درس بعد

اوامر

درس قبل

اوامر

درس بعد

درس قبل

موضوع: ماده و صیغه امر


تاریخ جلسه : ۱۴۰۲/۱۰/۵


شماره جلسه : ۴۴

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • حقیقت انشاء

  • مسلک مشهور در حقیقت انشاء

  • اشکالات بر تفسیر مشهور

  • مبنای مرحوم آخوند در حقیقت انشاء

  • منابع

دیگر جلسات
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحيمْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ


خلاصۀ بحث گذشته
بحث در مراد از کلام نفسی در جملات خبری گذشت و به کلام نفسی در جملات انشائی رسید. اشاعره می­گویند هر جا کلام لفظی باشد، چه در مورد خداوند متعال و چه در مورد انسان، چه آن کلام در قالب جملۀ خبری باشد و چه در قالب جملۀ انشائی، مسبوق به یک کلام نفسی است. پس وراء هر کلام لفظی، یک کلام نفسی وجود دارد. اما در مورد کلام نفسی در جملات انشائی، لازم است اشاره­ای به مسلک­هایی که در حقیقت انشاء وجود دارد شود و ببینیم بنا بر کدام مسلک، کلام نفسی قابل تصور است و یا ممکن است بنا بر هیچ کدام از این مسلک­ها در حقیقت انشاء، کلام نفسی اصلا تصویر ثبوتی نداشته باشد.

حقیقت انشاء
یکی از بحث­های مهم در علم اصول بحث از حقیقت انشاء است. قبلا در بحث وضع به مناسبتی در مورد حقیقت انشاء به طور مفصل سخن گفته شد. در این بحث هم لازم است به آن اشاره­ای کوتاه کنیم. بحث از حقیقت انشاء، هم دارای ثمرات اصولی است و هم دارای ثمرات فقهی و لازم است در این رابطه به طور مستقل کار پژوهشی مناسبی صورت گیرد. مثلاً در باب عقود بحثی است که آیا تعلیق در عقود ممکن است یا خیر. بعضی قائل به استحاله هستند و می­گویند عقد یا ایقاع از آن جهت که از جنس انشاء هستند و انشاء قابلیت تعلیق ندارد، پس تعلیق در عقود محال است. اینجا لازم است که معنای انشاء را مورد بررسی قرار دهیم تا روشن شود که آیا تعلیق در آن راه دارد یا خیر. در باب بیع فضولی و اجازۀ لاحق بحثی وجود دارد که آیا مجرد رضایت قلبی کافی است یا باید لفظی استعمال شود. آیا رضایت قلبی می­تواند مصداق انشاء قرار گیرد یا انشاء تنها با لفظ محقق می­شود؟ این هم ثمرۀ دیگری است که مبتنی بر مسلک­ها در حقیقت انشاء است. یا مثلاً بحثی است که آیا عقد با کتابت هم واقع می­شود یا خیر. اگر لفظی در کار نباشد و فقط صیغۀ «زوّجت» و «قبلت» نوشته شود، آیا برای وقوع عقد کافی است؟[1] در تمام این بحث­ها لازم است یکی از مبانی در حقیقت انشاء اخذ شود.

مسلک مشهور در حقیقت انشاء
اما در حقیقت انشاء، چهار مسلک وجود دارد. مشهور اصولی­ها در تعریف انشاء گفته­اند: «ایجاد المعنی باللفظ فی عالم الاعتبار العقلائی».[2] در بعضی تعابیر هم قید «فی عالم الاعتبار» را ذکر نمی­کنند و صرفاً می­گویند «الانشاء هو ایجاد المعنی باللفظ». بنابر این تعریف، آنچه علت ایجاد معنا می­شود عبارت از لفظ است. اما موطن ایجاد معنا عالم اعتبار است، یعنی لفظ معنایی اعتباری را در عالم اعتبار عقلائی ایجاد می­کند که به آن انشاء می­گویند. اگر کسی بخواهد معنای ملکیت و یا زوجیت را در عالم اعتبار ایجاد کند، باید از طریق لفظ این کار را انجام دهد. با تصور آن معنا، صورت ذهنی معنای ملکیت ایجاد می­شود که اثری بر آن مترتب نیست. اگر تصور کنیم که چیزی ملک فلانی باشد، این ملکیت ایجاد نمی­شود. لکن با گفتن لفظ «بعتُ» و «اشتریتُ» ملکیت برای او در عالم اعتبار ایجاد می­شود. پس این الفاظ، انشائی هستند و تفسیر انشاء از نظر مشهور اینگونه است.

اشکالات بر تفسیر مشهور
بر مبنای مشهور اشکالاتی وارد شده است. اولین اشکال اینکه لازمۀ این تفسیر آن است که انشاء فقط در امور اعتباری راه داشته باشد، مثل زوجیت و ملکیت و مانند آن، و دیگر انشاء در امور حقیقی معنا ندارد. در بعضی امور حقیقی واضح است که انشاء راه ندارد، مثل اینکه کسی بخواهد دیوار خارجی انشاء کند. این امور اصلا قابلیت انشاء ندارند. همه قبول دارند که بعضی از امور واقعی و تکوینی قابلیت انشاء ندارند. اما بعضی امور واقعی دیگر هستند که این قابلیت را دارند. مثلاً طلب موجود در نفس از امور واقعی است. گاهی این طلب مباشری است به این معنا که شخص هنگام طلب چیزی، خودش اقدام به تحقق آن می­کند و گاهی شخص، طلب را انشاء می­کند تا دیگری خواستۀ او را برآورده کند، مثل اینکه شخصی بگوید «أسقنی». دراینجا به وسیلۀ لفظ، طلب حقیقی انشاء شده است. پس اشکال اول بر مبنای مشهور در حقیقت انشاء این است که برخی امور واقعی که نزد عرف و عقلاء، انشاء در آنها راه دارد مشمول این تعریف انشاء نمی­شوند. شاید بعضی از اصولی­ها کلمۀ «فی عالم الاعتبار» را به همین جهت از تعریف حذف کرده­اند تا این اشکال پیش نیاید. مثلا شهید اول در تعریف انشاء گفته است:

«فالأولى أن يقال: الإنشاء هو: قول أو عقد يوجد به مدلوله.»[3]

اشکال دوم: ظاهر این تعریف این است که لفظ علت برای ایجاد است، درحالیکه لفظ نمی­تواند علت برای ایجاد باشد؛ چون معنا دو صورت است: اگر معنا از امور واقعی تکوینی باشد که علت خودش را دارد، همچنانکه هر امر واقعی علت ایجادی خودش را دارد. اما اگر معنا از امور اعتباری باشد، معتبَر به نفس اعتبار معتبِر ایجاد می­شود و لفظ نمی­تواند – نه در عالم تکوین و نه  در عالم اعتبار – علت برای ایجاد آن باشد. بنابراین، بر ظاهر این تعریف اشکال وارد است که قوام امور اعتباری به اعتبارکننده است و نه لفظ. محقق اصفهانی هم به این اشکال اشاره کرده­اند.[4] آقای خوئی با اشاره به این اشکال می­فرماید:

«ان المشهور قد فسروا الإنشاء بإيجاد المعنى باللفظ. و لكن قد حققنا هناك انا لا نعقل لذلك معنى صحيحاً معقولاً.

و السبب في ذلك هو انهم لو أرادوا بالإيجاد الإيجاد التكويني، كإيجاد الجوهر و العرض فبطلانه من البديهيات التي لا تقبل الشك، ضرورة ان الموجودات الخارجية - بشتى اشكالها و أنواعها - ليست مما توجد بالألفاظ، كيف و الألفاظ ليست واقعة في سلسلة عللها و أسبابها كي توجد بها. و ان أرادوا به الإيجاد الاعتباري كإيجاد الوجوب و الحرمة أو الملكية و الزوجية و غير ذلك فيرده أنه يكفي في ذلك نفس الاعتبار النفسانيّ‌، من دون حاجة إلى اللفظ و التكلم به، ضرورة ان اللفظ في الجملة الإنشائية لا يكون علة لإيجاد الأمر الاعتباري، و لا واقعا في سلسلة علته، لوضوح أنه يتحقق بنفس اعتبار المعتبر في أفق النّفس، سواء أ كان هناك لفظ يتلفظ به أم لم يكن.»[5]

از اشکال اول و دوم جواب داده­اند که ایجاد در عالم اعتبار به نحو علیت تامه نیست، بلکه به نحو اقتضاء است. لفظ، مقتضی است به این معنا که وقتی «بعتُ» گفته شد، این لفظ مقتضی برای اعتبار ملکیت است، نه اینکه علت برای یک امر تکوینی یا امر اعتباری باشد. ازاین­رو، در بعضی موارد لفظ «بعتُ» گفته می­شود ولی ملکیتی محقق نمی­شود. در بحث صحیح و اعم این مطلب گفته شد که الفاظ ظرف و موضوع یا مقتضی برای اعتبار هستند، یعنی عقلاء در جایی مال را برای شخص اعتبار می­کنند که لفظ «بعتُ» گفته شود. اعتبار در نفس است ولی لفظ مقتضی برای آن است، یعنی تا لفظ نیاید، معتبِر – چه شخص باشد یا عقلاء – اعتبار نمی­کنند.

پس اینکه مشهور علماء گفته­اند انشاء عبارت از ایجاد المعنی باللفظ است، منظورشان این نبوده که لفظ علت تامه است و این مطلب در نزد ایشان واضح بوده است که لفظ نسبت به امور واقعی و امور اعتباری علیت ندارد، بلکه صرفاً مقتضی است. لذا بعداً هم خواهد آمد که لفظ هم خصوصیت ندارد. لازم است موضوعی برای اعتبار باشد و فعل و کتابت و لفظ از امور اعتباری نیستند بلکه خودشان از امور واقعی تکوینی­اند.

مبنای مرحوم آخوند در حقیقت انشاء
ایشان در دو جا از حقیقت انشاء سخن گفته است، هم در بحث معانی حرفی بین جملات خبری و انشائی فرق گذاشته است و هم در بحث طلب و اراده این مطلب را بیان کرده است. مرحوم آخوند در تعریف انشاء می­گوید:

«و أمّا الصيغ الإنشائيّة فهي - على ما حقّقناه في بعض فوائدنا[6] - موجدة لمعانيها في نفس الأمر - أي قصد ثبوت معانيها و تحقّقها بها -، و هذا نحو من الوجود، و ربما يكون هذا منشأ لانتزاع اعتبار مترتّبة عليه - شرعا و عرفا - آثار، كما هو الحال في صيغ العقود و الإيقاعات.»[7]

مرحوم آخوند به جای کلمۀ «فی عالم الاعتبار» در تعریف مشهور، از کلمۀ «فی نفس الأمر» استفاده کرده است. ایشان در کتاب «فوائد الاصول» در تعریف نفس الامر می­فرماید:

«و المراد من وجوده في نفس الأمرية هو ما لا يكون بمجرّد فرض الفارض لا ما يكون بحذائه شيء في الخارج، بل بأن يكون منشأ انتزاعه فيه مثلا ملكيّة المشتري للمبيع قبل إنشاء التّمليك، و البيع بصيغته لم يكن له ثبوت أصلا إلاّ بالفرض الإنسان جمادا، و الجماد إنسانا و بعد ما حصل لها خرجت عن مجرّد الفرض و حصلت لها واقعيّة ما كانت بدونه.»[8]

یعنی معنا در وعاء خودش موجود است، نه اینکه یک امر فرضی باشد. در این تعریف از کلمۀ نفس الأمر استفاده شده است که هم شامل عالم خارج شود و هم عالم ذهن و هم عالمی وراء این دو. وقتی در فلسفه گفته می­شود وجود نفس الأمری، یعنی وجودی که برای خودش واقعی دارد و لکن واقع آن ممکن است در عالم اعتبار باشد، یا مجرد تصور در عالم ذهن باشد و یا عالم خارج. بنابراین، نفس الأمر یک معنای وسیع­تری دارد.

مرحوم آخوند در توضیح عبارتِ «الصيغ الإنشائيّة موجدة لمعانيها في نفس الأمر» می­فرماید: «أي قصد ثبوت معانيها و تحقّقها بها» و دوباره می­گوید: «و هذا نحوٌ من الوجود». چند مطلب در این عبارت وجود دارد. اولاً صیغه­های انشائی معنایی را در نفس الامر ایجاد می­کنند، یعنی قبل از اینکه لفظ «بعتُ» بیاید ملکیتی نبود و بعد از لفظ است که ملکیت در نفس الامر موجود می­شود. سپس ایشان تصریح می­کند که وجود انشائی نوعی از وجود است. فلاسفه چهار نوع وجود را بیان کرده­اند: وجود خارجی، ذهنی، لفظی و کتبی. مرحوم آخوند نوع پنجمی از وجود را در اینجا معرفی کرده است.

البته این ظاهر کلام آخوند است و بعداً از محقق اصفهانی تفصیلی را در این رابطه خواهیم گفت. وجود خارجی، ما به ازاء خارجی می­خواهد. ذهن هم جای مفاهیم و تصورات است. با نوشتن کلمۀ «ملکیت» نیز ملکیت کتبی موجود می­شود. لفظ «ملکیت» هم به آن وجود لفظی می­دهد. اما ملکیت انشائی نوع پنجمی از وجود است. همچنین، یک طلب تکوینی داریم که انسان در نفس خود چیزی را طلب و سپس برای تحقق آن اقدام می­کند. یک مفهوم طلب داریم که صورتی ذهنی است. وجود لفظیِ طلب و طلب کتبی نیز روشن است. اما در کنار آنها، یک طلب انشائی داریم که نوع پنجمی از وجود است و لفظ «إفعل» موجِد این طلب انشائی است و آن را در نفس الامر ایجاد می­کند.[9]

بنابراین، از نظر مرحوم آخوند انشاء یک نوعی از وجود است و آثاری بر این وجود مترتب می­شود. از این جهت مرحوم آخوند می­فرماید وقتی انشاء ایجاد شد عقلاء امری را اعتبار و بر این اعتبار آثاری را مترتب می­کنند. در بعضی موارد آثار شرعی و بعضی موارد آثار عرفی بر آن مترتب می­شود. از این جهت، بنا بر مسلک آخوند در حقیقت انشاء، اگر انسان دیوانه­ای بگوید «بعتُ»، ملکیت انشائی ایجاد خواهد شد، یا اگر غاصبی که می­داند مال برای خودش نیست آن را با لفظ «بعتُ» بفروشد، ملکیت انشائی محقق خواهد شد. همچنین است در بیع فضولی و بیع مکرَه، در تمام این موارد انشاء ایجاد شده است، لکن در بعضی از موارد که تمام شرایط جمع باشد یعنی لفظ «بعتُ» از شخص عاقل بالغ مالک مختار صادر شده باشد، در اینصورت این اعتبار منشأ برای اعتبار عقلاء خواهد شد. اعتبار عقلاء نیز موضوع برای ترتب آثار خواهد بود. اما در جایی که شرایط وجود نداشته باشد مثل جایی که دیوانه­ای یا کودکی انشاء کند دیگر بر این ملکیت انشائی، اعتبار عقلائی مترتب نخواهد شد.

پنج مطلب از این تحقیق آخوند به دست می­آید. مطلب اول این است که جناب آخوند یک نوع جدیدی از وجود را در اینجا معرفی کرده است. در مقابل ایشان یک قاعدۀ فلسفی وجود دارد که «الشیء ما لم یتشخص لم یوجد». هر وجودی تشخص دارد، مثلاً زید خارجی با مشخصات فردی اعم از قد و وزن و رنگ و مانند آنها موجود می­شود و وجود بدون مشخصات محقق نخواهد شد. همینطور در وجود ذهنی و تصوری زید و وجود لفظی و کتبی زید که هر کدام مشخصات ویژۀ خود را دارند. حال اگر وجود انشائی نوعی از وجود است، تشخص آن به چیست؟ مرحوم آخوند در جواب می­فرماید تشخص آن به لفظ است، یعنی لفظ به این وجود انشائی تشخص می­دهد. لذا اگر لفظ تکرار پیدا کند، انشاء تکرار می­شود. ایشان می­فرماید:

«و لا يخفى انّ مشخّصات هذا النّحو من الوجود انّما هو بشخص المنشئ و شخص لفظه و إن كان ما قصده من المعنى غير متشخّص بمشخّصات وجود آخر، بل كان صادقا على الكثيرين، و الحاصل كونه جزئيا حقيقيا بملاحظة هذا الوجود و إلاّ لا يكاد يوجد، ضرورة انّ الشّيء ما لم يتشخّص لم يوجد، لا ينافى كونه غير متشخّص بحسب وجود آخر لا دخل للصيغة به كالوجود الخارجيّ أو الذّهني، فيصحّ استعمال الصيغة في إيجاد معناها و إنشائه بهذا النّحو من الوجود، و إن لم يكن ما هو مصداق مفهوما بالحمل الشّائع الصّناعي بموجود أصلا، فبصيغة الطّلب مثلا ينشئه و إن لم يكن بطالب يطالب حقيقة، بل لداع آخر، فالصفات القائمة بالنّفس من طلب شيء أو تركه، أو استفهام أمر أو ترجّيه أو تمنّيه، إلى غير ذلك من الصّفات الثّابتة لها الصّادقة عليها مفاهيمها بالحمل الشّائع الّذي ملاكه الاتّحاد بحسب الوجود الخارجي، لا دخل لها بما هو مفاد الصيغة أصلا إلاّ دعوى اعتبارها في استعمال الصّيغة في معانيه الإنشائيّة على نحو الحقيقة بمعنى انّه يعتبر في كون صيغة الأمر مثلا حقيقة في إنشاء الطّلب، و الطّلب الإنشائيّ كون المنشئ طالبا للمأمور به حقيقة، و كون الدّاعي له إلى الإنشاء هو ذلك، لا أمرا آخر كالسّخريّة أو التّهكم أو التّهديد و التّوعيد و غيرها، بحيث لو استعملت فيه لهذا الأمر كان مجازا. إذا أتقنت ذلك ظهر لك صحّة إنشاء المفاهيم و إيجادها في نفس الأمر بنحو عرفته مع عدم تحقّقها في الخارج و انطباقها على ما يصدق عليه بالحمل الشّائع الصّناعي، كي يستكشف بعدمه عن عدم استعمالها في إنشاء تلك المفاهيم، غاية الأمر لزوم المجاز من عدم تحقّقها في الخارج لأجل انتفاء القيد لا ذات المعنى، كما لا يخفى، و الوجدان شاهد صدق على انّ المعنى المنشئ بصيغة الأمر مثلا في مقام البعث و مقام التّهكم أو الوعد و الوعيد لا يكون إلاّ واحدا، و انّما الاختلاف في الدّواعي و الأغراض.»[10]

مطلب دوم در کلام آخوند این است که در بعضی موارد هیچ طلبی در واقع وجود ندارد اما انشاء موجود است، مثل اوامر امتحانی. در جایی که مولی می­خواهد عبد خود را امتحان کند، اصلا مطلوبی ندارد اما به عنوان امتحانِ عبدِ خود، از صیغۀ إفعل استفاده می­کند. در اینجا وجود انشائی محقق شده است و وجود انشائی دیگر مقید به وجود طلب نیست. مطلب سوم اینکه بنا بر تفسیر مرحوم آخوند، انشاء اختصاص به امور اعتباری ندارد و در غیر آن مثل طلب، تمنی، ترجی و مانند آن هم جریان دارد.

مطلب چهارم این است که آخوند در کتاب فوائد الاصول بعد از اینکه تحقیق خود در باب انشاء را بیان می­کند می­گوید فرق بیان جملۀ خبری و انشائی در مفاد «کان تامه» و «کان ناقصه» است. انشاء مفاد کان تامه است که عبارت باشد از ثبوت شیء، ایجاد شیء و وجود شیء. اما خبر مفاد کان ناقصه است، یعنی ثبوت شیءٍ لشیءٍ. مطلب پنجم نیز در فرق میان انشاء و خبر است. انشاء حقیقتی است که نبوده و سپس موجود شده است، اما خبر یا قبلا بوده است و یا الآن موجود است. ایشان می­فرماید:

«و امّا الصّيغ الإنشائيّة فهي على ما عرفت بما لا مزيد عليه في الفائدة السّابقة موجودة لمعانيها في نفس الأمر، فالمدلول بها إنّما هو ثبوت المعاني في نفس الأمر الّذي هو مفاد كان التّامّة إثباتا و إيجادا، لا ثبوت شيء لشيء الّذي هو مفاد كان النّاقصة تقريرا و حكاية. و من هنا ظهر الفرق بين الإنشاء و الخبر من وجهين:

أحدهما: انّ مفاد الإنشاء مفاد كان التّامّة، لا مفاد كان النّاقصة. ثانيهما: انّ مفاد الإنشاء يوجد و يحدث بعد ان لم يكن و مفاد الخبر يحكى به بعد ان كان أو يكون.»[11]
اشکال بر مبنای آخوند

بر کلام ایشان چند اشکال وارد است. اولاً انشاء از امور عرفی و عقلائی است مثل خبر. اینکه کلام را به دو قسم خبری و انشائی تقسیم کرده­ایم امری عرفی و عقلائی است، به این معنا که عرف و عقلا در محاوراتشان گاهی از کلام خبری استفاده می­کنند و گاهی از کلام انشائی. پس باید برای انشاء یک معنای عرفی به دست داد. مرحوم آخوند برای توضیح حقیقت انشاء نوعی از وجود را تصور کرده است که فقط بإمکانٍ من العقل قابل تصور است. عقل می­گوید در کنار چهار وجود دیگر، قسم پنجمی وجود دارد به نام وجود انشائی، و لکن این یک تفسیر عقلی است. تحلیل عرفی زمانی است که وقتی به عرف ارجاع دادیم ما را تصدیق کند و مرادمان از عرف، عرف متوجه و دقیق است و نه عرف جاهل. به نظر می­رسد عرف وجود پنجمی به نام وجود انشائی را نمی­فهمد و نمی­پذیرد. عرف می­گوید گاهی می­خواهم به وسیلۀ لفظ، معنایی را ایجاد کنم، اما اینکه این معنا دارای نوع پنجمی از وجود می­شود و طبق قاعدۀ «الشیء ما لم یتشخص لم یوجد»، به وسیله لفظ تشخص پیدا می­کند، این مطالب در تفسیر عرفی راه ندارد.

وَ صَلَّی الله عَلَیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرینْ

منابع

-       ‏‫آخوند خراسانی، محمد کاظم‏. فوائد الاُصول. تهران: وزارة الثقافة و الإرشاد الإسلامي. مؤسسة الطبع و النشر، 1407.

-       ‏‫———‏. کفایة الأصول. 3 ج. قم: جماعة المدرسين في الحوزة العلمیة بقم، 1430.

-       ‏‫اصفهانی، محمد حسین‏. نهایة الدرایة فی شرح الکفایة. 6 ج. بیروت: مؤسسة آل البیت علیهم السلام، 1429.

-       ‏‫الروحانی، محمد‏. منتقی الأصول. 7 ج. قم: دفتر آيت الله سيد محمد حسينی روحانی، 1413.

-       ‏‫خویی، ابوالقاسم‏. محاضرات فی أصول الفقه. محمد اسحاق فیاض. قم: دارالهادی، 1417.

-       ‏‫شهید اول، محمد بن مکی‏. القواعد و الفوائد في الفقه و الأصول و العربیة. 2 ج. قم: مکتبة المفید، بی‌تا.

-       ‏‫فاضل لنکرانی، محمد جواد‏. رسائل في الفقه و الأصول. قم: مرکز فقه الأئمة الأطهار (عليهم‌السلام)، 1428.

[1]- در سال 1416 ق. به مناسبت کنگرۀ محقق اردبیلی رساله­ای در این باب به قلم استاد نوشته شده است که در کتاب «رسائل فی الفقه و الاصول» با عنوان «رسالة في اعتبار الكتابة في الفقه الإسلامي» به چاپ رسیده است. ایشان در آن رساله فرموده­اند که کتابت، صلاحیت برای انشاء دارد، لکن در حد الفاظ نیست. (‏محمد جواد فاضل لنکرانی، رسائل في الفقه و الأصول (قم: مرکز فقه الأئمة الأطهار (عليهم‌السلام)، 1428)، 125.)

[2]- ‏محمد الروحانی، منتقی الأصول (قم: دفتر آيت الله سيد محمد حسينی روحانی، 1413)، ج 1، 130-131.

[3]- ‏محمد بن مکی شهید اول، القواعد و الفوائد في الفقه و الأصول و العربیة، ۱ (قم: مکتبة المفید، بی‌تا)، ج 1، 253.

[4]- ‏محمد حسین اصفهانی، نهایة الدرایة فی شرح الکفایة (بیروت: مؤسسة آل البیت علیهم السلام، 1429)، ج 1، 274.

[5]- ‏ابوالقاسم خویی، محاضرات فی أصول الفقه، محمد اسحاق فیاض (قم: دارالهادی، 1417)، ج 2، 22.

[6]-  فوائد الاصول (للمصنّف): ١٧.

[7]- ‏محمد کاظم آخوند خراسانی، کفایة الأصول (قم: جماعة المدرسين في الحوزة العلمیة بقم، 1430)، ج 1، 128.

مرحوم آخوند در کتاب «فوائد الاصول» در تعریف انشاء می­فرماید:

«فاعلم انّ الإنشاء هو القول الّذي يقصد به إيجاد المعنى في نفس الأمر، لا الحكاية عن ثبوته و تحقّقه في موطنه من ذهن أو خارج، و لهذا لا يتّصف بصدق و لا كذب بخلاف الخبر، فانّه تقرير للثّابت في موطنه و حكاية عن ثبوته في ظرفه و محلّه، فيتّصف بأحدهما لا محالة.» (‏محمد کاظم آخوند خراسانی، فوائد الاُصول (تهران: وزارة الثقافة و الإرشاد الإسلامي. مؤسسة الطبع و النشر، 1407)، 17.)

[8]- همان.

[9]- گفتیم که کلمۀ نفس الامر در فلسفه یک عنوان جامعی است که تمام ظرف­های وجود را شامل می­شود، حتی در جایی که چیزی نه مقید به ذهن است و نه خارج، مثل اینکه می­گویند «الماهیة من حیث هی هی» یعنی در عالم نفس الامر، نه مقید به وجود خارجی است و نه مقید به وجود ذهنی، بلکه من حیث هی هی یعنی در نفس الامر خودش.

[10]- ‏آخوند خراسانی، فوائد الاُصول، 18.

[11]- ‏همان، 25-26.

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .