موضوع: ماده و صیغه امر
تاریخ جلسه : ۱۴۰۳/۳/۵
شماره جلسه : ۹۴
-
نظریۀ مشهور در ارشادیت اوامر به جزئیت یا شرطیت
-
اشکال بر محقق همدانی در موارد امر به جزئیت و شرطیت
-
اشکال بر نظریه مشهور در امر به جزئیت و شرطیت
-
منابع
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
مورد دیگری که محقق همدانی مطرح کردند و آن را از سنخ ارشادیات دانستند عبارت است از اوامری که برای بیان کیفیت اعمال از عبادات و معاملات است، یعنی اوامری که اجزاء یک مرکب عبادی یا معامله و یا شرایط آنها را بیان میکنند. ایشان در مواردی مثل «نهى النبيّ صلّى اللّه عليه و آله عن بيع الغرر»[1] قائل به ارشادیت هستند. نمیتوانیم بگوییم معامله غرری حرمت مولویه دارد بلکه چنین معاملهای باطل است. پس نهی از غرر ارشاد به بطلان معامله است. یا در آیۀ «لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ»[2] گفتهاند نهی ارشادی است به این معنا که چنین معاملهای باطل است و اگر از طریق باطل، معاملهای انجام دادید نقل و انتقالی واقع نمیشود. نه به این معناست که حرمت مولوی دارد. مثل معاملات گلدکوئیست که جمعی از فقهاء مانند مرحوم والد ما رضوان الله تعالی علیه میفرمودند به عنوان اکل مال به باطل جایز نیست. این امثله نشان میدهد – همانطور که مشهور فقهاء گفتهاند – اوامر وارده در اجزاء و شرایط معاملات و عبادات ارشادی است. آقای خوئی میفرمایند:
أنّ الأوامر و النواهی الوارده فی المرکّبات قد انقلبت عن ظهورها الأوّلی إلى ظهور ثانوی فی الإرشاد إلى جزئیّه شیء أو شرطیّته أو الإرشاد إلى مانعیّته أو الإرشاد إلى الفساد، و أظهر منها المعاملات کنهیه (صلّى اللّٰه علیه و آله و سلم) عن البیع الغرری أو المنابذه و نحوهما، لأنّه ظاهر فی الإرشاد إلى فساد تلک المعاملات، و أمره بترک الصّلاه فی أیّام العاده أیضاً کذلک، لأنّه إرشاد إلى اشتراط الطّهاره فی الصّلاه و فسادها فی حاله الحیض، فلا ظهور لها فی الأمر المولوی حتّى یستدلّ به على کون العبادات محرمة ذاتیّة على الحائض.»[3]
از طرف دیگر میبینیم یک مصداق از اکل مال به باطل عبارت است از قمار و لذا قمار از مصادیق لاتأکلوا اموالکم بینکم بالباطل است. در عین حال قمار حرمت مولوی دارد. اینطور نیست که بگوییم اگر کسی قمار انجام داد فقط نقل و انتقال واقع نمیشود بلکه استعمال آلات قمار حرام است. در ربا نیز همینطور است. در آیه فرموده: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَأْكُلُوا الرِّبَا أَضْعَافًا مُضَاعَفَةً».[5] هم ربای معاملی و هم ربای قرضی حرام است گرچه از شرایط معاملات این است که زیاده در بعضی موارد مثل قرض نباید باشد و همچنین در معاملۀ مثل با مثل نباید زیاده باشد. اگر ربا شد فقط نمیتوانیم بگوییم که این نهی ارشاد به فساد است. معامله فاسد است اما قبل از آن، ربا حرام است. نفسِ معاملۀ ربوی حرام است. مشهور بدون اینکه موارد ربا یا قمار و امثل ذلک را استثناء کنند به طور مطلق فرمودهاند تمام اوامر و نواهی در باب شرایط و اجزاء عبادات و معاملات عنوان ارشادی دارند. پس در اینجا اشکالی وجود دارد و اینها موارد نقضی است که در کلام محقق همدانی نیامده است.
قول مختار از نظر ما این است که ثواب و عقاب از آثار فعل است و شاید از آثار غالبی هم باشد لکن ضابطه همان اعمال مولویت و عدم آن است. ازاین رو در تمام این موارد، مثل امر به مقدمه واجب که وجوب آن شرعی است[6] به نظر میرسد چنین وجوبی مولوی است منتهی وجوب غیری است یعنی امر شرعی غیری مولوی است؛ چرا که اسناد به مولی دارد یعنی مولی میگوید من به عنوان مولی امر به وضو یا فاتحة الکتاب کردهام ولو به امر غیری شرعی. در عین حال که بر امتثال امر غیری هیچ ثواب مستقلی مترتب نیست. پس این اشکال بر مشهور وارد است. بنا بر مبنای مختار دیگر هیچ اشکالی وارد نیست چرا که شارع در این موارد اعمال مولویت کرده است و عقل جزئیت و شرطیت این امور را نمیفهمد و جزئیت این جزء را هم شارع باید بیان کند.
در اینجا مغالطهای رخ داده است. مغالطه این است که میگویند شارع امر به مرکب کرده است و مطلوب شارع هم همان مرکب است. سوره به تنهایی مطلوبیتی ندارد و امر به جزء ارشاد به جزئیت است همانطور که امر به شرط ارشاد به شرطیت است. در مقابل میپرسیم آیا شارع میتوانست به جای فاتحة الکتاب سوره دیگری را جزء قرار دهد؟ این نشان میدهد که او در این مورد اعمال مولویت کرده است، پس امر آن مولوی است ولو مولوی غیری. در موارد حکم عقل ممکن است بگوییم امر به آن ارشاد به حکم عقل است اما در این موارد که امر به جزئیت و شرطیت است حکم عقلی وجود ندارد و لذا ارشاد به جزئیت از کجا آمده است؟ پس قول صحیح این است که بگوییم امر در این موارد مولوی است لکن مولوی غیری که بر موافقت و مخالفت آن ثواب و عقاب مستقلی مترتب نیست.
مشهور اصولیین در مقدمه داخلیه و خارجیه گرفتار مصادره به مطلوب هستند. میپرسیم چرا امر به اجزاء و شرایط در مرکبات، ارشادی است؟ جواب میدهند لأنه ارشادٌ إلی الجزئیة. این دلیل عین مدعا شد. اگر بخواهیم به ارشاد اصطلاحی توجه کنیم میگوییم در مانند «أطیعوا الله»، با قطع نظر از امر شارع، عقل به آن توجه دارد اما در بعضی موارد هم شارع باید بیان کند و الا فایدهای ندارد. اینکه مانند آقای خوئی بگویند اوامر و نواهی در این موارد انقلاب به یک ظهور ثانوی پیدا میکنند به این دلیل که ظاهر در ارشاد هستند مصادره به مطلوب است. اگر شارع نمیگفت ما نمیفهمیدیم که چه چیزی جزء است و چه چیزی شرط. اعمال مولویت لازم است و همین است معنای امر مولوی.
تأمّلٌ
ممکن است از مطلب گذشته استدراک کنیم و بگوییم در موارد اجزاء و شرایط اصلا امر و نهی اصطلاحی وجود ندارد بلکه یک امر صوری و ظاهری است. مقسم مولوی و ارشادی عبارت است از حکم. حکم را تقسیم میکنند به مولوی و ارشادی و حال آنکه در این موارد ذکر شده اصلا حکمی و امری حقیقتا وجود ندارد. پس مقسم آن تقسیم در اینجا نیست. شارع ابتدا فرموده: «صلّ»، بعد میفرماید آن صلاتی که من میخواهم اوّلها التکبیر و آخرها التسلیم و در میان هم اجزاء دیگری وجود دارد مثل قیام و قرائت و رکوع و سجود و ذکر. بنابراین اصلا امری در بین نیست که حال بحث کنیم مولوی است یا ارشادی بلکه از مقسم خارج است.
این نکته نیز قابل تامل است و نیاز به بررسی دارد؛ اینکه بگوییم در موارد امر به جزئیت و شرطیت اصلا امری در بین نیست، حتی امر غیری بلکه بیان اجزاء صلاة است. بنابراین اصلا نزاعی راجع به مولویت و ارشادیت در این امور واقع نمیشود. امر به صلاة انحلال به اجزاء پیدا نمیکند و لذا در صلاة چند وجوب نداریم بلکه تنها مرکب است که واجب است. وجوب صلاة به تعداد اجزائش منحل نمیشود. پس نمیتوانیم بگوییم رکوع هم وجوب دارد. رکوع جزء این مرکب است و شارع در صدد بیان جزئیت آن است. پس وقتی که امری نداشت تقسیم به مولوی و ارشادی هم در اینجا نخواهد آمد. پس با این بیان میتوان گفت این موارد از نزاع خارج است. اگر بخواهیم قائل به انحلال امر به اجزاء شویم در اینصورت خود اجزاء هم دارای اجزاء دیگری است و الی غیر نهایة خواهد رفت. در اینصورت باید بگوییم به تعداد همه حروفی که در فاتحة الکتاب است حکم وجود دارد و حال آنکه نمیتوان به این مطلب ملتزم شد.
منابع
- ابن أبي جمهور، محمد بن زين الدين. عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية. 4 ج. قم: دار سيد الشهداء للنشر، 1405.
- ابن بابويه، محمد بن علی. عيون أخبار الرضا عليه السلام. تهران: نشر جهان، 1378.
- خوئی، أبوالقاسم. موسوعة الإمام الخوئي. 50 ج. قم: مؤسسة إحياء آثار الامام الخوئي، 1418.
[1]- محمد بن علی ابن بابويه، عيون أخبار الرضا عليه السلام (تهران: نشر جهان، 1378)، ج 2، 46، ح 168.
[2]- نساء: 29.
[3]- أبوالقاسم خوئی، موسوعة الإمام الخوئي (قم: مؤسسة إحياء آثار الامام الخوئي، 1418)، ج 7، 332.
[4]- محمد بن زين الدين ابن أبي جمهور، عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية (قم: دار سيد الشهداء للنشر، 1405)، ج 1، 196.
[5]- آل عمران: 130.
[6]- نزاع در وجوب شرعی مقدمه است و الا وجوب عقلی آن مسلم است.
نظری ثبت نشده است .