوردن یک شکاری مطلع می­کنند.

در هیئت إفعل هم همینطور است. البته امام قدس سره در بحث معانی حروف و ملحقات به حروف به تفصیل در این رابطه بحث کرده­اند که مراجعه شود. در آنجا وعده کردند که راجع به هیئت امر و نهی بعداً بحث می‌کنیم[3] که مقصود همین جاست. البته در آن بحث راجع به هیئات جمله‌ خبریه و انشائیه، مبانی و نظرات منحصری هم دارند مثل اینکه ایشان قول مشهور در مورد معانی حروف را قبول نمیکنند.[4]

ایجاد معنا در وعاء اعتبار
بنابراین از نظر مرحوم امام، هیئت إفعل برای ایجاد بعث و تحریک است، یعنی با لفظ «إفعل»، بعث ایجاد می‌شود. بعد ایشان به فرمایش مرحوم حائری جواب می‌دهند که قائل بودند لفظ نمی‌تواند موجد باشد.[5] لفظ چطور می‌تواند علت برای ایجاد یک معنایی باشد؟ اگر مراد مرحوم حائری ایجاد تکوینی باشد حرف ناتمامی است. مرحوم امام در جای دیگری فرمودند ایجادیتِ لفظ در وعاء مناسب خودش است.[6] همانطوری که در حروف نداء مثل وقتی که می‌گوئیم «یا زید»، حکایت از نداء خارجی یا ذهنی ندارد، بلکه با «یا زید» این نداء ایجاد می‌شود. همچنین با واوِ قَسَم، قسم ایجاد می‌شود لکن در وعاء اعتبار نه در وعاء عالم تکوین.[7] مفاد هیئات نیز همینطور است. الفاظ عقود و ایقاعات عند العقلاء همینطور است، هیئت امر هم  برای ایجاد الاغراء و البعث وضع شده است، لکن در عالم اعتبار.

ایشان در ادامه می‌فرمایند:

«بل نرى أنّ بعض الألفاظ المهملة مستعمل لإغراء بعض الحيوانات كالكلاب وغيرها، فهي موجدة للإغراء والبعث بنحو لا بالوضع.»[8]

یعنی انسان‌ها گاهی اوقات برای تحریک حیوانات یک الفاظ مهملی به کار می­برند، مثلا شخصی می‌خواهد حماری را تحریک کند تا حرکت کند، ممکن است لفظی را به کار برد که با آن، حمار هم می‌فهمد که باید حرکت کند. آن الفاظ مهمله هم باز موجد این معنا یعنی موجد بعث اعتباری فی عالم الاعتبارند. پس اینها شواهد و مؤیدات است بر اینکه هیئت إفعل بعث را در عالم اعتبار ایجاد می‌کند، نه ایجاد تکوینی تا اشکال بزرگان وارد شود که لفظ که نمی‌تواند علت تکوینی برای معنا باشد.

اشکال مرحوم امام به کلام مرحوم آخوند
سپس مرحوم امام اشاره‌ای می‌کنند به فرمایش مرحوم آخوند و می‌فرمایند:

«فما أفاده المحقّق الخراساني: من كونها موضوعة لإنشاء الطلب،[9] الظاهر منه أنّه غير البعث والإغراء؛ إن كان مراده الطلب الحقيقي المتّحد مع الإرادة على مذهبه[10] كما ذهب إليه بعض آخر؛ حتّى يكون معنى «اضرب» اُريد منك الضرب، فهو ممنوع، والسند التبادر.

وإن كان المراد الطلب الإيقاعي، فلا نتصوّر غير البعث والإغراء شيئاً آخر نسمّيه الطلب حتّى ينشئه المتكلّم بداعي البعث، ومع فرضه مخالف للتبادر والتفاهم العرفي في كلّ لغة.»[11]

اشکال ایشان به آخوند این است که اگر به قول شما هیئت إفعل برای انشاء طلب (طلب انشایی) وضع شده است، ظاهر این است که طلب چیزی غیر از بعث و تحریک است.

اولاً: اگر مرادتان طلب حقیقی باشد بالوجدان و بالتبادر، «إضرب» با «أطلب منک الضرب» فرق دارد[12] و دلیلش هم تبادر است.

ثانیا: اگر مراد طلب ایقاعی باشد ما غیر از بعث و غیر از اغراء چیز دیگری که بخواهیم اسمش را بگذاریم طلب نداریم، تا بخواهد متکلم به داعی بعث او را انشاء کند.  در هر صورت این نظریه آخوند که می­فرماید الصیغة موضوعة للطلب الانشائی، نه مراد او می­تواند طلب حقیقی باشد و نه طلب ایقاعی، چون هیچ کدام از اینها بعث نیست.[13]

بیان فرق بین طلب و بعث
امام بین طلب و بعث فرق می­گذارند. ایشان دربیان فرق می‌فرماید در صیغۀ إفعل، لفظ و معنا با هم مصداق طلب است، در موضوع له صیغه، طلب وجود ندارد، در مستعمل فیه نیز طلب نیست، اما لفظ و معنا در صیغۀ افعل، مجموعاً مصداق برای طلب است. صیغۀ إفعل موضوعةٌ لإیجاد التحریک و تحریک با طلب فرق دارد. ما نمی‌توانیم بگوئیم «إضرب» به این معناست که «أطلب منک الضرب»،[14] و الا در صیغ امری که در قرآن استعمال شده است مثل «اقیموا الصلاة»، باید بگوییم خدا می‌فرماید من نماز را از شما طلب می‌کنم. این غلط است!

یکی از مصادیق طلب واقعی جایی است که متکلم لفظ إفعل می‌آورد و معنایش را اراده می‌کند، اما موضوع له یا مستعملٌ فیه آن عبارت از طلب نیست. پس هم تبادر و هم موارد استعمال این فرمایش مرحوم آخوند را رد می‌کنند و اصلاً نباید طلب را در موضوع له و مستعملٌ فیه آورد.

تعلیقه برکلام مرحوم امام و تحکیم کلام محقق حائری
چند نکته به عنوان تعلیقه بر فرمایش امام وجود دارد که اینها را در جمع‌بندی عرض خواهیم کرد. به تبع مرحوم آقای حائری، به ذهن می­رسد که ایجادیّت در مطلق انشائیات قابل پذیرش نیست، نه ایجاد تکوینی و نه ایجاد اعتباری، و البته این عدول از مبنای سابقی است که قبلا اختیار کردیم. مبنای سابق در انشاء، ایجاد المعنی باللفظ ایجاداً اعتباریاً بود، ولی اینجا می­گوییم اصلاً ایجاد وجود ندارد، یعنی کلام مشهور از نگاه اصولیین که أنّ الإنشاء ایجادٌ، حرفی است که اساسی ندارد. ایجاد تکوینی که واضح البطلان است. اما ایجاد اعتباری، اول باید منظورمان از آن را روشن کنیم. اگر منظور از ایجاد اعتباری، اعتبار عقلاست به این صورت که آنها هستند که ایجاد می­کنند، پس منشأ‌ ایجاد اعتبار خود عقلا است نه اینکه منشأ، لفظ باشد،‌ دراینصورت لفظ چیزی را ایجاد نمی‌کند. لفظ که می‌گوید «یا زید»،‌ یا وقتی واو قَسَم می‌آورد موضوع است برای اینکه عقلا ایجاد را اعتبار کنند. بنابراین باز لفظ چیزی را اعتبار و ایجاد نمی‌کند.

به بیان دیگر، سؤال این است که هل الإنشاء من الواقعیات أو من الإعتباریات؟ جواب این است که انشاء یک امر واقعی است و نمی‌توانیم بگوئیم لفظ وجود اعتباری دارد. وجود لفظ مثل وجود ذهنی و خارجی، من الواقعیات است همانطوری که وجود کتبی از واقعیات است. چیزی که از واقعیات است چطور ایجاد اعتباری می‌کند؟

در الفاظ عقود هم برخلاف محقق نائینی – همانطور که قبلاً اشاره شد – بایع و مشتری اعتباری نمی‌کنند، حتی اعتبار شخصی.[15] بایع و مشتری با لفظ «بعتُ» نزد عقلاء برای نقل و انتقال موضوع درست می­کنند. عقلا می‌گویند اگر می‌خواهید نقل و انتقال واقع شود و ما هم قبول کنیم باید «بعتُ» و «إشتریتُ» بگوئید، یا برای اعتبار کردن نکاح، الفاظِ «أنکحتُ» و «زوّجتُ» بگوئید، اما اینکه لفظ اعتبار کند صحیح نیست. و لذا همانطور که بزرگان گفته­اند منشأ اعتبار و علت اعتبار، شخص معتبِر و اعتبار کننده است و حتی به وضع واضع هم نیست و واضع نمی‌تواند چیزی را اعتبار کند بلکه می‌گوید این لفظ موضوع است برای اینکه عقلا اعتبار کنند اما خود لفظ ایجاد اعتباری نمی‌کند. این اساس تعلیقه‌ای بر این فرمایش مرحوم امام، و تحکیم نظریۀ مرحوم حائری است. در نهایت، انشائیات یا مدلولی ندارند یا فقط حاکی از آن حقائق ذهنیه هستند و نه موجد آنها.

وَ صَلَّی الله عَلَیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرینْ

منابع

-       ‏‫آخوند خراسانی، محمد کاظم‏. کفایة الأصول. 3 ج. قم: جماعة المدرسين في الحوزة العلمیة بقم، 1430.

-       ‏‫الامام الخمینی‏. موسوعة الإمام الخميني قدس سره الشريف (مناهج الوصول). تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينی (س)، 1400.

-       ‏‫الحائري، عبدالکریم‏. درر الفوائد. 2 ج. قم: جماعة المدرسين في الحوزة العلمیة بقم، 1418.

-       ‏‫العراقی، آقا ضیاء الدین‏. نهایة الأفکار. 4 ج. قم: جماعة المدرسين في الحوزة العلمیة بقم، 1417.

-       ‏‫النائینی، محمد حسین‏. فوائد الاُصول‏. محمد علی کاظمی خراسانی. 4 ج. قم: جماعة المدرسين في الحوزة العلمیة بقم، 1376.

[1]- ‏الامام الخمینی، موسوعة الإمام الخميني قدس سره الشريف (مناهج الوصول) (تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينی (س)، 1400)، ج 1، 186.

[2]- ‏همان، 186-187.

[3]- ‏همان، 53-54.

[4]- «وهو أنّ ما اشتهر بينهم من أنّ الحروف آلات لملاحظة حال الغير، وأنّ معانيها مغفول عنها؛ ولذا لا يخبر عنها وبها.» (‏همان، 57.)

[5]- ‏عبدالکریم الحائري، درر الفوائد (قم: جماعة المدرسين في الحوزة العلمیة بقم، 1418)، ج 1، 71-72.

[6]- ایشان می­فرماید: «فإنّ الاعتبار في أمثالها هو إنشاء الهوهوية وجعل الموضوع مصداق المحمول في وعاء الاعتبار، فيصير بهذا الجعل مصداقاً للمحمول لدى العقلاء، فتترتّب الآثار عليها.» (‏الامام الخمینی، موسوعة الإمام الخميني قدس سره الشريف (مناهج الوصول)، ج 1، 53.)

[7]- البته همانطور که قبلا هم بیان شد به نظر می­رسد این عقلا هستند که ندا را اعتبار می‌کنند و می‌گویند ندا محقق و ایجاد شد.

[8]- ‏الامام الخمینی، موسوعة الإمام الخميني قدس سره الشريف (مناهج الوصول)، ج 1، 187.

[9]- ‏محمد کاظم آخوند خراسانی، کفایة الأصول (قم: جماعة المدرسين في الحوزة العلمیة بقم، 1430)، ج 1، 132.

[10]- ‏همان، ج 1، 124.

[11]- ‏الامام الخمینی، موسوعة الإمام الخميني قدس سره الشريف (مناهج الوصول)، ج 1، 187.

[12]- این مطلب در کلمات دیگران هم بود که نقل شد.

[13]- این اشکال را دیگران هم به مرحوم آخوند کرده­اند، مثلا رجوع کنید به: ‏آقا ضیاء الدین العراقی، نهایة الأفکار (قم: جماعة المدرسين في الحوزة العلمیة بقم، 1417)، ج 1، 178.

[14]- طلب می‌کنم از تو زدن را.

[15]- محقق نائینی تصریح دارند بر اینکه معانی حرفی از جمله الفاظ عقود و ایقاعات ایجادی هستند و نه اخطاری. ایشان می­فرمایند:

«قد ظهر ممّا ذكرنا انّ قوام المعنى الحرفيّ يكون بأمور أربعة: الأوّل: ان يكون المعنى إيجاديّا، لا إخطاريّا. الثّاني: ان يكون المعنى قائما بغيره لا بنفسه، كالمعاني الموجدة في باب العقود و الإيقاعات، على ما يأتي بيانه» (‏محمد حسین النائینی، فوائد الاُصول‏، محمد علی کاظمی خراسانی (قم: جماعة المدرسين في الحوزة العلمیة بقم، 1376)، ج 1، 44-45.)

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .