درس بعد

اوامر

درس قبل

اوامر

درس بعد

درس قبل

موضوع: ماده و صیغه امر


تاریخ جلسه : ۱۴۰۲/۱۰/۹


شماره جلسه : ۴۵

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • اشکالات مسلک مرحوم آخوند در حقیقت انشاء

  • مسلک محقق اصفهانی در حقیقت انشاء

  • منابع

دیگر جلسات
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحيمْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ


خلاصۀ بحث گذشته
بحث در بیان مسلک­های مختلف در حقیقت انشاء است؛ چرا که سخن در مراد از کلام نفسی در جملات انشائی بود و گفته شد که در این رابطه لازم است مبنایی در حقیقت انشاء اتخاذ شود. مشهور در تعریف انشاء گفته­اند: «ایجاد المعنی باللفظ فی عالم الاعتبار العقلائی». این تعریف با اشکالات متعددی مواجه است. یکی از آن اشکالات این است که لفظ نمی­تواند علت ایجاد معنا باشد، نه در عالم تکوین و نه درعالم اعتبار، مگر به عنوان ظرف و مقتضی. مرحوم آخوند در تعریف انشاء فرمود: «ایجاد المعنی باللفظ فی نفس الامر». نفس الامر یعنی در وعاء خودش. بنابراین مرحوم آخوند نوع پنجمی از وجود را به میدان آورده است که به نظر می­رسد این بیان ایشان عرفی نیست. بر کلام مرحوم آخوند اشکالات دیگری نیز وارد می­باشد.

اشکالات مسلک مرحوم آخوند در حقیقت انشاء
یکی از اشکالاتی که بر تعریف آخوند وارد می­شود اتحاد انشاء و مُنشأ است. وقتی گفته می­شود که وجود انشائی قسم پنجمی از وجود است پس هنگامی که لفظ «بعتُ» انشاء می­شود، یک ملکیت انشائی محقق می­شود که در اینجا هم انشاء همین است و هم مُنشأ، درحالیکه ما بالوجدان می­دانیم که بین انشاء و منشأ فرق وجود دارد، همانطور که بین خبر و مخبرٌ عنه فرق وجود دارد. وقتی متکلم جمله­ای خبری را بیان می­کند این جمله، خبر است که یک مخبرٌ عنه دارد. پس بین خبر و مخبرٌ عنه تغایر وجود دارد. به همین بیان، درجملات انشائی نیز باید بین انشاء و منشأ تغایر عرفی وجود داشته باشد، لکن لازمۀ مسلک آخوند این است که تغایری بین آنها نیست.

اشکال دیگر این است که انشاء و خبر از امور عرفی هستند و نه عقلی، لذا باید از عرف بپرسیم که آیا انشاء و خبر از اوصاف لفظ هستند یا از اوصاف معنا. عرف می­گوید لفظ و جمله با الفاظی که دارد یا خبری است و یا انشائی. لکن لازمۀ تعریف آخوند از انشاء این است که انشاء از اوصاف معناست و این خلاف ارتکاز عرفی است.

اشکال دیگر بر فرمایش آخوند اینکه ایشان تصریح کرده است که یک ملکیت انشائی داریم که موضوع برای ملکیت اعتباری قرار می­گیرد. بنابراین بعد از اینکه لفظ «بعتُ» محقق شد، دو ملکیت حاصل می­شود: یک وجود انشائی ملکیت و بعد از آن، وجود اعتباری ملکیت محقق خواهد شد. درحالیکه عرفاً و وجداناً بعد از لفظ «بعتُ» یک ملکیت بیشتر موجود نمی­شود که همان ملکیت اعتباری است. اینکه ملکیت انشائی موضوع شود برای ملکیت اعتباری، عرفی و وجدانی نیست.

مسلک محقق اصفهانی در حقیقت انشاء
مبنای سوم در حقیقت انشاء از محقق اصفهانی است. ایشان بعد از تحقیق در باب انشاء، در آخر دو مطلب می­فرماید: اولاً این تحقیق «أحسن ما یتصور فی شرح حقیقة الانشاء» است. ثانیاً اصلاً کلام آخوند را باید بر همین تحقیقی که بیان شد حمل کنیم، نه اینکه بگوییم مرحوم آخوند می­خواهد وجود پنجمی درست کند. بنابراین محقق اصفهانی مدعی است آنچه مشهور از کلمات آخوند برداشت کرده­اند ناصواب است و کلام آخوند منطبق بر همین تحقیقی است که ایشان انجام داده است. در نهایت نیز ایشان از تحقیق خود سه نتیجه می­گیرند. محقق اصفهانی می­فرماید:

«قوله [قدس سره]: (و أما الصيغ الإنشائية فهي - على ما حققناه في بعض فوائدنا - موجدة لمعانيها في نفس الأمر... الخ)[1].

بل التحقيق أن وجودها وجود معانيها في نفس الأمر.

بيانه: أن المراد من ثبوت المعنى باللفظ: إما أن يراد ثبوته[2] بعين ثبوت اللفظ؛ بحيث ينسب الثبوت إلى اللفظ بالذات، و إلى المعنى بالعرض. و إما أن يراد ثبوته[3] منفصلا عن اللفظ بآلية اللفظ؛ بحيث ينسب الثبوت إلى كلّ منهما بالذات.

لا مجال للثاني؛ إذ الوجود المنسوب للماهيات بالذات منحصر في العيني و الذهني. و سائر أنحاء الوجود - من اللفظي و الكتبي - وجود بالذات للفظ و الكتابة، و بالجعل و المواضعة و بالعرض للمعنى.

و من الواضح أن آلية وجود اللفظ و عليته لوجود المعنى بالذات، لا بد من أن تكون في أحد الموطنين من الذهن و العين، و وجود المعنى بالذات في الخارج يتوقف على حصول مطابقه في الخارج، أو مطابق ما ينتزع عنه و الواقع خلافه؛ إذ لا يوجد باللفظ موجود آخر يكون مطابقا للمعنى أو مطابقا لمنشا انتزاعه، و نسبة الوجود بالذات إلى نفس المعنى - مع عدم وجود مطابقه أو مطابق منشئه - غير معقول.

و وجوده في الذهن بتصوره لا بعلية اللفظ لوجوده الذهني، و الانتقال من سماع الالفاظ إلى المعاني لمكان الملازمة الجعلية بين اللفظ و المعنى، مع أن ذلك ثابت في كل لفظ و معنى، و لا يختص بالانشائي.

فالمعقول من وجود المعنى باللفظ هو الوجه الأول: و هو أن ينسب وجود واحد إلى اللفظ و المعنى بالذات في الأول، و بالعرض في الثاني، و هو المراد من قولهم: (إن الانشاء قول قصد به ثبوت المعنى في نفس الأمر)، و إنما قيدوه بنفس الأمر مع أن وجود اللفظ في الخارج وجود للمعنى فيه أيضا بالعرض، تنبيها على أنّ اللفظ بواسطة العلقة الوضعية وجود المعنى تنزيلا في جميع النشآت، فكأنّ المعنى ثابت في مرتبة ذات اللفظ بحيث لا ينفك عنه في مرحلة من مراحل الوجود. و المراد بنفس الأمر حدّ ذات الشيء من باب وضع الظاهر موضع المضمر.»[4]

یعنی تحقیق این است که نگوییم صیغه­های انشائی این معانی را ایجاد می­کنند، بلکه این معانی با وجود این صیغه­های انشائی در نفس الامر موجودند. در توضیح این مطلب، محقق اصفهانی می­فرماید اینکه مشهور و مرحوم آخوند گفته­اند که معنا با لفظ ایجاد می­شود را به دو صورت می­توان تفسیر کرد:

1-    احتمال اول در تفسیر مراد مشهور و مرحوم آخوند این است که دو گونه وجود داریم: یک وجود بالذات برای لفظ داریم و یک وجود بالذات هم برای معنا. پس دو وجود بالذات موجود است که یکی منسوب به لفظ است و دیگری منسوب به معنا، لکن لفظ علت برای وجود دوم است.

2-    احتمال دوم در تفسیر کلام مشهور و مرحوم آخوند این است که بگوییم در صیغه­های انشائی یک وجود بیشتر نیست که اگر آن وجود را به لفظ نسبت دهیم، وجود بالذات خواهد شد و اگر به معنا نسبت دهیم، وجود بالعرض خواهد شد.

تفسیر اول مواجه با اشکال واضحی است. اگر معنای انشائی یک وجود بالذات داشته باشد، همچنان که وجود خارجی دارای مطابَقی در خارج است، وجود انشائی هم باید مطابَقی داشته باشد. مثلاً زید خارجی دارای یک هیکلی است که مطابَق لفظ زید در عالم خارج است. اما وقتی لفظ «بعتُ» گفته می­شود، وجود انشائیِ ملکیت مطابَق خارجی ندارد و حتی منشأ انتزاع خارجی هم ندارد، یعنی نمی­توان از مال خارجی، ملکیت انشائی را انتزاع کرد.

این وجود انشائی در عالم ذهن هم مطابَقی ندارد. وجود ذهنی ملکیت که از سنخ تصورات است منوط به لفظ نیست و بدون آن هم قابل تصور است. لفظ، علت برای این وجود ذهنی نیست و تصور، معلولِ ذهن انسان است. وجود لفظی، با لفظ موجود می­شود. وجود کتبی هم علت خود را دارد و روشن است. اما سوال این است که لفظ – مثل «بعتُ» - چه رابطه­ای با آن معنا – یعنی مثلاً ملکیت – دارد.

محقق اصفهانی در تحلیل این رابطه می­فرماید لفظ، وجود تنزیلیِ معناست، یعنی وقتی لفظ موجود می­شود، وجود اولاً و بالذات به این لفظ نسبت داده می­شود، و معنا دارای یک وجود بالعرض خواهد شد که این لفظ نازل منزلۀ آن معنا و وجود تنزیلی او می­گردد. پس تفسیر دوم از کلام مشهور و مرحوم آخوند صحیح است و دیگر با لفظ، دو وجود نخواهیم داشت، بلکه یک وجود داریم که این وجود، نازل منزلۀ معنا خواهد بود و وجود بالذات به لفظ و وجود بالعرض به معنا نسبت داده می­شود. بنابراین، حقیقت انشاء عبارت است از وجود تنزیلی لفظ برای معنا.

ازاین­رو، اینکه در بعضی عبارتها آمده است که «الانشاء قولٌ قصد به ثبوت المعنی فی نفس الأمر»، مرادشان همین است که در نفس الامر، لفظ وجود تنزیلی برای معناست. پس اولین قدمی که محقق اصفهانی برداشته است اینکه فرمود ظاهر کلام مشهور و مرحوم آخوند غیر معقول است. اینکه گفته شود مراد مرحوم آخوند از ایجاد المعنی باللفظ فی نفس الامر این است که در نفس الامر یک وجود دیگری غیر از وجود لفظ موجود می­شود اصلا معقول نیست، بلکه همان وجود بالذات لفظ است که بالعرض به معنا نسبت داده می­شود. بنابراین انشاء یعنی خود همین لفظ و ملکیت انشائی وجودی غیر از این لفظ ندارد، نه اینکه این لفظ موجد آن وجود انشائی باشد، بلکه یک وجود است که بالذات به لفظ نسبت داده می­شود و بالعرض به معنا.

ممکن است سوالی به ذهن بیاید که اگر یک وجود است که هم به لفظ و هم به معنا نسبت داده می­شود، پس قید نفس الامر در تعریف برای چیست. محقق اصفهانی می­فرماید قید نفس الامر برای تنبیه بر این مطلب است که لفظ به واسطۀ علقۀ وضعیه­ای که واضع بین لفظ و معنا قرار داده است وجود تنزیلی معنا در جمیع نشئات است، یعنی اگر انسان در عالم خواب هم لفظ را به کار ببرد، یا حتی صوتی هم در کار نباشد، مثل کلماتی که در عالم رؤیا رد و بدل می­شود، باز هم لفظ وجود تنزیلی معناست. گویا معنا در حاقّ لفظ ثابت است، البته نمی­خواهیم بگوییم که علقۀ بین لفظ و معنا ذاتی است ولی کأنّه مثل علقۀ ذاتی است به گونه­ای که از آن منفک نمی­شود. این از باب ذاتی باب برهان است که در هیچ مرحله­ای از مراحل وجود، معنا از ذات لفظ جدا نمی­شود، نه در عالم خارج و نه در عالم ذهن.

سپس، محقق اصفهانی در معنای نفس الامر می­فرماید مراد از نفس الامر حدّ ذات شیء است، یعنی اینکه گفتیم صیغ انشائیه وجودها وجود معانیها فی نفس الامر، یعنی فی ذات الشیء، أی فی ذات الألفاظ. پس معنا در ذات این لفظ موجود است. البته توضیح دادیم که محقق اصفهانی در اینجا از لفظ «کأنّ» استفاده کرد تا موهم این معنا نباشد که ایشان قائل به علقۀ ذاتی میان لفظ و معناست، بلکه می­خواهد بگوید کأنّ معنا در ذات شیء است. در ادامه، ایشان به یک اشکال و جواب می­پردازد و می­گوید:

«فان قلت: هذا المطلب جار في جميع الألفاظ بالنسبة إلى معانيها من دون اختصاص بالانشائيات.

قلت: الفرق أن المتكلّم قد يتعلق غرضه بالحكاية عن النسبة الواقعة في موطنها باللفظ المنزّل منزلتها، و قد يتعلّق غرضه بإيجاد نفس هذه النسبة بإيجاد اللفظ المنزّل منزلتها؛ مثلا: مفاد (بعت) إخبارا و إنشاء واحد، و هي النسبة المتعلقة بالملكية و هيئة (بعت) وجود تنزيلي لهذه النسبة الإيجادية القائمة بالمتكلّم و المتعلّقة بالملكية، فقد يقصد وجود تلك النسبة خارجا بوجودها التنزيلي الجعلي اللفظي، فليس وراء قصد الايجاد بالعرض و بالذات أمر آخر، و هو الانشاء، و قد يقصد - زيادة على ثبوت المعنى تنزيلا - الحكاية عن ثبوته في موطنه أيضا، و هو الاخبار.

و كذلك في صيغة (افعل) و أشباهها فإنه يقصد بقوله: (اضرب) ثبوت البعث الملحوظ نسبة بين المتكلم و المخاطب و المادة، فيوجد البعث في الخارج بوجوده الجعلي التنزيلي اللفظي، فيترتّب عليه - إذا كان من أهله و في محلّه - ما يترتّب على البعث الحقيقي الخارجي مثلا.

و هذا الفرق بلحاظ المقابلة بين المعاني الخبرية و الانشائية، فلا ينتقض باستعمال الألفاظ المفردة في معانيها، فإنها كالانشائيات من حيث عدم النظر فيها إلاّ إلى ثبوتها خارجا ثبوتا لفظيا، غاية الأمر أنها لا يصح السكوت عليها بخلاف المعاني الانشائية المقابلة للمعاني الخبرية، و هذا أحسن ما يتصوّر في شرح حقيقة الإنشاء، و عليه يحمل ما أفاده استاذنا العلاّمة، لا على أنه نحو وجود آخر في قبال جميع الأنحاء المتقدّمة؛ فإنه غير متصوّر.»[5]

مستشکل می­گوید معنایی که محقق اصفهانی از حقیقت انشاء بیان کرده­اند در همۀ الفاظ وجود دارد. چه در خبر و چه در انشاء، لفظ نازل منزلۀ معنا و وجود تنزیلی آن است و این اختصاصی به انشائیات ندارد. محقق اصفهانی در جواب می­گوید این مطلب درست است و اصلا در این مطلب فرقی بین خبر و انشاء وجود ندارد. در همه جا لفظ وجود تنزیلی معناست، لکن فرق بین خبر و انشاء این است که گاهی غرضِ متکلم حکایت از یک نسبت در موطن خودش است، یعنی مثلاً متکلم می­خواهد نسبتی که بین زید و قیام در عالم خارج برقرار شده است را حکایت کند و لذا می­گوید «زیدٌ قائمٌ». و گاهی غرض متکلم تعلق می­گیرد به ایجاد نسبت، یعنی می­خواهد با لفظ، نسبتی را ایجاد کند. لفظ «بعتُ»، چه خبری باشد و چه انشائی، نازل منزلۀ معناست، لکن «بعتُ» خبری از یک نسبتی بین بایع و این مال در گذشته حکایت می­کند و متکلم با این جمله می­خواهد خبری بدهد، اما «بعتُ» انشائی نسبت را ایجاد می­کند. در صیغه­هایی که ممحض در انشاء هستند نیز همینطور است. مثلاً وقتی متکلم می­گوید «إضرب»، می­خواهد بین خود و مخاطب و ضرب نسبتی ایجاد کند و این لفظ وجود تنزیلی برای آن معنای نسبت خواهد بود.

تمام این مطالب که گفته شد در جملات خبری و انشائی بود. ممکن است کسی بگوید این نظریه با مفردات نقض می­شود، به این صورت که اگر گفتیم لفظ ماء، وجود تنزیلی برای معناست، پس این هم باید از سنخ انشاء باشد، درحالیکه کسی نمی­گوید این مفرد از سنخ انشاء است. محقق اصفهانی این حرف را از محل بحث خارج می­داند چرا که مفرد، لایصح السکوت علیه است.

بنابراین خلاصۀ کلام ایشان این است که حقیقت انشاء عبارت از این است که لفظ وجود تنزیلی برای معناست، لکن در جایی که غرض متکلم ایجاد یک نسبت باشد. اما اگر غرض متکلم حکایت از یک نسبت باشد، آن لفظ، خبری خواهد بود. ایشان اثبات کرد که ظاهر کلام آخوند معقول نیست. ظاهر کلام آخوند این است که دو وجود داریم، یکی برای لفظ و دیگری برای معنا، درحالیکه این مطلب قابل تصور نیست و وجداناً با لفظ تنها یک وجود موجود می­شود. در وجودات عینی وقتی می­گوییم زید، لفظ آن با مطابَق خارجی آن، دو وجود است. در وجودات ذهنی نیز گفتیم که لفظ علیت ندارد و خود ذهن معنایی را تصور می­کند. اما در وجودات انشائی مثل «بعتُ» دیگر مطابَقی نداریم تا بگوییم که وجود دوم است، بلکه یک وجود بیشتر نیست که اولاً و بالذات به لفظ نسبت داده می­شود و ثانیاً و بالعرض به معنا. بعد محقق اصفهانی می­فرماید این بهترین چیزی است که در حقیقت انشاء می­توان تصور کرد و کلام آخوند را هم بر این مطلب باید حمل کنیم.

وَ صَلَّی الله عَلَیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرینْ

منابع

-       ‏‫اصفهانی، محمد حسین‏. نهایة الدرایة فی شرح الکفایة. 6 ج. بیروت: مؤسسة آل البیت علیهم السلام، 1429.

[1]- الكفاية: ٢٠/٦٦.

[2]- كذا في الأصل، و الصحيح: (ان المراد من ثبوت المعنى باللفظ: إما ثبوته... و إما ثبوته...).

[3]- كذا في الأصل، و الصحيح: (ان المراد من ثبوت المعنى باللفظ: إما ثبوته... و إما ثبوته...).

[4]- ‏محمد حسین اصفهانی، نهایة الدرایة فی شرح الکفایة (بیروت: مؤسسة آل البیت علیهم السلام، 1429)، ج 1، 273-274.

[5]- ‏همان، ج 1، 275.

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .