موضوع: آیات معاد 1
تاریخ جلسه : ۱۳۹۰/۱۰/۱۲
شماره جلسه : ۵۵
-
بحث به اينجا رسيد كه بعد از اين عالم، ارواح مؤمنين يا ارواح كفار، يا هر روحي در كجا و در چه قالبي قرار دارد؟ عرض كرديم كه بر حسب بعضي از روايات، اهل سنت معتقدند كه ارواح مؤمنين در جوف طيور هستند، روح هر مؤمني را در دل پرندهاي قرار ميدهند كه اين مطلب در روايات ما صريحاً نفي شده،
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
بحث به اينجا رسيد كه بعد از اين عالم،
ارواح مؤمنين يا ارواح كفار، يا هر روحي در كجا و در چه قالبي قرار دارد؟
عرض كرديم كه بر حسب بعضي از روايات، اهل سنت معتقدند كه ارواح مؤمنين در جوف طيور
هستند، روح هر مؤمني را در دل پرندهاي قرار ميدهند كه اين مطلب در روايات ما
صريحاً نفي شده، در روايات ما صريحاً وارد شده كه مؤمن اكرم است و كرامتش در نزد
خداي تبارك و تعالي بيشتر و بالاتر از این است كه خدا روح او را در جوف طيري قرار
بدهد. ولي باز عرض كرديم كه در باب ديگري از ابواب كتاب كافي دارد كه ««الميّت
يزور أهله عند زوال الشمس» پنج روايت در اين باب وجود دارد كه در بحث گذشته هم
اشاره كرديم كه خداي تبارك و تعالي به روح مؤمن اجازه ميدهد كه اهلش را ـ حالا به
حسب اختلاف مراتبشان به بعضيها هر روز و به بعضيها هفتهاي يك بار، مختلف است؛ ـ
اهل خودش را ببيند كه كارهاي خوبي كه اينها انجام ميدهند را ملاحظه كند و همين
براي او فرح، سرور و خوشحالي است.
در همين روايات سائل از امام(ع) سؤال ميكند كه ميّت كه اهل و عيال خودش را ميبيند ««في أي صورة يأتيهم» در چه صورتي؟ فرمودند ««في صورة طائر لطيف» در صورت يك پرنده خيلي لطيف. بعد در روايت پنجم همين باب سائل سؤال ميكند كه ««في أي صورة؟» امام ميفرمايد: ««في صورة العصفور أو أصغر من ذلك» در صورت گنجشك يا كوچكتر از گنجشك! جمع بين اين روايات چگونه ميشود؟ از يك طرف در آن روايات، امام (ع) نظريه اهلسنت را كاملاً نفي ميكنند و ميفرمايند مؤمن اكرم از این است كه خدا او را در جوف طير قرار بدهد، اما در اينجا دارد كه ««من يزور أهله في صورة طير أو في صورة عصفور». اولاً باز اين نكته را عرض كنيم كه در ميان علماي اهلسنت مسئله اتفاقي نيست، بعضيهايشان هم اين مطلب را قبول ندارند! اينكه خدا روح انسان را بعد از رحلت از اين عالم در جوف يك طير قرار بدهد، اين مورد قبول همهشان واقع نشده و برخي از آنها مخالفت كردهاند. اما بايد ببينيم كه بالأخره از نظر خود ما و روايات ما جمع بين اين روايات چگونه است؟ در روايات خودِ ما تعابيري هست كه روح مؤمن بعد از اين عالم ««في أبدان كأبدانهم» است، يعني داخل يك قالبي مثل قالب دنياست، يك بدن مثل بدن دنيا قرار داده ميشود، يا در يك تعبير ديگر دارد ««في صفة الأجساد» يعني جسد نيست! اما آدم خيال ميكند اين جسد است ««في شجرة من الجنة» اين دو تا. ««في صفة الأجساد» يعني جسد واقعي مثل دنيا نيست اما اوصاف جسد را دارد، حتّي «يأكلون و يشربون» هم در بعضي از رواياتش دارد.
تعبير سوم در بعضي از روايات دارد كه ««في حجراتٍ في الجنة»، در حجرهاي از حجرات جنّت قرار داده ميشود، باز بايد اينجا بگوئيم مراد جنّت برزخي است. يك تعبير این است كه «في روضة كهيئة الأجساد في الجنة» در يك باغي مثل هيئت اجساد در جنّت برزخي قرار ميگيرد. اينها تعابيري است كه در رواياتي كه روح بعد از اين عالم كجا قرار ميگيرد وجود دارد و در روايات آمده. در همين روايات نظريهي اهل سنت كه ميگويند در جوف طير، نفي شده. ولي در روايات « باب المؤمن يزور أهله آمده ««في صورة طائر لطيف» يا در بعضي از روايات دارد ««في بعض الصور الطير» كه ظاهرش این است كه انسان گنجشك را كه ميبيند و يا پرندهاي كه ميبيند بر لبهي ديوار خانه نشسته احتمال دارد يكي از ارواح متعلق به همين خانه باشد كه از دنيا رفته. ««في صورة العصفور أو أصغر من ذلك».
بحث در این است كه بالأخره چطور ميشود؟
آنجا ائمه آنطور فرمودهاند و اينجا اينطور فرمودند؟! در جلسه گذشته گفتيم يك
احتمال مسئلهي تقيه است، يعني بيائيم بگوئيم اين رواياتي كه ائمه(ع)
در مورد ««المؤمن يزور أهله» بيان فرمودند عنوان تقيه را دارد، يعني آن زمان
مشهور اين بوده كه روح مؤمن ««في صورة الطائر» قرار ميگيرد، به حسب ظاهر
ائمه نخواستند با اين مخالفت كنند! چون ثمرهي عملي هم براي مردم نداشته و نخواستند
يك مطلب ديگري بگويند كه موجب اختلاف بشود.
عرض كرديم كه تقيّه اختصاص به باب فروع ندارد و فقط در مسائل نماز و روزه و حج و ... نيست! وقتي ما روايات تقيّه را ببينيم، ائمه(ع) از اينكه گاهي بعضي از اصحاب اسرار اعتقادي را پيش ديگران فاش ميكردند از آنها انتقاد ميكردند و ميفرمودند چرا اين را فاش كردي؟ يعني يك سري مسائل اعتقادي بوده كه حتي اهلسنت ظرفيت شنيدن آن را نداشتند، لعلّ در اينجا هم بگوئيم از باب تقيّه است.
احتمال دوم این است كه بعضي از علماي
اهلسنت هم گفتهاند كه اساساً اينكه در روايات آمده ««في جوف طير» كنايه
است، نه اينكه اين روح مؤمن را خدا از اين بدن ـ كه حالا 70 يا 80 سال در عبادت خدا
بوده ـ خارج كند و در دل يك پرنده قرار بدهد! نه، اين كنايه است. كنايه از چه چيزي؟
اين معناي خيلي لطيف و جالبي است كه ميگويند كنايه از این است كه طيور مركب براي
ارواح مؤمنين قرار ميگيرند، يعني خداي تبار ك و تعالي طيور را مركب قرار ميدهد كه
ارواح مومنين به وسيله اين مراكب با سرعت از يك نقطهاي به نقطه ديگر منتقل شوند،
يا بالاتر بگوئيم كه خود طير هم مراد طير واقعي نيست، گويا اين ارواح سوار بر طير
هستند.
شما ببينيد در اين زمان؛ گاهي اوقات تعابيري كه در روايات آمده به وسيله
پيشرفتي كه در زمان ما حاصل شده، ميتوانيم بگوئيم معنايش يك مقدار نزديكتر ميشود،
گاهي اوقات به يك كسي ميگوئيم از آنجا تا اينجا چرا دير آمدي؟ حالا در قميهاي خود
ما معروف است ميگويند پرنده كه نيستم! بايد آرام آرام بيايم، طير در لسان عُرف و
در لسان مردم، مظهر براي حركت سريع است، الآن هم طيوري هستند كه خيلي با سرعت حركت
ميكنند، حالا در روايات براي اينكه بگويند روح مؤمن در آن عالم اينقدر آزاد است ـ
بستگي به اعمالي دارد كه در اين عالم انجام داده ـ كه به هر نقطهاي و با هر سرعتي
بخواهد ميتواند حركت كند و آنجا حضور پيدا كند، بگوئيم اين عنوان كنايي را دارد.
پس مطلب اول اينكه خود طير مركب براي ارواح باشد كه در بعضي از عبارات اهلسنت هم آمده كه خود طير مركب باشد، بالاتر از آن كه خيلي دقيقتر هم هست اينكه بگوئيم تمام اينها تشبيه معقول به محسوس است، گويا مثل طيور در حال حركت هستند و بگوئيم ««كاطيور» هستند نه اينكه واقعاً در جوف طيور قرار ميگيرند! آن وقت اين جوف طيور براي این است كه آنچه در جوف طيور هست هميشه همراه طير حركت ميكند، بگوئيم اين هم همينطور است و با همان سرعت و با همان وضع حركت ميكند. پس اين هم احتمال دوم كه بگوئيم اينها عنوان كنايه را دارد.
مرحوم ملاصالح مازندراني در شرح فروع كافي جلد دوم صفحه 325 ميفرمايد: اين دو دسته روايات قابل جمع است، اين رواياتي كه ائمه نفي ميكنند كه روح مؤمن در جوف طيور قرار داده شود، با اين رواياتي كه ائمه فرمودند ارواح مؤمنين ميآيند بالاي ديوار خانهشان حضور پيدا ميكنند و اهل و اولاد خودشان را ميبينند كه در خانه چكار ميكنند، قابل جمع است. جمعي كه ملاصالح ذكر كرده این است كه ميفرمايد ««لا تنافي بينهما لأنّهم للطافتهم يشتكلون بالأشكال» چون روح يك موجود لطيف است (يعني مادّي نيست و جا و مكان نميخواهد) لذا ««يتشكل بأشكال المختلفة أراد الله» هر شكلي كه خدا اراده كند ««كما تتشكل الملائكة و الأجنة و الشياطين» اين سه گروه ـ در بعضي از روايات هم هست كه ـ به هر شكلي كه بخواهند ظاهر ميشوند، ملائكه ميتوانند به شكل انسان ظاهر شوند، به شكل درخت ظاهر شوند، به شكل ساير موجودات ظاهر شوند، اجنّه هم همينطور به اشكال مختلفه ظاهر ميشوند و شياطين هم به اشكال مختلفه ظاهر ميشوند. اين مطلبي است كه ايشان در اينجا بيان كرده.
منتهي اشكالي كه فرمايش مرحوم ملاصالح
دارد این است كه خود اين مطلب، حرف ديگري است؛ بحثي كه در اينجا وجود دارد این است كه
آيا روح مؤمن در جوف طير قرار داده ميشود يا نه؟ اين كه در روايات صريحاً نفي
شده، در روايات صريحاً ذكر شده مؤمن در آن عالم ««في أبدانٍ كأبدانهم» يعني
آن عالم هم اين چنين است، يعني خدا كه قالب مثالي برايش قرار داده، قالب ديگري
برايش قرار نميدهد! نميآيد روح مؤمن را در يك درخت قرار بدهد، نميآيد روح مؤمن
را در يك ميوه يا يك حيوان ديگر قرار بدهد، روح مؤمن را در يك قالبي مثل قالب
دنيوياش قرار ميدهد، لذا ـ اين بيان ـ اينكه بگوئيم روح مؤمن در آن عالم مثل
ملائكه ««تتشكل بأشكال المختلفة» است، برخلاف صريح اين روايات است، اين
روايات ميگويد نه، فقط «في أبدانٍ كأبدانهم. چون طبق كلام ملاصالح ميشود
اين روح در يك قالبي مثل قالب دنيوي قرار بگيرد و ميشود در قالب طير به وجود
بيايد. در قالب طير هم در روايات مورد نفي قرار گرفته، اصلاً مؤمن اكرم از این است كه
آن عالم خدا او را به شكل ـ ولو ـ لطيفترين و زيباترين حيوانات و پرندگان قرار
بدهد، لذا اين بيان درستي نيست.
ما يا بايد بگوئيم اين رواياتي كه ميگويد روح مؤمن مثل طيور روي ديوار خانه مينشيند عنوان تقيّه را دارد، يا بايد بگوئيم كنايه است از سرعت طير. عرض كردم بعضي از اهلسنت ميگويند طيور مركب اين ارواح است، به وسيله طيور اين ارواح منتقل ميشوند، به سرعت از يك نقطهاي به نقطه ديگر، اما بالاتر ميگوئيم؛ كنايه است از اينكه خودشان با سرعت در همين قالبهاي مثالي حركت ميكنند و در هر جايي كه بخواهند حضور پيدا ميكنند.
اينها نكاتي است كه در مورد اين طيور بيان كرديم؛ حالا براي اينكه عبارات را آقايان بخواهند ببينند، در تفسير قرطبي جلد چهارم صفحه 274، آنجا از قاضي عياض كه يكي از بزرگان اهل سنت است نقل ميكند كه گفته ««إنما جعل الأرواح في جوف طير صيانةً له» براي اينكه اين ارواح محفوظ بماند، اين يعني چه؟ يعني اگر خدا آن را در جوف طير قرار ندهد محفوظ نميماند؟! اين چه حرفي است. ««ومبالغة في إكرامه» خيلي خدا اين را احترام ميكند كه در جوف طير قرار داده ««لتطلع علي ما في الجنة من المحاسن و النعم» چرا در جوف طير قرار ميدهد؟ تا اينكه اين طير كه پرواز ميكند و هر نكتهاي از نقاط عالم و جنّت را ميخواهد ببيند اين هم اطلاع پيدا كند و در دنبالهاش همين مطلب را دارد كه اين طيور براي اينها به عنوان يك مركب هستند.
باز تفسير قرطبي و همين آدرسي كه داديم را مراجعه كنيد، بعضيها گفتند طيور وسيله انتقال اين مراكب هستند و اينها مركب هستند براي انتقال اين ارواح.
نكتهي ديگري كه بايد اينجا روشن شود این استكه حالا آيا اينكه وقتي روح مؤمن از اين عالم به عالم ديگر ميرود، حالا اگر در جوف طير قرار داده شد مستلزم تناسخ هست يا نه؟ اگر در قالب مثالي قرار داده شد، آيا اين تناسخ هست يا نه؟ علماي اهلسنت در مقام جواب برآمدند و در كتب علماي شيعه هم اين مسئله و اين توهم مطرح شده و جواب داده شده، جواب این است كه تناسخي كه باطل است اين است كه روح انسان وقتي از اين بدن خارج ميشود در بدن ديگري در همين دنيا و يا در جسم ديگري در همين دنيا قرار داده شود! يعني از اين قالب به قالب ديگري در همين دنيا برود، اما اگر از اين جسم خارج ميشود و به يك عالم ديگري غير از عالم دنيا قرار ميگيرد اين مستلزم تناسخ نيست.
اگر كسي اين سؤال را مطرح كند كه چرا
بعد از اين عالم، روح در يك قالبي مثل اين قالب قرار ميگيرد؟ براي اينكه شدّت
ارتباط بين اين دو تا بوده، اينقدر شدّت ارتباط هست كه اصلاً قالب ديگر قابليّت
ندارد او را بگيرد، منتهي خدا برايش يك قالبي درست ميكند، اين تغيير و جراحت و قتل
و ... در او معنا ندارد اما به حسب ظاهر همين آثار جسماني و آثار مادّي را دارد. يا
به تعبير دقيقتر آثار جسم را ندارد ولي مادّه است، مثل همان چيزي كه انسان در عالم
رؤيا و خواب ميبيند.
بنابراين تناسخ اين است و عرض كردم خود شدّت ارتباط مؤيّد
است، يعني علّت اينكه چرا خداي تبارك و تعالي بعد از اين عالم روح را در يك قالبي
مثل اين قالب قرار ميدهد چون بايد انس و ارتباطي كه بوده محفوظ بماند، اما اينكه
اين روح را بردارد در يك موجودي كه تازه ميخواهد متولد شود، اين هم برخلاف صريح
قرآن است كه هر كودكي كه ميخواهد متولد شود ـ ظاهر آيات شريفه قرآن این است كه ـ يك
نفخ روح جديد در او دميده ميشود، هم استحاله عقلي دارد كه تناسخ را در جاي خودش
اثبات عقلي دارد.
پس اين نكته هم روشن شد كه اگر گفتيم در
عالم ديگر در قالب ديگري قرار داده ميشود اين مستلزم تناسخ نيست، نبايد كسي در
اينجا توهم تناسخ را داشته باشد. در ذيل اين بحث يك روايت بسيار خوبي در كتاب شريف
نورالثقلين جلد 1 صفحه 408 است؛ ما چون داريم آيه شريفه «لَا
تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْيَاءٌ
عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ»
را تفسير ميكنيم و ميخواهيم بعضي از نكاتش را بفهميم كه گفتيم «أحياءٌ عند ربهم»
يعني همين حالا كه مُردند به حسب ظاهر جانشان از بين رفت، بدنشان از بين رفت،
نفسشان باقي است، احياءٌ عند ربهم يرزقون هستند.
در اين روايت امام جواد(ع)
از اميرالمؤمنين(ع)
نقل ميكند و ميفرمايد ««إن أميرالمؤمنين«(ع)
قال يوماً لأبيبكر» يك روزي
به ابوبكر فرمود: «لَا
تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْيَاءٌ
عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ«و أشهد أنّ رسول الله(ص)
مات شهيداً» اميرالمؤمنين(ع)شهادت
داد و به ابوبكر فرمود پيامبر به موت معمولي از دنيا نرفت! حالا اين مات شهيدا، چون
راجع به پيامبر هم ميگويند كه حضرت رسول(ص)
را هم نگذاشتند به موت طبيعي از دنيا برود و ايشان را مسموم كردند، اين هم قرينه بر
اين مطلب ميشود.
اميرالمؤمنين اول آيه را خوانده و بعد شهادت داده كه پيامبر «مات
شهيدا» و بعد فرمود ابوبكر ««والله ليأتينّك» پيامبر حيّ است، عند ربهم
يرزقون است ««فأين إذا جاءك» ممكن است پيامبر را در اين عالم ببيني، اگر او
را ديدي، يقين داشته باش. يعني آن قالبهاي مثالي در آن عالم، هر چه روحشان
وسيعتر و گستردهتر باشد آزاديشان بيشتر است، ممكن است الآن تمثل در جلوي روي
انسان هم پيدا كنند، گاهي اوقات بعضي مكاشفاتي ميشود، مثلاً انسان ميگويد نشسته
بودم ديدم فلان عالم را، عالمي كه صد سال قبل از دنيا رفته، ميگويد من ديدم كه
اينجا نشسته بود! البته نميشود طوري بشود كه هر كسي از راه ميرسد بگويد من مكاشفه
دارم و آن عالم را ميبينم، ولي اين امكان عقلياش هست و واقع هم شده، اين روايت هم
شاهد بر اين معنا است.
وقتي چهرهاي را مثل رسول خدا ديدي فكر نكن كه خوابي يقين داشته باش كه رسول خداست، حالا رسول خدا دفن شده، اميرالمؤمنين به ابوبكر اين را ميفرمايد: ««فان الشيطان غير متخيل به» هيچ شيطاني نميتواند در چهرهي رسول خد(ص) ظاهر شود ««فأخذ على«(ع) بيد أبى بكر فأراه النبي صلى الله عليه و آله» اميرالمؤمنين دست ابوبكر را گرفت، اين گرفتن نه اينكه بگيرد و بكشاند، شايد يك ارتباطي با تصرّف در بدن ابيبكر بوده و نبي را به او نشان داد و گفت اين پيامبر است ««فقال له»« پيامبر به او فرمود«: «يا ابابكر آمن بعلي و بأحد عشر من ولده» ابوبكر به علي و يازده اولاد او ايمان بياور «« انهم مثلي الا النبوة» اينها مثل من هستند فقط نبوّت ندارند! ««و تب إلى الله مما في يدك» از اين غصبي كه الآن كردي توبه كن ««فانه لاحق لك فيه، قال، ثم ذهب فلم ير» بعد ناپديد شد. يعني قالب مثالي، همان چيزي كه گاهي اوقات در عالم خواب ميآيد.
يك روزي عرض كردم انسان وقتي ميخواهد بخوابد قواي ظاهريِ بدنش ضعيف ميشود، چشم نميبيند، گوش نميشنود، زبان حرف نميزند، اما قواي باطني قوي ميشود، انسان ميبيند كه در مكه است، ميبيند آن طرف دنياست، ميبيند در خدمت رسول خدا در عالم رؤياست كه «رزقنا الله إنشاءالله» گاهي اوقات همين در عالم بيداري براي يك عدهاي ممكن است ولي خيلي كم است، در شش ميليارد انسان اگر بگوئيم از عدد انگشتان يك دست تجاوز نميكند درست است، اينجا هم با تصرف اميرالمؤمنين بوده. واقعاً وقتي كسي كه هوا و حبّ دنيا بر او غلبه كند، آياتي داريم كه اگر ملائكه هم براي بعضيها آياتي بياورند اينها قبول نميكنند، همينطور است! اينها قصاوت قلب پيدا كرده بودند و چيزي را قبول نميكردند.
علي كل حال خود اين روايت هم قرينه است كه اينها در همان قالب مثالي، مثل همين قالبي كه در دنيا هستند در آن عالم هستند.
و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
نظری ثبت نشده است .