موضوع: آیات معاد 1
تاریخ جلسه : ۱۳۹۰/۸/۳
شماره جلسه : ۳۱
-
بنا بر ظاهر آيات شريفه قرآن، اگر انسان هنگام موت آثار موت را ـ يعني حضور ملك الموت و متوجه شدن اينكه در حال انتقال از اين عالم است ـ ببيند، اينجا اگر بخواهد از اعمال گذشتهاش توبه كند، ولو زبانش هنوز كار ميكند و عقلش كار ميكند، فكرش كار ميكند، اما اين توبه قابل قبول نيست و اين آيه سوره مباركه نساء را در بحث گذشته خوانديم.
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
بنا بر ظاهر آيات شريفه قرآن، اگر انسان هنگام موت آثار موت را ـ يعني حضور ملك الموت و متوجه شدن اينكه در حال انتقال از اين عالم است ـ ببيند، اينجا اگر بخواهد از اعمال گذشتهاش توبه كند، ولو زبانش هنوز كار ميكند و عقلش كار ميكند، فكرش كار ميكند، اما اين توبه قابل قبول نيست و اين آيه سوره مباركه نساء را در بحث گذشته خوانديم. در آيه 18 سوره نساء خداي تبارك و تعالی اينطور فرمود «وَلَيْسَتْ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ حَتَّى إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمْ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّي تُبْتُ الْآنَ» و در آيه قبلش فرمود «إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ قَرِيبٍ». توبه كساني كه از روي جهالت (ظاهر جهالت اين است كه در مقابل عناد است) بدون اينكه عمداً مخالفت با خدا كند «ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ قَرِيبٍ» كه اين من قريبٍ به قرينهي آيهي بعد مراد يعني قبل از حضور موت، اگر توبه كردند توبهي اينها مورد قبول است. اگر انسان گناهكار قبل از اينكه آثار بر او بيايد توبه كرد اين توبهاش مورد قبول است، اما وقتي كه علائم موت آمد و نشانههاي موت آمد، اين به هيچ وجه توبهاش قابل قبول نيست و اين استثناپذير نيست «وَلَيْسَتْ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ حَتَّى إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمْ الْمَوْتُ» ديگر امكان توبه براي اينها نيست، يعني توبهشان مورد قبول واقع نميشود.
وقتي موت حاضر ميشود، ميگويد « قَالَ إِنِّي تُبْتُ الْآنَ» مورد قبول نيست ولو ميگويد. ظاهرش این است علاوه بر اينكه ميگويد «رب ارجعوني لعلي اعمل صالحاً» كه در آيه قبل مورد بحث قرار داشت، علاوه بر آن ميگويد «إنّي تبت الآن» الآن ميخواهم توبه كنم، خداي تبارك و تعالي ميفرمايد «وليست» اين توبه توبهي قابل قبولي نيست و خدا هم نميپذيرد، اين راجع به موت.
بعد عرض كرديم شيخ طوسي اعلي الله مقامه الشريف در كتاب تفسير تبيان جلد نهم صفحه 102 ذيل آيات آخر سوره غافر «فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا قَالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ» ميفرمايد وقتي عذاب الهي را ديدند، گفتند خدايا ما به تو ايمان آورديم «وَكَفَرْنَا بِمَا كُنَّا بِهِ مُشْرِكِينَ، فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ إِيمَانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَ» وقتي عذاب ما را ميبينند ايمان بياورند به درد نميخورد! بعد ميفرمايد «سُنَّةَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ فِي عِبَادِهِ» يعني يكي از سنتهاي خداست كه وقتي عذاب ميخواهد بيايد، توبه و استغفار به درد نميخورد! در عِباد گذشته هم همينطور بوده كه موقعي كه عذاب الهي ميآيد اگر ايمان بياورند و موحد شوند فايدهاي ندارد.
شيخ طوسي ميفرمايد «فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ إِيمَانُهُمْ أي عند رؤيتهم بعث الله و عذابه لأنّهم يسيرون عند ذلك ملجعين و فعل الملجع لا يستحق به الثواب» اينها در اين زمان مجهورند و غير از اينكه بايد عذاب را متحمل شوند ديگر كار ديگري از آنها نميآيد. و آدمي كه مجبور است در اثر جبر بگويد «إني تبت الآن» ارزشي ندارد «لا يستحق به الثواب».
اينجا در
كلمات برخي از اساتيد و بزرگان در كتاب معاد در قرآن جلد چهارم صفحه 210؛ اولاً به
شيخ طوسي نسبت داده شده كه شيخ طوسي از اين آيه استفاده كرده كه توبه در لحظهي مرگ
يا در حال مشاهده پذيرفته نيست، در حالي كه ما الآن عبارت شيخ طوسي را خوانديم كه
الآن در اين آيه حرفي از لحظهي مرگ نزده، ميگويد «عند رؤيتهم بعث الله و عذابه
لأنّهم يسيرون عند ذلك ملجعين و فعل الملجع لا يستحق به الثواب» يعني اول آمدند
كلام شيخ طوسي را حمل كردند بر اينكه توبهي هنگام موت و بعد اشكال كردند كه اساساً
اين آيه «فَلَمَّا
رَأَوْا بَأْسَنَ»
مربوط به مرگ نيست بلكه مربوط به عذابهاي دنيوي است.
پس اولاً نسبتي كه به شيخ طوسي
داده شده، اصلاً شيخ طوسي آنجا بحث معاينه موت و آثار موت را نكردند، ميگويد وقتي
عذاب خدا ميآيد اين ميشود ملجع، بله. حرفي كه شيخ طوسي دارد ميفرمايد وقتي عذاب
الهي ميآيد ميشوند ملجع و به هيچ وجهي توبه اينها پذيرفته نيست، در اين كتاب معاد
در قرآن ايشان فرمودند بين مشاهدهي مرگ و بين مشاهدهي عذاب دنيوي فرق وجود دارد،
در مشاهدهي مرگ توبه به هيچ وجه قابل قبول نيست و استثناپذير هم نيست اما عذاب
دنيا استثنا پذير است، ممكن است در يك قومي وقتي عذاب الهي ميآيد، در اثر توبه و
استغفار اين عذاب برطرف شود.
حالا بايد
ببينيم اين مقدار كلام شيخ طوسي اطلاق دارد كه در هنگام عذاب اينها ميشوند ملجع،
مجبور، وقتي آدم مجبور شد اگر توبه كرد توبهاش قابل قبول نيست. ايشان براي اينكه
اين فرمايش خودشان را اثبات كنند كه در عذابهاي دنيوي برخلاف مشاهده موت است، در
عذاب دنيوي با توبه عذاب برگشته ميشود، به آيه 98 از سوره يونس استدلال فرمودند: «فَلَوْلَا
كَانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَهَا إِيمَانُهَا إِلَّا قَوْمَ يُونُسَلَمَّا آمَنُوا كَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الْخِزْىِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا
وَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَى حِين»
درست است طبق آن آيه پاياني سوره مباركه غافر سنّةً الله قد خلت في عباده سنت خدا
این استكه وقتي خداي تبارك و تعالي ميخواهد قومي را عذاب كند، اگر آن قوم در آن
زمان ايمان بياورند، اين استثناء پذير است. و شاهدي كه ميآورند این است كه اين
داستان حضرت يونس يك شاهدي بر اين استثناء است.
ما ميخواهيم
بررسي كنيم ببينيم اين فرمايش آيا تام است يا نه؟ يك نظر اين ميشود كه عذاب دنيا
هم مثل موت است، همانطوري كه در هنگام موت توبه قابل قبول نيست، در هنگام نزول عذاب
هم توبه به درد نميخورد، اين يك. همانطوري كه در هنگام موت استثناء ندارد در هنگام
عذاب هم استثناء ندارد، نظر دوم كه نظر شريف ايشان است، ميفرمايند بين عذاب دنيوي
و موت فرق است، در موت استثناپذير نيست و توبه آنجا فايدهاي ندارد اما در عذاب
دنيوي استثناپذير است و شاهدش هم داستان قوم يونس است.
ما براي اينكه
مطلب را دنبال كنيم بايد آيه شريفه را مورد بحث قرار بدهيم ببينيم معناي آيه چيست؟
«فَلَوْلَا
كَانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ»
آيا اين «لو لا» نافيه است يا تحزيزيه؟ برخي گفتهاند در تمام قرآن هر جا كلمهي
«لولا» آمده معناي «هل لا» تحزيزيه را دارد الا در دو مورد كه يكيش را گفتند همين
آيه شريفه است
كه در اين آيه شريفه «لو لا» به معناي «هل لا» نيست، هل لاي تحزيزيه سؤال از روي
توبيخ است! و در اين آيه گفتند «لو لا» به معناي «ما»ي نافيه است، «لو لا كانت
قريةٌ» يعني ما كانت قريةٌ آمنت ، هيچ قريهاي در گذشته ايمان نياورد تا اينكه اين
ايمان براي او نفعي داشته باشد، يك وقت آيه را اينطور معنا ميكنيم. ميگوئيم خداي
تبارك و تعالي خبر ميدهد ميفرمايد اهل هيچ قريهاي در گذشته ايمان نياورد كه
ايمانش به دردش بخورد، يعني قراء گذشته و مردم گذشته را كه ما عذاب كرديم، اگر موقع
نزول عذاب ايمان آوردند، ايمانشان به درد نخورد!
اما اگر آمديم لو لا را تحزيزيه گرفتيم؛ اگر لو لا را به معناي نافيه نگرفتيم، خداي تبارك و تعالي به صورت سؤال از روي توبيخ ميگويد، «هل لا كانت قريةٌ من القري التي اهلكناها تابت عن الكفر و أخلصت في الإيمان» به صورت تحزيز و اگر به صورت تحزيز باشد يعني سؤال از روي توبيخ و تحريك است كه خداي تبارك و تعالي ميخواهد بفرمايد چرا اقوام گذشته قبل از اينكه ما برايشان عذاب را نازل كنيم ايمان نياوردند تا آن ايمان به دردشان بخورد؟ فقط يك قوم ايمان آورد آن هم قوم يونس است. و خداي تبارك و تعالي توبيخ ميكند كه چرا گذشتهها اينطور نبودند؟ «فلو لا كانت قريةً آمنت فنفعها ايمانه» در جاي كه لو لا را نافيه بگيريم خدا خبر ميدهد كه قراء گذشته اين كار را نكردند، قبل از عذاب ايمان نياوردند تا ايمان به دردشان بخورد! اين يك. اگر لو لا را تحزيزيه بگيريم يعني چرا قراء گذشته كه ما برايشان عذاب نازل كرديم قبل از نزول عذاب ايمان نياوردند تا اينكه اين ايمان نافع براي آنها باشد. فقط يك گروه ايمان آورد آن هم قوم يونس «إِلَّا قَوْمَ يُونُسَلَمَّا آمَنُوا كَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الْخِزْىِ» وقتي اينها ايمان آوردند ما عذاب خاري در دنيا را از اينها برداشتيم.
قضيهي حضرت يونس مختلف نقل شده «روي أنّ يونس بعث إلي النينوا من أرض موصل» حضرت يونس مبعوث شد به أرض نينوا از زمين عراق فكذّبوه تكذيبش كردند «فذهب عنهم مغاضباً» با غضب از آنجا بيرون آمد «فلما فقدوه» وقتي ديدند حضرت يونس از شهر بيرون رفت «خافوا نزول العذاب» ترسيدند كه عذاب نازل شود «فلبس المسوح» مسوح جمع مسح است، لباسي كه از موي بز درست ميكنند، در جايي كه بعضي از انسانها نفس سركش خود را خار كنند اين لباس را ميپوشند تا بدنشان را به سختيها عادت بدهند، يك لباسي است كه خيلي خشن و زبر است، «و اجّوا اربعين ليلاً» چهل شبانه روز فرياد ميزدند و زجّه ميزدند و ناله و شيون ميكردند «وكان يونس» حضرت يونس هم قبل از اينكه از شهر بيرون برود به اينها گفته بود «إنّ عجلكم أربعون ليله» شما تا چهل روز مهلت داريد، «فقالوا إن رأينا أسباب الهلاك آمنّا بك» به يونس ميگفتند ما اگر اسباب هلاك را ديديم به تو ايمان ميآوريم، «فلما مظت خمسٌ و ثلاثون ليلة» وقتي كه سي و پنج شبانه روز گذشت «ظهر في السماء غيمٌ اسود شديد السواد» در آسمان يك ابر بسيار سياه ظاهر شد «فظهر منه دخانٌ شديد» از اين ابر دود سياه پائين آمد، «و حبط ذلك الدخان حتي وقع في المدينةو سوّد سطوحهم» تمام ظاهر مردم، ظاهر زمين، ظاهر خانهها را سياه كرد «فخرجوا إلي الصحر» اينها ديدند كه آن حرف يونس ممكن است واقع شود، خرج شدند و به سمت صحرا رفتند «وفرقوا بين النساء و الصبيان» بين مادرها و بچهها جدايي انداختند، وقتي بين مادر و بچه جدايي مياندازند، هر دو شيون ميكنند، «وبين الدواب و اولاده» بين چهارپايان و بچههايشان هم جدايي انداختند «فهنّ بعضها إلي بعض» هر كدام فرياد ميزدند، صداها بالا رفت «وكثرت التضرعات» همه تضرع ميكردند، «و اظهر الإيمان و التوبة و تضرعوا إلي الله تعالي فرحمهم» اينها اينقدر متضرّع به درگاه خدا شدند كه «فرحمهم وكشف عنهم» خدا اينها را بخشيد «وكان ذلك اليوم يوم عاشورا يوم الجمعة» آن روز هم روز عاشورا و روز جمعه هم بوده، اين يك روايت در قضيهي قوم يونس.
يك روايت ديگر از ابن مسعود است كه دارد «بلغ من توبتهم عن يردّ المظالم حتّي أن الرجل كان يقلع الحجر بعد عن وضع عليه بناء اساسه» اينها قرار شد توبه كنند، زندگيشان را پاك كنند، سنگ غصبي كه به عنوان ديوار خانهاش گذاشته بود آن را برداشت، «فيردّه إلي مالكه و قيل خرجوا إلي شيخ من بقية علماءهم» در بعضي از نقلها دارد يونس وقتي ديد مردم گوش به حرفش ندارند با يك زاهدي كه در آن قوم بود مشورت كرد، آن زاهد گفت برو بيرون شهر و به اينها نفرين كن، بعد كه رفت بيرون، مردم «خرجوا إلي شيخٍ من بقية علماءهم» آمدند پيش يكي از علماءشان «فقالوا قد نزل من العذاب» به آن عالم گفتند چكار كنيم؟ «فما تري؟» او گفت «فقال لهم قولوا يا حيّ حين لا حي» او ذكري به اينها ياد داد و گفت اين را زياد بگوئيد «يا حيّ حين لا حي» اي كسي كه وقتي زندهاي نبود تو زنده بودي، «و يا حيّ يا محيي الموتي» اي كسي كه مُردهها را زنده ميكني «و يا حيّ لا إله إلا أنت» اينقدر اين را گفتند كه خدا عذاب را از اينها دور كرد. حالا گويا اسمي از اسماء اعظم خدا در اين بوده يا به بركت اين ذكر خدا توبهي اينها را قبول كرده.
فضل بن عباس
ميگويد اينها اين ذكر را گفتند: «اللهم إنّ ذنوبنا قد عظمت و جلّت» خدايا
گناهان ما خيلي بزرگ است ولي «و أنت أعظم من» تو بزرگتر از گناهان ما هستي
«إفعل بنا ما أنت أهله و لا تفعل بنا ما أنا أهله» اين مختصري از داستان قوم
يونس است.
در اينجا نكتهاي كه وجود دارد این است كه آيا قضيهي حضرت يونس از اين داستان يك استثناست؟ يعني بيائيم بگوئيم هر جا عذاب الهي آمد مردم گرفتارش شدند، اگر در حين نزول عذاب مردم ايمان آوردند فلم يك ينفعهم ايمانهم، اگر در حين نزول عذاب توبه كردند، توبهي اينها را خدا ترتيب اثر نداد و قبول نكرد، فقط يك مورد را قبول كرد آن هم قوم يونس است. بيائيم بگوئيم اين داستان حضرت يونس علاوه بر اينكه در اين آيه استثناست، فلو لا كانت قريةٌ آمنت فنفعها ايمانها، بگوئيم از آن آيه مباركه سوره غافر «فلما رأوا بأسنا قالوا آمنا بالله وحده فكفرنا بما كنا به مشركين فلم يك ينفعهم ايمانهم لما رأوا بأسنا سنة الله التي قد خلت في عباده» از آن هم استثناء ميشود، به تعبير سادهتر بگوئيم سنت خدا در اينجا استثناء پذير است، اين اولاً.
خود اين
آيهاي كه ميفرمايد اين سنت خداست و سنت خدا تبديل پذير نيست! سياقش اباي از تخصيص
دارد، نميشود بگوئيم يك چيزي سنّت خداست الا در اين مورد، اگر در آن مورد تخصيص
خورد پس معلوم ميشود سنت خدا نبوده، سنّت خدا دائمي است، عمومي است و تخصيص پذير
نيست، اين اولاً كه ظاهر آيات این است كه قابليّت تخصيص ندارد، ثانياً خود قرآن «لا
تبديل لسنة الله» تبديل، تغيير در سنت خدا به وجود نميآيد در اينجا هم
ميفرمايد «سُنَّةَ
اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ فِي عِبَادِهِ»
يعني سنت خدا این است كه وقتي عذاب آمد ديگر توبه به درد نميخورد. پس در اينجا چه
كنيم؟ در قضيه حضرت يونس هنوز عذاب نيامده بوده.
نكتهاي كه وجود دارد این است كه در قضيه حضرت يونس مقدّمات عذاب آمد نه خود عذاب الهي، نظيرش در قضيهي فرعون و حضرت موسي بود كه آنجا هم مقدمات عذاب آمده بود، تلاطمي قبلاً در رود نيل به وجود آمد، طوفاني بسيار عجيب و بينظير ببه وجود آمد، آنجا هم چنين چيزهايي بود، ولي آنجا اگر همان موقع توبه ميكردند اشكالي ندارد، ما ميخواهيم اين را عرض كنيم كه مسئلهي نزول عذاب هم مثل مسئلهي موت است، اگر وقت رسيدن عذاب بيايد بخواهد توبه كند فايده ندارد، اين استثناء پذير نيست و داستان حضرت يونس ندارد كه عذاب داشت ميآمد، ما عذاب را برطرف كرديم، بلكه مقدّمات عذاب بوده. «لما آمنوا كشفنا عنهم» يعني «دفعنا» نه رفعنا، يك وقت عذاب دارد نازل ميشود بگوئيم حالا عذاب كه نازل ميشود اينها توبه كنند «رفع العذاب» نه! كشفَ به معناي دفَعَ است، كشفنا عنهم العذاب، يعني نگذاشتيم عذاب بيايد، نه اينكه عذاب داشت ميآمد و ما از اينها برطرف كرديم.
بنابراين حق
با مرحوم شيخ طوسي است كه اگر مسئلهي عذاب دنيوي هم مطرح باشد، عذاب دنيوي هم مثل
موت است، همان طوري كه در هنگام موت توبه قابل قبول نيست، در هنگام عذاب دنيوي هم
توبه قابل قبول نيست و استثناپذير نيست و لذا اين «إلا قوم يونس»؛ نكتهي ديگري كه
وجود دارد این است كه برخي از مفسرين اين احتمال را دادند كه در اقوام گذشته «لم
يكن فيما خلا عن يؤمن أهل قريةٍ بأجمعهم» در اقوام گذشته هم به صورت تكنفري
ايمان ميآوردند ولي امتياز قوم يونس اين بود كه «آمنوا» همهشان ايمان آوردند.
البته مرحوم علامه رضوان الله عليه ميفرمايند اين معنا اينطور ميشود «لم يكن
فيما خلا عن يؤمن أهل قريةٍ بأجمعهم حتي لا يشذ منهم أحدٌ إلا قوم يونس فهلي كانت
القراء كلّها كذلك» بعد علامه ميفرمايد اين معنا في نفسه قابل قبول است «إلا
عن الآية بلفظها لا ينطبق عليه» چرا؟
چون همهشان ايمان آوردند، آيه ظهور در اين دارد كه قوم يونس دسته جمعي ايمان آوردند، از همين نقل داستاني كه كرديم همهشان رفتند خارج شهر، زنها و بچهها را بردند و بين شان جدايي انداختند وهمهشان لباس خشن پوشيدند، اين در اقوام گذشته نبوده، خصوصيّت قوم يونس اين بود كه همه اين كار را كردند، ولي اينطور نبود كه حين نزول العذاب باشد، لذا در آن قضيه هم خوانديم كه حضرت يونس گفت چهل شبانه روز ديگر عذاب ميآيد، در همان روز سي و پنجم كمكم عذاب برطرف شد و قرار شد نازل نشود.
لذا به نظر ميرسد كه اينجا هم استثنايي وجود ندارد.
و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
نظری ثبت نشده است .