درس بعد

بحث تفسير موضوعي پيرامون آيات معاد

درس قبل

بحث تفسير موضوعي پيرامون آيات معاد

درس بعد

درس قبل

موضوع: آیات معاد 1


تاریخ جلسه : ۱۳۹۰/۸/۹


شماره جلسه : ۳۴

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • بحث در كيفيت نزعروح مؤمن و غيرمؤمن، از كفار و فساق رسيد به اين آيات شريفه‌اي كه در سوره مباركهقيامت است «كَلاَّإِذَا بَلَغَتْ التَّرَاقِي، وَقِيلَ مَنْ رَاقٍ، وَظَنَّ أَنَّهُ الْفِرَاقُ،وَالْتَفَّتْ السَّاقُ بِالسَّاقِ، إِلَى رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمَسَاقُ»

دیگر جلسات



بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين

بحث در كيفيت نزع روح مؤمن و غيرمؤمن، از كفار و فساق رسيد به اين آيات شريفه‌اي كه در سوره مباركه قيامت است «كَلاَّ إِذَا بَلَغَتْ التَّرَاقِي، وَقِيلَ مَنْ رَاقٍ، وَظَنَّ أَنَّهُ الْفِرَاقُ، وَالْتَفَّتْ السَّاقُ بِالسَّاقِ، إِلَى رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمَسَاقُ» كه تا اين قسمت را مفصل آن مقداري كه مجال اقتضا مي‌كرد بيان كرديم و آيات بعد را هم در جلسه گذشته ذكر كرديم. «افَلَا صَدَّقَ وَلَا صَلَّى، وَلَكِنْ كَذَّبَ وَتَوَلَّى، ثُمَّ ذَهَبَ إِلَى أَهْلِهِ يَتَمَطَّى، أَوْلَى لَكَ فَأَوْلَى، ثُمَّ أَوْلَى لَكَ فَأَوْلَى» عرض كردم كه احتمالات فراواني براي «أولي لك فأولي ثم أولي لك فأولي» هست، به اين معنا بگوئيم أولي لك، يعني النار أولي لككه چهار بار خداي تبارك و تعالي تأكيد مي‌كند كه نار براي تو أولي است و تو سزاوار به نار هستي. آن وقت اگر اين معنا را گفتيم كه معناي سزاوار و معناي افعل تفضيل را براي أويل گفتيم، نتيجه این است كه يك چنين آدمي در روز قيامت مشمول شفاعت واقع نمي‌شود، نه خداي تبارك و تعالي شفاعت او را مي‌كند و نه مورد شفاعت ديگران قرار مي‌گيرد، يعني اين احتمالاتي كه در آيه داديم، اگر افعل تفضيل باشد خداي تبارك و تعالي مي‌فرمايد «النار أولي لك ثم أولي لك فأولي» چهار بار خدا مي‌فرمايد نار شايسته توست. آدمي كه چهار بار خداي تبارك و تعالي به او مي‌فرمايد نار شايسته توست، ديگر هيچ اميدي براي اينكه تخفيف و شفاعتي در عذاب برايش حاصل شود نيست.

در برخي از آيات بعضي افراد استحقاق نار دارند، اينها ممكن است برايشان تخفيف در عذاب حاصل شود، ولي چنين تعبيري تمام اين راه‌ها را مي‌بندد، ديگر اين آدم غير از نار سزاوار چيز ديگري نيست، ولو اينكه طبق بعضي از احتمالات اين نتيجه‌اي كه الآن مي‌خواهم بگيرم باز داده مي‌شود. مرحوم علامه فرمودند ما اين «أولي لك فأولي ثم أولي لك فأولي» را كلمه‌ي طبع قرار بدهيم، يعني خدا بر قلوب اينها مهر مي‌زند كه باز ايمان و تقوا به روي اينها بسته مي‌شود كه نتيجه اين معنا كه ديروز آخرين معنايي بود كه از مرحوم علامه نقل كرديم و ايشان هم همين معنا را پذيرفته اين مي‌‌شود كه باز اين آدم موفق به توبه در دنيا هم نمي‌شود! و اين خيلي عجيب است، آدمي كه خدا را تكذيب مي‌كند و اعراض مي‌كند و از دستورات خدا رو برمي‌گرداند و نسبت به اين تكذيب تبختر مي‌كند و مغرورانه انكار مي‌كند خدا و احكام خدا را، اين بر حسب آنچه كه از اين تعبير «أولي لك فأولي» مي‌خواهيم استفاده كنيم، كه در بحث ديروز اين نكته را متعرض نشده بوديم، از اين تعبير مي‌شود استفاده كرد كه اين انسان نه در دنيا موفق به توبه مي‌شود و نه در آخرت تخفيف عذاب براي او مطرح مي‌شود. «النار أولي لك» كه مشهور همينطور اولي را أفعل تفضيل گرفتند، يا بيائيم به عنوان كلمه‌ي طبع قرار بدهيم كه خدا طبعَ علي قلوبهم، اينها ديگر محروم از رحمت و لطف و فضل و عنايت خدا هستند.

اگر بيائيم احتمالات ديگر را بگوئيم، پس ببينيد طبق اين دو احتمال نه اين آدم در دنيا موفق به توبه مي‌شود و نه در آخرت برايش تخفيف راه دارد، يعني تكذيب خدا يا تكذيب احكام خدا يك چنين اثري را به دنبال دارد. حالا اگر گفتيم اينجا أولي از همان ويل است، يعني واي بر تو! همان احتمالي كه از بعضي ادبا نقل كرديم كه أولي لك يعني ويلٌ لك، چهار بار خدا مي‌فرمايد ويلٌ لك، يا گفتيم أولي به معناي بُعد است، أولي لك يعني خيرات دنيا و آخرت از تو دور باشد، يا احتمالات ديگري كه ديروز بسياري از آنها را اشاره كرديم، از اين احتمالات اين دو نتيجه‌اي كه گرفتيم استفاده نمي‌شود. پس به نظر ما «أولي لك» همان كلمة طبعٍ كه مرحوم علامه احتمال دادند بسيار مطلب خوبي است.

«أَيَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدىً» آيا انسان گمان مي‌كند كه ما او را مهمل قرار مي‌دهيم و مهمل رها شده، روز قيامت و حساب نخواهد بود؟ همينطور او را خلق كرديم و در دنيا رهايش كرديم؟ مي‌فرمايد «أَلَمْ يَكُ نُطْفَةً مِنْ مَنِىٍّ يُمْنَى» آيا وقتي كه خلقش كرديم يك نطفه بود از مني‌اي كه يُمني، يعني يُمني علي الرحم در رحم زن ريخته مي‌شود«ثُمَّ كَانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّى» بعد از نطفه علقه مي‌شود، بعد از علقه صورت ظاهري او خلق مي‌شود، ظاهر او را تسويه مي‌كند اندامش را به صورت موزون قرار مي‌دهد «فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَالْأُنثَى» مِنهُ يعني يا از اين انسان يا از آن مني، خدا ذكر و انثي را قرار داده «أَلَيْسَ ذَلِكَ بِقَادِرٍعَلَى أَنْ يُحْيِىَ الْمَوْتَى» كه اين قسمت ولو مربوط به معاد است ولي ارتباط به اين قسمت بحث ما الآن ندارد، بحث ما در سكرات موت و حالاتي كه براي انسان در حال موت اتفاق مي‌افتد است منتهي در آخر مي‌فرمايد«أَلَيْسَ ذَلِكَ بِقَادِرٍ» خدايي كه اين انسان را از يك آب آفريد من منيٍ يمني وقتي هم مي‌خواهد از دنيا برود «إذا بلغت التراقي و قيل من راق» كيست كه اين را نجات بدهد و يا كيست كه اين را بالا ببرد.

اين انساني كه وقتي مي‌خواهد به دنيا بيايد چيزي براي خلق كردنش نمي‌خواهد بلكه يك آب مختصري است «من منيٍ يمني» وقتي هم در رحم قرار مي‌گيرد، علقه مي‌شود «فخلق فسوي» بعد هم ما از او مذكر و مؤنث در مي‌آوريم، در آخر هم كه مي‌خواهد از دنيا برود خودش و اطرافيانش كسي قدرت اينكه اين مرگ را از خودشان دور كنند ندارند، يعني انسان از بدو تا ختم تماماً ضعيف است، تمام وجود و مراحل وجودي انسان بدواً و ختماً مقرون به ضعف است. حالا يك چنين موجود ضعيف اين چنيني را ««أَلَيْسَ ذَلِكَ بِقَادِرٍعَلَى أَنْ يُحْيِىَ الْمَوْتَى»آيا خدا نمي‌تواند موتي را دوباره زنده كند؟ موتي بالأخره يك جسم 50 ـ 60 ساله‌اي بودند كه دفن شدند و حالا يك چيزي هست، قبلاً كه چيزي نبوده و يك آب مختصري بوده. در روايت دارد وقتي كه اين آيه را براء بن عازب نقل مي‌كند «لما نزلت هذه الآية قال رسول الله(ص) سبحانك اللهم و بلي» كه اين از آداب قرائت است، اينجور آياتي كه خدا مي‌فرمايد من قادر نيستم دوباره مرده‌ها را زنده كنم؟ من كه اين را از هيچ آفريدم، چيزي نبوده و من او را آفريدم، حالا قادر نيستم دوباره اين موتي را زنده كنم؟ كه پيامبر وقتي به اين آيه رسيدند و تلاوت كردند عرض كرددن «سبحانك اللهم» منزه است خدا از اينكه عاجز باشد يعني خدايا تو قادر بر اين كار هستي. پس اين چند آيه‌اي كه در پايان سوره مباركه قيامت است، بالأخره برخي از حالات انساني كه دارد از دنيا مي‌رود ذكر فرمود و توضيحش را بيان كرديم.

از آياتي كه بايد به آن توجه كنيم، آيات سوره واقعه است؛ «فَلَوْلَا إِذَا بَلَغَتْ الْحُلْقُومَ، وَأَنْتُمْ حِينَئِذٍ تَنظُرُونَ، وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْكُمْ وَلَكِنْ لَا تُبْصِرُونَ، فَلَوْلَا إِنْ كُنتُمْ غَيْرَ مَدِينِينَ، تَرْجِعُونَهَا إِنْ كُنتُمْ صَادِقِينَ» در اين آيات هم از اينكه يك انساني دارد از دنيا مي‌رود، چه حالاتي دارد و چه عالمي را مشاهده مي‌كند و چه موجوداتي را مي‌بيند و آنهايي كه در اطراف اين محتضر هستند چيزي نمي‌بينند! آن غوغايي كه در وجود اين شخص در حال احتضار ايجاد مي‌شود و خود او مي‌بيند، اما آنهايي كه در اطراف اين محتضر هستند نمي‌بينند، خدا اينها را در اين آيات بيان مي‌كند.

* قرآن گرچه از حرف اول تا آخر اعجاز است، اما يكي از جنبه‌هاي اعجاز قرآن همين خصوصيات است. پيامبر اكرم(ص) مطالبي را بيان مي‌كند كه هيچ، يك وقتي داستان گذشتگان را مي‌گويد كه مي‌گوئيم اين داستان را ممكن است يك آدمي يك بخشش را شنيده باشد، يك گوشه‌اي از آن را شنيده باشد، گرچه اين داستان‌هايي كه قرآن بيان مي‌كند، با اين دقت و جامعيّت در هيچ جا مطرح نشده و با اين نكات اعجازي كه در آن وجود دارد. اما قضيه‌اي كه اين انسان در هنگام موت چه چيزهايي را مي‌بيند، همان آياتي كه قبلاً خوانديم كه ملائكه «يضربون وجوههم و أدبارهم» اينها چيزهايي است كه پيامبر از كجا مي‌تواند بيان كند غير از ارتباط به مبدأ وحي؟

در اين آيات مي‌فرمايد «فَلَوْلَا إِذَا بَلَغَتْ الْحُلْقُومَ» لو لاي تحزيزيه است، چرا هنگامي كه جان به حلقوم مي‌رسد و نفس انسان به حلقوم مي‌رسد «وَأَنْتُمْ حِينَئِذٍ تَنظُرُونَ» اينجا دو احتمال دارد يكي این است كه خطاب به اطرافيان محتضر است، به اطرافيان كسي كه در حال احتضار است مي‌فرمايد شما فقط داريد نگاه مي‌كنيد، يعني غير از نگاه كاري از دست‌تان برنمي‌آيد، يا غير از نگاه به ظاهر باطن را نمي‌توانيد بفهميد چه خبر است؟ پس اين يك احتمال كه اين «أنتم» خطاب به آن اهلي است كه اطراف محتضر حضور دارند. احتمال دوم این است كه اين «أنتم» خطاب به اين محتضر است، يعني وقتي نفس به حلقوم مي‌رسد و شما هم فقط داريد نگاه مي‌كنيد و كاري نمي‌توانيد بكنيد، نمي‌توانيد جلوي اخراج نفس از بدن را بگيريد، قدرتي نداريد، فقط مي‌تواند نگاه كنيد، يعني داريد مي‌بينيد ملك الموت روح را از بدن شما خارج مي‌كند، غير از نگاه كردن هيچ قدرتي نداريد. قبلاً آن خطبه‌ي اميرالمؤمنين را خوانديم كه واقعاً خطبه‌ي عجيبي است كه حضرت فرمود براي نزع روح اعضا و جوارح اول سست مي‌شود، بعد زبان از كار مي‌افتد، بعد گوش از كار مي‌افتد، در مرحله‌ي آخر چشم از كار مي‌افتد كه مي‌شود بگوئيم اين آيه اشعاري به اين مطلب مي‌تواند داشته باشد، يعني تا وقتي كه اين نفس به حلقوم مي‌رسد شما داريد نگاه مي‌كنيد، اين هم احتمال دوم.

حالا كدام يك از اينها را بگيريم؟ آيه بعد مي‌فرمايد «وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْكُمْ» ما از شمايي كه اطراف اين محتضر هستيد به شما نزديكتريم، يعني خدا يا ملائكه‌ي الهي؟ آن ملائكه‌اي كه موكّل بر اين امر هستند، نزديك هستند نه اينكه فقط معنايش مجرّد اطلاع باشد بلكه يعني شما هيچ كاره‌ هستيد و ما همه كاره، هيچ كاري از دستتان برنمي‌آيد و نمي‌توانيد راجع به اين محتضر كاري انجام بدهيد! «نحن أقرب» يعني «أقرب علماً و احاطةً، أقرب قدرةً، أقرب فعلاً» ما هر كاري بخواهيم مي‌توانيم انجام بدهيم. پس اين «ونحن أقرب إليه منكم» قرينه مي‌شود به اينكه «أنتم حينئذٍ تنظرون» انتم به خود اين محتضر برنگردد بلكه برگردد به آنهايي كه اطراف محتضر هستند.

بعد مي‌فرمايد «فَلَوْلَا إِنْ كُنتُمْ غَيْرَ مَدِينِينَ، تَرْجِعُونَهَا إِنْ كُنتُمْ صَادِقِينَ» مدين به معناي جزا و پاداش دادن است، خدا مي‌فرمايد «لو لا إن كنتم غير مدينين» اگر بناست پاداشي به شما داده نشود، يعني اگر روز جزا و قيامتي نباشد، ترجعونها، اين نفس كه از اين بدن خارج مي‌شود را به بدن برگردانيد «إن كنتم صادقين» اگر راست مي‌گوئيد. بحث این است كه اين چه ارتباطي به هم دارد؟ «فلو لا إن كنتم غير مدينين» آن لو لاي اول «فلو لا إذا بلغت الحلقوم» تفريع بر آيات قبل است كه كفار قيامت و بعث و قرآن را تكذيب كردند، بعد خدا مي‌فرمايد شما چرا رفتيد سراغ تكذيب قيامت؟ اگر راست مي‌گوئيد اين نفس محتضر را به بدنش برگردانيد، بالأخره اگر بنا باشد قيامتي نباشد، اين موت هم نبايد به خدا ربط داشته باشد و انسان بتواند در آن دخالت كند و جلويش را بگيرد، در حالي كه نمي‌تواند اين كار را انجام بدهد.

باز مرحوم علامه رضوان الله عليه «أنتم حينئذ تنظرون» را به اطرافيان محتضر قرار دادند و خطاب را به آنها گرفتند، منتهي بحث الآن این است كه «فلو لا إن كنتم غير مدينين» اگر شما جزا داده نمي‌شويد «ترجعونه» اين نفس را برگردانيد، يعني بحث در این است كه چه ارتباطي بين اين دو تا وجود دارد؟ «فلو لا إن كنتم غير مدينين» اگر بنا باشد جزايي داده نشود و جزايي در اكر نباشد، اگر قيامت و روز بعث نباشد «ترجعونها إن كنتم صادقين» اين نفس محتضر را به خودش برگردانيد اگر شما صادق هستيد! ظاهرش این است كه آدم نمي‌تواند بين اين دو تا جمع كند، اگر جزا داده نشود شما برگردانيد. اگر بخواهيم مفهوم بگيريم از اين آيه شريفه، اين مي‌شود كه «ترجعونها إن كنتم صادقين، فلو لا إذا بلغت الحلقوم» اين نفس به حلقوم رسيده و اگر راست مي‌گوئيد برگردانيد، ولي قبلش مي‌گويد «فلو لا إن كنتم غير مدينين».

اگر به حسب ظاهر بگوئيم اين آيه درست مرتبط با آيه قبل است، مشكل پيدا مي‌كند «فلو لا إن كنتم غير مدينين ترجعونه» اين چه ربطي دارد؟ لذا بعضي‌ها مدينين را به مملوكين معنا كردند، گفتند مدينين يعني مملوكين. اگر شما غير مملوك هستيد و مالك قادر هستيد ترجعونها، اين معناي خيلي خوبي است ولي احتمال مدين به معناي جزا و پاداش است. اگر شما روز قيامت جزا داده نمي‌شويد ترجعونها إن كنتم صادقين.

بعضي از بزرگان همين مدين را به معناي جزا گرفتند و لو لا را هم در تقدير گرفتند «فلو لا إن كنتم غير مدينين» «فلو لا ترجعونها» يك لو لا را آوردند كه اين ارتباط ترجعونها به غير مدينين قطع مي‌شود، لو لا ترجعونها، لو لا إن كنتم غير مدينين، إن كنتم صادقين، اگر ما غير مدينين را به غير مملوكين بتوانيم معنا كنيم آيه معناي درستي پيدا مي‌كند.

و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .