درس بعد

بحث تفسير موضوعي پيرامون آيات معاد

درس قبل

بحث تفسير موضوعي پيرامون آيات معاد

درس بعد

درس قبل

موضوع: آیات معاد 1


تاریخ جلسه : ۱۳۹۰/۹/۲۱


شماره جلسه : ۴۲

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • اولين بحث این است كه اساساً آيا قبل از اينكه عالم قيامت واقع شود، ما عقلاً يك عالم ديگري به نام عالم برزخ بايد داشته باشيم يا نه؟

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين

در بحث‌هاي گذشته در مباحث معاد اين قسمت بحث درباره مسائلي كه هنگام موت واقع مي‌شود و خصوصياتي كه در مورد موت هست را بحث كرديم. بعد از اين بحث يكي از مباحثي كه بايد مطرح شود، بحث از عالم برزخ است، يعني بعد از اينكه موت واقع مي‌شود ما معتقديم كه يك عالم ديگري قبل از عالم قيامت براي انسان وجود دارد كه از او به عالم برزخ تعبير مي‌كنيم. يك بحث این است كه آيا فقط دليل قرآني بر عالم برزخ وجود دارد يا علاوه بر اينكه دليل قرآني دارد دليل عقلي هم براي آن داريم و بعد از اينكه اين بحث روشن شد، آن وقت‌ بحث‌هاي ديگري كه اينجا مطرح مي‌شود این است كه برزخ از چه زماني شروع مي‌شود و در برزخ براي اين انسان چه اتفاقاتي مي‌افتد. آيا اساساً ما در عالم برزخ تكامل داريم يا نه؟ يا مي‌گوئيم انسان كه از دنيا مي‌رود به علّت اينكه حيات برزخي دارد اين رشد علمي مي‌تواند داشته باشد و مي‌تواند تكامل برزخي داشته باشد، آيا چنين چيزي هست يا خير؟ در برزخ چه سؤالاتي از انسان مي‌شود، بحث اينكه از چه كساني سؤال مي‌شود و از چه كساني نمي‌شود. بحث از اينكه ما در برزخ آيا يك بهشت و جهنم برزخي داريم يا خير؟ از بعضي ظواهر آيات قرآن استفاده مي‌شود كه انسان قبل از اينكه وارد بهشت و جهنم قيامت شود، بهشت و جهنّم برزخي دارد، آيا برزخ براي همه يكسان است؟ و همچنين گفتگوي مجرمان در عالم برزخ به چه نحوي است؟ اينها بحث‌هايي است كه بسيار مهم است.

حالا از آيات شريفه قرآن و روايات چه استفاده مي‌شود، ان شاء الله به مرور اگر خدا توفيقي داد اينها را بيان مي‌كنيم؛

اولين بحث این است كه اساساً آيا قبل از اينكه عالم قيامت واقع شود، ما عقلاً يك عالم ديگري به نام عالم برزخ بايد داشته باشيم يا نه؟ مرحوم علامه طباطبائي رضوان الله عليه در اين كتاب «حيات پس از مرگ» كه ترجمه هم شده،  فصل دوم اين كتاب را در مورد برزخ قرار دادند. در اين فصل دوم مطلب اولي كه فرمودند این است كه ما چهار تا عالم داريم؛ عالم جسمانيات، عالم مثال، عالم عقل و بالاتر از همه عالم اسماء و صفات خداي تبارك و تعالي است. اين عوالم اربعه مي‌فرمايند در اصل وجوب با هم اشتراك دارند، ما موجوديم، در عالم مثال وجود هست، در عالم عقل وجود هست، در عالم اسماء و صفات هم وجود هست، منتهي بين اينها اختلاف در مرتبه وجود دارد. مراتبشان مختلف است، مرتبه‌ي اين عالم ضعيف‌ترين مراتب است، بعد عالم مثال يك مرتبه قوي‌تر است، بعد عالم عقل يك مرتبه شديدتر است تا برسد به قوي‌ترين و شديدترين مراحل كه عالم اسماء و صفات خداست. در اصل اينكه خدا موجود است، اسماء و صفات خدا موجود است، عقل موجود است، عالم مثال وجود دارد، عالم جسمانيّات وجود دارد، در اصل وجود بين اينها اختلافي نيست، اما بين اينها اختلاف در مرتبه وجود دارد و بعد نكته‌ این است ـ كه فلاسفه در فلسفه هم زياد مطرح مي‌كنند ـ‌ كه عالي به رتبه سافل نزول مي‌كند و سافل همچون يك آينه‌اي است كه صورت هر آنچه را كه از رنگ‌ها و نورها در مقابلش قرار بگيرد منعكس مي‌سازد. سافل را تشبيه به آينه كردند، يك انسان حقيقي كه در مقابل آينه مي‌ايستد، اين آينه او را منعكس مي‌كند، نتيجه‌ي اين حرف‌ها اين مي‌شود: اسماء و صفات و مرحله‌ي ذات خدا تنزلش در مرحله‌ي عالم عقل است، تنزل عالم عقل در عالم مثال است، تنزل عالم مثال در عالم ماده است. عالم عقل آينه‌اي است از خداي تبارك و تعالي، عالم مثال آينه‌اي است براي عقل و اين عالم مادّه و عالم جسمانيّات هم آينه‌اي است براي مثال. و تشبيه به آينه خيلي از مطالب را روشن مي‌كند، هر مقداري كه در اين آينه منعكس شود اين آينه نشان مي‌دهد، اگر انسان فقط دستش را جلوي آينه ببرد آينه دست را نشان مي‌دهد، از خداي تبارك و تعالي آن مقداري كه عالم عقل قابليّت دارد در او تحقّق پيدا مي‌كند، از عالم عقل آن مقداري كه قابليّـت دارد در عالم مثال تحقق پيدا مي‌كند، از عالم مثال هم آن مقداري كه در عالم جسم و ماده قابليّت دارد تحقق پيدا مي‌كند.

مطلب ديگري كه در اينجا فرمودند؛ مي‌فرمايند عالم مثال يك برزخي است بين عالم عقل و موجودات مادّي اين عالم. اين عالم برزخ يك مقدار خصوصيّاتي از اين عالم مادّه را دارد، يك مقدار هم خصوصيّات عالم عقل را دارد، كه اين نكته‌ي مهمي است كه اگر بخواهيم بعداً آيات شريفه‌اي كه مربوط به برزخ است را درست متوجه شويم اين نكته خيلي نكته مهمي است؛ چون يكي از سؤالاتي كه مي‌كنند و در روايات هم هست، آيات اموات متوجه مي‌شوند كه ما به سراغشان مي‌رويم و برايشان فاتحه مي‌خوانيم؟ آيا اموات خورد و خوراك دارند يا نه؟ خواب دارند يا نه؟ شب و روز دارند يا نه؟ آيا اطلاع بر اعمال انسان دارند يا ندارند؟ اينها سؤالاتي است كه انسان تا عالم برزخ را درست متوجه نشود نمي‌تواند به اين سؤالات پاسخ بدهد، چرا به آن برزخ مي‌گويند؟ براي اينكه «برزخٌ  بين المادة والعقل» بين اين دو عالم قرار گرفته و لذا گاهي اوقات به جايش تعبير مي‌كنند عالم مثال، عالم مثال يعني ماده هست، بعضي از آثار ماده را دارد، شكل دارد، كسي كه از اين عالم مي‌رود، اموات ديگر او را مي‌بينند كه آمده و به سراغش مي‌آيند. يك روايتي دارد كه انساني كه از اين دنيا مي‌رود، آنهايي كه با او آشنا بودند، بعد از اينكه يك مقداري بالأخره گردنه‌هاي بعد از مردن را طي مي‌كند، بعد از مدتي به سراغش مي‌آيند، از او مي‌پرسند فلاني هم در دنيا بود يا نبود؟ اگر بگويد هنوز در دنيا بود خوشحال مي‌شوند، اگر بگويد در دنيا نبود، ناراحت مي‌شوند چون بعضي‌ها كه دنياي‌شان خيلي بد است به مجرّد مردن سقوط مي‌كنند و خود اينها مي‌گويند عجب، سَقَطَ سَقَطَ! اين ارتباطات را چطور بايد توجيه كرد؟ يعني در عالم مثال و در عالم برزخ شكل هست، قد هست، اندازه هست، بعضي از آثار ماده وجود دارد، اما همه‌ي آثارش نيست. اينكه مي‌گويند اين عالم برزخ است، يعني بعضي از خصوصيّات ماده را دارد و بعضي‌هايش را ندارد، بعضي از خصوصيّات عالم عقل را دارد و بعضي‌ها را ندارد!

آنچه كه ما از عبارت مرحوم علامه استفاده مي‌كنيم گويا مي‌خواهند بفرمايند كه اگر ما بخواهيم دليلي عقلي اقامه كنيم بر اينكه بالأخره بايد يك عالم ديگري باشد به نام عالم مثال، عقلاً ما دليل داريم، اينها چون بين‌شان رتبه‌بندي است، همانطوري كه از عالي به داني، يك مرتبه از عالم اسماء و صفات خدا به اين عالم ماده انسان نمي‌رسد!‌ مثلاً در جاي خودش خودِ فلاسفه مي‌آيند برهاني را ذكر مي‌كنند به نام برهان امكان اشرف، با اين برهان امكان اشرف اثبات مي‌كنند كه بين اين موجودات زميني جسماني بايد يك موجودات ديگري باشد، بين خدا و بين آدم عليه السلام، قبل از خلق آدم بايد يك موجودات مجردي به نام ملائكه باشد، حالا غير از اينكه ملائكه را قرآن دلالت دارد، قرآن مي‌گويد خداي تبارك و تعالي بوده، ملائكه هم بودند، اين ملائكه هم عبادت خدا مي‌كردند ولي بشري نبوده، آسمان و زميني نبوده. يعني ما وقتي ما به آيات قرآن مراجعه مي‌كنيم ـ حالا نمي‌شود گفت زمان، چون زمان هم از خصوصيّات اين دنياست ـ خدا بوده، ملائكه‌اش هم بودند، حالا باز يك مرحله‌اي هم طبق بعضي از روايات، يك زماني خدا، بعد ملائكه را خلق كرده، موجودات مجرّد عقلي را به وجود آورده و بعد اين آسمان و زمين و آدم و انسان و موجودات ديگر را به وجود آورده.

مي‌گويند چون اين يك مراتبي است از خداي تبارك و تعالي، بعد مرتبه‌ي دوم مرتبه‌ي عقول است، گاهي اوقات اين عقول هم مي‌آيند عقول عشره درست مي‌كنند. بعد از اين مرحله عقول به سراغ عالم مثال مي‌آيند و بعد از عالم مثال سراغ عالم ماده و جسمانيّات مي‌آيند. طبق اين مبنايي كه در فلسفه وجود دارد حتماً بايد بين اين عالم و عالم ملائكه يك عالم ديگري باشد به نام عالم مثال كه از آن تعبير به برزخ مي‌شود، ولي نكته‌اي كه وجود دارد این استكه ما مي‌خواهيم بگوئيم بعد از مُردن حياتي وجود دارد تا روز قيامت، اين را مي‌خواهيم اثبات كنيم، آن برزخي را كه ما مي‌خواهيم از قرآن و روايات استفاده كنيم و روايات هم دلالت بر آن دارد این است كه انسان وقتي از اين دنيا مي‌رود باز حيات دارد و باز روز قيامت محشور مي‌شود، «ومن ورائهم برزخٌ إلي يوم يبعثون» اين برزخ را عقل نمي‌فهمد! اين برزخ را عقل درك نمي‌كند، عقل مي‌گويد بر فرض اينكه آن مطلب در جاي خودش در فلسفه ثابت باشد كه بعضي‌ها هم در آن مناقشه دارند، اما مطلب اين برزخ قرآني را اثبات نمي‌كند، اينكه ارواح مؤمنين، يعني جسم انسان از بين مي‌رود، روح انسان در يك قالب مثالي قرار مي‌گيرد و حيات دارد، فعل و انفعالات دارد، عقل درك نمي‌كند! آن وقت آن هم فاصله بين دنيا و قيامت. ما يك وقت فاصله بين دنيا و عالم عقل را مي‌خواهيم بگوئيم، آن يك حرف است، ولي وقتي مي‌خواهيم فاصله بين دنيا و قيامترا بگوئيم فقط بايد از قرآن استفاده كنيم.

بنابراين ما نمي‌توانيم بگوئيم دليل عقلي بر اين برزخ داريم، يعني اگر قرآن هم نبود، آيات قرآن و روايات هم نباشد مي‌گوئيم عقل ما مي‌گويد اين آدم وقتي از اين دنيا رفت بايد به عالم مثال برود، نه! اگر خدا اراده نمي‌كرد، بعضي از موجودات هست، اينطور نيست كه همه‌ي موجودات در قيامت محشور شوند، بعضي‌ها هم براي هميشه از بين مي‌روند، اگر خدا انسان را اينطوري خلق مي‌كرد كه بعد از اين عالم ديگر حيات نداشته باشد، هيچ چيز نداشته باشد! اما روز قيامت دوباره همين انسان را محشور كند، عقلاً چه اشكالي دارد؟ خدا قدرت دارد، خدايي كه اين انسان را از هيچ آفريد مي‌توانست اين انسان را همان نحو قرار بدهد، اما قرآن مي‌فرمايد نه! بعد از اين عالم، عالم دومي است به نام عالم برزخ كه از آن تعبير به عالم ارواح هم مي شود و بين اين ارواح يك فعل و انفعالات و ارتباطاتي وجود دارد كه اينها را آيات قرآن و روايات براي ما بيان مي‌كند.

عرض كردم از عبارات مرحوم علامه رضوان الله عليه استفاده مي‌شود كه عقل عالم برزخ را درك مي‌كند و ايشان خيلي محكم اين مسئله را مطرح مي‌كنند ولو اينكه عرض كردم اين مطالبي كه مي‌فرمايند مطالب خيلي خوبي است، مثلاً مي‌فرمايند كسي فكر نكند ماده با جسم يك معنا دارد، عالم مثال ماده را دارد و لذا بعضي از خصوصيّات ماده مثل شكل، عالم خواب، اين خوابي كه ما مي‌بينيم، شما وقتي خواب مي‌بينيد دست مي‌دهيد، راه مي‌رويد، نگاه مي‌كنيد، حرف مي‌زنيد، اينها مربوط به خصوصيّات ماده است، ولي بين ماده و جسم فرق دارد. دنيا جاي مادّه و جسم است، از اين دنيا كه انسان مي‌رود ماده هست ولي جسم نيست! لذا بعضي از آثار ماده مثل همين ظاهر وجود دارد، ماده در يك قالب ديگري وجود دارد، روح انسان به همان قالب مي‌رود كه از آن تعبير به قالب مثالي مي‌كنند، اينها نكات خيلي خوبي است، عرض كرديم اين برزخي كه قرآن و روايات دلالت دارد را نمي‌شود از عقل استفاده كرد.

حالا اين مقدمه‌ي بحث برزخ. ما فردا آيات برزخ را اجمالاً بايد ببينيم، چند آيه در قرآن داريم براي اثبات برزخ كه آيات عجيبي هم هست! انسان بايد دائماً اين آيات را مدّ نظر قرار بدهد، اول بررسي قرآني برزخ را كنيم و ببينيم از قرآن در مورد برزخ تا چه اندازه استفاده مي‌شود؟ و بعد مرحوم مجلسي در جلد ششم بحار وقتي وارد بحث برزخ مي‌شود حدود صد و بيست و چند روايت مربوط به برزخ آورده كه بسيار نكات عجيبي در اين روايت هست.

وصلي الله علي محمد و آله الطاهرين

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .