موضوع: آیات معاد 1
تاریخ جلسه : ۱۳۹۰/۹/۲۸
شماره جلسه : ۴۵
-
بحث به اينجا رسيد كه آيات شريفهاي كه دلالت بر حيات برزخي دارد و دلالت بر اين دارد كه بعد از اين عالم براي انسان برزخي وجود دارد، كلامي را از مرحوم علامه طباطبائي رضوان الله تعالي عليه ذكر كرديم.
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
بحث به اينجا رسيد كه آيات شريفهاي كه دلالت بر حيات برزخي دارد و دلالت بر اين دارد كه بعد از اين عالم براي انسان برزخي وجود دارد، كلامي را از مرحوم علامه طباطبائي رضوان الله تعالي عليه ذكر كرديم. اين آيه شريفه 154 از سوره مباركه بقره كه خداي تبارك و تعالي ميفرمايد: «وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاءٌ وَلَكِنْ لَا تَشْعُرُونَ» به اين نكته رسيديم كه از كلمات مرحوم علامه استفاده ميشود كه ايشان گويا ميخواهند بفرمايند ما دليل عقلي داريم و قرينهي عقليّه داريم بر اينكه اگر هم آيه ظهور در اين دارد كه اين حيات برزخي براي شهداست، ما بايد از اين آيه رفع يد كنيم و بگوئيم حيات برزخي اختصاص به شهدا ندارد. ما در بحث ديروز عرض كرديم اين قرينهي عقليهاي كه اقامه فرمودند تام نيست.
عرض كرديم در دنبالهي بحث ايشان ميفرمايند ما آياتي را در قرآن كريم داريم كه اين آيات به خوبي دلالت بر برزخ دارد به همين آيه شريفه «وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ»[1] اشاره كردند و آيات ديگري كه ما هم به تدريج ان شاء الله مورد بحث قرار ميدهيم. لكن به مناسبت فرمودند ما از اين آياتي كه دلالت بر برزخ دارد يك معناي وسيعتري را استفاده ميكنيم و آن معناي وسيعتر این است كه آيات قرآن دلالت دلالت دارد بر اينكه انسان يك بُعدي به نام نفس دارد غير از بدن، حقيقت انسان را همين بدن ظاهري و مادّي تشكيل نميدهد! و اين مطلب بسيار مهمي است، مطلبي است كه مورد اختلاف بوده بين افرادي كه در مباحث فلسفي كار ميكنند و در خود فلسفه ادلهي زيادي بر تجرّد نفس اقامه شده كه حالا آن ادله و براهين در جاي خودش مطرح است، اما همين كه قرآن كريم دلالت بر اين معنا داشته باشد كه حقيقت انسان غير از اين جسم ظاهري يك حقيقت ديگري به نام روح هست، اين خودش خيلي مطلب مهمي است.
اولين آيهاي را كه اشاره فرمودند،
آيه 42 از سوره مباركه زمر است «اللَّهُ
يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَ»
خدا توفي ميكند انفس را زماني كه مرگ اين انفس فرا برسد «وَالَّتِي
لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَ»
آن نفوسي كه در منامشان نمُردند باز خدا توفي از آنها هم ميكند، يعني چه آنهايي
كه غير نائماند و چه آنهايي كه نائماند خدا نفس اينها را ميگيرد و توفي ميكند.
در دنباله ميفرمايد: «فَيُمْسِكُ
الَّتِي قَضَى عَلَيْهَا الْمَوْتَ»
آن نفسي را كه حالا در نوم گرفته، وقتي انسان خواب است نفس او را قبض كرده، اگر
هنگام مُردنش باشد آن نفس را نگه ميدارد «فيمسك
التي قضي عليها الموت» آن
نفسي كه موت بر آن حتمي و مقدّر شده را نگه ميدارد «وَيُرْسِلُ
الْأُخْرَى إِلَى أَجَلٍ مُسَمّىً»
اين آدم خواب كه الآن نفسش در يدِ خداي تبارك و تعالي است اگر هنگام مُردنش نرسيده،
به بدنش برميگرداند «إِنَّ
فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ»
براي افرادي كه اهل فكر باشند در همهي اينها عبرت است.
مرحوم علامه ميفرمايند اين تعابير را شما در اين آيه شريفه ملاحظه كنيد «يتوفي» توفي يعني «أخذ الشيء كامل» اگر شما از يك كسي طلبي داريد و پولتان را از او كاملاً گرفتيد اينجا تعبير به توفي ميشود. اگر يك مقدار پولتان را گرفتيد و مقداري از آن مانده، عرب تعبير به توفي نميكند، توفي در جايي است كه كاملاً گرفتيد. ايشان ميفرمايد پس معلوم ميشود بدن يك چيز ديگري دارد كه خدا او را توفي ميكند، بعد اين را نگه ميدارد. پس معلوم ميشود غير از اين جسم مادّي كه الآن روي زمين است يك چيز ديگري هست كه خدا وقتي از اين بدن گرفت نگه ميدارد و «يرسل الأخري» عرض كردم ظاهر آيه شريفه اين است، همين افرادي كه در هنگام نُوم هستند، چون قبل از آن ميفرمايد خداي تبارك و تعالي هم هنگام مردن و هم كسي كه در عالم خواب است و نمُرده، اما نفسش را گرفته. ما باشيم و ظاهر آيه شريفه « وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَ» آن يتوفي الأنفس هم بر سرش در ميآيد، يعني خدا اين كسي كه خواب است و نمُرده، اما الآن نفسش در اختيار خداست، بعد ميفرمايد آنكه وقت مُردنش رسيده «و قضي عليه الموت» نفسش را نگه ميدارد و به اين بدن برنميگرداند، آن كسي كه وقت مُردنش نرسيده صبح ميبيند كه نفس به بدن برگشت و از خواب بيدار ميشود، «وَيُرْسِلُ الْأُخْرَى إِلَى أَجَلٍ مُسَمّىً» تا آن زمان معيّني كه اجل برايش معيّن كرده فرا برسد.
مرحوم علامه ميفرمايد متعلق اين تعابير«يتوفي، يمسك و يرسل» اين جسم و اين بدن ظاهري نيست بلكه متعلقش يك حقيقت ديگري است. پس معلوم ميشود انسان يك حقيقت ديگري به نام روح دارد، به نام نفس دارد، اين حقيقت حقيقتي است كه بعد از اينكه انسان از دنيا ميرود در يك عالم ديگري قرار ميگيرد، در يك ظرف ديگري قرار ميگيرد به نام عالم برزخ و عالم مثال.
(سؤال و پاسخ استاد): آنچه مرحوم علامه ميخواهد از آن استفاده كند این است كه در اين آيه شريفه متعلق «يتوفي، يمسك و يرسل» اين جسم ظاهري و اين بدن ظاهري نيست، متعلقش نفس است پس ما استفاده ميكنيم كه يك حقيقت ديگري به نام نفس داريم كه آن حقيقت مجرّدي است كه بعد از موت و بعد از فوت در يك عالم ديگري قرار ميگيرد.
از آيات ديگري كه ايشان فرمودند دلالت بر همين مدعا دارد آيات 10 و 11 سوره مباركه سجده است «وَقَالُوا أَئِذَا ضَلَلْنَا فِي الْأَرْضِ أَئِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ» گفتند وقتي كه ما در زمين ناپديد ميشويم، مثلاً وقتي ما را دفن ميكنند آيا يك آفرينش تازهاي پيدا ميكنيم؟ «بَلْ هُمْ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ كَافِرُونَ» اينها لقاء خدا را منكر شدند، اي رسول ما در جواب اينها بگو «قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ» بگو آن ملك الموت و آن فرشته مرگ كه مأموريت دارد شما را توفي ميكند، يعني وقتي شما از دنيا رفتيد ـ ولو بدنتان را در اين خاك پنهان كنند و چه نكنند ـ الآن نفستان در اختيار ملك الموت قرار گرفته، الآن يك عالم جديدي براي شما به وجود ميآيد، يك ظرف جديدي برايتان به وجود ميآيد و اين «أئنا لفي خلق جديد» را منكر بودند، گفتند وقتي انسان مُرد و بدنش را خاك كردند اين بدن پوسيده مي شود و از بين ميرود هيچ چيز ديگري وجود ندارد! خدا ميفرمايد «قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ» يعني الآن شما در اختيار ملك الموت قرار گرفتيد و بعد «ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ» زمان قيامت ميشود. خود اين آيه شريفه دو قسمت دارد «قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ» اين يك مرحله كه ملك الموت روح شما را توفي ميكند و ميگيرد، مرحله دوم «ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ» ثمّ دلالت بر ترتيب و تراخي دارد، يعني با يك فاصلهاي به خدا برميگرديد كه دلالت بر همان قيامت و عالم قيامت دارد. وقتي بدن رفت الآن چه چيز در اختيار ملك الموت است؟ نفس انسان در اختيار ملك الموت قرار ميگيرد، پس معلوم ميشود انسان غير از اين بدن يك حقيقت ديگري به نام نفس دارد.
مرحوم علامه تلاششان در اينجا همين است كه از آيات قرآن فقط نيائيم بگوئيم يك برزخي وجود دارد، بيائيم يك معناي وسيعتري را استفاده كنيم كه معناي وسيعتر این است كه انسان داراي يك نفس و حقيقتي است غير از اين ظاهر و اين حقيقت، حقيقت مجرّد است و اين آيات به خوبي دلالت بر اين معنا دارد.
از آياتي كه مرحوم علامه به آن اشاره فرمودند اين آيه 85 از سوره مباركه أسراء است «وَيَسْأَلُونَكَ عَنْ الرُّوحِ» مردم از تو راجع به روح سؤال ميكنند، يعني به گوش مردم رسيده بود كه انسان غير از اين بدن يك روح و حقيقتي دارد «قُلْ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي» روح يك ارتباط خاصّي با خداي تبارك و تعالي دارد «وَمَا أُوتِيتُمْ مِنْ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلاً» شما هم همه چيز را نميدانيد، آنچه كه ميدانيد خيلي كم است! يعني اولاً راجع به روح اينطور نيست كه كاملاً شما متوجه شويد كه حقيقتش چيست؟ به همهي جوانب، آثار، جزئيات و تواناييهايش آشنا نيستيد، در زمان ما دانشمندان ميگويند اين روح كه در انسان و در بدن انسان وجود دارد قدرت فوقالعاده دارد ولي براي انسان اين قدرت فوق العاده كشف نشده! ما فقط ازا ين روح در بعضي از مسائل استفاده كرديم و بعضي از اطلاعات را داريم. قرآن ميفرمايد «وَمَا أُوتِيتُمْ مِنْ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلاً» علم به شما داده نشد مگر يك مقدار قليلي.
در آيه 85 از سوره اسراء اين را
فرموده و در آيهي 50 از سورهي مباركه قمر ميفرمايد «وَمَا
أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ»
امر ما يك چيز است و آن هم مانند يك چشم بهم زدن است، ببينيد اين چند آيه وقتي كنار
هم گذاشته ميشود چقدر آگاهي انسان به حقيقت روح بيشتر ميشود. يكي از علتهايي كه
ما توجه به قيامت نداريم اين جهالتهايي است كه داريم، خيلي از ما مردم به اين بدن
ظاهري خودمان توجه داريم، چرا به فكر تربيت نيستيم؟ چرا به فكر قيامت و اخلاق
نيستيم؟ براي اينكه از حقيقت روحمان خبر نداريم، نميدانيم در ما يك امانت ديگري
به نام روح گذاشته شده و همه حرفها و خلقت ما براي آن است و بعد از اين عالم او
ميخواهد باقي بماند، حالا در اين آيهاي كه الآن خوانديم «يَسْأَلُونَكَ
عَنْ الرُّوحِ قُلْ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي»
روح از امر خداست، همين روحي كه خدا در يك آيهاي فرمود «فنفخت
فيه من روحي» در انسان از
روح خودم قرار دادم. مردم سؤال كردند كه روح چيست؟ فرمود: «قُلْ
الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي»
حالا در آيات 82 و 83 از سوره مباركه ياسين ميفرمايد «إِنَّمَا
أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»
يعني امر خدا با يك «كُن» واقع ميشود، اين ترتيب آيات را خوب دقت كنيد «ونفخت
فيه من روحي» خداي تبارك
و تعالي ميفرمايد در انسان از روح خودم دميدم «يَسْأَلُونَكَ
عَنْ الرُّوحِ قُلْ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي»،
مردم ميگويند اين روح خدا كه در ما هست چيست؟ ميفرمايد اين من أمر ربي است و شما
خيلي نميفهميد كه چيست؟ علمتان هم خيلي ناقص است. باز در سوره ياسين ميفرمايد «إِنَّمَا
أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»
اين آيه ميفرمايد آنچه امر خداست این است كه خدا تا اراده كند يك چيزي محقّق شود، تا
ميگويد «كن»، هنوز «ن» آن تمام نشده «يكون» محقق است، اين كنايه است، نه اينكه خدا
لازم باشد كلمه «كن» را بيان كند، يعني يك اراده، يك لحظه.
بعد وقتي كه اراده خدا این است كه اين
عالم به وجود بيايد با نفس ارادهي خدا موجود ميشود، اين چه نتيجهاي دارد؟
نتيجهاش این است كه اين روح ما وقتي از امر خداست و امر خدا هم «كن فيكون» است يعني
نياز به ظواهر مادي، بلكه بالاتر، اصلاً شرايط مادي مثل تغيير، حتي نياز به زمان و
مكان هم ندارد، امر خدا غير از امر بندهي خداست، امر بنده خدا شرايط ميخواهد،
شرايط مادّي هم لازم دارد، اما امر خدا اينطور نيست و لذا در آن آيه سوره مباركه
قمر ميفرمايد «وَمَا
أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ»
يعني امر خدا مثل يك چشم بهم زدن است، چقدر فاصله دارد و چقدر اين چشم بهم زدن زمان
ميخواهد تا خدا اراده كند و اين واقع شود؟
پس ببينيد يك آيه ميفرمايد من در انسان از روح خودم دميدم و يك آيه ميفرمايد «قل الروح من أمر ربي» آيه ديگر مي فرمايد «نَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» يك آيه هم ميفرمايد «وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ»، همه اينها نشان دهنده این است كه روح ما يك حقيقت عجيبي دارد. فقط هم تدبير بدن نيست، حالا در كتابهاي فلسفي يا در بعضي از كتابها ميگويند روح يك موجود زندهاي است كه بدن را تدبير ميكند! اين اقل قدرت روح انسان است، وقتي روح انسان از امر خداست و امر خدا هم اين خصوصيّت را دارد، كن فيكون است، اين خودش يك دلالت خيلي روشني دارد كه انسان با قدرت روحي كه دارد ميتواند به بعضي از آن مراتب نازلهي خداي تبارك و تعالي، آن هم به بركتي كه خدا به او داده، گاهي اوقات در علم اصول ميگويند روح انسان خلاق است، اين مفهوم را خلق ميكند، منحصر ميكنند به خلق مفهوم، اما اين چنين نيست، دايرهي قدرت روح خيلي وسيع است.
اين آيات را كه كنار هم بگذاريم به خوبي ميفهميم كه روح انسان يك حقيقت بسيار عجيب و ناشناخته است، اينكه مينويسند انسان موجود ناشناخته، اين حقيقت روح انسان است و الا جسم انسان كه همهي جزئياتش را شناختند.
و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
نظری ثبت نشده است .