موضوع: ماده و صیغه امر
تاریخ جلسه : ۱۴۰۲/۱۱/۳۰
شماره جلسه : ۷۰
-
خلاصۀ بحث گذشته
-
بررسی نقد ملاصدرا بر نظریهی میرداماد در باب اراده
-
بیان اشکال ملاصدرا
-
پاسخ به اشکال ملاصدرا بر نظریهی میرداماد
-
1. عدم نقل کامل نظریهی میرداماد در اسفار
-
2. تحلیل عقلانی اراده و عدم نیاز به علت
-
3. اعتباری بودن تحلیل اراده و عدم وقوع تسلسل
-
4. تفکیک میان اعتبارات عقلی و اعتبارات شرعی
-
نتیجهگیری
-
نقد اشکال ملاصدرا از دیدگاه حاج آقا مصطفی خمینی
-
ردّ دوگانهی ملاصدرا در علت ارادههای متعدد و تأکید بر وحدت شوق
-
تفاوت میان اعتبار عقلی و امور واقعی
-
نقد دیدگاه میرداماد از منظر امام خمینی
-
اشکال اصلی: آیا اراده یک امر اعتباری است یا واقعی؟
-
تفکیک میان اراده و شوق در نقد امام خمینی
-
نقد حاج آقا مصطفی خمینی بر اشکال امام خمینی به نظریهی میرداماد
-
رفع ابهام از عبارتهای میرداماد
-
نقد حاج آقا مصطفی بر نظریهی میرداماد و بررسی اشکال تسلسل در اراده
-
بررسی پاسخ میرداماد به اشکال تسلسل
-
مشکل مصادره به مطلوب در استدلال میرداماد
-
نتیجهگیری
-
پاورقی
-
منابع
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
ملاصدرا در این اشکال میگوید: اگر بخواهیم تمام ارادههایی که انسان دارد را در نظر بگیریم، باید مشخص کنیم که علت تحقق این ارادهها چیست. او چنین بیان میکند:
فإن لنا أن نأخذ جميع الإرادات بحيث لا يشذ عنها شيء منها و نطلب أن علتها أي شيء هي فإن كانت إرادة أخرى لزم كون شيء واحد خارجا و داخلا - بالنسبة إلى شيء واحد بعينه هو مجموع الإرادات و ذلك محال و إن كان شيئا آخر لزم الجبر في الإرادة و هذا هو الحق فليعول عليه في دفع الإشكال كما مر.[1]
یعنی ما تمامی ارادههای ممکن را در یک مجموعهی کامل در نظر میگیریم و سپس از این مجموعه میپرسیم که علت آن چیست. در اینجا دو احتمال مطرح میشود:
1- اگر بگوییم علت این ارادهها، یک ارادهی دیگر از خود انسان است، تناقض ایجاد میشود؛ زیرا ما فرض کردیم که همهی ارادهها را یکجا در نظر گرفتهایم، اما حالا میگوییم که یک ارادهی دیگر وجود دارد که علت همهی آنهاست. در این صورت، این ارادهی جدید باید هم داخل این مجموعه باشد و هم خارج از آن، که محال است. به عبارت دیگر، یک چیز نمیتواند هم شامل همهی ارادهها باشد و هم خارج از آنها قرار بگیرد. بنابراین، این فرض منطقی نیست.
2- اگر بگوییم که علت این ارادهها یک امر دیگری است، مثلاً ارادهی خداوند، مستلزم جبر خواهد بود. به این معنا که اگر بپذیریم که ارادهی الهی علت تامهی ارادهی انسان است، در این صورت، اختیار انسان از بین میرود و جبر در افعال انسانی حاکم میشود. زیرا در این حالت، ارادهی انسان هیچ استقلالی از خود نخواهد داشت و صرفاً نتیجهی ارادهی الهی خواهد بود، به این معنا که اگر ارادهی الهی را بهعنوان علت نهایی تمام ارادههای انسانی در نظر بگیریم، آنگاه انسان دیگر در اعمال خود مختار نخواهد بود و افعال او از روی اجبار و بدون اختیار انجام خواهند شد.
میرداماد بر این نکته تأکید دارد که انسان هنگام انجام یک فعل، تنها یک ارادهی واقعی دارد. این اراده، همان چیزی است که بهطور وجدانی در نفس انسان حضور دارد. اما عقل میتواند این ارادهی واحد را به چندین ارادهی متفاوت تحلیل کند. به بیان دیگر، عقل این اراده را به سطوحی مانند ارادة الفعل، ارادة الارادة، ارادة ارادة الارادة و غیره تقسیم میکند. اما نکتهی کلیدی در نظریهی میرداماد این است که این ارادههای متکثر، صرفاً تحلیلات ذهنی و اعتباری هستند و واقعیت خارجی ندارند.
نکتهی اساسی دیگر در پاسخ به اشکال ملاصدرا، این است که تحلیل اراده به ارادههای متعددی که عقل انجام میدهد، صرفاً یک اعتبار ذهنی است و وجود خارجی ندارد. میرداماد تصریح میکند که این اعتبارات تا جایی ادامه مییابند که اعتبارکننده آنها را معتبر بداند، و هرگاه این اعتبار قطع شود، دیگر وجود نخواهند داشت. او در ایقاظات میفرماید:
عقل میتواند این حالت واحدهی اجمالیه (یعنی همان شوق مؤکد) را تفصیل دهد، اما این تفصیل، صرفاً به سبب تکرار التفات و تضاعف اعتبار صورت میگیرد.[2]
توجه به این نکته ضروری است که باید میان اعتبارات عقلی و اعتبارات شرعی تمایز قائل شویم. در اعتبارات شرعی، احکام و قوانین از سوی شارع جعل میشوند و ماهیتی اعتباری دارند. اما در بحث حاضر، ما با اعتبارات عقلی مواجه هستیم. این اعتبارات، همان تحلیلهایی هستند که عقل برای فهم بهتر یک پدیده انجام میدهد. بنابراین، این اعتبارات به خودی خود هیچگونه واقعیت خارجی ندارند و به همین دلیل، نیازی به علت نیز ندارند. همانطور که ما میتوانیم عنوان "رئیس" را برای شخصی اعتبار کنیم و هر زمان که بخواهیم این اعتبار را برداریم، در اینجا نیز عقل میتواند اراده را به لایههای مختلف تحلیل کند، اما این تحلیلها، اموری مستقل و نیازمند به علت نیستند.
نتیجهگیری:
در ادامهی بررسی اشکال ملاصدرا بر نظریهی میرداماد، مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی (ره) در تحریرات خود به این مسئله پرداخته و پاسخی به اشکال ملاصدرا ارائه کرده است. وی بر این باور است که اشکال ملاصدرا ناشی از عدم درک صحیح از حقیقت کلام میرداماد است. در اینجا، به تحلیل دیدگاه ایشان در این زمینه میپردازیم. ایشان میفرماید:
و كأنه قدس سره أخذ هذا التقرير مما قيل في الاستدلال على بطلان التسلسل: «من إثبات الغني بالذات بين السلسلة الفقراء غير المتناهية» غفلة عن بطلان القياس، و أجنبية ما رامه السيد عما أفاده التلميذ كما عرفت، فلا تخلط ... .
ملاصدرا در اسفار اشکال کرده بود که اگر تمامی ارادههای عقلانی را که میرداماد مطرح کرده است، یکجا در نظر بگیریم، این مجموعه نیازمند علت است. حال این علت چیست؟ اگر علت آن یک ارادهی دیگر از خود انسان باشد، لازم میآید که این اراده هم داخل در مجموعهی ارادهها باشد و هم خارج از آن، که محال است. اما اگر علت آن ارادهی الهی باشد، لازمهاش جبر در افعال انسان خواهد بود. پاسخ حاج آقا مصطفی خمینی (ره) به این اشکال چنین است که خود میرداماد علت این تحلیل عقلی را بیان کرده و آن را به "شوق موجود در نفس" نسبت داده است. بنابراین، علت اینکه عقل ارادههای متعدد را اعتبار میکند، همان شوق واحد در نفس است. در نتیجه، ملاصدرا بیجهت به دنبال علت دیگری برای این تحلیلها میگردد.
نکتهی کلیدی در پاسخ حاج آقا مصطفی خمینی، همان نکتهای است که میرداماد نیز بر آن تأکید داشت: هر انسانی که فعلی را انجام میدهد، تنها یک شوق بیشتر ندارد. در عالم واقع، تنها یک شوق موجود است، و این شوق، منشأ اراده است. اما عقل میتواند اراده را به ارادههای مختلف تحلیل کند. اما این تحلیلها، اعتباریاند و ارادهی دوم واقعی نداریم. اگر ما چندین شوق واقعی داشتیم، لازمهاش این بود که این شوقها بهطور مستقل در نفس وجود داشته باشند، که در آن صورت، تسلسل رخ میداد. اما در حقیقت، ما تنها یک شوق واقعی داریم، و بقیهی تحلیلها ساختهی ذهن هستند.
در ادامهی بررسی نظریهی میرداماد دربارهی اراده، امام خمینی (ره) در رسالهی طلب و اراده نقدی اساسی بر دیدگاه وی ارائه کردهاند. اشکال امام خمینی (ره) در اصل، با همان روح اشکال ملاصدرا همسو است، اما از لحاظ روش استدلال و نوع بیان، تفاوتهایی دارد که در اینجا به آن پرداخته میشود. ایشان میفرماید:
یکی از نقاط کلیدی در اشکال امام خمینی (ره) این است که اراده از حقایق واقعی است، نه از اعتباریات. درحالیکه میرداماد معتقد است که عقل، ارادههای متعدد را بهصورت اعتباری تحلیل میکند و این تحلیلها با انقطاع اعتبارکننده (عقل) پایان مییابند، امام خمینی (ره) معتقدند که این رویکرد دربارهی اراده صحیح نیست؛ زیرا اراده یک حقیقت واقعی است و نه یک مفهوم اعتباری. اراده، یک حقیقت خارجی است که برای تحقق خود، به علت نیاز دارد. درحالیکه امور اعتباری، تنها در حدّ ذهن و مفهوم باقی میمانند و نیازمند علت واقعی نیستند. بنابراین، نمیتوان اراده را همچون یک امر اعتباری دانست که با انقطاع نظر عقل، از بین برود.
یکی دیگر از نکاتی که امام خمینی (ره) بر آن تأکید دارند، تفکیک میان اراده و شوق است. درحالیکه میرداماد معتقد است که اراده همان شوق مؤکد است و هرگاه شوق به حد اکید برسد، تبدیل به اراده میشود، امام خمینی (ره) این نظر را رد کرده و استدلال میکنند که: مواردی وجود دارد که اراده هست، اما شوق وجود ندارد. این یعنی اینکه شوق نمیتواند مقوّم اراده باشد. بهعبارتدیگر، صرف داشتن شوق نسبت به یک فعل، لزومی بر ایجاد اراده ندارد. اگر اراده را به شوق تحویل ببریم، سؤال این است که این شوق، یک امر واقعی است یا اعتباری؟ اگر شوق نیز یک امر واقعی باشد، باید برای آن یک علت واقعی در نظر گرفت. اما اگر شوق را هم اعتباری بدانیم، دیگر نمیتواند منشأ ایجاد ارادهی واقعی شود و نمیتواند علت فعل اختیاری باشد. بنابراین، تفکیک میان اراده و شوق ضروری است و نمیتوان اراده را صرفاً به شوق مؤکد تحویل داد.
این سخن، نقد اساسی بر دیدگاه میرداماد محسوب میشود، زیرا میرداماد اراده را یک شوق مؤکد میداند که با تأکد و تراکم شوق در نفس ایجاد میشود. اما امام خمینی (ره) تصریح میکنند که این ارادهی موجود در نفس، امری واقعی است و نه یک اعتبار ذهنی. اگر این اراده واقعی است، پس علت واقعی میخواهد، نه یک علت اعتباری. در اینجا، پاسخ میرداماد که میگوید "ارادههای متعدد فقط اعتباریاند"، ناکارآمد است. زیرا مسئله این نیست که تحلیلهای عقلانی به ارادههای متعدد منجر میشود یا خیر، بلکه بحث اصلی این است که حتی اگر اراده را یک امر بسیط در نظر بگیریم، باز هم باید علتی برای آن در نظر گرفت. این علت نمیتواند یک امر اعتباری باشد، زیرا یک واقعیت خارجی نمیتواند علتش یک امر اعتباری باشد.
مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی (ره) در تحریرات فیالأصول به بررسی اشکال امام خمینی (ره) بر نظریهی میرداماد دربارهی اراده پرداخته و ضمن ارائهی دیدگاه خود، از موضع میرداماد دفاع کرده است.[5] ایشان میفرماید:
فهو غير وجيه، لأنه يقول: بأن إرادة الفعل معلولة الشوق، و إرادة إرادة الفعل معلولة الشوق المزبور، أو يقول: الشوق المزبور هي إرادة الفعل، و سبب إرادة الإرادة و هكذا، فلا يلزم كونها بلا علة، بل علتها الشوق. و إن كانت عبارته المحكية عنه، لا تخلو عن إيهام أن الأمر - بحسب الواقع - تابع الاعتبار، و لكن لا بد من تنزيه جنابه عما يستظهر من كلامه بدوا.[6]
حاج آقا مصطفی خمینی (ره) در نقد اشکال امام خمینی (ره) بر نظریهی میرداماد چنین استدلال میکند که امام خمینی (ره) معتقد است اگر ارادهی انسان یک امر واقعی است، باید برای آن یک علت واقعی در نظر گرفت. از این رو، اگر گفته شود که این اراده صرفاً به تحلیل عقلی وابسته است، پس نمیتواند در عالم خارج وجود داشته باشد. اما اگر گفته شود که ارادهی واقعی است، باید برای آن علت واقعی یافت که در غیر این صورت، تحلیل عقلانی کارآمد نخواهد بود.
حاج آقا مصطفی خمینی (ره) میگوید که میرداماد این مسئله را به گونهای حل کرده که نیازی به ارادهی دیگری نباشد. او تصریح میکند که طبق دیدگاه میرداماد، تمام ارادههای تحلیلشده توسط عقل، در نهایت به یک شوق بازمیگردند و نیازی به فرض یک علت خارجی دیگر برای آنها نیست. بنابراین، این پرسش که "علت این اراده چیست؟" بیمورد است، زیرا خودِ شوق، منشأ و علت تحقق اراده است.
پس از بررسی اشکالات ملاصدرا و امام خمینی (ره) بر نظریهی میرداماد و نشان دادن ناتمام بودن این انتقادات، حاج آقا مصطفی خمینی (ره) خود اشکالی اساسی بر نظریهی میرداماد وارد میکند. این اشکال بهطور مستقیم بر مسئلهی اراده، شوق و اختیاری بودن افعال انسانی متمرکز است. در این بخش، ابتدا اشکال وی را توضیح داده و سپس بررسی خواهیم کرد که آیا نظریهی میرداماد توانایی پاسخگویی به آن را دارد یا خیر. حاج آقا مصطفی میفرماید:
و يتوجه إليه أولا: أن الحالة الشوقية و الهيجان المتأكد، ممنوعة في كثير من الإرادات، كما مر ، فإن الإرادة تحصل في أفق النّفس لدرك العقل توقف الفرار من الموت على قطع الأعضاء، من غير وجود تلك الحالة حتى تكون هي صندوق الإرادة، كلما شاءت النّفس أخرجت منها إرادة. فكأنه قدس سره قطع السلسلة، بأن الإرادة الاختيارية، ليست معلولة الإرادة المتقدمة عليها إلا بهذا المعنى، أي أن الشوق الّذي أورث الإرادة في الفرض الأول، هو السبب لتحقق إرادة الإرادة في الفرض الثاني، و هكذا ... .
و يتوجه إليه ثانيا: أن قطع السلسلة بذلك، لا يستلزم رفع الشبهة، لأنه إذا كانت الإرادة حاصلة قهرا و بالطبع، تكون النّفس فاعلة بالطبع بالنسبة إليها. و إن كانت حاصلة بالاختيار، فلا بد من إرادة، و الشوق المزبور إما هو نفس الإرادة، فيلزم عدم اختيارية الفعل، لأنها غير اختيارية و ميل طبيعي، و إما هو سبب الإرادة، فيكون المعلول - و هي الإرادة - حاصلا في النّفس بلا اختيار، فيكون الفعل بلا اختيار، فما هو المهم في الشك و الشبهة المزبورة، مغفول عنه في كلامه ... .
فتحصل: أن ما أورده عليه العلمان - عفي عنهما - في غير محله، و كلام السيد قابل للتأويل بالوجه القريب، و لكنه مع ذلك غير صحيح، لما عرفت منا، فلاحظ و تدبر جيدا ... .
و الّذي يتوجه إليه: أن بذلك ينقطع السلسلة، إلا أن تلك القوة أولا: ممنوعة. و ثانيا: التسلسل الّذي يلزم لا يكون قابلا للدفع، لأن ما هو المقصود من «التسلسل» هو أن وصف الاختيار للفعل الاختياري، موقوف على كون إرادته موصوفة بالاختيار، و وصف هذه الإرادة موقوف على اتصاف إرادتها، فيتسلسل، لاحتياج المتأخر إلى المتقدم، فيلزم الخلف، لعدم إمكان اتصاف المتأخر إلا بعد انقطاع السلسلة، فإذا كان المتأخر موصوفا يعلم عدم التوقف، و هذا هو التناقض الّذي يلزم من صحة التسلسل، فافهم و اغتنم.[7]
اشکال اصلی که حاج آقا مصطفی خمینی (ره) بر نظریهی میرداماد وارد میکند، حول این پرسش اساسی شکل میگیرد: "آیا شوق و اراده اموری اختیاری هستند یا غیر اختیاری؟" این پرسش بهظاهر ساده، یکی از مهمترین مسائل در بحث اختیار است که اگر بهدرستی پاسخ داده نشود، ممکن است به پذیرش جبر یا تسلسل بینجامد. حاج آقا مصطفی خمینی (ره) در تحریرات خود، این اشکال را چنین بیان میکند:
میرداماد در پاسخ به این اشکال، استدلال کرده بود که تحلیل عقلانی اراده به ارادههای متعدد، امری اعتباری است، نه واقعی. او بر این باور بود که: ارادههای متعددی که عقل تحلیل میکند، صرفاً یک امر اعتباری هستند و در عالم واقع، تنها یک ارادهی وحدانی وجود دارد. بنابراین، تسلسلی که در اینجا مطرح میشود، تنها در قلمرو اعتبارات است و نه در امور واقعی. اما حاج آقا مصطفی خمینی (ره) این پاسخ را ناکافی میداند و معتقد است که: این استدلال، تسلسل را در ارادههای اعتباری حل میکند، اما در مورد ارادهی واقعی پاسخی ارائه نمیدهد.
حاج آقا مصطفی خمینی (ره) معتقد است که نظریهی میرداماد به نوعی دچار مصادره به مطلوب شده است. مستشکل میپرسد که "این ارادهی واقعی در نفس، آیا اختیاری است یا نه؟" اما میرداماد به جای پاسخ به این پرسش، میگوید که "این اراده به تحلیل عقلانی ارادههای متعددی دارد". در حالی که این پاسخ، هیچ ارتباطی به پرسش اصلی ندارد، بلکه صرفاً ساختار تحلیلی اراده را توضیح میدهد، نه علتمندی آن را.
نتیجهگیری:
با توجه به مباحث مطرحشده، میتوان نتیجه گرفت که:
1- نظریهی میرداماد نتوانسته است اشکال تسلسل را بهطور کامل حل کند. او با استفاده از مفهوم اعتبار عقلی، تسلسل در ارادههای تحلیلی را رد کرده است. اما این پاسخ دربارهی ارادهی واقعی که منشأ افعال است، کفایت نمیکند.
2- مشکل اصلی، عدم ارائهی علت واقعی برای اراده است. اگر ارادهی انسان یک امر واقعی است، باید علت واقعی داشته باشد. میرداماد صرفاً میگوید که عقل میتواند اراده را به ارادههای متعدد تحلیل کند، اما این مسئله علتمندی اراده را توضیح نمیدهد.
3- اشکال حاج آقا مصطفی خمینی (ره) نشان میدهد که پاسخ میرداماد، از نوع مصادره به مطلوب است. او بهجای پاسخ به پرسش دربارهی علت اراده، صرفاً به ساختار اعتباری آن پرداخته است. در حالی که مستشکل، علت ارادهی واقعی را جستوجو میکند، نه تحلیل عقلانی آن را.
4- اشکال ملاصدرا بر میرداماد وارد نبود. اشکال امام خمینی (ره) نیز بر میرداماد ناتمام بود. اما اشکال حاج آقا مصطفی خمینی (ره)، نقدی جدی و اساسی بر نظریهی میرداماد محسوب میشود. بنابراین، اشکال تسلسل در نظریهی میرداماد همچنان پابرجاست و این مسئله همچنان نیازمند تبیین دقیقتری است. حاج آقا مصطفی خمینی (ره) معتقد است که این نظریه نیاز به بررسیهای بیشتری دارد تا بتواند بهدرستی مسئلهی اختیار و اراده را تبیین کند. ازاینرو، بحث دربارهی پاسخهای دیگر فلاسفه مانند مرحوم محقق حائری در درر الفوائد ضروری خواهد بود.
[2]- محمد باقر بن محمد میر داماد، الإیقاظات (مصنفات میر داماد)، عبدالله نورانی (تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1381)، ج 1، 261.
[3]- مصطفی خمینی، تحریرات في الأصول (قم: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينی (س)، 1376)، ج 2، 55-56.
[4]- روح الله خمینی، موسوعة الإمام الخميني قدس سره الشريف (مناهج الوصول) (تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينی (س)، 1400)، ج 2، 30.
[5]- پیش از ورود به این مناظرهی علمی، لازم است اشارهای به ادب و احترام عمیق حاج آقا مصطفی خمینی نسبت به امام خمینی (ره) داشته باشیم. در نوشتههای مرحوم حاج آقا مصطفی، توصیفات بلندی دربارهی شخصیت علمی امام خمینی (ره) دیده میشود. او از امام خمینی (ره) با تعابیری همچون «المحقق الفحل النحریر فی الفن الوالد المعظم الجلیل» یاد میکند که نشاندهندهی احترام و اعتقاد عمیق علمی وی به استاد و پدر خود است. این امر بیانگر جایگاه بینظیر امام خمینی (ره) در علوم عقلی و نقلی در میان شاگردان و همدورهایهای خود است. بااینحال، حاج آقا مصطفی شخصیتی نقّاد و مستقل در مباحث علمی داشت و هرچند که احترام فوقالعادهای برای امام خمینی (ره) قائل بود، اما در مقام بحث علمی، بدون تعصب به تحلیل نظرات میپرداخت و گاه از دیدگاههای پدر خود نیز انتقاد میکرد. او حتی در برخی موارد، به صراحت اشکالاتی به نظرات امام خمینی (ره) وارد کرده و آنها را مورد بررسی دقیق قرار داده است.
[6]- خمینی، تحریرات في الأصول، ج 2، 55.
- الشیرازی، صدرالدین محمد بن ابراهیم. الحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلیّة الأربعة. 9 ج. بیروت: دار إحیاء التراث، 1981.
- خمینی، روح الله. موسوعة الإمام الخميني قدس سره الشريف (مناهج الوصول). تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينی (س)، 1400.
- خمینی، مصطفی. تحریرات في الأصول. 8 ج. قم: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينی (س)، 1376.
- میر داماد، محمد باقر بن محمد. الإیقاظات (مصنفات میر داماد). عبدالله نورانی. 2 ج. تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1381.
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
ملاصدرا در این اشکال میگوید: اگر بخواهیم تمام ارادههایی که انسان دارد را در نظر بگیریم، باید مشخص کنیم که علت تحقق این ارادهها چیست. او چنین بیان میکند:
فإن لنا أن نأخذ جميع الإرادات بحيث لا يشذ عنها شيء منها و نطلب أن علتها أي شيء هي فإن كانت إرادة أخرى لزم كون شيء واحد خارجا و داخلا - بالنسبة إلى شيء واحد بعينه هو مجموع الإرادات و ذلك محال و إن كان شيئا آخر لزم الجبر في الإرادة و هذا هو الحق فليعول عليه في دفع الإشكال كما مر.[1]
یعنی ما تمامی ارادههای ممکن را در یک مجموعهی کامل در نظر میگیریم و سپس از این مجموعه میپرسیم که علت آن چیست. در اینجا دو احتمال مطرح میشود:
1- اگر بگوییم علت این ارادهها، یک ارادهی دیگر از خود انسان است، تناقض ایجاد میشود؛ زیرا ما فرض کردیم که همهی ارادهها را یکجا در نظر گرفتهایم، اما حالا میگوییم که یک ارادهی دیگر وجود دارد که علت همهی آنهاست. در این صورت، این ارادهی جدید باید هم داخل این مجموعه باشد و هم خارج از آن، که محال است. به عبارت دیگر، یک چیز نمیتواند هم شامل همهی ارادهها باشد و هم خارج از آنها قرار بگیرد. بنابراین، این فرض منطقی نیست.
2- اگر بگوییم که علت این ارادهها یک امر دیگری است، مثلاً ارادهی خداوند، مستلزم جبر خواهد بود. به این معنا که اگر بپذیریم که ارادهی الهی علت تامهی ارادهی انسان است، در این صورت، اختیار انسان از بین میرود و جبر در افعال انسانی حاکم میشود. زیرا در این حالت، ارادهی انسان هیچ استقلالی از خود نخواهد داشت و صرفاً نتیجهی ارادهی الهی خواهد بود، به این معنا که اگر ارادهی الهی را بهعنوان علت نهایی تمام ارادههای انسانی در نظر بگیریم، آنگاه انسان دیگر در اعمال خود مختار نخواهد بود و افعال او از روی اجبار و بدون اختیار انجام خواهند شد.
میرداماد بر این نکته تأکید دارد که انسان هنگام انجام یک فعل، تنها یک ارادهی واقعی دارد. این اراده، همان چیزی است که بهطور وجدانی در نفس انسان حضور دارد. اما عقل میتواند این ارادهی واحد را به چندین ارادهی متفاوت تحلیل کند. به بیان دیگر، عقل این اراده را به سطوحی مانند ارادة الفعل، ارادة الارادة، ارادة ارادة الارادة و غیره تقسیم میکند. اما نکتهی کلیدی در نظریهی میرداماد این است که این ارادههای متکثر، صرفاً تحلیلات ذهنی و اعتباری هستند و واقعیت خارجی ندارند.
نکتهی اساسی دیگر در پاسخ به اشکال ملاصدرا، این است که تحلیل اراده به ارادههای متعددی که عقل انجام میدهد، صرفاً یک اعتبار ذهنی است و وجود خارجی ندارد. میرداماد تصریح میکند که این اعتبارات تا جایی ادامه مییابند که اعتبارکننده آنها را معتبر بداند، و هرگاه این اعتبار قطع شود، دیگر وجود نخواهند داشت. او در ایقاظات میفرماید:
عقل میتواند این حالت واحدهی اجمالیه (یعنی همان شوق مؤکد) را تفصیل دهد، اما این تفصیل، صرفاً به سبب تکرار التفات و تضاعف اعتبار صورت میگیرد.[2]
توجه به این نکته ضروری است که باید میان اعتبارات عقلی و اعتبارات شرعی تمایز قائل شویم. در اعتبارات شرعی، احکام و قوانین از سوی شارع جعل میشوند و ماهیتی اعتباری دارند. اما در بحث حاضر، ما با اعتبارات عقلی مواجه هستیم. این اعتبارات، همان تحلیلهایی هستند که عقل برای فهم بهتر یک پدیده انجام میدهد. بنابراین، این اعتبارات به خودی خود هیچگونه واقعیت خارجی ندارند و به همین دلیل، نیازی به علت نیز ندارند. همانطور که ما میتوانیم عنوان "رئیس" را برای شخصی اعتبار کنیم و هر زمان که بخواهیم این اعتبار را برداریم، در اینجا نیز عقل میتواند اراده را به لایههای مختلف تحلیل کند، اما این تحلیلها، اموری مستقل و نیازمند به علت نیستند.
نتیجهگیری:
در ادامهی بررسی اشکال ملاصدرا بر نظریهی میرداماد، مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی (ره) در تحریرات خود به این مسئله پرداخته و پاسخی به اشکال ملاصدرا ارائه کرده است. وی بر این باور است که اشکال ملاصدرا ناشی از عدم درک صحیح از حقیقت کلام میرداماد است. در اینجا، به تحلیل دیدگاه ایشان در این زمینه میپردازیم. ایشان میفرماید:
و كأنه قدس سره أخذ هذا التقرير مما قيل في الاستدلال على بطلان التسلسل: «من إثبات الغني بالذات بين السلسلة الفقراء غير المتناهية» غفلة عن بطلان القياس، و أجنبية ما رامه السيد عما أفاده التلميذ كما عرفت، فلا تخلط ... .
ملاصدرا در اسفار اشکال کرده بود که اگر تمامی ارادههای عقلانی را که میرداماد مطرح کرده است، یکجا در نظر بگیریم، این مجموعه نیازمند علت است. حال این علت چیست؟ اگر علت آن یک ارادهی دیگر از خود انسان باشد، لازم میآید که این اراده هم داخل در مجموعهی ارادهها باشد و هم خارج از آن، که محال است. اما اگر علت آن ارادهی الهی باشد، لازمهاش جبر در افعال انسان خواهد بود. پاسخ حاج آقا مصطفی خمینی (ره) به این اشکال چنین است که خود میرداماد علت این تحلیل عقلی را بیان کرده و آن را به "شوق موجود در نفس" نسبت داده است. بنابراین، علت اینکه عقل ارادههای متعدد را اعتبار میکند، همان شوق واحد در نفس است. در نتیجه، ملاصدرا بیجهت به دنبال علت دیگری برای این تحلیلها میگردد.
نکتهی کلیدی در پاسخ حاج آقا مصطفی خمینی، همان نکتهای است که میرداماد نیز بر آن تأکید داشت: هر انسانی که فعلی را انجام میدهد، تنها یک شوق بیشتر ندارد. در عالم واقع، تنها یک شوق موجود است، و این شوق، منشأ اراده است. اما عقل میتواند اراده را به ارادههای مختلف تحلیل کند. اما این تحلیلها، اعتباریاند و ارادهی دوم واقعی نداریم. اگر ما چندین شوق واقعی داشتیم، لازمهاش این بود که این شوقها بهطور مستقل در نفس وجود داشته باشند، که در آن صورت، تسلسل رخ میداد. اما در حقیقت، ما تنها یک شوق واقعی داریم، و بقیهی تحلیلها ساختهی ذهن هستند.
در ادامهی بررسی نظریهی میرداماد دربارهی اراده، امام خمینی (ره) در رسالهی طلب و اراده نقدی اساسی بر دیدگاه وی ارائه کردهاند. اشکال امام خمینی (ره) در اصل، با همان روح اشکال ملاصدرا همسو است، اما از لحاظ روش استدلال و نوع بیان، تفاوتهایی دارد که در اینجا به آن پرداخته میشود. ایشان میفرماید:
یکی از
نقاط کلیدی در اشکال امام خمینی (ره) این است که اراده از حقایق واقعی است، نه از اعتباریات. درحالیکه میرداماد معتقد است که عقل، ارادههای متعدد را بهصورت اعتباری تحلیل میکند و این تحلیلها با انقطاع اعتبارکننده (عقل) پایان مییابند، امام خمینی (ره) معتقدند که این رویکرد دربارهی اراده صحیح نیست؛ زیرا اراده یک حقیقت واقعی است و نه یک مفهوم اعتباری. اراده، یک حقیقت خارجی است که برای تحقق خود، به علت نیاز دارد. درحالیکه امور اعتباری، تنها در حدّ ذهن و مفهوم باقی میمانند و نیازمند علت واقعی نیستند. بنابراین، نمیتوان اراده را همچون یک امر اعتباری دانست که با انقطاع نظر عقل، از بین برود.
یکی دیگر از نکاتی که امام خمینی (ره) بر آن تأکید دارند، تفکیک میان اراده و شوق است. درحالیکه میرداماد معتقد است که اراده همان شوق مؤکد است و هرگاه شوق به حد اکید برسد، تبدیل به اراده میشود، امام خمینی (ره) این نظر را رد کرده و استدلال میکنند که: مواردی وجود دارد که اراده هست، اما شوق وجود ندارد. این یعنی اینکه شوق نمیتواند مقوّم اراده باشد. بهعبارتدیگر، صرف داشتن شوق نسبت به یک فعل، لزومی بر ایجاد اراده ندارد. اگر اراده را به شوق تحویل ببریم، سؤال این است که این شوق، یک امر واقعی است یا اعتباری؟ اگر شوق نیز یک امر واقعی باشد، باید برای آن یک علت واقعی در نظر گرفت. اما اگر شوق را هم اعتباری بدانیم، دیگر نمیتواند منشأ ایجاد ارادهی واقعی شود و نمیتواند علت فعل اختیاری باشد. بنابراین، تفکیک میان اراده و شوق ضروری است و نمیتوان اراده را صرفاً به شوق مؤکد تحویل داد.
این سخن، نقد اساسی بر دیدگاه میرداماد محسوب میشود، زیرا میرداماد اراده را یک شوق مؤکد میداند که با تأکد و تراکم شوق در نفس ایجاد میشود. اما امام خمینی (ره) تصریح میکنند که این ارادهی موجود در نفس، امری واقعی است و نه یک اعتبار ذهنی. اگر این اراده واقعی است، پس علت واقعی میخواهد، نه یک علت اعتباری. در اینجا، پاسخ میرداماد که میگوید "ارادههای متعدد فقط اعتباریاند"، ناکارآمد است. زیرا مسئله این نیست که تحلیلهای عقلانی به ارادههای متعدد منجر میشود یا خیر، بلکه بحث اصلی این است که حتی اگر اراده را یک امر بسیط در نظر بگیریم، باز هم باید علتی برای آن در نظر گرفت. این علت نمیتواند یک امر اعتباری باشد، زیرا یک واقعیت خارجی نمیتواند علتش یک امر اعتباری باشد.
مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی (ره) در تحریرات فیالأصول به بررسی اشکال امام خمینی (ره) بر نظریهی میرداماد دربارهی اراده پرداخته و ضمن ارائهی دیدگاه خود، از موضع میرداماد دفاع کرده است.[5] ایشان میفرماید:
فهو غير وجيه، لأنه يقول: بأن إرادة الفعل معلولة الشوق، و إرادة إرادة الفعل معلولة الشوق المزبور، أو يقول: الشوق المزبور هي إرادة الفعل، و سبب إرادة الإرادة و هكذا، فلا يلزم كونها بلا علة، بل علتها الشوق. و إن كانت عبارته المحكية عنه، لا تخلو عن إيهام أن الأمر - بحسب الواقع - تابع الاعتبار، و لكن لا بد من تنزيه جنابه عما يستظهر من كلامه بدوا.[6]
حاج آقا مصطفی خمینی (ره) در نقد اشکال امام خمینی (ره) بر نظریهی میرداماد چنین استدلال میکند که امام خمینی (ره) معتقد است اگر ارادهی انسان یک امر واقعی است، باید برای آن یک علت واقعی در نظر گرفت. از این رو، اگر گفته شود که این اراده صرفاً به تحلیل عقلی وابسته است، پس نمیتواند در عالم خارج وجود داشته باشد. اما اگر گفته شود که ارادهی واقعی است، باید برای آن علت واقعی یافت که در غیر این صورت، تحلیل عقلانی کارآمد نخواهد بود.
حاج آقا مصطفی خمینی (ره) میگوید که میرداماد این مسئله را به گونهای حل کرده که نیازی به ارادهی دیگری نباشد. او تصریح میکند که طبق دیدگاه میرداماد، تمام ارادههای تحلیلشده توسط عقل، در نهایت به یک شوق بازمیگردند و نیازی به فرض یک علت خارجی دیگر برای آنها نیست. بنابراین، این پرسش که "علت این اراده چیست؟" بیمورد است، زیرا خودِ شوق، منشأ و علت تحقق اراده است.
پس از بررسی اشکالات ملاصدرا و امام خمینی (ره) بر نظریهی میرداماد و نشان دادن ناتمام بودن این انتقادات، حاج آقا مصطفی خمینی (ره) خود اشکالی اساسی بر نظریهی میرداماد وارد میکند. این اشکال بهطور مستقیم بر مسئلهی اراده، شوق و اختیاری بودن افعال انسانی متمرکز است. در این بخش، ابتدا اشکال وی را توضیح داده و سپس بررسی خواهیم کرد که آیا نظریهی میرداماد توانایی پاسخگویی به آن را دارد یا خیر. حاج آقا مصطفی میفرماید:
و يتوجه إليه أولا: أن الحالة الشوقية و الهيجان المتأكد، ممنوعة في كثير من الإرادات، كما مر ، فإن الإرادة تحصل في أفق النّفس لدرك العقل توقف الفرار من الموت على قطع الأعضاء، من غير وجود تلك الحالة حتى تكون هي صندوق الإرادة، كلما شاءت النّفس أخرجت منها إرادة. فكأنه قدس سره قطع السلسلة، بأن الإرادة الاختيارية، ليست معلولة الإرادة المتقدمة عليها إلا بهذا المعنى، أي أن الشوق الّذي أورث الإرادة في الفرض الأول، هو السبب لتحقق إرادة الإرادة في الفرض الثاني، و هكذا ... .
و يتوجه إليه ثانيا: أن قطع السلسلة بذلك، لا يستلزم رفع الشبهة، لأنه إذا كانت الإرادة حاصلة قهرا و بالطبع، تكون النّفس فاعلة بالطبع بالنسبة إليها. و إن كانت حاصلة بالاختيار، فلا بد من إرادة، و الشوق المزبور إما هو نفس الإرادة، فيلزم عدم اختيارية الفعل، لأنها غير اختيارية و ميل طبيعي، و إما هو سبب الإرادة، فيكون المعلول - و هي الإرادة - حاصلا في النّفس بلا اختيار، فيكون الفعل بلا اختيار، فما هو المهم في الشك و الشبهة المزبورة، مغفول عنه في كلامه ... .
فتحصل: أن ما أورده عليه العلمان - عفي عنهما - في غير محله، و كلام السيد قابل للتأويل بالوجه القريب، و لكنه مع ذلك غير صحيح، لما عرفت منا، فلاحظ و تدبر جيدا ... .
و الّذي يتوجه إليه: أن بذلك ينقطع السلسلة، إلا أن تلك القوة أولا: ممنوعة. و ثانيا: التسلسل الّذي يلزم لا يكون قابلا للدفع، لأن ما هو المقصود من «التسلسل» هو أن وصف الاختيار للفعل الاختياري، موقوف على كون إرادته موصوفة بالاختيار، و وصف هذه الإرادة موقوف على اتصاف إرادتها، فيتسلسل، لاحتياج المتأخر إلى المتقدم، فيلزم الخلف، لعدم إمكان اتصاف المتأخر إلا بعد انقطاع السلسلة، فإذا كان المتأخر موصوفا يعلم عدم التوقف، و هذا هو التناقض الّذي يلزم من صحة التسلسل، فافهم و اغتنم.[7]
اشکال اصلی که حاج آقا مصطفی خمینی (ره) بر نظریهی میرداماد وارد میکند، حول این پرسش اساسی شکل میگیرد: "آیا شوق و اراده اموری اختیاری هستند یا غیر اختیاری؟" این پرسش بهظاهر ساده، یکی از مهمترین مسائل در بحث اختیار است که اگر بهدرستی پاسخ داده نشود، ممکن است به پذیرش جبر یا تسلسل بینجامد. حاج آقا مصطفی خمینی (ره) در تحریرات خود، این اشکال را چنین بیان میکند:
میرداماد در پاسخ به این اشکال، استدلال کرده بود که تحلیل عقلانی اراده به ارادههای متعدد، امری اعتباری است، نه واقعی. او بر این باور بود که: ارادههای متعددی که عقل تحلیل میکند، صرفاً یک امر اعتباری هستند و در عالم واقع، تنها یک ارادهی وحدانی وجود دارد. بنابراین، تسلسلی که در اینجا مطرح میشود، تنها در قلمرو اعتبارات است و نه در امور واقعی. اما حاج آقا مصطفی خمینی (ره) این پاسخ را ناکافی میداند و معتقد است که: این استدلال، تسلسل را در ارادههای اعتباری حل میکند، اما در مورد ارادهی واقعی پاسخی ارائه نمیدهد.
حاج آقا مصطفی خمینی (ره) معتقد است که نظریهی میرداماد به نوعی دچار مصادره به مطلوب شده است. مستشکل میپرسد که "این ارادهی واقعی در نفس، آیا اختیاری است یا نه؟" اما میرداماد به جای پاسخ به این پرسش، میگوید که "این اراده به تحلیل عقلانی ارادههای متعددی دارد". در حالی که این پاسخ، هیچ ارتباطی به پرسش اصلی ندارد، بلکه صرفاً ساختار تحلیلی اراده را توضیح میدهد، نه علتمندی آن را.
نتیجهگیری:
با توجه به مباحث مطرحشده، میتوان نتیجه گرفت که:
1- نظریهی میرداماد نتوانسته است اشکال تسلسل را بهطور کامل حل کند. او با استفاده از مفهوم اعتبار عقلی، تسلسل در ارادههای تحلیلی را رد کرده است. اما این پاسخ دربارهی ارادهی واقعی که منشأ افعال است، کفایت نمیکند.
2- مشکل اصلی، عدم ارائهی علت واقعی برای اراده است. اگر ارادهی انسان یک امر واقعی است، باید علت واقعی داشته باشد. میرداماد صرفاً میگوید که عقل میتواند اراده را به ارادههای متعدد تحلیل کند، اما این مسئله علتمندی اراده را توضیح نمیدهد.
3- اشکال حاج آقا مصطفی خمینی (ره) نشان میدهد که پاسخ میرداماد، از نوع مصادره به مطلوب است. او بهجای پاسخ به پرسش دربارهی علت اراده، صرفاً به ساختار اعتباری آن پرداخته است. در حالی که مستشکل، علت ارادهی واقعی را جستوجو میکند، نه تحلیل عقلانی آن را.
4- اشکال ملاصدرا بر میرداماد وارد نبود. اشکال امام خمینی (ره) نیز بر میرداماد ناتمام بود. اما اشکال حاج آقا مصطفی خمینی (ره)، نقدی جدی و اساسی بر نظریهی میرداماد محسوب میشود. بنابراین، اشکال تسلسل در نظریهی میرداماد همچنان پابرجاست و این مسئله همچنان نیازمند تبیین دقیقتری است. حاج آقا مصطفی خمینی (ره) معتقد است که این نظریه نیاز به بررسیهای بیشتری دارد تا بتواند بهدرستی مسئلهی اختیار و اراده را تبیین کند. ازاینرو، بحث دربارهی پاسخهای دیگر فلاسفه مانند مرحوم محقق حائری در درر الفوائد ضروری خواهد بود.
[2]- محمد باقر بن محمد میر داماد، الإیقاظات (مصنفات میر داماد)، عبدالله نورانی (تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1381)، ج 1، 261.
[3]- مصطفی خمینی، تحریرات في الأصول (قم: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينی (س)، 1376)، ج 2، 55-56.
[4]- روح الله خمینی، موسوعة الإمام الخميني قدس سره الشريف (مناهج الوصول) (تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينی (س)، 1400)، ج 2، 30.
[5]- پیش از ورود به این مناظرهی علمی، لازم است اشارهای به ادب و احترام عمیق حاج آقا مصطفی خمینی نسبت به امام خمینی (ره) داشته باشیم. در نوشتههای مرحوم حاج آقا مصطفی، توصیفات بلندی دربارهی شخصیت علمی امام خمینی (ره) دیده میشود. او از امام خمینی (ره) با تعابیری همچون «المحقق الفحل النحریر فی الفن الوالد المعظم الجلیل» یاد میکند که نشاندهندهی احترام و اعتقاد عمیق علمی وی به استاد و پدر خود است. این امر بیانگر جایگاه بینظیر امام خمینی (ره) در علوم عقلی و نقلی در میان شاگردان و همدورهایهای خود است. بااینحال، حاج آقا مصطفی شخصیتی نقّاد و مستقل در مباحث علمی داشت و هرچند که احترام فوقالعادهای برای امام خمینی (ره) قائل بود، اما در مقام بحث علمی، بدون تعصب به تحلیل نظرات میپرداخت و گاه از دیدگاههای پدر خود نیز انتقاد میکرد. او حتی در برخی موارد، به صراحت اشکالاتی به نظرات امام خمینی (ره) وارد کرده و آنها را مورد بررسی دقیق قرار داده است.
[6]- خمینی، تحریرات في الأصول، ج 2، 55.
- الشیرازی، صدرالدین محمد بن ابراهیم. الحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلیّة الأربعة. 9 ج. بیروت: دار إحیاء التراث، 1981.
- خمینی، روح الله. موسوعة الإمام الخميني قدس سره الشريف (مناهج الوصول). تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينی (س)، 1400.
- خمینی، مصطفی. تحریرات في الأصول. 8 ج. قم: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينی (س)، 1376.
- میر داماد، محمد باقر بن محمد. الإیقاظات (مصنفات میر داماد). عبدالله نورانی. 2 ج. تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1381.
نظری ثبت نشده است .