درس بعد

بحث تفسير موضوعي پيرامون آيات معاد

درس قبل

بحث تفسير موضوعي پيرامون آيات معاد

درس بعد

درس قبل

موضوع: آیات معاد 1


تاریخ جلسه : ۱۳۹۰/۸/۲۳


شماره جلسه : ۳۸

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • بحث در آيات شريفه 27 تا 30 از سوره مباركه فجر است؛ «يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً، فَادْخُلِي فِي عِبَادِي، وَادْخُلِي جَنَّتِي» نكاتي را در مورد اين آيه بيان كرديم.

دیگر جلسات



بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين

بحث در آيات شريفه 27 تا 30 از سوره مباركه فجر است؛ «يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً، فَادْخُلِي فِي عِبَادِي، وَادْخُلِي جَنَّتِي» نكاتي را در مورد اين آيه بيان كرديم. اساساً در مورد نزع روح خود همين خطاب، يك عنايت خاصي است از خداي تبارك و تعالي به انسان مؤمن و بيان كرديم كه به دنبال «إرجعي إلي ربك» اين عنوان «راضيةً مرضية» مطرح مي‌شود. بحث در اين بود كه زمان «إرجعي إلي ربك» چه زماني است؟ ما از آيه شريفه استفاده كرديم كه مربوط به هنگام موت است، وقتي موت واقع مي‌شود «إرجعي إلي ربك» معنا دارد. اينكه بگوئيم بعد از حساب است، بعد از حساب «فادخلي في عبادي وادخلي جنّتي» معنا دارد ولي «إرجعي إلي ربك» معنا ندارد. يا بگوئيم بعد از نشر و حشر است. در مواقف قيامت بعد از اينكه انسان محشور مي‌شود باز اين معنايي ندارد «إرجعي إلي ربك» از حين موت معنا دارد. يعني اين انساني كه تا حالا در دنيا بوده، و روح او در اين قفس ظاهريِ بدن زنداني بوده مجدداً روحش به خداي تبارك و تعالي برمي‌گردد. لذا مي‌توانيم اينطور تعبير كنيم و بگوئيم قرينه مناسبت حكم و موضوع كه خطاب به نفس مطمئنه است، اين إرجعي إلي ربك مناسب با اين زماني است كه اين روح را از بدن خارج مي‌كنند، با بعد از حساب يا زمان حشر تناسبي ندارد و مناسبت با همين زمان دارد.


نكته ديگر این استكه اين رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً حالِ از اين نفس مطمئنه است. آيا در خطاب گفته مي‌شود إرجعي إلي ربك راضيةً مرضية؟ يا اينكه اين راضية مرضية جزء خطاب نيست، خطاب فقط إرجعي إلي ربك است يا بعد از آن فَادْخُلِي فِي عِبَادِي، وَادْخُلِي جَنَّتِي است، آيا از آيه استفاده مي‌شود كه راضية مرضية هم جزء كلام و جزء خطاب است؟ يعني گفته مي‌شود اي نفس مطمئنه‌اي كه راضي هستي و خدا هم نسبت به اين نفس خشنود است. يا اينكه نه، اين راضيةً مرضية جزء خطاب نيست! ظاهرش همين است كه اين ديگر جزء خطاب نيست و خطاب نمي‌شود كه «يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً» راضية و مرضيه بيان شود، اين راضية و مرضيه حالِ از همان نفس مطمئنه است. يعني خداي تبارك و تعالي در حالي كه اين نفس راضيةً مرضية است، خود نفس مرضي خداست در حالي كه اين نفس راضي و مرضي است خدا به او مي‌فرمايد «فادخلي في عبادي وادخلي جنّتي» اما ديگر خود راضيةً مرضية جزء كلام و خطاب نيست. حالا خود همين خطاب يك عنايت خاصي است از خدا به مؤمنين، يك جزاي مهمي است كه انسان وقتي از دنيا مي‌رود خطاب بيايد «يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ» خود اين «فَادْخُلِي فِي عِبَادِي، وَادْخُلِي جَنَّتِي» از بهشت كمتر نيست! لذتي كه خود اين خطاب براي انسان مؤمن دارد، حالا مي‌خواهيم ببينيم آيا جزء خطاب، كلمه‌ي راضيةً مرضية هم هست يا خير؟


ما از آيه شريفه استفاده كرديم كه نفس مطمئنه يعني نفس مؤمنه؛ يك روايت در كافي شريف آمده كه سندش هم سند درستي است،‌آن روايت هم مؤيّد همين عرض ماست كه اين نفس مطمئنه اختصاص به معصومين ندارد، بلكه مؤمني كه ايمانش مورد قبول خداي تبارك و تعالي است. «عدة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن احمد بن سليمان عن أبيه عن سدير صيرفي قال قلت لأبي عبدالله(ع)جعلت فداك يا ابن رسول الله هل يكره المؤمن على قبض روحه؟» سدير صيرفي از امام صادق(ع) سؤال كرد آيا مؤمن بر قبض روحش كراهت دارد و ناراحت مي‌شود؟ حضرت فرمود قسم به خدا نه «قال: لا والله إنه إذا أتاه ملك الموت لقبض روحه جزع عند ذلك» مؤمن تا ملك الموت را مي‌بيند وحشت مي‌كند و جزع هم مي‌كند «فيقول له ملك الموت يا ولي الله لا تجزع» ملك الموت به او مي‌فرمايد يك ولي خدا ناراحت نباش و نترس! « فوالذي بعث محمداً (ص)لأنا أبرّ بك وأشفق عليك من والدٍ رحيم» مي‌فرمايند نترس من نسبت به تو از يك پدر مهربان مهربانترم! «افتح عينك» اين ظهور در اين دارد كه مؤمن وقتي ملك الموت را مي‌بيند مي‌ترسد و از شدّت ترس چشم‌هايش را مي‌بندد، بعد ملك الموت مي‌گويد هر دو چشمت را باز كن « فانظر.قال عليه السلام: ويمثل له رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم وأمير المؤمنين وفاطمة والحسن والحسين والأئمة من ذريتهم عليهما السلام» وقتي چشمش را باز مي‌كند ـ اينجا خطاب به چشم ظاهري است چون هنوز نزع روح نشده، قبلاً روايات نزع روح را خوانديم كه در هنگام نزع روح آخرين عضوي كه از كار مي‌افتد چشم است، اول دست و پا از كار مي‌افتد و بعد زبان از كار مي‌افتد و بعد گوش از كار مي‌افتد و بعد چشم از كار مي‌افتد ـ وجود مبارك پيامبر(ص)، اميرالمؤمنين(ع)، فاطمه(س) را مي‌بيند، اينهايي كه محور ايمان و اساس ايمان بودند، يك عمر اين ايمان به خدا از طريق اينها در اين وجود داشت، حالا بايد اينها را ببيند و امام حسين و امام حسين(علیهماالسلام) را.


«فيقال له» به او معرفي مي‌كنند و مي‌گويند اين رسول خداست، اين اميرالمؤمنين است، اين حضرت زهرا است. «فيقال له هذا رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم وأمير المؤمنين والحسن والحسين والأئمة رفقاؤك» از حالا به بعد اينها همراه تو هستند. «قال: فيفتح عينيه فينظر، فينادي روحه مناد من قبل رب العزة» بعد چشمش را باز مي‌كند «فينادي روحه مناد من قبل رب العزة فيقول: يا أيتها النفس المطمئنة إلى محمد وأهل بيته» ما تا حالا مطمئنه را گفتيم اطمينان يعني سكون به يك چيزي، انسان اگر نسبت به زمين سكون پيدا كرد مي‌شود اطمينان بر زمين، اگر نسبت به يك جايي قرار پيدا كند مي‌شود مطمئنه. آن وقت در اين روايت دارد كه مؤمن آن ايماني كه قرار بر او پيدا مي‌كند ايماني است كه بر محور پيامبر و آل پيامبر باشد، يعني اگر كسي به آل پيامبر اعتقاد نداشته باشد اين نفس مطمئنه نيست، حقيقت ايمان را هم همين محور تشكيل مي‌دهد. «يا أيتها النفس المطمئنه إلي محمد و أهل بيته : ارجعي إلى ربك راضية بالولاية» يعني نسبت به ولايت اينها تو راضي هستي «مرضيةً بالثواب فادخلي في عبادي» يعني از حالا به بعد در زمره‌ي عباد من داخل شو، و بعد اينجا عباد را تطبيق كرده بر پيامبر و آل پيامبر. داخل در بهشت من شو، كه حالا آيا منظور از جنّتي جنّت عقلي است يا حسي، يا برزخي يا جنّت بهشت و قيامت است كه بحث خواهيم كرد. بعد در اينجا امام صادق(ع) مي‌فرمايد «فما من شيءٍ أحب إليه من استلال روحه و اللحاق بالمنادي» وقتي اين لحظه فرا مي‌رسد اين ندا به مؤمن مي‌شود و اين «يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ» به او خوانده مي‌شود، هيچ چيزي محبوب‌تر از اين نيست كه ملك الموت هر چه زودتر روحش را نزع كند و به اينها ملحق شود. (بحار، ج 6، ص 196)


شاهد ما از اين روايت این است كه در اين روايت دارد مؤمني كه پيامبر را قبول دارد، قرآن و خدا را قبول دارد، ولايت اهلبيت عصمت و طهارت را هم قبول دارد. آن كسي كه ولايت اهل‌بيت عصمت و طهارت را قبول ندارد، ولايت اميرالمؤمنين(ع) را قبول ندارد نه مؤمن است و نه نفس مطمئنه است.


اين روايت را هم بگوئيم كه شبيه به روايت قبل است؛ كتابي هست به نام تأويل الآيات الظاهرة في شرح آيات الباهرة آياتي كه مربوط به اهلبيت: است در اين كتاب تماماً جمع شده و نويسنده‌اش محمد بن العباس است كه مورد وثوق است و معروف به ابن حجام است. چند تا ابن عباس داريم محمد بن عباس ابن مرزوق دارد، محمد بن عباس ابن حجام داريم. ما در بحث آيات مهدويت در يكي از روايات راجع به محمد بن عباس مفصّل صحبت كرديم. از حسن بن محبوب بإسناده عن صندل عن داود بن فرقد «قال ابو عبدالله(ع) اقرأوا سورة الفجر» امام صادق(ع) فرمود سوره مباركه فجر را زياد بخوانيد «في فرائضكم ونوافلكم فانها سورة الحسين بن علي(ع)، وارغبوا فيها رحمكم الله» هم بخوانيد و هم رغبت در آن داشته باشيد. «فقال له أبو أسامة ـ وكان حاضرا المجلس ـ: كيف صارت هذه السورة للحسين(ع) خاصة؟»  شخصي به نام ابواسامه سؤال كرد كه چرا اين سوره سوره‌ي حسين است؟ «فقال: ألا تسمع إلى قوله تعالى يا أيتها النفس المطمئنة ارجعي إلى ربك راضية مرضية فادخلي في عبادي وادخلي جنتي)؟ إنما يعني الحسين بن علي صلوات الله عليهما، فهو ذو النفس المطمئنة الراضية المرضية، وأصحابه من آل محمد صلوات الله عليهم الراضون عن الله يوم القيامة وهو راض عنهم. وهذه السورة [نزلت] في الحسين بن علي وشيعته وشيعة آل محمد خاصة، من أدمن قراءة "الفجر" كان مع الحسين في درجته في الجنة» مي‌فرمايد اين سوره سوره‌ي امام حسين(ع) است أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ يعني امام حسين و اصحاب حسين بن علي، شيعيان حسين بن علي خاصةً. يعني نفس مطمئنه آن نفسي است كه داراي ولايت است، نفس مطمئنه آن نفسي است كه داراي ولايت ائمه معصومين(ع) است. از درجه بالا كه صاحبان خود ولايت هستند شروع مي‌شود تا شيعيان و مؤمنين معمولي.


اين دو روايت به خوبي دلالت دارد كه اين آيه شريفه منحصر به معصومين نيست، مخصوصاً اين روايت دوم. حالا روايت اول راجع به مؤمن بود، اما در روايت دوم اين خطاب يا أيتها النفس المطمئنه به شيعيان امام حسين(ع) مي‌شود كه اينها راضون عن الله يوم القيامة وهو راض عنهم خدا هم از اينها راضي است و در آخر فرمود من أدمن قرائة الفجر كسي كه بر قرائت اين سوره مداومت داشته باشد مخصوصاً در نماز. من در بحث اسرار نماز راجع به اينكه انسان اگر يك آيه قرآن را به صورت عادي بخواند چقدر ثواب دارد و اگر همين آيه را در نماز خواند ثوابش قابل مقايسه با آن نيست! يعني خواندنِ قرآن در نماز يك ثواب، ارزش و روح ديگري دارد. من أدمن قراءة الفجر كسي كه بر قرائت فجر مداومت كند، حالا ذيل روايت ندارد در نماز ولي ظهور در نماز دارد كان مع الحسين في درجته في الجنة با امام حسين(ع) در همان درجه است.


تا اينجا اين دو روايت عرض ما را تأييد كرد كه نفس مطمئنه در آيه «أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ» اختصاص به معصوم ندارد.


يك روايتي را در همين كتاب تأويل الآيات الظاهره محمد بن العباس آورده در صفحه 762 كه مي‌گويد «قال محمد بن العباس حدثنا الحسين بن احمد عن محمد بن عيسي عن عبدالرحمن بن سالم عن أبي عبدالله عليه السلام في قوله يا ايتها النفس المطمئنة قال نزلت في علي عليه السلام». اولاً معنايش اين نيست كه آيه يك مصداق دارد آن هم مصداقش اميرالمؤمنين است و تمام شد. نزلت في عليٍ يعني مصداق اكمل مطمئنه اميرالمؤمنين است، اساساً عرض كرديم اگر ولايت در انسان نباشد اين نفس ديگر نفس مطمئنه نيست، از آثار ولايت اطمينان است، انسان وقتي كه ولايت اميرالمؤمنين را در خودش داشته باشد از طريق اين ولايت است كه خدا‌شناسي‌اش درست است، از طريق اين ولايت است كه احكامش درست است، از طريق اين ولايت است كه اخلاقش درست است، اگر اين محور نباشد نه خداشناسي و توحيدمان درست است، نه فقه‌مان درست است، نه اخلاق‌مان درست است، نه سياست‌مان درست است!


اين خيلي نكته‌ي مهمي است. از آيه شريفه كه ما داريم راجع به نفس مطمئنه صحبت مي‌كنيم نفس مطمئنه آن است كه ولايت اميرالمؤمنين دارد و آنكه ولايت اميرالمؤمنين و اولاد او را دارد در همه ابعاد آرام است، در خداشناسي‌اش تزلزلي نيست، در عباداتش تزلزلي نيست، در اخلاقش تزلزلي نيست. پس اين «نزلت في علي» مصداق و محور اطمينان را بيان كرده نه اينكه انحصار باشد، چون آن روايت ديگر را هم خوانديم كه در مورد امام حسين است، منافاتي هم بين اينها نيست، چون محور ولايت است، اگر در يك روايت بگويد نفس مطمئنه يعني حضرت حجّت (عج)، مانعي ندارد. در يك روايتي بگويد امام حسين(ع) و در يك روايتي بگويد اميرالمؤمنين، اينها با هم تعارض ندارد، چون نفوس همه اينها عنوان ولايت را دارد و حقيقت ولايت اينها هستند.


اينجا بايد اين تأسف شديد و اين خيانت بزرگ به علم، به دين، به بشريّت، به قرآن، بايد ما اين را ذكر كنيم، در كتب اهل سنت از صدر اسلام هر جا يك روايت معتبري مربوط به يك آيه‌اي در مورد اميرالمؤمنين يا اهل‌بيت عصمت و طهارت بود افرادي را اجير مي‌كردند كه بيايند بگويند اين در مورد ابوبكر نازل شده، در مورد عثمان نازل شده. شما در مورد همين  «أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ» به كتب تفاسير اهل‌سنت مراجعه كنيد مثلاً يك كسي گفته قرأ رجل عند النبي اين آيه را بعضي‌ها خدمت پيامبر خواندند ابوبكر گفت ما أحسن هذ، چه آيه‌ي خوبي است! پيامبر فرمود عند الملك سيقولها لك يا أبابكر. دوباره همين دارد وروي الضحاك أنها نزلت في عثمان بن عفان حين وقف بئر رومه اگر قبل از پيامبر اين آيه را براي ابوبكر خوانده، چطور بعداً براي عثمان نازل شد، عثمان كه متأخر از ابوبكر بود! اول اين آيه را شخصي خدمت پيامبر قرائت كرده و ابوبكر خوشش آمده و بعد خدا گفته اين خطاب به توست!!


در يك روايت ديگرشان مي‌گويند عثمان رفت يك جاهي را وقف كرد و اين آيه نازل شد، عجيب است! يعني با وقف يك چاه آدم به مقام نفس مطمئنه مي‌رسد؟ يا جعليّات ديگري كه واقعاً انسان وقتي با اين تفاسير اهل‌سنت مواجه مي‌شود خيلي تأسف مي‌خورد. عرض كردم از اين چيزها فراوان است، هر جا يك روايتي در منقبت اميرالمؤمنين(ع) است «أنا مدينة العلم و عليٌ بابه» برداشتند گفتند «أنا مدينة العلم و أبوبكر بابه» يا اضافه كردند «و ابوبكرجداره» يك مناظره‌اي را امام جواد(ع) با يحيي بن اكثم دارد كه به مناسبت شهادت امام جواد(ع) آن را در درس گفتم انسان مي‌بيند از قديم الايام و از زمان خود ائمه يكي از ظلم‌هايي كه به اينها كردند همين بوده كه هر روايتي كه از پيامبر در مورد فضائل اميرالمؤمنين يا اهل‌بيت بوده اينها اميرالمؤمنين را برداشتند و به جاي آن ابوبكر يا عمر يا عثمان گذاشتند!


علي ايّحال اين آيه مربوط به آن نفس داراي ولايت است و شيعه و شيعيان اميرالمؤمنين بايد بسيار خوشحال باشند از اينكه ولايت آنها را به مقام نفس مطمئنه مي‌رساند. إن شاء الله.


و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .