موضوع: ماده و صیغه امر
تاریخ جلسه : ۱۴۰۳/۲/۴
شماره جلسه : ۸۱
-
نظریه اصولیین بعد از آخوند در موضوع له صیغه امر
-
نظریۀ محقق عراقی: النسبة الارسالیة
-
نظریۀ محقق نائینی: النسبة الایقاعیة
-
نظریۀ مرحوم حکیم: النسبة التکوینیة
-
تفاوت کلام مرحوم حکیم با کلام محقق نائینی و محقق عراقی
-
منابع
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
مرحوم عراقی میگوید موضوع له صیغه امر النسبة الارسالیة الایقاعیه است. ایشان میفرماید:
«نعم انّما الكلام حينئذ في كيفيّة دلالتها على الطلب و انّها هل هي موضوعة للطلب أي الإنشائي الإيقاعي منه كما عليه الكفاية؟ أو انها موضوعة للنسبة الإرسالية الإيقاعيّة و ان دلالتها على الطلب انما هي من جهة الملازمة؟ كما سنبيّنها إن شاء اللّٰه.
و لكنّ الّذي يقتضيه التحقيق هو الثاني، و وجه يظهر ممّا تقدم في مبحث المشتق من انحلال الوضع في المشتقات بأسرها من المصادر و الأفعال و أسماء الفاعلين و المفعولين و نحوها إلى وضعين: وضع المادة و وضع الهيئة، إذ عليه نقول: بأنّ صيغة اضرب مثلا لما كانت مشتملة على مادّة و هيئة خاصّة فمادّتها تدلّ حسب الوضع النوعيّ على نفس الحدث و امّا هيئتها الخاصة فهي أيضا لا تدلّ الا على النسبة الإرساليّة و المحركيّة بين المبدأ و الفاعل، لكن لا مفهوم هذه النسبة لأنّه معنى اسمي، بل مصداقه و صورة ذلك الربط الخاصّ الحاصل من تحريك المأمور نحو العمل على طبق الإرسال الخارجي، و حينئذ فلا يكون المستعمل فيه في الصيغة الا النسبة الإرسالية لا مفهوم الطلب كما عليه الكفاية «قدس سره» و عليه فلا بدّ و ان يكون دلالتها على الطلب من جهة الملازمة خاصّة الناشئ هذا التلازم من جهة كون المتكلّم في مقام الجدّ بالإرسال، إذ حينئذ ينتقل الذّهن من تلك النّسبة الإرساليّة إلى مفهوم الطلب بانتقال تصوّري، ففي الحقيقة منشأ هذا التلازم انّما هو التلازم الخارجي بين منشأيهما و هما البعث و الإرسال الخارجي و الإرادة الخارجية و عدم انفكاك أحد الأمرين عن الآخر، و حينئذ فحيث انّ اللفظ كان وجها للمفهوم و كان المفهوم وجها لمنشئه و كان بين المنشأين و هما البعث و الإرسال الخارجي و الإرادة الحقيقية ملازمة - في مرحلة الخارج - فينتقل الذّهن عند تصوّر أحد المفهومين من جهة كونه وجها لمنشئه إلى مفهوم الآخر كذلك (يعنى من حيث كونها أيضا وجها لمنشئه) بانتقال تصوري و لو لم يكن للمنشإ وجود في الخارج أصلا بل كان المنشأ مما يقطع بعدم وجوده خارجا. نعم في مقام التّصديق لا بدّ من إحراز كون المتكلم في مقام الجد بالإرسال و لو بالأصل ليحرز به وجود الإرادة و تحققها فيصدق عليه الطلب و الأمر حقيقة. فعلى ذلك فدلالة الصيغة على الطلب انّما هي باعتبار كونه من لوازم ما هو المدلول لا انّها من جهة كونه بنفسه هو المدلول للصيغة، و بين الأمرين بون بعيد.»[1]
پس موضوع له صیغه عبارت از نسبت ارسالی و نسبت محرکی است به این معنا که صیغۀ إفعل میخواهد مخاطب را به سوی این ماده و مبدأ ارسال و تحریک کند. البته ماده به حسب وضع نوعی دلالت بر حدث دارد و بحث ما در هیئتی است که در ماده آمده است. لازمۀ این نسبت ارسالیه طلب است. اینکه چگونه لازمۀ نسبت ارسالیه عبارت از طلب است از ملازمۀ خارجیه استفاده میشود. اگر مولی در عالم واقع دست عبدش را بگیرد و وادار کند که لیوان آب را بیاورد، این ارسال خارجی ملازمه دارد با اراده و طلبی که مولی در نفس خود دارد.
محقق عراقی در اثناء مطلب خود تصریح میکنند که این ملازمه در دلالت طبق قاعده است و آن اینکه متکلم در مقام جد باشد یعنی نسبت به این استعمال جدی باشد و در مقام هذل نباشد. اگر متکلم به صورت جدی بخواهد مخاطب را ارسال و تحریک به سمت ماده کند، چنین ارسالی ملازمه با طلب دارد و الا اگر قرینه اقامه شد که در مقام تهدید یا تعجیز است دلالتی بر طلب ندارد.
محقق نائینی حرفی از ارسال و تحریک نمیزند و میفرماید موضوع له صیغۀ امر عبارت از النسبة الایقاعیة است. ایشان میگوید:
«و امّا فعل الأمر، فهيئته انّما تدلّ على النّسبة الإيقاعيّة، من دون ان تكون الهيئة مستعملة في الطّلب، أو في التّهديد، أو غير ذلك من المعاني المذكورة للهيئة، لوضوح انّه ليس معنى اضرب: أطلب، و لا أهدد، و لا غير ذلك. بل الطّلب، و التّهديد، و التّعجيز، انّما تكون من قبيل الدّواعي لإيجاد النّسبة الإيقاعيّة بقوله: افعل.
و من هنا تمحّضت صيغة افعل للإنشاء و لا تصلح ان تقع اخبارا، إذ الإيقاع لا يمكن ان يكون اخبارا. و هذا بخلاف صيغة الماضي و المضارع، حيث انّهما يصلحان لكلّ من الإنشاء و الأخبار. امّا الماضي، فوقوعه إنشاء في باب العقود واضح. و امّا المضارع، فإنشاء العقد به محلّ خلاف و إشكال. نعم المضارع انّما يقع إنشاء في مقام الطّلب و البعث، كيصلّي، و يصوم، و ما شابه ذلك و هذا بخلاف الماضي، فانّه لم يعهد وقوعه إنشاء في مقام البعث و الطّلب ابتداء، و ان استعمل في القضايا الشّرطيّة في ذلك لانقلابه فيها إلى الاستقبال، و لكن استعماله في الطّلب في غيرها ممّا لم نعهده. و على كلّ حال، لا إشكال في انّ صيغة افعل ليست بمعنى الطّلب و لا غيره من سائر المعاني، و انّما هي موضوعة لإيقاع النّسبة بين المبدأ و الفاعل لدواعي: منها الطّلب و منها التّهديد و منها غير ذلك، فتأمل جيّدا.
فتحصّل: انّ الصّيغة لم تستعمل في الطلب، بل ان كان إيقاع النسبة بداعي البعث و الطلب يوجد مصداق من كلي الطلب عند استعمال الصيغة و إيقاع النّسبة، كما هو الشأن في غير النّسبة من سائر الحروف حيث انّ باستعمالها يوجد مصداق من معنى كلي اسمي، كالنداء عند قولك: يا زيد، و الخطاب عند قولك: إيّاك ، و غير ذلك من الحروف على ما تقدّم تفصيل ذلك.»[3]
متکلم با صیغۀ امر میخواهد که فاعل این مبدأ را در عالم خارج ایجاد کند. ایشان هم تصریح میکند که مستعمل فیه هیئت، طلب نیست. کسانی که موضوع له را نسبت ارسالیه و ایقاعیه میدانند میگویند اصلا طلب در موضوع له صیغه امر نیست. محقق نائینی دلیل دیگری بر این مطلب میآورد که در کلمات محقق عراقی نیست. ایشان میفرماید وقتی به لغت و عرف مراجعه میکنیم میبینیم معنای «إضرب» این نیست که «أطلب منک الضرب»، برخلاف مشهور قدماء قبل از آخوند که طلب را در معنای هیئت اخذ کردند. آخوند نیز این طلب را به طلب انشائی تبدیل کرد. محقق نائینی میگوید صیغه اصلا به معنای طلب نیست البته ایشان مثل آخوند میگوید طلب حقیقی و تهدید و تعجیز از قبیل دواعی هستند لکن این معانی دواعی هستند برای ایجاد نسبت ایقاعیه.
بحث دیگری که محقق نائینی مطرح میکند راجع به این است که چرا ماضی و مضارع هم میتوانند عنوان خبری داشته باشند و هم عنوان انشائی ولی صیغۀ امر هیچ گاه نمیتواند جنبۀ خبری داشته باشد و دائماً جنبۀ انشائی دارد. چه فارقی میان آنها وجود دارد که عرب، ماضی و مضارع را که جنبۀ خبری دارند در انشاء استعمال میکند لکن امر را در خبر استعمال نمیکند؟ از نظر ایشان علتش این است که صیغه جنبۀ ایقاعی دارد و ازاینرو صلاحیت ندارد که اخبار باشد. صیغه میخواهد چیزی را در عالم خارج ایجاد کند یعنی جنبۀ ایجاد و تمحض در ایقاعیت دارد و دیگر قابلیت برای حکایت و خبربودن ندارد.
مرحوم حکیم نه تعبیر به نسبت ارسالی میکند و نه تعبیر به نسبت ایقاعی. ایشان میفرماید:
«الظاهر أنها موضوعة للنسبة التكوينية القائمة بين المكوِّن و المكوَّن فمعنى (اضرب): كن ضاربا، و معنى: كن ضاربا، جعله ضاربا فهي لإنشاء المادة المنتسبة إلى المتكلم نسبة التكوين، و استفادة الطلب منها من جهة ملازمة التكوين لتحقق إرادته في نفس المكوِّن فهي تحكي عن الطلب النفسيّ بالالتزام على النحو المذكور و هي في جميع الموارد مستعملة في التكوين حقيقة كما في قوله تعالى: (إن الله إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ) أو ادعاء كما في سائر موارد استعمالها، لا في إنشاء النسبة الطلبية كما قد يظهر بالتأمل.»[4]
وقتی متکلم صیغۀ إفعل را استعمال میکند دو صورت دارد: یا مخاطب فعل را انجام میدهد و یا انجام نمیدهد. در هر دو صورت باید معنایی برای این صیغه در نظر بگیریم. ممکن است کسی بگوید در صورت عصیان مخاطب از انجام فعل، یعنی وقتی مخاطب به سمت ماده نرفت و آن را ایقاع نکرد، باید بگویید که بنا بر نظر کسانی که معنا را ارسال و ایقاع گرفتهاند صیغه دیگر موضوع له ندارد. به عبارت دیگر – شاید در ذهن مرحوم حکیم هم این بوده است که – طبق کلام محقق نائینی و محقق عراقی معنای ارسال و ایقاع در صورتی است که ارسال و ایقاع خارجی هم محقق شود و الا نسبت محقق نخواهد شد. در حالیکه بحث از معنای موضوع له باید قبل از تحقق فعل در خارج باشد و لذا موضوع له را نسبت تکوینی میان مکوِن یعنی متکلم و مکوَن یعنی مخاطب قرار میدهیم. لکن تکوین بر دو قسم است: تکوین حقیقی و تکوین اعتباری. با صیغۀ إفعل نسبت تکوینیِ ادعائی و اعتباری محقق میشود، خواه مخاطب فعل را در عالم خارج محقق کند یا خیر. به عبارت دیگر، متکلم با إفعل ادعاءً میگوید مخاطب ضارب است.
این تکوین ادعائی هم درجایی است که طلب حقیقی وجود داشته باشد و هم در جایی است که تهدید یا تعجیز و امثال ذلک باشد. اینها جزء دواعی هستند. در تمام این موارد متکلم ادعا میکند که مخاطب فاعلٌ لهذا الفعل. همانطور که در تکوین حقیقی، ماده به خداوند نسبت داده میشود، در تکوین ادعائی هم ماده به متکلم نسبت داده میشود و متکلم ادعا میکند که مکوَن آن فعل را انجام داده است. این تحلیلی است که از کلام مرحوم حکیم به نظر میرسد، گرچه درصدد نیستیم که بگوییم این حرف صحیحی است.
منابع
- اصفهانی، محمد حسین. نهایة الدرایة فی شرح الکفایة. بیروت: مؤسسة آل البیت علیهم السلام، 1429.
- العراقی، آقا ضیاء الدین. نهایة الأفکار. 4 ج. قم: جماعة المدرسين في الحوزة العلمیة بقم، 1417.
- النائینی، محمد حسین. فوائد الاُصول. محمد علی کاظمی خراسانی. 4 ج. قم: جماعة المدرسين في الحوزة العلمیة بقم، 1376.
- حکیم، محسن. حقائق الأصول. 2 ج. قم: مکتبة بصيرتي، بیتا.
[1]- آقا ضیاء الدین العراقی، نهایة الأفکار (قم: جماعة المدرسين في الحوزة العلمیة بقم، 1417)، ج 1، 178-179.
[2]- محقق اصفهانی نیز هم نظر با محقق عراقی است.ایشان میفرماید:
«قوله: (ضرورة أن الصيغة ما استعملت في واحد... الخ)، بل ربما لا يعقل؛ إذ مفاد الهيئة كما هو بمعنى البعث أو الطلب الملحوظ نسبة بين المادّة و المتكلّم و المخاطب، فتكون المادّة مبعوثا إليها أو مطلوبة، و المخاطب مبعوثا أو مطلوبا منه، كذلك لا بدّ أن تلاحظ السخرية و التعجيز و التهديد متعلّقة بالمادّة، مع أنه لا معنى لجعل المخاطب مسخرة بالحدث، و لا لجعله عاجزا به، و لا لجعله مهددا به. و إنما يسخّره و يعجزه، و يهدده بتحريكه نحو المادة.» (محمد حسین اصفهانی، نهایة الدرایة فی شرح الکفایة (بیروت: مؤسسة آل البیت علیهم السلام، 1429)، ج 1، 307.)
[3]- محمد حسین النائینی، فوائد الاُصول، محمد علی کاظمی خراسانی (قم: جماعة المدرسين في الحوزة العلمیة بقم، 1376)، ج 1، 129-130.
[4]- محسن حکیم، حقائق الأصول (قم: مکتبة بصيرتي، بیتا)، ج 1، 157.
[5]- یس: 82.
نظری ثبت نشده است .