درس بعد

آیات معاد

درس قبل

آیات معاد

درس بعد

درس قبل

موضوع: آیات معاد 1


تاریخ جلسه : ۱۳۸۹/۱۲/۱۸


شماره جلسه : ۸

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • بررسی باب چهارم از جلد ششم کتاب بحار الانوار پیرامون آیات مدح حب لقای الهی و ذم فرار از موت- بررسی آیه 94 و 95 سوره بقره و مباحثی پیرامون آن- بررسی دعاوی یهود و پاسخ خداوند به ایشان-بررسی دو نکته دیگر در آیه- بیان نظر فخر رازی و مناقشه در آن- بررسی آیه 96 سوره مبارکه بقره و بیان نکات آن- بیان نظرات مختا

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين

یادآوری دعاوی یهود در آیه 94 و 95 سوره مبارکه بقره و امر صریح خداوند در مورد تمنای موت به آنها؛ از آیه رجحان تمنای موت استفاده می شود

در اين آيه‌ي شريفه نكاتي را تا به حال بيان كرديم و اين بحث كه آيا از آيه استفاده مي‌شود كه تمنّي موت في حدّ نفسه رجحان دارد يا خير؟ اين را اشاره كرديم كه ما باشيم و اين آيه‌ِ شريفه از آن رجحان تمنّي موت را استفاده مي‌كنيم

بررسی دو نکته دیگر پیرامون آیه نود و چهار و نود و پنج سوره مبارکه بقره

چند نكته‌ي ديگر در اين آيه باقي مانده.

نکته اول، نظر مختار: به نظر می رسد مخاطبین این آیه، یهودیان زمان پیامبر هستند نه یهودیان زمانهای بعد؛ زیرا خداوند در این آیه می خواهد پیامبر را بر سایر یهودیان غلبه دهد، لذا آیه مختص به آن زمان است.

«نکته اول»: اين است كه آيا اين مطلب مربوط به يهودي‌هاي موجود در زمان پيامبر اكرم (ص) است، اين آيه كه مي‌فرمايد: «قُلْ إِنْ كَانَتْ لَكُمْ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خَالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوْا الْمَوْتَ إِنْ كُنتُمْ صَادِقِينَ، اوَلَنْ يَتَمَنَّوْهُ أَبَداً بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ» آيا اين آيه مربوط به خصوص همان زمان و يهودي‌هاي آن زمان است، يا اينكه نه! اين مربوط به همه‌ي يهودي‌ها است «الي يوم القيامة»؟. يعني يهود اين چنين است كه به خاطر همان آيات گذشته و آن حسّ برتري طلبي كه دارند اينها دار آخرت را خاصّ براي خودشان مي‌دانند و هيچ گاه تمنّي موت ندارند؛

و اين بحث اگر در اين آيه روشن شود آن آيه‌ي بعدي كه مي‌فرمايد «وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَيَاةٍ» هم تا حدّي مرتبط به اين نكته‌اي است كه بايد در اين آيه‌ي شريفه روشن كنيم كه آيا اين خطاب مخصوص همان‌ها بوده و بگوئيم خداي تبارك و تعالي همانطوري كه پيامبر اكرم(ص) با نصاراي نجران مباهله كرد و اين مباهله هم به همان زمان اختصاص داشت، ‌البته روي قول بعضي؛ اين هم يك احتجاجي از ناحيه‌ي پيامبر نسبت به يهود همان زمان بوده و براي اين بوده و براي اين بوده كه باز تفوّق پيامبر و حقّانيت پيامبر اكرم بر يهود آن زمان و علماي يهود آن زمان روشن شود.

بالأخره آيه در مقام اين است كه يك خبر غيبي را دارد مي‌دهد، خبر غيبي اين است كه اينها تمنّي هرگز تمنی موت نمي‌كنند و آيه در مقام توبيخ اينها يا در مقام اين است كه يهود را مغلوب كند و اينطور نيست كه يك نكته‌ي تكلّمي باشد بين پيامبر و يهودي، اما به دنبال غايت نباشد! بلکه در اينجا يك غايتي وجود دارد. غايت از اين صحبت اين است كه يهود مغلوب شوند و چون غايت مغلوب شدنِ يهود است و نیز پيروزي و تفوّق پيامبر است؛ پس روي اين ملاك بگوئيم آيه مخصوص به همان زمان بوده. «قُلْ إِنْ كَانَتْ لَكُمْ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خَالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ» و اين مخاطب همان يهود و علماي يهود آن زمان بوده و «فَتَمَنَّوْا الْمَوْتَ» مربوط به آنها بوده «وَلَنْ يَتَمَنَّوْهُ أَبَداً» مربوط به آنها بوده. اما بعد از زمان پيامبر براي اين مسئله مجال ومعنايي نيست. يعني ما، بعد از زمان پيامبر نمي‌توانيم به يهود بگوئيم «إِنْ كَانَتْ لَكُمْ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خَالِصَةً ... فَتَمَنَّوْا الْمَوْتَ»و شما هم تمنّي موت نمي‌كنيد، اگر هم تمني موت كنيد از دنيا مي‌رويد، چون قبلاً رواياتي را كه در مورد اين آيه خوانديم، حالا ما خودمان گفتيم اصلاً از خود آيه اين نكته استفاده مي‌شود كه قاعدتاً آقايان به اين نكته‌ي ظريف توجه فرموديد، ما گفتيم از خود آيه استفاده مي‌شود، چون اگر تمنّي موت بشود و نميرند اينجا اين كلام ارزشي ندارد و اين محاجه اثري ندارد، و اثرش در اين است كه تمنّي كنند و ملحق به دار آخرت هم بشوند، تمنّي‌اي كه در اينجا مورد امر واقع شده يعني تمني‌اي كه پشت سرش موت هم واقع شود.

به نظر مي‌رسد اين چنين است، یعنی به نظر مي‌رسد كه آيه‌ي شريفه مربوط به همان زمان است، و مخاطبش همان يهود است، آنها اگر تمنّي مي‌كردند، مي‌مُردند و ديگر براي بعد از آن زمان اين آيه شامل نمي‌شو.

موید نظر مختار: جریان ادعای یک یهودی بعد از حیات مبارک پیامبر و برخورد ابن عمر با او

و لذا در بعضي از نقل‌هاي تاريخي هم نقل شده كه يكي از يهودي‌ها آمد پيش فرزند عمر و به او گفت در كتاب شما اين آيه وجود دارد، و در قرآن شما اين آيه است «قُلْ إِنْ كَانَتْ لَكُمْ الدَّارُ الْآخِرَةُ» حالا من الآن تمنّي موت مي‌كنم در حالي كه نمي‌ميرم!

در اين نقل تاريخي دارد كه اين ابن عمر خيلي عصباني شد، رفت داخل منزل خودش شمشيرش را آورد كه او را به قتل برساند ولی او فرار كرد و رفت! بعد ابن عمر اين جمله را گفت: «أما والله لو أدركته لضربت عنقه، توهّم هذا الكلب اللعين الجاهل» اين عبارت را آلوسی در روح المعاني کرده، «أنّ هذا لكل يهوديٍ» اين كلب جاهل لعين فكر كرده كه اين آيه مربوط به هر يهودي است «أو لليهود في كلّ وقتٍ لا إنّما هو لأولئك الذين كانوا يعاندون و يجهدون نبوة النبي بعد عن عرفو» بعد از اينكه مي‌دانستند كه اين پيامبر همان پيامبري است كه در تورات و ... به او وعده داده شده اما انكار و مخالفت كردند. حالا اين نقل تاريخي هم مؤيّد همين عرض ماست،

قرائن تائید کننده نظر مختار: 1. این آیه در مقام غلبه پیامبر بر یهود و یکی از راه های غلبه ایشان بر یهود است 2. آیاتی که مصدر به «قل» هستند واجد خصوصیتی نسبت به زمان خود پیامبر هستند و اصلا به بعد از زمان پیامبر معنا ندارند و بنابر نقل تاریخ، هیچ یهودی چنین تمنی ای نکرده است.

ولي با قطع نظر از اين نقل تاريخي چند قرينه وجود دارد؟

  «قرینه اول»: يك قرينه‌اش همين است كه خداي تبارك و تعالي در مقام این است كه پيامبر بر يهود غلبه كند و اين را به عنوان يكي از راه‌هاي غلبه‌ي پيامبر بر يهود قرار داده، مجرّد اين نبوده كه يهود يك ادعايي كنند، خداوند هم فقط براي ابطال ادعاي آنها اين راه را طي كرده باشد. البته گفتيم همه‌ي مفسّرين اين نكته را دارند كه در اين آيه‌ي شريفه خداي تبارك و تعالي در مقام ابطال يك ادعاي باطل اينهاست، ما يك قدم جلوتر مي‌خواهيم بيائيم و بگوئيم در مقام ابطال ادعا مسلم است اما در مقام يك نكته‌ي بالاتر يك اعجازي از پيامبر، غلبه كردن پيامبر بر اينها، يك اخبار غيبي كه اين اخبار غيبي فقط از ناحيه‌ي خداوند امكان دارد.

و می فرماید: «وَلَنْ يَتَمَنَّوْهُ أَبَداً» هرگز اينها تمنّي موت نمي‌كنند! چون مربوط به پيامبر و غلبه كردن پيامبر است، آيه مربوط به همان زمان است «وَلَنْ يَتَمَنَّوْهُ أَبَداً» يعني اين يهودي‌ها تا مادامي كه زندگي مي‌كنند تمنّي موت نمي‌كنند! آيه بعد از زمان پيامبر را شامل نمي‌شود. اينجا غير از اينكه اين نكته را عرض كرديم كه چون آيه در مقام اين جهت است كه مي‌خواهد پيامبر را بر ساير يهودي‌ها غلبه بدهد، لذا اين آيه مختص به آن زمان است،

  «قرینه دوم»: يك نكته‌ي ديگر هم به عنوان مؤيد مي‌آوريم، اما اين نكته بايد يك مقداري دنبال شود و آن این است: ممكن است بگوئيم آياتي كه مصدر به «قُلْ» است مثل «قُلْ إِنْ كَانَتْ لَكُمْ الدَّارُ الْآخِرَةُ» اينها يك خصوصيتي نسبت به خود پيامبر اكرم(ص) هم دارد، نه اينكه بخواهيم بگوئيم هر آيه‌اي كه اولش «قُلْ» دارد مربوط به پيامبر است و در بعد از زمان پيامبر اصلاً معنا ندارد! نه. ولي مي‌خواهيم بگوئيم خودِ گفتنِ پيامبر در خود اين قضيه‌ خصوصيّتي دارد و لااقل در اين آيه قرينه‌ي خوب و روشني وجود دارد، راه براي غلبه كردن را خدا دارد به اين پيامبر يادد مي‌دهد و مي‌گويد رسول ما به اينها بگو اين حرف را شما مي‌زنيد، خُوب اگر راست مي‌گوئيد تمنّي موت كنيد و خبر غيبي هم به اينها بده كه اينها «لَنْ يَتَمَنَّوْهُ أَبَداً» و در آن جلسه عرض كردم حتي در تاريخ نداريم كه در زمان پيامبر يك نفر از يهودي‌ها تمنّي موت كرده باشد، اگر بود نقل مي‌شد، هيچ تاريخ و هيچ نقلي چنين مطلبي را ذكر نكرده. پس اين يك نكته‌ي مهم در مورد آيه‌ي شريفه.

نکته دوم: خداوند در این آیه عدم تمنای موت توسط یهودیان را با «وَلَنْ يَتَمَنَّوْهُ أَبَداً» مطرح فرموده اما در سوره جمعه با  «وَلَا يَتَمَنَّوْنَهُ أَبَداً» مطرح کردند

نكته‌ي ديگر اين است كه در اين آيه‌ي شريفه خداوند خبر غيبي را به عنوان «وَلَنْ يَتَمَنَّوْهُ أَبَداً» مطرح فرموده،‌ اما در سوره‌ي جمعه دارد «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ هَادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِيَاءُ للَّهِِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوْا الْمَوْتَ إِنْ كُنتُمْ صَادِقِينَ وَلَا يَتَمَنَّوْنَهُ أَبَداً» اينجا در اين سوره‌ي بقره با «لنِ» نافيه آمده كه براي نفي ابد هم هست. در آنجا با «ل»ي نافيه آمده. آيا مي‌شود گفت فرقي وجود دارد كه اين چنين ذكر شده؟

فخر رازی: علت اختلاف تعبیر، اختلاف در ادعایی است که در هر دو آیه وجود دارد چه اینکه ادعای در ما نحن فیه اعظم از دومی است لذا با نفی شدید آمده است!

اين نكته را در تفسير فخر رازي من ديدم؛ فخر رازي مي‌گويد علّت اختلاف اين دو تعبير اختلاف دو ادّعايي است كه در اين دو تا آيه وجود دارد، چه اینکه:

  در ما نحن فيه در اين سوره‌ي مباركه بقره « قُلْ إِنْ كَانَتْ لَكُمْ الدَّارُ الْآخِرَةُ» ادعا مي‌آيد روي «دار الآخرة»، كه مراد جنت است يا نعيم كه محتملاتش را عرض كرديم.

  اما در اين آيه‌ي سوره‌ي مباركه جمعه «إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِيَاءُ للَّهِِ مِنْ دُونِ النَّاسِ» بحث از دار آخرت نيست، بحث از اين است كه اگر شما گمان مي‌كنيد محبوب‌ترين مردم در نزد خدا شما هستيد، شما اولياء خدا و محبوب خدا هستيد و بقيه‌ي مردم نيستند، پس «فَتَمَنَّوْا الْمَوْتَ» اگر شما محبوب خدا هستيد و خدا حبّ شديد به شما دارد، تمنّي كنيد موت را تا پيش خدا برويد،‌ منتقل به عالم ديگر بشود.

فخر رازي مي‌گويد:

ادعاي در سوره‌ي بقره كه اينها مي‌گويند دار آخرت مال ماست، اين ادعا اعظم از اين ادعاي در سوره‌ي جمعه است، در سوره‌ي جمعه مي‌گويند «نحن أَوْلِيَاءُ للَّهِِ مِنْ دُونِ النَّاسِ» و نمي‌گويند دار آخرت مال ماست، بلکه مي‌گويند ما اولياء خدا هستيم، و بقيه‌ي مردم اولیای خدا نيستند. البته اين لازمه‌اش اين است كه پس دار آخرت هم مال ما باشد ولي اینها فعلاً الآن راجع به دار آخرت حرفي نزدند

فخر رازي مي‌گويد:

آن ادعايي كه در سوره بقره است كه دار آخرت خاصّ براي ماست، اعظم و بزرگتر از اين ادعايي است كه در سوره‌ي جمعه دارند كه ما اولياء خدا هستيم؟! و چون آن اعظم در دعواست، لذا خداوند با يك نفي شديد مطرح فرموده «وَلَنْ يَتَمَنَّوْهُ أَبَداً» یعنی با «لن» نافيه كه نفي‌اش شديدتر از «ل»ي نافيه است ذكر كرده. چون اين ادعاي در سوره‌ي جمعه اضعف از او است با «ل» ذكر كرده «وَلَا يَتَمَنَّوْنَهُ أَبَداً» اين كلامي است كه فخر رازي در تفسيرش آورده.

خلاصه اینکه:

    اولاً: این تعابیر نسبت به یهودیان هر دو مخصوص زمان پیامبر است به موید جریانی که از فرزند عمر نقل کردیم.

  ثانیاً: بالاخره در اینکه نفی «لن» از «ل» شدید تر است مسلم است مثلا یک وقتی شما می گویید «لا یاتی» و یک وقتی می گویید «لن یات» لذا این نفیاش  شدید تر از «ل» است حالا نفی ابد هم نباشد اما شدت نفی اش از «ل»ی نافیه بیشتر است

  ثالثاً: در این آیه، خدا وند هم می خواهد ادعای آنها را باطل کند و هم یک معجزه ای از پیامبر علیه آنها اقامه شود که عرض کردم این دومی مهمتر است و الا شاید یهود ادعایهای دیگری هم داشته باشند که خدا نیازی نمی بیند که با آنها برخورد کند و اینجا می خواهد از این ادعای اینها جواب بدهد و خوب بالاخره مناسبتی هم وجود دارد چه اینکه خدای متعال مي‌فرمايد اگر دار آخرت براي شماست پس موت را تمنّي كنيد، پس مناسبت بين شرط و جزا كاملاً موجود است. یعنی يك توقّع خيلي عادي و طبيعي است؛ یعنی اگر آنجا مال شماست، پس شما هم زودتر از اين عالم برويد و از مشكلاتش رها شويد و تمنّي موت كنيد، ولي فقط در مقام ابطال ادعاي آنها نيست. خداي تبارك و تعالي مي‌خواهد يك اعجازي از ناحيه‌ي پيامبر نسبت به آنها هم واقع شود، يعني اين جزء معجزات پيامبر است كه پيامبر فرمود تمنّي موت نكيد و بعد هم فرمود «وَلَنْ يَتَمَنَّوْنَهُ أَبَداً» هيچ يك از اينها نيامد تمنّي موت كند و خوانديم كه پيامبر فرمود: اگر حتي يك نفر يا همه‌شان تمنّي موت مي‌كردند «ما بقي علي وجه الأرض يهوديٌ».

  رابعاً: در اینجا پيامبر اخبار غیبی می دهد و این نقل به عنوان اعجاز است و اخبار غیبی چند نوع است یک نوع اخبار غیبی است که می گوییم در آینده فلان حادثه واقع می شود این اخبار غیبی است ولی معجزه نیست اما در جایی که همه قرائن برای مخالفت با پیامبر وجود دارد و به خود یهود خدا فرموده تمنی موت کنید و ما هم که در اصول خوانده ایم امر در جایی است که متعلقش برای مکلف مقدور باشد پس مقدور یهود بود که تمنی موت بکنند و آنها هم دواعی فراوان برای از بین بردن پیامبر داشتند خوب می گفتند ما تمنی موت می کنیم و پیامبر فرمود شما هرگز تمنی موت نمی کنید و این خبر غیبی است که مقرون به اعجاز است یعنی یک اعجاز از پیامبر نسبت به آنها داده شد که آنها اگر اینها تمنی موت می کردند کذب پیامبر لازم می آمد براي اينكه از آن لحظه تا آخر عمر پيامبر يك نفر تمّني نكرد، لذا اين هم خودش يك نوع اعجازي است. يعني منافات ندارد كه يك خبر خبرِ غيبي باشد و اعجاز هم باشد، يعني خبر غيبي بر دو قسم است؛

o       يك وقت مي‌گوئيم فلان زلزله در 50 سال ديگر واقع مي‌شود، اين خبر غيبي است، و اين به مُخبر هيچ ارتباطي ندارد،

o    اما اگر يك خبر غيبي به مُخبر ارتباط داشت مثلا من ـ از باب تشبيه عرض مي‌كنم برای اینکه یک مقدار تقریب به ذهن شود ـ اگر به شما گفتم تا آخر قدرت جواب دادن به اين سؤال من را نداري! دارم از حالا مي‌گويم تا آخر عمرتان، خوب مشخص است اين يك نوع اعجاز است، كرامتي است در مورد افراد معمولي، و در مورد پيامبر اين عنوان اعجاز را دارد.

خلاصه اخبار غيبي دو نوع است، يك اخبار غيبي كه عنوان اعجاز دارد، يك اخبار غيبي كه عنوان اعجاز ندارد.

    خامساً: نکته اینکه هر جا که مربوط به اثبات نبوت داشته باشد دلالت بر اعجاز دارد و اینجا هم همین طور است.

  سادساً: الان هم یهودی ها خودشان را نژاد برتر می دانند ولی این آیه مر بوط به حالا نیست و ما بدون کلام ابن عمر گفتیم که ما باشیم و قرائن موجود در آیه می گوییم این آیه مربوط به خود پیامبر و یهود آن زمان است عمده این است که کسانی که در آن زمان بودند از جمله ابن عمر خودشان از آیه همین را فهمیده بودند که این آیه فقط مربوط به زمان پیامبر بوده و لذا گفته «لا إنما هو لأولئك الذين كانوا يعاندون و يجهدون نبوة النبي» ما آنهايي كه در زمان پيامبر بودند و انكار مي‌كردند.

  سابعاً: ما در آیه بعد می رسیم به «وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ» و باید ببینیم که آیا این آیه همه یهود را می گیرد یا فقط همان یهودیان را می گوید و می خواهیم به آن برسیم و این نکته مقدمه ای است برای آیه بعد.

مناقشه بر نظر فخر رازی و بیان نظر مختار: اگر یهود واقعا دو دعوا داشتند کلام فخر رازی درست بود اما یهود یک ادعا دارند که تعابیر مختلف و با شدت و ضعف بیان شده است و این دو تعبیر فقط در شدت و ضعف با یکدیگر فرق دارند

این مطلب فخر رازی که يك دقت بسيار خوبي است كه ايشان كرده كه ما بگوئيم دو تا دعواست و نفي در آن با نفي در اين فرق دارد؛ ولي واقع مسئله اين است كه يهود دو تا دعوا نداشتند، اگر واقعاً دو تا دعوا داشتند اين كلام فخر رازي درست بود، اينها اصلاً از اين مدّعايشان كه مي‌گفتند ما يك قوم برتر هستيم و ما «ابناء الله» هستيم، آن موقع ما اول اين آيه ادعاهاي يهود را خوانديم، حال آيا فخر رازي قبول مي‌كند بگويد «نحن ابناء الله» هم يك ادعاي ديگري از جانب یهود است؟ به نظر ما اينها همه يك ادعاست، اينها مي‌خواستند بگويند همه چيز مربوط به ماست. یعنی خدا و آخرت و قيامت و بهشت و مربوط به ماست، بقيه هيچ اند!

بنابراين اشكالي كه ما بر فخر رازي داريم این است كه واقعاً دو تا ادعا در اينجا نبوده بلکه يك ادعاست؛ اين يك ادعا گاهي اوقات با «نحن ابناء الله» بيان شده، گاهي اوقات با اينكه دار آخرت مال ماست بيان شده، گاهي اوقات «نحن اولياء لله من دون الناس» بيان شده و يا با تعابير ديگري در آيات ديگر هم آمده. دو تا ادعاي جدا نيست كه خدا بخواهد دو جور به اينها جواب بدهد و بايد اينطور بگوئيم كه اين يك ادعاست. حالا اينكه در آنجا ب «ل» آمده با اينكه در اينجا با «لن» آمده. معلوم مي‌شود كه اينجا خداوند شديدتر دارد با اين ادعا برخورد مي‌كند،

پس چه منافاتي دارد كه يك جايي اگر يك ادعايي باشد خداي تبارك و تعالي در قرآن در يك جا به يك نحوي برخورد كند و در جاي ديگر شديدتر برخورد كند، اين مگر اشكالي دارد؟ ‌شايد نظايری هم برايش باشد. حالا باز اين را هم دقت كنيد ببينيد كه آيا اين كلام فخر رازي قابل قبول هست يا نه؟‌ به هر حال تقريباً بحث اين آيه تمام مي‌شود.

بررسی نکاتی در آیه نود و شش؛ 1. بررسی مرجع ضمیر «هم» در «لَتَجِدَنَّهُمْ» 2. بررسی علت اضافه افعل تفضیل یعنی «أَحْرَصَ النَّاس» 3. آیا یهودیان غیر از مشرکین اند؟

 آيه‌ي ديگر «وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَيَاةٍ وَمِنْ الَّذِينَ أَشْرَكُوا يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَمَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنْ الْعَذَابِ أَنْ يُعَمَّرَ وَاللَّهُ بَصِيرٌ بِمَا يَعْمَلُونَ» فقط من بعضي از نكات را عرض كنم رويش دقت كنيد؛

    «نکته اول»: يك نكته اين است كه دارد «ولتجدنهم» این ضمیر «هُم» به چه كسي برمي‌گردد؟

  «نکته دوم»: اينجا افعل تفضيل یعنی«أَحْرَصَ» چرا به «النَّاسِ» اضافه شده؟ آيا نكته‌اي در اضافه وجود دارد؟ زیرا هميشه در افعل تفضیل مي‌گويند «هذا أحسن من هذ»،اما اينجا در جمله اول كلمه‌ي «من» آورده نشده اما بعد در جمله دومي «ومن الذين أشركو» کلمه «من» آورده شده که باید تحقیق شود.

  «نکته سوم»: و نكته‌ي مهم اين است كه ما بر حسب آياتي در قرآن يهود را مي‌گوئيم جزء مشركين هستند «قَالَتْ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ» اين آيه‌ي روشني است بر شرك اينها و من اينجا مي‌گويد «ومن الذين أشركو» یعنی تقريباً‌ يك مقداري يهود را از مشركين جدا كرده، اينها نكاتي است كه در آيه‌ي بعد ان شاء الله هفته آينده عرض مي‌كنيم.

...نجایی که کلام مرحوم نائینی در فرق بین اباحه و

 

وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَوَ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُه‌‌

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .