درس بعد

بحث تفسير موضوعي پيرامون آيات معاد

درس قبل

بحث تفسير موضوعي پيرامون آيات معاد

درس بعد

درس قبل

موضوع: آیات معاد 1


تاریخ جلسه : ۱۳۹۰/۷/۱۰


شماره جلسه : ۱۷

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • فهرست مباحث معاد در قرآن کریم

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين

فهرست مباحث معاد در قرآن کریم

بحث از معاد يكي از مهم‌ترين مباحثي است كه اسلام به آن توجه كرده. يعني اگر بخواهيم يكي از فرق‌هاي اسلام و ساير اديان را ذكر كنيم، مهم‌ترين آن بحث معاد است؛ اين مقداري كه اسلام و قرآن كريم در مورد معاد بحث كرده، در هيچ يك از كتُب آسماني مطرح نبوده، البته اصل معاد مطرح بوده اما اين اهتمامي كه اسلام به عنوان آخرين دين آسماني مطرح كرده در هيچ يك از كتُب آسماني ديگر نبوده، آن وقت در ميان آيات شريفه‌ي قرآن اينطوري كه حالا يك احصاء في الجمله‌اي شده، حدود دو هزار آيه از قرآن كريم مربوط به معاد است كه نشان دهنده‌ي اين است كه موضوع بسيار مهمي است، هم از نظر اعتقادي مهم است كه انسان توجه به آن داشته باشد و هم از نظر تربيتي از موضوعاتي است كه بسيار سازنده است.

غير از اينكه در قرآن و سنّت به مسئله‌ي معاد خيلي توجه شده شما اطلاع داريد كه هنر بزرگ فلاسفه‌ي بزرگ ما هم اين بوده كه گاهي اوقات در مورد معاد مطالبي را بنويسند. ملاصدرا با اينكه بنيانگذار حكمت متعاليه است و نظريّات منحصري دارد كه قبل از او اين نظريات مطرح نشده، مثل حركت جوهري يا بحث در تشكيك در وجود. اما در مورد اين نظريات فلسفي‌اش رساله‌ي مستقل ندارد! ولي در مورد معاد رساله‌اي دارد به نام زاد المسافر كه رساله‌ي خيلي مختصري است اما در دوازده فصل است و عمدتاً به دنبال اثبات معاد جسماني است كه با بُرهان ـ فلاسفه‌ي قبل اظهار عجز مي‌كردند كه نمي‌شود با برهان اثبات كرد ـ‌ معاد جسماني را اثبات كند.

اينكه عرض مي‌كنيم اهميّت بحث معاد است، مخصوصاً فضلا و طلاب در حوزه‌هاي علميه يكي از كارهاي محوري‌شان بايد اين بحث معاد باشد، كار كردن روي ادله‌ي معاد، مباحث قرآني، مباحث روايي و آنچه كه مربوط به معاد است. مرحوم مجلسي در جلد ششم بحار با اينكه آن زمان نه كامپيوتر بوده و نه اين فهرستهاي فنّي كه در زمان ما رايج است، ابوابي را درباره معاد مورد بحث قرار داده، مثلاً در باب چهارم اين بحث حُبّ لقاء الله و ذمّ الفرار من الموت را بحث كرده، در هر جا هم آيات را آورده و هم روايات را آورده. چندين آيه در اينجا ايشان در آن باب چهارم در صفحه‌ي 124 از جلد ششم آورده كه ما سال گذشته كه يك روز اين بحث آيات معاد را (روزهاي چهارشنبه در بحث اصول) داشتيم آيات مربوط به اين باب را مورد بحث قرار داديم.

باب پنجم، بحث از ملك الموت است و احوال ملك الموت و اعوانه و كيفية نزعه للروح. در اين باب مرحوم مجلسي شش آيه آورده و 18 حديث.

در باب ششم كه باب سكرات الموت و شدائده.

باب هفتم ما يعاين المؤمن و الكافر عند الموت  وحضور الائمة عند ذلك و عند الدفن.

در باب هشتم احوال برزخ، اينكه اساساً آيا در قرآن آيه اي داريم كه دلالت بر برزخ داشته باشد.

در باب نُهم في جنة الدنيا و نارها.

در باب دهم ما يلحق الرجل بعد موته.

اين اجمال فهرستي است كه مرحوم مجلسي آورده است ولی اگر ما بخواهيم يك مقداري مفصّل‌تر بگوئيم كه قرآن كريم چه مقدار راجع به مباحث معاد بحث كرده 24 عنوان را مي‌توانيم ارائه بدهيم، بگوئيم قرآن كريم در مورد اين 24 عنوان بحث دارد:

1.      يكي خودِ موت و توفّي است كه بعد فرقش را خواهيم گفت.

2.     حبّ لقاء الله و ذمّ الفرار من الموت.

3.     مسئله‌ي ملك الموت است.

4.     سكرات موت است.

5.     برزخ و قبر و سؤال و جواب است.

6.     بهشت دنيا.

7.     ‌نشانه‌هاي قيامت.

8.     مسئله‌ي نفخ صور و از بين رفتن دنيا.

9.     اثبات حشر و اينكه انسان‌ها محشور مي‌شوند.

10.اسماء قيامت است كه در قرآن كريم هفتاد اسم براي قيامت ذكر شده، البته اسم و صفت (هر دو).

11.اينكه غير از خداي متعال كسي زمان وقوع قيامت را نمي‌داند.

12.اوصاف محشر است.

13.بحث از صراط است.

14.حمَلِهِ‌ي عرش در قيامت.

15.احوال متّقين و مجرمين در قيامت.

16.مسئله‌ي ميزان و حساب.

17.بحث از حشر وحوش.

18.بحث نامه‌ي اعمال و شهادت جوارح و تجسّم اعمال.

19.بحث از شفاعت.

20.بحث از بهشت و نعمت‌هاي جسماني و لذّت‌هاي جسماني و معنوي و روحانيِ در بهشت.

21.بحث از جهنّم و مكان جهنم و دربهاي سبعه‌ي جهنم.

22.بحث از اعراف و اهل اعراف است.

23.بحث از خلود و جاوداني در بهشت يا جهنم.

24.بحث از معاد جسماني است.

 ذكر اين عناوين براي این است كه ذهن يك مقداري توجه به وسعت بحث پيدا كند كه ما اين همه موضوعات و عناوين در بحث معاد داريم.

1.      تفاوت بین موت و توفّی

مطلب اولي كه در اينجاست؛ فرق ميان موت و توفّي است. در قرآن كريم آنچه كه به عنوان نزع روح مطرح مي‌شود از آن تعبير به توفّي مي‌كند خداي تبارك و تعالي. در همين آيه 61 سوره انعام مي‌فرمايد«وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ» او قاهر و مسلّط بر همه‌ي بندگان است «وَيُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظَةً» ملائكه‌اي را مي‌فرستد كه مراقب اعمال ما در دنيا باشد «حَتَّىٰ إِذَا جَاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَ» تا زماني كه موت كسي برسد رُسُل ما او را توفّي مي‌كنند. توفّي از نظر لغت اخذ الشيء كاملاً و حفظ الشيء است، يعني دو نكته در توفّي وجود دارد، يكي أخذ الشيء و ديگري حفظ الشيء. اگر شما يك شيئي را گرفتي و ديگري آمد از دستتان گرفت نمي‌گويند شما توفّي كردي، ولي اگر يك شيئي را گرفتيد و نگه داشتيد عنوان توفّي را مي‌دهد. در توفّي هم عنوان اخذ وجود دارد و هم عنوان حفظ وجود دارد.

در قرآن كريم آنجايي كه مسئله‌ي رسيدن اجل و مسئله‌ي توفي است به اين جهت اشاره دارد كه خداي تبارك و تعالي يا ملك الموت يا اعوان او، روح را از بدن مي‌گيرند و اين را حفظ مي‌كنند، نگه مي‌دارند تا زماني كه دو مرتبه بايد در قالب معاد جسماني وارد همين بدن كنند و از همين جا اين نكته روشن مي‌شود كه مُردن به معناي فنا شدن و نابودي نيست بلكه معنايش اخذ روح و حفظ روح است، آن وقت در قرآن كريم ممكن است شما بفرماييد اينكه راجع به پيامبر خدا مي‌فرمايد «إنّك ميّت و إنّهم ميّتون»  تعبير به موت دارد، معنايش اين است كه يك زماني اجل انسان فرا مي‌رسد، در اينجايي كه مي‌گويد «إنّك ميّتٌ و إنّهم ميّتون» ديگر نظر به مسئله‌ي اخذ و حفظ ندارد خداي تبارك و تعالي، اما در اين آيات زيادي كه «توفّته رسلنا» رسل ما مي‌آيند توفّي مي‌كنند نفس اين انسان را كاملاً مي‌گيرند حفظ مي‌كنند تا زماني كه بايد روز حشر فرا برسد. بنابراين در قرآن مسئله‌ي موت و فوت به عنوان توفّي مطرح شده.

2.     ملک الموت

بحثي كه مي‌خواهيم در اينجا شروع كنيم از همين عنوان باب پنجم بحث ملك الموت است؛ كه اولين لحظه‌اي كه انسان به صورت قهري ملكي را ملاحظه مي‌كند موقع فوت است، در حيات ظاهري انسان ملكي را ملاحظه نمي‌كند مگر اوحديّ از اولياي الهي، اينها در ليله‌ي قدر، ملائكه‌ي الهي و رفت و آمد ملائكه‌ي الهي را مي‌بينند، اما انسان‌هاي معمولي تا مادامي كه در اين حيات هستند ملكي را نمي‌بينند، كما اينكه به صورت عادي جن را هم نمي‌توانند ببينند، موجودات ظاهري ديگر را مي‌بينند، ملك را نمي‌بيند، اوّلين لحظه‌اي كه انسان ملكي را مي‌خواهد ببيند در لحظه‌ي موت است و مي فهمد كه مي‌خواهد از اين دنيا منتقل شود، چون فردي را مي‌بيند كه تا حالا نديده،‌خصوصياتي را دارد كه تا حالا اين خصوصيات در افراد ديگر نبوده و لذا همان موقع مي‌فهمد كه موقع انتقالش از اين عالم است. حالا اوّلين مطلب این است كه در قرآن در مورد توفّي ما چند آيه داريم و مُردن را شش عنوان در قرآن داده. گاهي اوقات در برخي از آيات به صورت كلّي ذكر شده «ومنكم من يتوفّي» اما اينكه متوفّي چه كسي است را ذكر نكرده، «من يتوفي ومنكم من يردّ إلي أرض للامور» ‌در آيه‌ي پنج سوره حج است كه در اين آيه نمي‌گويد متوفي چه كسي است؟ در برخي از آيات اصلاً توفّي را به ملك الموت نسبت داده، آيه‌ي يازدهم سوره سجده «قل يتوفّاكم ملك الموت الذي وُكّل بكم» متوفي و توفيه را به ملك الموت اسناد مي‌دهد. در برخي از آيات به رُسُل و ملائكه اسناد مي‌دهد مثل همين آيه‌ي 161 سوره‌ي انعام كه مي‌فرمايد «حتّي إذا جاء أحدكم الموت توفّته رسلن»‌ به رسل نسبت داده. يا در آيه‌ي 97 سوره‌ي نساء مي‌فرمايد «الذين تتوفاهم الملائكة» ملائكه مي‌آيند اينها را توفيه مي‌كنند، سوره نحل آيه‌ي 16 «الذين تتوفاهم الملائكة الطيّبين يقولون سلامٌ عليكم».

يا در سوره انفال آيه 50 «ولو تري إذ يتوفّی الذين كفروا الملائكة» اسناد مي‌دهد به ملائكه. آيه‌ي 27 سوره‌ي مباركه محمد(ص) «فكيف إذا توفّتهم الملائكة يضربون» كه باز نسبت مي‌دهد به ملائكه، پس اين هم عنوان نسبت كه اين آيات زيادي دارد كه توفّي را اسناد داده و مسئول توفّي را ملائكه قرار داده.

چهارم در برخي از آيات به خود خداي تبارك و تعالي اسناد داده، در سوره‌ي زمر آيه‌ي 42 «الله يتوفّي الانفس حين موته» به خودِ خداي تبارك و تعالي اسناد مي‌دهد، يعني خودِ خدا مسئول وفات و توفيه است.

در عنوان پنجم، عرض كردم گاهي اوقات به جاي ملائكه تعبير به رسُل دارد. در بعضي از آيات به موت نسبت داده شده، در سوره نساء آيه 15 دارد «فأمسكوهنّ في البيوت حتّي يتوفاهنّ الموت» تا اينكه موت اينها را توفيه كند.

بررسی اسناد موت به خدا و ملک الموت و ملائکه

شش اسناد، حالا اگر ملائكه و رسل را هم يكي بگيريم كه ظاهرش هم يكي است، پنج اسناد در اين مسئله‌ي مسئول مُوت وجود دارد؛ آيا بين اين آيات اختلاف وجود دارد و اين چه وجهي دارد؟ چرا خداي تبارك و تعالي يك جا موت را به ملك الموت نسبت مي‌دهد و يك جا به خودش نسبت مي‌دهد و يك جا به ملائكه نسبت مي‌دهد. يك جا به صورت كلّي بدون نسبت آمده و يك جا هم به خودِ موت نسبت داده شده، چرا؟‌ اينجا دو جواب كلّا مي‌توانيم بدهيم؛

جواب اول: يك جواب كه در كلمات مرحوم علامه رضوان الله تعالي عليه آمده[1] و ديگران كه بعد از ايشان تفسير نوشتند از همين روش تبعيت كردند و آن این است كه اينطور بگوئيم كه اينها عنوان طولي را دارد، سبب اصلي براي قبض موت خداست. ثمّ ملك الموت است و ثمّ اعوان و انصار ملك الموت است، يعني بگوئيم ملك الموت اينقدر اعوان و انصار و رسل دارد، ملائكه‌ي زيادي در اختيارش هستند براي قبض روح، منتهي چون مسئول ملائكه ملك الموت است، فعلي كه ملائكه انجام مي‌دهند هم مي شود نسبت به ملائكه داد و هم نسبت به ملك الموت دارد، چون خدا حاكم بر ملك الموت است، فعل ملك الموت را مي‌توانيم به خداي تبارك و تعالي نسبت بدهيم. باز اين مثال ظاهراً در كلمات خود مرحوم علامه در ذيل همين‌ آيه‌ي يازده سوره سجده، ايشان مي‌فرمايد «نظراً إلي اختلاف مراتب الاسباب» مراتب اسباب اختلاف دارد «فالسبب القريب الملائكة و الرسل اعوان ملك الموت و فوقهم ملك الموت الآمر بذلک المجري لأمر الله و الله من وراءهم محيط و هو السبب الأعلي» خداي تبارك و تعالي سبب اعلي است، مادون خدا ملك الموت، مادون ملك الموت هم اعوان و انصار ملائكه هستند.

بعد يك مثالي مي‌زنند مي‌فرمايند «مثل كتابت الإنسان بالقلم» شما وقتي يك چيزي مي‌نويسيد مي‌شود بگوئيم قلم مي‌نويسد؟ مي‌توانيم بگوئيم دست شما مي‌نويسد، مي‌توانيم بگوئيم خودِ اين انسان كاتب است، هر سه اسناد را مي‌شود در اينجا ذكر كرد. اين فرمايش مرحوم علامه با اين بياني كه عرض كرديم ولو ثبوتاً اين مطلب درست است، اصلاً همه‌ي افعال در عالم اينطور است، فعل انسان را مي‌شود به خود انسان نسبت داد، مي‌شود به همين اسباب ديگر هم نسبت داد تا برسد به خداي تبارك و تعالي، ولي ظاهر این است كه در باب اماته و توفي اين جهت نيست، در همه‌ي امور همينطور است، آن ملائكه‌اي كه موظف بر رزق هستند، رزق را به خدا نسبت بدهيم، به ملائكه يا اعوان ملائكه نسبت بدهيم؟ به اسباب طبيعي نسبت بدهيم؟ همه‌ي اينها را بتوانيم نسبت بدهيم، عرض كردم اين فرمايش ثبوتاً و امكاناً مطلب درستي است اما آيا ما مي‌توانيم با ظاهر آيات شريفه اين جواب را تطبيق كنيم، يك مقداري مشكل است.

جواب دوم: این استكه بيائيم بگوئيم اين به اختلاف موارد مختلف است، خداي تبارك و تعالي ممكن است نسبت به بعضي از موارد خودش اين كار را انجام بدهد، كه اگر باز خودش باشد حالا اينكه كيفيّتش چطور است بحث ديگري است.

ملك الموت نسبت به بعضي، ملائكه نسبت به بعضي ديگر. يك روايتي در توحيد صدوق هست كه كسي آمد پيش اميرالمؤمنين(ع) مدّعي وجود تناقض در قرآن كريم بود و براي بيان تناقض همين مثال را زد و گفت اين چه كتابي است؟‌يك جا مي‌گويد «الله يتوفي الانفس» يك جا مي‌گويد «يتوفاكم ملك الموت الذي وكّل بكم» يك جا مي‌گويد «توفته رسلنا» اينها تناقض دارد! مثل اينكه حالا تشبيه كنيم يك كاري انجام شده من يك بار بگويم حسن انجام داد، يك بار بگويم پدر حسن انجام داد و يك بار بگويم پدربزرگ حسن انجام داد! اين به حسب ظاهر و بدوي يك تناقضي دارد، اميرالمؤمنين(ع) فرمود «إن الله تبارك و تعالي يدبّر الامور كيف يشاء و يوكّل من خلقه من يشاء بما يشاء» بعد فرمود «أمّا ملك الموت فإنّ الله عزوجل يوكّله بخاصّة من يشاء من خلقه» يعني ملك الموت مسئول توفّيِ برخي از افراد است، «بخاصة من يشاء» «و يوكّل رسله من الملائكة خاصةً بمن يشاء من خلقه» بعد باردیگر فرمود «إنّه تبارك و تعالي يدبّر الامور كيف يشاء و ليس كلّ العلم يستطيع صاحب العلم ان يفسّره لكل الناس» بعد ظاهراً يك مطلب كلي را اميرالمؤمنين(ع) فرمودند كه هر چه از علم هست انسان نمي‌تواند براي ديگري بيان كند «لأن منهم القويّ و الضعيف و لأنّ منه ما يطاق حمله و ما لا يطاق حمله» علم هم از نظر افراد مختلف است، بعضي از افراد ضعيف و بعضي قوي هستند، فكرشان قوي يا ضعيف است، و هم از نظر خودش بعضي‌هايش قابل فهم هست و بعضي هم فوق طاقت فكر بشري است، «الا من يسهّل الله له حمله و أعانه عليه من خاصة أولياءه» بعد به آن شخص فرمودند تو اين حرفها را نزن كه قرآن تناقض دارد تو را چه به اين حرف‌ها! «إنّما يكفيك ان تعمل الله المحيي المميت» تو فقط همين اندازه بداني كه خدا محيي و مميت است «و أنّه يتوفي الأنفس علي يديه من يشاء من خلقه» انفس را هم به وسيله‌ي مأمورين خودش توفي مي‌كند و تو بيش از اين لازم نيست وارد شوي، ولو اينكه يك مقدارش را قبلاً فرمودند كه خود خدا، البته در اين روايت ندارد كه خدا خودش هم متصدي شود، مي‌فرمايد ملك الموت را براي يك عده‌اي از خواص و ملائكه هم بر عده‌اي ديگر، اين سؤال را بخواهيم با اين بيان جواب بدهيم كه اختلاف اين آيات به اختلاف موارد هست اين قابل قبول است.

منتهي باز بايد روايات ديگر را هم ديد كه آيا با روايت ديگر اين روايت قابل جمع هست يا نه؟ در مورد خود ملك الموت روايتي داريم كه ملك الموت به پيامبر عرض مي‌كند كه من در هر وقتي از اوقات صلاة هر انساني را تفحص مي‌كنم، وارد آن منزل مي‌شوم، در هر روزي در اوقات صلوات خمس ببينيم اين آدم براي خواندن نماز برخواسته يا نه؟ حالا آيا اين با اين روايات قابل جمع هست يا نه؟

ما فعلاً بحث‌مان پيرامون این است كه ملك الموت كيست؟ حالا صورت ملك الموت براي افراد مؤمن يا فاجر، صورت ملائكه‌ي ديگر براي افراد مؤمن و فاجر، و اساساً خصوصياتي كه خود ملك الموت دارد اين را ببينيم آن مقدارش كه از قرآن استفاده مي‌شود و آن مقدارش هم كه از روايات استفاده مي‌شود بيان مي‌كنيم و به همين ترتيبي كه مرحوم مجلسي ذكر كرده پيش مي‌رويم و بعد وارد سكرات موت مي‌شويم تا مسئله‌ي برزخ و اثبات معاد و ادله‌ي معاد، به همين ترتيب ان شاء الله پيش مي‌رويم.

وصلي الله علي محمد و آله الطاهرين



[1]. تفسیر المیزان، ج 16، ص 251.

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .