موضوع: ماده و صیغه امر
تاریخ جلسه : ۱۴۰۳/۳/۶
شماره جلسه : ۹۵
-
کلام محقق همدانی دربارۀ امر در مواعظ و نصایح
-
تأملی در فرمایش محقق همدانی
-
ارشادیت نهیِ خروج از مکه بعد از عمره تمتع
-
معنای صیغه در سایر انشائات
-
تأمّلٌ
-
منابع
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
مورد دیگری که از مصادیق امر ارشادی شمرده شده است اوامری است که در مقام وعظ و نصحیت است. محقق همدانی معتقد است همۀ این اوامر ارشادی هستند:
«وهذا هو المنساق إلى الذهن من الأوامر المعللة بما يترتب على متعلقاتها من المصلحة كما في قولك اسلم حتى تدخل الجنة والأوامر الصادرة على سبيل الوعظ والارشاد والحث عن الخروج عن عهدة التكاليف والأوامر المسوقة لبيان كيفية الاعمار من العبادات والمعاملات والأوامر الواردة في المستحبات لا يبعد ان يكون أغلبها من هذا القسم.»[1]
در بحثهای قبلی گذشت که ثواب و عقاب از آثار غالبی است و نمیتوان گفت هر جا پای ثواب و عقاب در بین بود مولوی و الا ارشادی است. مواردی وجود دارد که ثواب و عقاب نیست اما امر در آنجا مولوی است کما اینکه عکس آن نیز صادق است. پس باید به سراغ ضابطهای که بارها گفته شد برویم. اوامری در جهاد با نفس به عنوان جهاد اکبر آمده است در مقابل جهاد در جبهه نبرد با دشمن بیرونی که جهاد اصغر نامیده شده است. چه کسی آن جهاد را بزرگتر از این جهاد قرار داده است؟ روشن است که شارع روی ملاکی که دارد آن را جهاد اکبر نامیده است. بنابراین بعضی از موارد امر در مواعظ و نصایح هم مولوی است. در مورد صفات نفسانی اگر شارع نهی از حسد کرده است ملاکش روشن است که الحسد یأکل الایمان کما یأکل النار الحطب. این اثرِ حسد است لکن خدا در نهی از حسد ورزیدن اعمال مولویت کرده است.
یا اینکه خداوند متعال در قرآن میفرماید: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا».[2] صبر یکی از صفات حسنۀ انسان و از ملکات خوب اخلاقی است. «اصبروا» و «صابروا» بیان از دو نوع صبر است. چرا باید این را از موارد امر ارشادی بدانیم؟ مخصوصا اگر به تأویلات مربوط به این آیات توجه شود به نظر میرسد که امر در آن را باید حمل بر مولویت کرد. ولو عقل بالاستقلال حکم به حُسن صبر میکند ولی به نظر میرسد که شارع در اینجا درصدد اعمال مولویت است. شارع به عنوان مولی امر به صبر کرده است و فرموده: «اصبروا»! حتی اگر شک کنیم باز هم به دلیل غلبه باید حمل بر مولویت کنیم و غلبه قرینه است. در حالیکه مشهور قائل شدند که امر در این موارد ارشادی است.
مرحوم آخوند در پایان بحث اول خود میفرماید آنچه در مورد معنای صیغه امر گفتیم در مورد سایر صیغ انشائیه هم جریان پیدا میکند. ایشان میفرماید:
«إيقاظ: [جريان الكلام في سائر الصيغ الإنشائيّة]
لا يخفى: أنّ ما ذكرناه في صيغة الأمر جار في سائر الصيغ الإنشائيّة، فكما يكون الداعي إلى إنشاء التمنّي أو الترجّي أو الاستفهام بصيغها تارة هو ثبوت هذه الصفات حقيقة يكون الداعي غيرها اخرى . فلا وجه للالتزام بانسلاخ صيغها عنها و استعمالها في غيرها إذا وقعت في كلامه تعالى - لاستحالة مثل هذه المعاني في حقّه تبارك و تعالى ممّا لازمه العجز أو الجهل -، و أنّه لا وجه له ، فإنّ المستحيل إنّما هو الحقيقيّ منها، لا الإنشائيّ الإيقاعيّ الّذي يكون بمجرّد قصد حصوله بالصيغة - كما عرفت -. ففي كلامه تعالى قد استعملت في معانيها الإيقاعيّة الإنشائيّة أيضا، لا لإظهار ثبوتها حقيقة، بل لأمر آخر - حسبما تقتضيه الحال - من إظهار المحبّة أو الإنكار أو التقرير ... إلى غير ذلك.
و منه ظهر أنّ ما ذكر من المعاني الكثيرة لصيغة الاستفهام ليس كما ينبغي أيضا.»[3]
در اینجا آخوند عبارتی دارد که باید در مراد ایشان از این تعبیر دقت بیشتری کرد. ایشان فرموده است: «ففي كلامه تعالى قد استعملت في معانيها الإيقاعيّة الإنشائيّة أيضا، لا لإظهار ثبوتها حقيقة، بل لأمر آخر - حسبما تقتضيه الحال - من إظهار المحبّة أو الإنكار أو التقرير ... إلى غير ذلك.»[6] آیا مراد آخوند از اظهار محبت یا انکار یا تقریر همان دواعی است که قبلا سخن از آن رفته است؟ در صیغه امر گفتیم که صیغه در معنای طلب انشائی به کار رفته است اما گاهی به داعیِ طلب حقیقی است که در حق خداوند متعال ممکن است و گاهی به داعیِ تهدید یا تعجیز یا مانند آن استعمال شده است. اما در اینجا مشکلی که وجود دارد این است که تمنی و ترجی حقیقی در حق خداوند متعال معنا ندارد. در اینصورت آنها چطور در معنای ترجی انشائی به کار رفتهاند لکن به داعی اظهار محبت یا انکار یا تقریر؟ سوالی که در مقابل آخوند مطرح است عبارت است از اینکه آیا با عدم امکان تمنی حقیقی استعمال در تمنی انشائی ممکن است؟ وجود انشائی تمنی یک وجود حقیقی میخواهد که در اینجا مفقود است. راهی که ممکن است اینکه از اول گفته شود این صیغ در حق خداوند متعال مجازا در معنای اظهار محبت، انکار یا تقریر استعمال شدهاند.[7]
یک احتمال در اینجا این است که «بل لأمر آخر – حسبما تقتضیه الحال» در عبارتِ آخوند یعنی اظهار محبت، موضوع برای تمنی انشائی شده است و نه اینکه آن را داعی قرار بدهیم. پس تفسیر به داعی در اینجا موجب اشکال میشود و ناچاریم به نحو دیگری این مطلب را توضیح دهیم.
در نهایت آخوند میفرماید معانی کثیری که برای صیغه استفهام ذکر شده است – در مغنی بیش از بیست معنا برای همزۀ استفهام گفتهاند – هیچ کدام معنای موضوع له صیغه نیست بلکه معنای آن عبارت است از استفهام انشائی لکن دواعی در ظرف استعمال متفاوت است.
منابع
- آخوند خراسانی، محمد کاظم. کفایة الأصول. 3 ج. قم: جماعة المدرسين في الحوزة العلمیة بقم، 1430.
- الهمداني، الشيخ آغا رضا. مصباح الفقيه. قم: دار الفكر، 1423.
[1]- الشيخ آغا رضا الهمداني، مصباح الفقيه (قم: دار الفكر، 1423)، ج 2، 133.
[2]- آل عمران: 200.
[3]- محمد کاظم آخوند خراسانی، کفایة الأصول (قم: جماعة المدرسين في الحوزة العلمیة بقم، 1430)، ج 1، 133.
[4]- طه: 44.
[5]- بقره: 183.
[6]- همان.
[7]- مقرّر: معنای موضوع له مرتبط با دلالت تصوری است و دواعی بعد الترکیب و الجمله و در ظرف استعمالند یعنی دلالت تصدیقی. در صیغه امر، اگر گفتیم معنای موضوع له آن عبارت است از طلب انشائی، منظور این است که صیغه به دلالت تصوری بر طلب انشائی وضع شده است ولی طلب حقیقی جزء دواعی است که مرتبط با دلالت تصدیقی است یعنی از قرائن موجود در مقام استعمال آن را میفهمیم. ایجاد تلازم بین طلب انشائی و طلب حقیقی خلط میان دلالت تصوری و دلالت تصدیقی است.
نظری ثبت نشده است .