موضوع: آیات معاد 1
تاریخ جلسه : ۱۳۹۰/۱۱/۲۵
شماره جلسه : ۵۷
-
يكي ديگر از آيات شريفهاي كه بر حسب يك احتمال از آياتي است كه دلالت بر عالم برزخ دارد آيه شريفه 125 از سوره مباركه طه است؛ «وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى، قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَى وَقَدْ كُنتُ بَصِيراً، قَالَ كَذَلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذَلِكَ الْيَوْمَ تُنسَى»
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
يكي ديگر از آيات شريفهاي كه بر حسب يك
احتمال از آياتي است كه دلالت بر عالم برزخ دارد آيه شريفه 125 از سوره مباركه طه
است؛ «وَمَنْ أَعْرَضَ
عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ
أَعْمَى، قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَى وَقَدْ كُنتُ بَصِيراً، قَالَ
كَذَلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذَلِكَ الْيَوْمَ تُنسَى»
اجمال آيه این است كه خداي تبارك و تعالي يك ضابطه كلي ارائه ميدهد و ميفرمايد «ومن
أعرض عن ذكري فإن له معيشة ضنكا» براي او يك معيشت ضنك (ضنك به معناي ضيق است) وجود
دارد، معيشت كه از ماده عيش است، فرق ميان عيش و حيات چسيت؟ حيات يك عنواني است كه
هم در مورد خداي تبارك و تعالي ميتوانيم بگوئيم «حيٌ»، در مورد ملائكه ميتوانيم
بگوئيم، در مورد انسان و حيوان هم ميتوانيم بگوئيم حيٌ. اما عيش يك معناي اخصّ
دارد و آن حيات خاصّ حيواني را ميگويد، عيش يك حيات خاصّ حيواني است و شامل غير از
حيوان و غير از انسان نميشود! ماده عشي را در مورد ملائكه يا موجودات ديگر نميشود
استعمال كرد.
خداي تبارك و تعالي ميفرمايد كسي كه از ذكر من اعراض كند، حالا در آيه شريفه چهار احتمال براي ذكر هست؛ يكي از باب اينكه اضافه مصدر به مفعول است، يعني ذكر معناي مصدري دارد، ذكري يعني ياد من، كسي كه من را و ياد من را در دنيا يا قبل از آخرت فراموش كند، اين يك احتمال. احتمال دوم این استكه مراد از ذكر قرآن كريم است، كسي كه اين آياتي كه در اين قرآن آمده را فراموش كند، احتمال سوم مطلق كتب سماويّه است و احتمال چهارم اينكه مراد از اين ذكر دعوت حقه پيامبران به خداي تبارك و تعالي است، چون دعوت سبب براي ذكر مسبب و اراده سبب شده. حالا هر يك از اينها باشد، چه بگوئيم ذكري يعني ياد مرا كه حالا مشهور مفسّرين همينطور معنا ميكنند «من أعرض عن ذكري» يعني كسي كه ياد من نباشد، در امور دنيا من را فراموش كند، يا قرآن را فراموش كند، يا كتب سماويه را و يا اين دعوت حقّ را فراموش كند «فإن له معيشةً ضنكا» يك زندگي ضيق و بسيار تنگي براي او هست.
اينجا اين بحث معروف است كه چه ملازمهاي وجود دراد بين اعراض از ذكر خدا و زندگي ضيق؟ ملازمهاش را آنطوري كه مرحوم علامه رضوان الله تعالي عليه فرمودند این است كه كسي كه از ياد خدا غفلت كند و خدا را فراموش كند همهي توجهاتش به دنيا ميشود، قهراً فقط و فقط مقصود و آرزوي او، شب و روز او دنيا ميشود، ميرود سراغ دنياطلبي و هر آنچه كه به دست ميآورد اولاً نگراني و اضطرابش در حفظ اينها بيشتر ميشود! اينكه چطور اينها را حفظ كند و ثانياً در آنچه كه ندارد حرصش بيشتر ميشود. يكي از علائم و نشانههاي آدمهاي دنياطلب این است كه دائماً دنبال آنچه كه ندارند هستند! فكر نميكنند چقدر دارند. دنبال آنچه كه ندارند هستند و آنچه كه ندارند را ميخواهند به زندگي خودشان اضافه كنند ولو احتياجي هم نداشته باشند! دائماً در ناراحتي به سر ميبرند كه چرا فلان مالي كه ديگري دارد من ندارم! اين از خصوصيات آدمهاي دنياطلب است، آن وقت اين دو تا؛ يعني اينكه انسان اضطراب دارد آنچه را كه دارد از دست ندهد و اينكه چطور اين را حفظ كند و حرص دارد آنچه كه ندارد را به دست بياورد اين را در يك تنگنا و معيشت ضنك قرار ميدهد كه اصلاً ديگر لذّتي از اين زندگي نميبرد.
اينجا صاحب كتاب مجمع البيان اين را نقل ميكند، اقوالي كه در اين آيه شريفه وجود دارد را دقت بفرماييد؛ «معيشةً ضنكا» قول اول این است كه «أي عيشاً ضيّق» زندگي همراه با اضطراب، ناراحتي و فشار، اينكه اصلاً آرامش ندارد، بعد ميگويد اين را سه نفر از اهل تفسير بيان كردند المجاهد و قتاده و جبائي. بعد عيش ضيق را معنا ميكند «وهو أن يقتر الله عليه الرزق» يك مصداق عيش ضنك را ميگويد خدا رزق او را محدود ميكند، «عقوبة له على إعراضه» چون اعراض از ياد خدا كرده، خدا هم براي اينكه او را عقوب كند يك مقداري رزق او را محدود ميكند. «فإن وسع عليه فإنه يضيق عليه المعيشة» اگر مالدار بشود باز معيشت بر او سخت است «بأن يمسكه ولا ينفقه على نفسه» نگه ميدارد و حتي خرج خودش هم نميكند، باز «وإن أنفقه، فإنالحرص على الجمع، وزيادة الطلب، يضيق المعيشة عليه» اين حرص بر طلب و زيادهخواهي زندگي را بر او تنگ ميكند. مشهور مفسرين آيه را اينطور معنا كردند.
شاهد ما در اين قول دوم است؛ «وقيل: هو عذاب القبر»، «ومن أعرض عن ذكري فإن له معيشةً ضنكا و نحشره يوم القيامة أعمي» يعني آيه سه قسمت دارد: و من أعرض عن ذكري در دنيا، اگر كسي در دنيا اعراض از ذكر و ياد من كند؛ «فإن له معيشة ضنكاً» بعد از دنيا معيشت ضنك يعني عذاب قبر دارد، «ونحشره يوم القيامة أعمي» كه اين را قرينه بگيريم كه «فإن له معيشة ضنك» مربوط به برزخ است و اين اثر اعراض از ذكر خدا در دنياست. آن وقت مجمع البيان ميفرمايد اين «قيلَ» كه مراد عذاب قبر است، آن وقت بزرگاني از مفسرين، قول اول را از مجاهد و قتاده نقل كرد، اين را از ابن مسعود نقل ميكند كه ابن مسعود در تفسير بر خيلي از اينها مقدّم است و از ابيسعيد الخدري و چند نفر ديگر نقل ميكند.
آنهايي كه اين قول را اختيار كردند
استدلالشان این است كه ما ديديم آدمهاي كافر، مشرك و فاسق در دنيا ضنكي ندارند، در
يك وسعتي زندگي ميكنند و زندگي بسيار موسّعي دارند و معيشتشان ضنك نيست، عيش و
تعيششان ضنك نيست، دنبال اين هستند كه اضافه كنند، ولي معنايش ضنك بودن معيشت براي
اينها نيست! ميگويند چون ميبينيم اينها در دنيا اين چنين هستند پس بايد بگوئيم «فإن
له معيشةً ضنك» براي عالم برزخ بايد باشد. اينها فقط يك چنين استدلالي دارند و
ميگويند آدمهاي كافر و مشرك را ميبينيم كه در دنيا از مؤمنين خيلي بهتر زندگي
ميكنند، عيش و تعيششان فراهم و وسيع است، معيشت اينها ضنك در دنيا نيست، لذا
بايد بگوئيم پس بايد يك معيشت غير اختياري باشد كه مربوط به عالم برزخ است و عالم
برزخ اينها ضنك است، اينها يك چنين استدلالي را دارند.
مرحوم علامه رضوان الله عليه اين استدلال را جواب داده و ميفرمايد آيه شريفه در مقام اين نيست كه زندگي اينها را با زندگي فقرا مقايسه كند، بگويد فقرا اين چنين هستند، پس اينها اين چنين هستند بعد شما بيائيد بگوئيد اگر بناست زندگي كافر را با فقير مقايسه كنيم، فقير را ميبينيم كه دستش بسته است، گرفتار است، اما وضع زندگي اينها خيلي خوب است. آيه در مقام مقايسهي فقير با كافر يعني فقر و غنا نيست! آيه در مقام مقايسه مؤمن و غيرمؤمن است.
درآيه قبل ميفرمايد «قَالَ
اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعاً بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ
مِنِّي هُدىً فَمَنْ اتَّبَعَ هُدَاىَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا يَشْقَى»
ميفرمايد كه هدايت من را تبعيّت كند نه گمراه ميشود و نه بدبخت ميشود، اصلاً طبق
اين ايه رمز خوشبختي تبعيّت از دستور خداست. بعد ميفرمايد «ومن أعرض عن ذكري»
اينجا يعني «ومن لم يتبع هداي» كسي كه هدايت من را تبعيت نكند! پس موضوع اين نيست
كه خداي تبارك و تعالي بخواهد غني و فقير را مقايسه كند بلكه موضوع این است كه آن كسي
كه هدايت شده و كسي كه هدايت نشده! خدا ميفرمايد آن كسي كه «لم يتّبع هداي» يك
معيشت ضنك دارد ولو در اعلي درجهي ثروت باشد و آن كسي كه «اتّبع هداي» اين «لا
يضلّ و لا يغشي» ولو در اعلي درجه فقر باشد. مرحوم علامه ميفرمايند چون آيه شريفه
در مقام مقايسهي بين آن كسي است كه هدايت شده و آن كسي كه هدايت نشده، خدا
ميفرمايد آن كس كه هدايت من را قبول نكرده زندگيِ سختي دارد ولو پولدار باشد و
زندگي ظاهريِ مرفه داشته باشد. اين آدم در باطن خودش يك معيشت ضنكي دارد.
بعبارةٍ اُخري آنهايي كه آيه را بر عذاب قبر حمل ميكنند دارند ظاهر را نگاه ميكنند و ميگويند ظاهر اين آدمي كه كافر است خوب است و زندگي موسعي دارد، مرحوم علامه ميفرمايد آيه كه ميفرمايد «ومن أعرض عن ذكري فإن له معيشة ضنكاً» باطن را بيان ميكند يعني اينها در درونشان يك زندگي تنگ و يك معيشت ضنك دارند.
فرمايش مرحوم علامه رضوان الله عليه
برخلاف ظاهر آيه است؛ آيه كه ميفرمايد «فإن له معيشةً ضنكا» به حسب ظاهر ميگويد و
ديگران هم ميبينند كه اين معيشت ضنك دارد و لذا مرحوم طبرسي وقتي آيه را روي همان
قول مشهور معنا ميكند ميگويد قول مشهور این است كه زندگي ضيق «أن يقتر الله عليه
الرزق» خدا رزقش را محدود كند، يا اگر پول دارد براي خودش هم خرج نكند، بعد
ميگويد اگر براي خودش هم خرج كند و به ديگري هم بدهد باز به حسب ظاهر اضطراب دارد
و آرام نيست، ما اگر بخواهيم اين را به يك امر باطن برگردانيم درست نيست. بعبارةٍ
اُخري فرمايش مرحوم علامه در صورتي است كه ما «فإن له معيشةً ضنكا» را بخواهيم
ببريم روي باطن افراد، در حالي كه ظاهر آيه این است كه روي ظاهر است و لذا «ونحشره
يوم القيامة أعمي» هم ظاهر است، يعني واقعاً روز قيامت ميبينند كه اين آدم كور
محشور ميشود، اينطور نيست كه بگوئيم آن هم يك امر باطني باشد. لذا اين جواب جوابي
است كه با ظاهر قرآن كريم سازگاري ندارد و يا بگوئيم اين نياز به معونه زائده دارد.
عجيب این است كه خودِ مرحوم علامه در آخر وقتي كه معناي باطني را ذكر ميكنند، وقتي اين معنا را ذكر ميكنند ميفرمايند عذاب قبر هم يكي از مصاديق معيشهي ضنك است. ما چرا بيائيم اينطور معنا كنيم و بعد بيائيم عذاب قبر را به عنوان يكي از مصاديق اين معيشهي ضنك قرار بدهيم؟ نه، عيش اينها در عالم قبر ضنك است «فإن له معيشةً ضنك».
ما يك مؤيدي ميخواهيم براي اين معناي دوم ذكر كنيم و آن این است كه «ومن أعرض عن ذكري ـ في لحظة من لحظات الدني» يا اين آدمي است كه تمام عمرش را أعرض عن ذكري است. حالا اگر كسي آدم چندين سال أعرض عن ذكري بود آيا اين آيه شاملش ميشود؟ يا اينكه در اين حكايت ميكند كه كسي كه در دنيا بود و دنيايش را گذراند و ياد من نبود، قرآن را توجه نكرد، حالا ذكر را هر معنايي بخواهيم بكنيم! اينجا صدق اعراض ميكند. مثل اينكه بگوئيم شما رفتي مكه و ياد من نكردي، يعني رفتي مكه و برگشتي و در تمام اين مدت ياد من نبودي! حالا اگر رفت مكه يك روز به يادش نبود و روز دوم يادش آمد كه نميگويند «من أعرض»، اين «ومن أعرض عن ذكري» ظهور دارد «أي في تمام دار الدني». لذا آن آيه هم كه ميفرمايد «فَمَنْ اتَّبَعَ هُدَاىَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا يَشْقَى» عاقبتش را ذكر ميكند. آن آيه كه ميفرمايد «فَمَنْ اتَّبَعَ هُدَاىَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا يَشْقَى» عاقبتش را ذكر ميكند و «من أعرض عن ذكري» هم عاقبتش را ذكر ميكند يكي در عالم برزخ است «فإن له معيشة ضنكا».
(سؤال و پاسخ استاد): فرض كنيد يك مسلماني نعوذ بالله كاهلي ميكند و سستي ميكند و نماز نميخواند ولي ميگويد من خدا را قبول دارم، آيا آيه شامل او ميشود؟ نه. به نظر ما كه ميگوئيم «ومن أعرض عن ذكري» كه بايد شامل همه دنيايش باشد، چون اگر كسي در دنيا بعضي از اوقات اعرض عن ذكر الله و بعضي از اوقات لم يعرض بود اين برايش صدق نميكند ومن أعرض عن ذكري. ظهور آيه در این است كه «ومن أعرض عن ذكري في تمام دار الدنيا» اين بداند كه چه عاقبتي دنبالش هست، يكي مربوط به برزخ است و ديگري مربوط به قيامت است.
احتمال سومي كه اينجا دادند گفتند اين
معيشت ضنك اصلاً مربوط به عذاب روز قيامت است. بگوئيم «نحشره» چيست؟ ميگويند او
قبل از عذاب قيامت است، «ونحشره يوم القيامة أعمي» يعني قبل از اينكه داخل
در جهنّمش كنند او را اعمي محشور ميكنند. اين بيان در كتاب روح المعاني آلوسي
آمده.
مرحوم علامه رضوان الله عليه اين نظريه را كه نقل ميكنند ميفرمايند اين هم صحيح نيست! ميفرمايند «ومن أعرض عن ذكري فإنّ له معيشة ضنكا» كه مطلق است، در كجا دارد «فإن له معيشةً ضنكا» در قيامت و مربوط به عذاب قيامت و آتش باشد؟! اطلاق دارد. اين نظريه با اطلاق «فإنّ له معيشةً ضنكا» سازگاري ندارد اولاً، با آن قيدي كه بعداً هست «نحشره يوم القيامة أعمي» سازگاري ندارد، حقّش اين بود كه خداي تبارك و تعالي بفرمايد «فإن له معيشةً ضنكا في يوم القيامة و نحشره أعمي» چرا اين قيد را برداشت و بعد برد در آيه شريفه؟ بايد اين قيد را در جمله اول ميآورد. اين اشكال مرحوم علامه وارد است و ما نميتوانيم در اينجا معيشهي ضنك را مربوط به عذاب قيامت قرار بدهيم.
اين اشكالات در ذهن خيليها هست كه افرادي از مسلمانها هستند كه اعراض از ذكر خدا دارند، معيشه ضنك ندارند. ما كفار را داريم در دنيا ميبينيم كه زندگي بسيار مفصل و مرفهي دارند ولي معيشه ضنك ندارند! براي اينكه اين اشكالات پيش نيايد به نظر ما ظاهر آيه این است (همانطور كه اكابر از مفسرين هم گفتند) كه ما بيائيم اينطور بگوئيم «و من أعرض عن ذكره في الدنيا فإن له معيشةً ضنكا أي في البرزخ و نحشره يوم القيامة أعمي» اين هم مربوط به قيامت باشد. والله العالم.
و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
نظری ثبت نشده است .