موضوع: آیات معاد 1
تاریخ جلسه : ۱۳۹۰/۹/۲۲
شماره جلسه : ۴۳
-
عرض كرديم در مورد بحث برزخ ما نميتوانيم فقط به دليل عقلي رجوع كنيم براي اينكه دليل عقلي را همانطوري كه در جلسه گذشته بيان كرديم عاجز از اين نوع برزخي كه در قرآن كريم و در روايات بيان ميكند هست،
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
عرض كرديم در مورد بحث برزخ ما نميتوانيم فقط به دليل عقلي رجوع كنيم براي اينكه دليل عقلي را همانطوري كه در جلسه گذشته بيان كرديم عاجز از اين نوع برزخي كه در قرآن كريم و در روايات بيان ميكند هست، عقل اجمالاً اصل وجود عالم مثال را ممكن است كه درك كند اما برزخ يك عالم مثال خاصّي است، يك خصوصياتي در آن وجود دارد. بنابراين آنچه كه در قرآن كريم يا در روايات در مورد برزخ وارد شده اينها به نظر ميرسد كه قابل درك عقلي نيست و ما بايد به بركت قرآن و روايات اينها را استفاده كنيم. در مورد برزخ اين معناي لغويِ برزخ را هم بيان كنيم؛ برزخ در لغت به معناي حائل ميان دو شيء است، اگر يك چيزي فاصل و حائل ميان دو شيء باشد در لغت ميگويند برزخ، اين آيه شريفهاي كه «بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَا يَبْغِيَانِ» بين درياي آبشيرين و آب شور برزخي است كه هيچ كدام تجاوز به يكديگر نميكنند، هيچ كدام داخل در ديگري نميشوند. برزخ به آن حائل ميگويند، حائل ميان دو شيء را ميگويند. اولين آيهاي كه ما ميخواهيم بخوانيم و تصريح به آن دارد آيات 99 و 100 از سوره مباركه مومنون است؛
«حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمْ الْمَوْتُ قَالَ
رَبِّ ارْجِعُونِي، لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحاً فِيمَا تَرَكْتُ كَلاَّ إِنَّهَا
كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَ»
اين قسمت آيه را ما قبلاً مورد بحث قرار داديم، و بعد ميفرمايد «وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمِ
يُبْعَثُونَ»
از وراء اينها برزخ است تا روزي كه اينها مبعوث ميشوند. كلمه «وراء» در لغت عرب از
الفاظ ازداد است، يعني وراء هم به پشت اطلاق ميشود و هم به جلو اطلاق ميشود، در
قضيه حضرت خضر و حضرت موسي و آن قضيه كشتي، قرآن ميفرمايد «كَانَ
وَرَاءَهُمْ مَلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْباً»
وقتي حضرت خضر آن كشتي را سوراخ كرد و موسي علي نبينا و آله و عليه السلام اعتراض
كرد، خداي تبارك و تعالي ميفرمايد «كَانَ وَرَاءَهُمْ مَلِكٌ»
جلوي آنها يك پادشاهي بود كه هر كشتياي را غصب ميكرد، كلمهي وراء هم به معناي
پشت ميآيد و هم به معناي جلو ميآيد و در اين آيه شريفه كه ميفرمايد وَمِنْ وَرَائِهِمْ،
يعني «ومن بين أيديهم» برزخٌ يك عالمي است به نام عالم برزخ «إلي يوم يبعثون». ديدم
در بعضي از ترجمهها همين كلمه وراء را به معناي پشت معنا كردند، بعد هم نتوانستند
توجيه كنند! اين روشن است كه «وراء» از الفاظ ازداد است و وقتي از الفاظ ازداد شد
به معناي أمام است يعني جلوي آنها.
حالا كلمهي
برزخ در اين آيه شريفه ظهور خيلي روشني دارد؛ يعني شايد صريحترين آيه در قرآن كريم
براي وجود عالم برزخ همين آيه شريفه است كه انسان يك حيات ديگري دارد، همان طوري كه
در اين دنيا يك حياتي داشته، در يك عالم ديگري ميرود، آنجا هم حيات دارد، بعد هم
يك عالم سوّمي است كه آنجا هم حيات دارد كه اسم اين عالم وسط را ميگويئم حيات
برزخي؛ آيه ظهور روشني در همين معنا دارد، اما در اين آيه دو تا احتمال ديگر هم
بعضيها دادند، يك احتمال اينكه اين كلمه برزخ يعني «حاجزٌ بين الموت و البعث في
القيامة من القبور» و من ورائهم برزخٌ يعني مانعٌ، يك مانعي هست بين موت اينها
و زماني كه در قيامت مبعوث ميشوند، اين احتمال را بعضيها دادند و باز احتمال
ديگري كه داده شده این است كه «حاجزٌ بينهم و بين الرجوع إلي الدني» قبلاً ما
اين آيه را مفصل بحث كرديم؛ اين كافر ميگويد من را برگردانيد به دنيا يك عمل صالح
انجام بدهم، خدا ميفرمايد «كَلاَّ
إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمِ
يُبْعَثُونَ»
يعني براي اينها مانعي به وجود آمد و بين اينها و دنيا يك حاجزي اتفاق افتاد، يك
مانعي وجود دارد كه اينها نميتوانند بروند به دنيا، بعضيها هم آمدند اينطور معنا
كردند، هر دو تا معنا باطل است. ما بخواهيم بگوئيم حاجزٌ بين الموت و البعث، يك
حاجزي بين موت و بعث است، يعني خداي تبارك و تعالي ميخواهد بفرمايد الآن موت
اتفاق ميافتد، مرحلهي بعد هم بعث در قيامت است، يك مانعي بين اين دو تاست كه اين
مانع كه برطرف شود آن بعث محقّق ميشود، اين خلاف ظاهر آيه است.
همين كه ميگويد «ومن ورائهم برزخٌ» چرا ميگويد «من ورائهم» يعني اين برزخ در وراي اينهاست و اينها آن برزخ را ميبينند! وقتي كه ما ميگوئيم جلوي روي شما اين است يعني شما هم به آن علم و آگاهي داريد و وارد آن ميشويد، ميگوئيم در جلوي روي شما آب هست، اين راهي كه ميرويد «من ورائكم بحر» يعني اگر اين راه را ادامه بدهيد به آن دريا وارد ميشويد، نميگويد من الموت إلي القيامة برزخٌ، بلكه ميگويد من ورائهم، اين من ورائهم يعني شما وارد اين عالم ميشويد، همان طوري كه الآن در اين دنيا هستيد، آنجا هم وراي شماست، وراء هم عرض كرديم كه به معناي جلوي رو است. همچنين اين معناي دومي كه شده؛ بگوئيم يك مانعي است بين موت و دنيا و ديگر اينها به دنيا برنميگردند، اينكه قبلاً فرموده بود كه ديگر از برگشت به دنيا خبري نيست، قرآن ميخواهد بفرمايد نه تنها برگشت به دنيا خبري نيست بلكه وارد يك عالم ديگري شدي. چرا اين «ومن ورائهم برزخٌ إلي يوم يبعثون» در اينجا ذكر ميشود؟ آيا خدا ميخواهد بفرمايد حالا يك عالم ديگري هم به نام برزخ داريم يا نه؟ اينها گفتند موقع موت «حتّي إذا جاء أحدهم الموت» كه ما روي كلمه «جاء أحدهم الموت» مفصل بحث كرديم؛ اينها ميگويند ما را به دنيا برگردانيد يك عمل صالح انجام بدهيم و دوباره موت را سراغ ما بياوريد! جواب ميآيد «كلا» هرگز! «إنّها كلمةٌ هو قائله» كه توضيحش را داديم.
سؤال این است كه دنبالهي اينكه ميفرمايد «ومن ورائهم برزخٌ إلي يوم يبعثون» چه نسبتي با قبل دارد و چه تناسبي با قبل دارد؟ آيا فقط ذيل آيه ميخواهد بفرمايد يك عالمي داريم به نام برزخ يا نه ميخواهد بفرمايد اصلاً مسيري كه خداي تبارك و تعالي براي اين انسان مقرّر كرده دنياست، بعد برزخ است، بعد هم قيامت است، اين مسير قابل تغيير نيست، اين يك مسير تكويني است كه خداي تبارك و تعالي قرار داده، همان طوري كه انسان كه از عالم رحم به عالم دنيا ميآيد امكان ندارد من را به عالم رحم برگردانيد! در همين مسير تكويني كه خدا براي بشر قرار داده ميفرمايند مسير و خانه ديگر شما برزخ است، در رحم حيات بوده، در دنيا هم حيات است، در اين منزل سوم هم حيات است، در منزل چهارم هم قيامت است حيات هست، در همه اينها حيات وجود دارد و لذا از آن به حيات برزخي تعبير ميكنيم.
پس ببينيد اين برزخٌ در اينجا، اساساً نبايد برويم سراغ معناي لغوياش كه يعني حاجز بين الشيئين، آن وقت بگوئيم بين الشيئين يعني بين الموت و القيامة يا بگوئيم بين الموت و الدنيا، اينها نيست! برزخ يك مكان و عالمي است، حالا چرا به آن عالم ميگويند برزخ؟ بيتناسب به معناي لغوياش نيست، اما در اينجا كلمه برزخ مثل يك عَلَمي است براي منزل سوم انسان و او را بايد مدّ نظر قرار بدهيم، آنچه كه من ميخواهم از اين آيه استفاده كنم اين نكته لطيف است كه ما نيائيم متوقف بر معناي لغوي برزخ شويم! نه، برزخ اسمي براي عالم سومي است كه انسان در آن قرار ميگيرد، واقعش هم برزخ بين دنيا و آخرت ميشود، اما اين نكته كه بايد در آنجا هم در مسير زندگيِ بشر يك حياتي باشد، يعني خودِ همين آيه دلالت بر حيات برزخي هم دارد، هم اصل برزخ را ما ميفهميم، هم ورود انسان به اين برزخ را، هم من ورائهم يعني شما هم توجه و آگاهي پيدا ميكنيد كه وارد در برزخ شديد، در برزخ كه وارد ميشويد در روايات وارد شده كه يك قالب مثالي خداي تبارك و تعالي براي اين انسان مؤمن هم قرار ميدهد، اين روح در همان قالب قرار ميگيرد، حتي در بعضي از روايات دارد «يأكله و يشرب»، بعد قيامت كه ميخواهد تشكيل شود دو مرتبه قالب مثالي كنار ميرود و همين بدن جسماني را خداي تبارك و تعالي محقّق ميكند و روح را در همان قرار ميدهد، اين اولين آيهاي بود كه ملاحظه فرموديد.
عمده مطلب اين بود كه كلمه «وراء» از الفاظ ازداد است و به معناي پشت نيست بلكه به معناي جلو است، گفتم بعضي از ترجمههاي مهم را ديدم كه وراء را به معناي پشت گرفتهاند، يعني چه از پشت سر اينها برزخ است؟ وراء به معناي أمام است، اين يك نكته.
نكتهي دوم به خودِ لفظ برزخ از ديد معناي لغوي نبايد نگاه كنيم، يعني خدا خانهي سوم بشر را ذكر ميكند، خانه اول رحم، خانه دوم دنيا؛ شما چطور وقتي به «إِنَّمَا الحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ» ميرسيد دنيا را به معناي لغوياش معني نميكنيد بلكه ميگويد دنيا يعني همين حيات دنيا، البته چرا به اين عالم ميگويند دنيا؟ ميگوئيد براي اينكه پست است، از ماده پست ميآيد. ولي وقتي ميگوئيد «إِنَّمَا الحَيَاةُ الدُّنْيَ» يعني همين خانه دنيا، برزخ هم يعني حيات برزخ و همان خانه برزخي كه انسان در آن وارد ميشود، اين راجع به اين آيه شريفه.
ما از اين آيه
استفاده ميكنيم همه برزخ دارند، چون يك بحثي است ـ كه بعداً ذكر ميكنيم ـ بعضي
ميگويند مؤمنين خالص برزخ دارند، كفار خالص هم برزخ دارند، برزخ مؤمنين خالص روضةٌ
من رياض الجنة است و كفار هم حفرٌ من حفر النيران است. اين نكته را در پرانتز عرض
كنم كه برزخ از حين موت شروع ميشود، نه از زماني كه اين آدم را دفن كنند، از زماني
كه انسان قبض روح ميشود برزخ او هم شروع ميشود؛ يك روايتي هست امام صادق(ع)
فرمود «أتخوّف عليكم في البرزخ» من براي برزخ شما ميترسم! راوي سوال كرد «يابن
رسول الله ما البرزخ؟» فرمود «القبر منذ حين موته إلي يوم القيامة» از
زمان موت؛ يعني برزخ انسان از وقتي است كه انساني بميرد در دريا بيفتد، بسوزد، تا
يك سال كسي از مُردن او خبردار نشود، برزخ او شروع شده، حالا اين اسلام است كه
ميگويد اين انسان مسلمان احترام دارد، براي احترام بايد جسدش دفن شود، يك آداب و
وظايفي را معيّن فرموده، ولي اينطور نيست كه بگوئيم اين را تا در قبر نگذارند فشار
قبر ندارد!! فشار قبر همان فشار برزخ است، اين همان آني كه مُرد برزخش شروع ميشود،
چه در قبر بگذارند و چه نگذارند!
نكته: ما باشيم و اين آيه، استفاده ميكنيم همه برزخ دارند؛ «ومن ورائهم برزخٌ إلي يوم يبعثون» در مقابل اينكه بعضيها گفتهاند برخي كه نه مؤمن خالصاند و نه كافر خالص، اينها به برهوت ميروند و كالمعدوم هستند تا به قيامت برسد، حالا آن را هم ان شاء الله بعد توضيح ميدهيم كه آيا درست است يا درست نيست؟
آيه دومي كه
دلالت بر برزخ دارد آيه 154 سوره بقره است، راجع به شهدا كه زياد هم شنيديد «وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ
اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاءٌ وَلَكِنْ لَا تَشْعُرُونَ»،
خداي تبارك و تعالي ميفرمايد افرادي كه در راه خدا كشته شدند را نگوئيد اموات
هستند بلكه احياءاند و زندهاند اما «ولكن لا تشعرون»
شما نميفهميد و درك نميكنيد. مرحوم طبرسي در كتاب مجمع البيان راجع به اينكه اين
شهداء أحياء و زنده اند ميفرمايند «وقيل فيه أقوالٌ» چهار قول در اينجا ذكر
كرده، قول اول «وهو الصحيح إنّهم أحياءٌ علي الحقيقة» اينها حيات حقيقي
دارند، حيات حقيقي آثار دارد مثل ديدن و شنيدن، متوجه امور شدن، اين شهدا حيات
حقيقي دارند «إنهم أحياءٌ علي الحقيقة إلي أن تقوم الساعة» تا قيامت شود.
بعد ميفرمايد اين قول كه « وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ
اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاءٌ»
ابن عباس، مجاهد و قتاده و جميع مفسرين اين را گفتند. روي قول اول نتيجه این است كه
اين آيه هم دلالت بر برزخ دارد، يعني شهيد از بين نميرود، خدا ميفرمايد به اينها
نگوييد ميّت، اينها تازه حياتشان شروع شده، اينها حيّ هستند، احياءٌ، بعد
ميفرمايد «ولكن لا تشعرون» شما هم حيات اينها را نميفهميد! شهيد آگاهي دارد هم بر
آنچه كه در آن عالم ميگذرد، كه يكي از بحثهاي خيلي جالب همين است كه افرادي كه به
عالم برزخ ميروند، ميتوانند خدمت پيامبر و ائمه برسند و هر روز بروند، مثلاً در
بعضي روايات داريم كه بعضي از مؤمنين هر روز ميتوانند بروند، بعضي از مؤمنين
هفتهاي يك بار ميتوانند بروند، بعضي از مؤمنين سالي يك بار ميروند، اينها در
روايات ما هست كه عرض كردم حالا به آن ميرسم، آن وقت شهيد وقتي ميگويد احياءٌ و
حي، يعني اينها حياتي دارند كه هر كاري بخواهند ميتوانند بكنند، يعني از خود كلمه
«احياءٌ» استفاده ميشود كه اينها يك سلطنت و تسلّط مطلقي هم بر عالم برزخ دارند،
برخلاف آن مؤمن ساده كه شايد فقط بگذارند از اولادش يك اطلاعي پيدا كند، شهداء نسبت
به اين عالم دنيا هم تسلط دارند، حيات برزخي اين اقتضا را دارد.
پس ببينيد روي قول اول كه ميگويد «احياءٌ»، و احياء ظهور در حيات حقيقي دارد نه حيات مجازي، حيات حقيقي معلوم ميشود يك عالم ديگري هم دارند، فقط بايد بگوئيم اين آيه مربوط به همه نيست بلكه مربوط به شهداست، شايد فقط شهدا حيات برزخي داشته باشند، ميگويئم آيه قبل هم كه فرمود و من ورائهم، اگر آن آيه را مربوط به كفار بگيريم، آن آيه مربوط به كفار است و اين آيه هم مربوط به شهداست، اگر كنار هم بگذاريم معنايش اين است كه همه حيات برزخي دارند، اين يك معنا.
معناي دوم ميفرمايد «إن المشركين كان يقولون إن أصحاب محمدٍ(ص) يقتلون نفسوهم في الحروق بغير بسبب» مشركين ميگفتند اصحاب پيامبر در جنگها خودشان را از بين ميبرند «ثم يموتون فيذهبون فأعلمهم الله أنّه ليس الأمر علي ما قالوه و أنّهم سيحيون يوم القيامة و يساهون» كفار ميگفتند اينها جانشان را از دست ميدهند بعد هم تمام ميشود و ميرود، خدا ميفرمايد نه! احياءٌ. احياءٌ يعني به اينها ثواب داده ميشود، اين هم يك معنا و احتمال دوم. فقط بلخي اين معنا را ذكر كرده و غير از او هم كس ديگري اين حرف را نزده، اين كه خيلي خلاف ظاهر است «لا تقولوا أمواتٌ» اينها ميگفتند اينها مُردند تمام شد، خدا ميگويد نه! يك روزي به ايشان ثواب داده ميشود.
معناي سوم معناهُ لا تقولوا هم أمواتٌ في الدين، بل هم أحياءٌ بالطاعة و الهدي، معناي سوم این استكه اينها ميگفتند در راه دين و در دين مُردند، خدا ميفرمايد لا تقولو اينها در دين مُردند، «بل هم أحياءٌ بالطاعة و الهدي و مثله كان فأحييناه فجعل الضلال موتاً و الهداية حياةً» خدا ميفرمايد اينها چون هادي و هدايت شدند پس زندهاند، آنكه گمراه است مُرده است، اما اينها زندهاند، يعني كلمهي حيات را كنايه از هدايت قرار بدهيد، الحياة هي الهداية، كما اينكه الضلال هو الموت، لا تقولوا لمن يقتل في سبيل الله امواتٌ يعني اينها گمراه شدند، بل أحياءٌ، اينها هدايت شده بودند، اينها كار درستي كردند، اين را هم از يك نفر نقل ميكند صاحب مجمع البيان.
معناي چهارم كه اين معنا را بعضي از مفسرين روشن فكر كردند، «إنّ المراد أنّهم أحياءٌ لمن نالوا من جميع الذكر و الثناء» همين كه در عرف خودمان ميگوئيم فلاني از دنيا رفت ولي يادش زندها ست، اسمش سر زبانهاست، همه از او به خوبي ياد ميكنند كه اين حيات مجازي ميشود، «أحياءٌ» نه اينكه خودشان زندهاند بلكه نامشان زنده است، همه از اينها به خوبي ياد ميكنند، همه تعريفشان را ميكنند، آن وقت يك روايتي هم از اميرالمؤمنين هست كه حضرت فرمود «هلك خزّانٌ اموال» آنهايي كه مال جمع كردند مُردند «والعلماء باقون ما بقي الدهر أعيانهم مفقودة و آثارهم في القلوب موجودة» كه آثار علما موجود است، بعد ايشان ميفرمايد «و المعتمد هو القول الأول» آنكه ما به آن اعتماد ميكنيم قول اول است، قول دوم و سوم و چهارم و مخصوصاً قول چهارم خيلي خلاف ظاهر است، اينكه بگوئيم نامشان زنده است! آيه ميگويد خودشان زنده است نه اينكه نامشان زنده باشد، قول دوم و سوم هم قائلشان يك نفر است، قول اول را ميفرمايد جميع مفسّرين در طول تاريخ تفسير قرآن بيان كردند، پس ما از اين آيه استفاده ميكنيم حيات برزخي را و دلالت خوبي بر اين مدّعا دارد كه دلالت بر حيات برزخي دارد، اين هم يكي از آيات است.
عرض كردم حالا ما بايد اين آيات شريفه را كه از آن حيات برزخي استفاده ميشود يكي يكي اشاره كنيم ببينيم حيات برزخي چيست؟حالا ببينيم اطلاق آيات، من ورائهم كه گفتم از آن عموميّت استفاده ميشود، اين آيه را هم كه بعضيها گفتند مال خصوص شهداست، گفتيم با آن عموميّتي كه از آن استفاده ميشود استفاده ميكنيم همه حيات برزخي دارند.
و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
نظری ثبت نشده است .