درس بعد

اوامر

درس قبل

اوامر

درس بعد

درس قبل

موضوع: ماده و صیغه امر


تاریخ جلسه : ۱۴۰۳/۳/۶


شماره جلسه : ۹۵

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • کلام محقق همدانی دربارۀ امر در مواعظ و نصایح

  • تأملی در فرمایش محقق همدانی

  • ارشادیت نهیِ خروج از مکه بعد از عمره تمتع

  • معنای صیغه در سایر انشائات

  • تأمّلٌ

  • منابع

دیگر جلسات
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحيمْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ


خلاصۀ بحث گذشته
بحث در مثال­هایی بود که محقق همدانی برای امر ارشادی ذکر فرمودند. ایشان اوامری که در غالب مستحبات استعمال شده­اند را ارشادی دانستند. به نظر می­رسد این کلام صحیح نیست و اوامر در غالب مستحبات مولوی است. همچنین در مورد امر به أجزاء و شرایط نظر مختار این است که اصلا امر حقیقی و حکم در بین نیست تا بخواهد مولوی یا ارشادی باشد. اگر در اینگونه موارد، مشهور گفته­اند ارشادٌ إلی الجزئیة، مرادشان بیانٌ للجزئیة است والا ارشادی در مقابل مولوی نیست. پس دقیق­تر آن است که بگوییم مولوی است به این بیان که دخالت شارع در اینجا محرز است لکن به لسان بیان برای جزئیت یا شرطیت و یا مانعیت. در مورد اوامر احتیاط هم تحقیق آن است که مولوی هستند.

کلام محقق همدانی دربارۀ امر در مواعظ و نصایح
مورد دیگری که از مصادیق امر ارشادی شمرده شده است اوامری است که در مقام وعظ و نصحیت است. محقق همدانی معتقد است همۀ این اوامر ارشادی هستند:

«وهذا هو المنساق إلى الذهن من الأوامر المعللة بما يترتب على متعلقاتها من المصلحة كما في قولك اسلم حتى تدخل الجنة والأوامر الصادرة على سبيل الوعظ والارشاد والحث عن الخروج عن عهدة التكاليف والأوامر المسوقة لبيان كيفية الاعمار من العبادات والمعاملات والأوامر الواردة في المستحبات لا يبعد ان يكون أغلبها من هذا القسم.»[1]

بنا بر این مبنا که در باب وعظ بحث تکلیف مطرح نیست و شارع نمی­خواهد تکلیفی را بر ذمه مخاطب قرار دهد پس در صدد بیان یک حکم اخلاقی است یعنی ناظر به جنبۀ اخلاقیِ دین است. مثلا در احسان به پدر و مادر، تا حدی واجب است لکن بیش از آن جزء اخلاقیات است.

تأملی در فرمایش محقق همدانی
در بحث­های قبلی گذشت که ثواب و عقاب از آثار غالبی است و نمی­توان گفت هر جا پای ثواب و عقاب در بین بود مولوی و الا ارشادی است. مواردی وجود دارد که ثواب و عقاب نیست اما امر در آنجا مولوی است کما اینکه عکس آن نیز صادق است. پس باید به سراغ ضابطه­ای که بارها گفته شد برویم. اوامری در جهاد با نفس به عنوان جهاد اکبر آمده است در مقابل جهاد در جبهه نبرد با دشمن بیرونی که جهاد اصغر نامیده شده است. چه کسی آن جهاد را بزرگتر از این جهاد قرار داده است؟ روشن است که شارع روی ملاکی که دارد آن را جهاد اکبر نامیده است. بنابراین بعضی از موارد امر در مواعظ و نصایح هم مولوی است. در مورد صفات نفسانی اگر شارع نهی از حسد کرده است ملاکش روشن است که الحسد یأکل الایمان کما یأکل النار الحطب. این اثرِ حسد است لکن خدا در نهی از حسد ورزیدن اعمال مولویت کرده است.

یا اینکه خداوند متعال در قرآن می­فرماید: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا».[2] صبر یکی از صفات حسنۀ انسان و از ملکات خوب اخلاقی است. «اصبروا» و «صابروا» بیان از دو نوع صبر است. چرا باید این را از موارد امر ارشادی بدانیم؟ مخصوصا اگر به تأویلات مربوط به این آیات توجه شود به نظر می­رسد که امر در آن را باید حمل بر مولویت کرد. ولو عقل بالاستقلال حکم به حُسن صبر می­کند ولی به نظر می­رسد که شارع در اینجا درصدد اعمال مولویت است. شارع به عنوان مولی امر به صبر کرده است و فرموده: «اصبروا»! حتی اگر شک کنیم باز هم به دلیل غلبه باید حمل بر مولویت کنیم و غلبه قرینه است. در حالیکه مشهور قائل شدند که امر در این موارد ارشادی است.

اگر روایات جهاد النفس در کتاب وسائل الشیعه را در اغلب موارد اشادی بدانیم دراینصورت دایره ارشادیت را آنقدر توسعه داده­ایم که منجر به پایین آمدن شأن مولویت شارع خواهد شد، یعنی اگر شارع هم نمی­گفت عقل ما حاکم به آن بود، در حالیکه این درست نیست. اصل عنوان جهاد النفس از مستحبات موکده است ولو مصادیق جهاد النفس باید در جای خودش مورد بحث قرار گیرد. به نظر می­رسد گرچه در برخی موارد ارشادی است ولی شارع در بعضی از موارد می­تواند اعمال مولویت کند که باید از قرائن آنها را تشخیص دهیم. یکی از اشکالات قول مشهور این است که همه موارد را ارشادی قرار داده و دیگر جایی برای شارع باقی نگذاشته است.

ارشادیت نهیِ خروج از مکه بعد از عمره تمتع
در مقابل، مواردی وجود دارد که مشهور حمل بر مولویت کرده­اند لکن در آن موارد باید قائل به ارشادیت شد، مثل منع از خروج از مکه در فاصله زمانی میان عمره تمتع و حج تمتع. قدما در اینجا فتوی به حرمت داده­اند ولی در بحث حج توضیح داده شد که این از موارد ارشاد است. در زمان قدیم شرایط به نحوی بود که بعد از عمره تمتع اگر کسی از مکه بیرون می­رفت دیگر موفق نمی­شد به مکه برگردد و دوباره محرم شود. لذا ما را ارشاد کردند به اینکه بیرون نروید و بمانید. حال در زمان فعلی و با این وسائل نقلیه­ای که وجود دارد در یک روز چند بار می­توان از مکه خارج شد و دوباره برگشت. وقتی اطمینان به اتمام حج وجود دارد دیگر مانعی از خروج از مکه نیست. ازاین­رو، به نظر می­رسد نهی در این مورد و امثال آن نه به معنای مولویت بلکه ارشادی است.

معنای صیغه در سایر انشائات
مرحوم آخوند در پایان بحث اول خود می­فرماید آنچه در مورد معنای صیغه امر گفتیم در مورد سایر صیغ انشائیه هم جریان پیدا می­کند. ایشان می­فرماید:

«إيقاظ: [جريان الكلام في سائر الصيغ الإنشائيّة]

لا يخفى: أنّ ما ذكرناه في صيغة الأمر جار في سائر الصيغ الإنشائيّة، فكما يكون الداعي إلى إنشاء التمنّي أو الترجّي أو الاستفهام بصيغها تارة هو ثبوت هذه الصفات حقيقة يكون الداعي غيرها اخرى . فلا وجه للالتزام بانسلاخ صيغها عنها و استعمالها في غيرها إذا وقعت في كلامه تعالى - لاستحالة مثل هذه المعاني في حقّه تبارك و تعالى ممّا لازمه العجز أو الجهل -، و أنّه لا وجه له ، فإنّ المستحيل إنّما هو الحقيقيّ منها، لا الإنشائيّ الإيقاعيّ الّذي يكون بمجرّد قصد حصوله بالصيغة - كما عرفت -. ففي كلامه تعالى قد استعملت في معانيها الإيقاعيّة الإنشائيّة أيضا، لا لإظهار ثبوتها حقيقة، بل لأمر آخر - حسبما تقتضيه الحال - من إظهار المحبّة أو الإنكار أو التقرير ... إلى غير ذلك.

و منه ظهر أنّ ما ذكر من المعاني الكثيرة لصيغة الاستفهام ليس كما ينبغي أيضا.»[3]

موضوع له در سایر صیغه­های انشاء مثل تمنی، ترجی، استفهام و امثال ذلک عبارت است از تمنی انشائی، ترجی انشائی، استفهام انشائی و مانند آن. مشهور گفته­اند لیت و لعلّ در اغلبِ محاورات انسانی به همان معنای خودشان که تمنی و ترجی حقیقی است به کار می­روند یعنی چون انسان نسبت به تحقق و عدم تحقق نتیجه جاهل است، لیت و لعلّ بر زبان جاری می­کند. در واقع تمنی و ترجی از جهت عجز ماست. بنابراین ممکنات انسانی از آن جهت که دارای جهل و عجز و نقص هستند، لیت و لعلّ را در معنای حقیقی خود به کار می­برند. ولی وقتی که خداوند متعال به موسی (ع) می­فرماید «فَقُولَا لَهُۥ قَوۡلا لَّيِّناً لَّعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوۡ يَخۡشَىٰ»[4] قطعا لعلّ در اینجا از معنای حقیقی خودش منسلخ شده است چرا که در غیر اینصورت مستلزم استناد عجز و جهل به خداوند است. پس آیا باید گفت لعلّ در غیر معنای خودش به کار رفته است؟ مرحوم آخوند می­فرماید آنچه درباره خداوند تبارک و تعالی محال است تمنی و ترجی حقیقی است لکن تمنی و ترجی انشائی ممکن است. اینکه خداوند فرموده است «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنوا كُتِبَ عَلَيكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذينَ مِن قَبلِكُم لَعَلَّكُم تَتَّقونَ»،[5] ترجی در معنای انشائی به کار رفته است و این در مورد خداوند استحاله­ای ندارد. پس تمام این صیغه­ها در معنای حقیقیِ خود که وجود انشائیِ معنا باشند به کار رفته­اند و هیچ مجازیتی در کار نیست.

تأمّلٌ
در اینجا آخوند عبارتی دارد که باید در مراد ایشان از این تعبیر دقت بیشتری کرد. ایشان فرموده است: «ففي كلامه تعالى قد استعملت في معانيها الإيقاعيّة الإنشائيّة أيضا، لا لإظهار ثبوتها حقيقة، بل لأمر آخر - حسبما تقتضيه الحال - من إظهار المحبّة أو الإنكار أو التقرير ... إلى غير ذلك.»[6] آیا مراد آخوند از اظهار محبت یا انکار یا تقریر همان دواعی است که قبلا سخن از آن رفته است؟ در صیغه امر گفتیم که صیغه در معنای طلب انشائی به کار رفته است اما گاهی به داعیِ طلب حقیقی است که در حق خداوند متعال ممکن است و گاهی به داعیِ تهدید یا تعجیز یا مانند آن استعمال شده است. اما در اینجا مشکلی که وجود دارد این است که تمنی و ترجی حقیقی در حق خداوند متعال معنا ندارد. در اینصورت آنها چطور در معنای ترجی انشائی به کار رفته­اند لکن به داعی اظهار محبت یا انکار یا تقریر؟ سوالی که در مقابل آخوند مطرح است عبارت است از اینکه آیا با عدم امکان تمنی حقیقی استعمال در تمنی انشائی ممکن است؟ وجود انشائی تمنی یک وجود حقیقی می­خواهد که در اینجا مفقود است. راهی که ممکن است اینکه از اول گفته شود این صیغ در حق خداوند متعال مجازا در معنای اظهار محبت، انکار یا تقریر استعمال شده­اند.[7]

یک احتمال در اینجا این است که «بل لأمر آخر – حسبما تقتضیه الحال» در عبارتِ آخوند یعنی اظهار محبت، موضوع برای تمنی انشائی شده است و نه اینکه آن را داعی قرار بدهیم. پس تفسیر به داعی در اینجا موجب اشکال می­شود و ناچاریم به نحو دیگری این مطلب را توضیح دهیم.

در نهایت آخوند می­فرماید معانی کثیری که برای صیغه استفهام ذکر شده است – در مغنی بیش از بیست معنا برای همزۀ استفهام گفته­اند – هیچ کدام معنای موضوع له صیغه نیست بلکه معنای آن عبارت است از استفهام انشائی لکن دواعی در ظرف استعمال متفاوت است.

وَ صَلَّی الله عَلَیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرینْ

منابع

-       ‏‫آخوند خراسانی، محمد کاظم‏. کفایة الأصول. 3 ج. قم: جماعة المدرسين في الحوزة العلمیة بقم، 1430.

-       ‏‫الهمداني، الشيخ آغا رضا‏. مصباح الفقيه. قم: دار الفكر، 1423.

[1]- ‏الشيخ آغا رضا الهمداني، مصباح الفقيه (قم: دار الفكر، 1423)، ج 2، 133.

[2]- آل عمران: 200.

[3]- ‏محمد کاظم آخوند خراسانی، کفایة الأصول (قم: جماعة المدرسين في الحوزة العلمیة بقم، 1430)، ج 1، 133.

[4]- طه: 44.

[5]- بقره: 183.

[6]- همان.

[7]- مقرّر: معنای موضوع له مرتبط با دلالت تصوری است و دواعی بعد الترکیب و الجمله و در ظرف استعمالند یعنی دلالت تصدیقی. در صیغه امر، اگر گفتیم معنای موضوع له آن عبارت است از طلب انشائی، منظور این است که صیغه به دلالت تصوری بر طلب انشائی وضع شده است ولی طلب حقیقی جزء دواعی است که مرتبط با دلالت تصدیقی است یعنی از قرائن موجود در مقام استعمال آن را می­فهمیم. ایجاد تلازم بین طلب انشائی و طلب حقیقی خلط میان دلالت تصوری و دلالت تصدیقی است.

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .