درس بعد

بحث تفسير موضوعي پيرامون آيات معاد

درس قبل

بحث تفسير موضوعي پيرامون آيات معاد

درس بعد

درس قبل

موضوع: آیات معاد 1


تاریخ جلسه : ۱۳۹۰/۸/۲


شماره جلسه : ۳۰

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • يك تعبيري در خطبه 109 نهج البلاغه از اميرالمؤمنين(ع) وارد شده و چون عبارات بسيار مهمي دارد مناسب است مقداري از اين خطبه را بخوانيم؛

دیگر جلسات



بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين

يك تعبيري در خطبه 109 نهج البلاغه از اميرالمؤمنين(ع) وارد شده و چون عبارات بسيار مهمي دارد مناسب است مقداري از اين خطبه را بخوانيم؛

حضرت در اين خطبه مي‌فرمايند «إجتمعت عليهم سكرة الموت و حسرة الفوت» كساني كه دنياطلب هستند و دنبال دنيا بودند و كار صالحي هم انجام ندادند، مي‌فرمايد سكرات مرگ و حسرت و ندامت آنچه را كه از دست دادند «إجتمعت عليهم» يعني تمام سكرات و خطرات در هنگام موت به اين انسان هجوم مي‌آورد. يك وقتي هست كه انسان يك مسائلي را يكي يكي مي‌شنود و مي‌بيند، اموري كه ناراحت كننده است، يكي پس از ديگري به سراغ او مي‌آيد، اين تحمّلش آسان‌تر است، اما اگر به اين نحو باشد كه يكباره همه‌ي شدائد موت و همه‌ي حسرات فوت سراغ او بيايد، كه اين تعبير این است «إجتمعت عليهم» يعني بر اينها هجوم مي‌آورد. بعد مي‌فرمايد «ففطرت لها أطرافهم» اولين خصوصيّتي كه هنگام موت براي انسان عارض مي‌شود این است كه اعضاي تماماً مفطور مي‌شود، يعني سُست مي‌شود، دست و پا و تمام ديگر قدرت بر حركت ندارد، يعني در لحظه اول كه موت سراغ انسان مي‌آيد و انسان هم مي‌فهمد موت به سراغش آمده، تمام اعضاي بدنش سست مي‌شود «و تغيّرت لها ألوانهم» رنگش هم تغيير مي‌كند، اين مرحله اول موت است. «ثم ازداد الموت ولوجاً» موت كم‌كم در اينها ولوج پيدا مي‌كند، ورود پيدا مي‌كند، آرام آرام به انسان نفوذ مي‌كند «و حيل بين أحدهم و بين منطقٍ» اين اثر سوم موت است.

اثر اول این است كه تمام اعضا سست مي‌شود، عقل كار مي‌كند، چشم مي‌بيند، گوش مي‌شنود، و اثر دوم این است كه رنگ تغيير مي‌كند، و اثر سوم موت «حيل بين أحدهم و بين منطق» بين شخصي كه در حال نزع روح است و بين لسانش فاصله مي‌شود، «حيل»‌ يعني ديگر از لسانش نمي‌تواند استفاده كند، با زبانش نمي‌تواند بگويد به من كمك كنيد! اين مرحله‌ي سوم است. «و إنه لبين أهله ينظر ببصره و يسمع باذنه» همه اعضاي بدن سست شده، زبان كار نمي‌كند ولي هم مي‌بيند و هم مي‌شنود «علي صحةٍ من عقله و بقاءٍ من لبّة» عقلش سالم است هنوز، افراد را مي‌شناسد و فكرش هم كار مي‌كند. «يفكر فيما أثني عمره» اينكه حسرت آغاز مي‌شود در اين زمان كه هنوز چشم و گوشش كار مي‌كند، فكرش هم كار مي‌كند، ولو زبان ديگر كار نمي‌كند، اين زبان كه حالا در جاي خودش علماي اخلاق هم بيان مي‌كنند عامل بسياري از گناهان زبان است، اين در هنگام موت زودتر از كار مي‌افتد و شايد هم يك علّتش این است كه ديگر موفق به توبه نمي‌تواند بشود و حرفي نمي‌تواند بزند. آن وقت «يفكر فيما أثني عمره» آن لحظه فكر مي‌كند كه عمرش را در چه چيز گذراند «و فيما أذهب دهره» روزگارش را چطور سپري كرد «و يتذكر أموالاً جمعه» آن موقع ياد اموالي كه جمع كرده مي‌افتد «اغمض في مطالبه» چشم‌پوشي كرده در به دست آوردن اين اموال، يعني يك عمري چشم روي هم گذاشته و مال جمع كرده و به دست آورده «و أخذ من مصرّاحتها و مشتبهاته» از حلال و حرام و مشتبه جمع كرده «قد لزمته تبعات جميعه» آن موقع مي‌فهمد تمام اين اموالي كه جمع كرده چه آثار و تبعاتي دارد، يعني همان آن گناهي كه در اثر جمع اموال نامشروع داشته را مي‌فهمد «و أشرف علي فراغه» مشرف بر فراغ از اين اموال است و مي‌بيند كه همه را رها كرده و از دنيا مي‌رود «تبقي لمن ورائه» اين اموال هم مي‌ماند، براي چه كساني؟ «ينعمون فيه» وراثش متنعم مي‌شوند «و يتمتعون به» از اين اموال استفاده مي‌كنند «فيكون المحنع لغيره» مي‌بيند كه اين اموال فايده‌اش براي ديگران است اما گرفتاري‌اش براي خود اوست، سنگيني‌اش روي دوش خودش است.

«المرء قد غلغت رهونه به» او گرفتار اين اموال است، يعني حالا بايد حساب و كتاب اين اموال، سؤال و جواب اينكه از كجا آوردي و چكار كردي، او بايد جوابش را بدهد «فهو يعذّ يده ندامةً» خيلي پشيمان مي‌شود و انگشتش را به خاطر ندامت مي‌گزد «علي ما اصحر له عند الموت من أمره» كنايه از این است كه هنگام موت آنچه كه در دنيا انجام داده مي‌بيند همه‌اش براي او وبال شده و برايش گرفتاري به وجود مي‌آورد، به خاطر چيزهايي كه اصحر له عند الموت، هنگام موت مي‌فهمد كه عجب! اين اموال چقدر حرام و مشتبه بوده، چقدر حقوق ديگران را ضايع كرده، چقدر حق و ناحق كرده! تمامش را هنگام موت مي‌فهمد، اين خيلي چيز عجيبي است، يعني هميشه فكر مي‌كنم مسئله‌ي اينكه آدم بفهمد چه كرده و چه نكرده؟ اين هنگام قيامت و حساب و كتاب است، البته آنجا جاي خودش هست ولي بر حسب كلام اميرالمؤمنين در خصوص اموال انسان همان لحظه‌ي موت تمام اموال دوران زندگي‌اش را مي‌فهمد كدام حلال بوده و كدام حرام بوده؟ اصحر له عند الموت من أمره، «و يزهد فيما كان يرغب في أيام عمره» آن وقت زاهد مي‌شود نسبت به آنچه كه در عمرش خيلي به آن رغبت داشت زاهد مي‌شود «و يتمنّا أنّ الذي كان يغبضه بها و يحسده عليها قد هذها دونه» آن زمان مي‌گويد اي كاش ديگران كه در اين اموال من حسرت مي‌خوردند، اي كاش ديگران اين اموال را داشتند و من نداشتم، تا جايي كه در لحظه‌ي موت طبق صريح كلام اميرالمؤمنين سراغ انسان مي‌آيد.

آن كسي كه در دنيا مالي نداشته، يك زندگي محدود داشته، زندگي بسيار محدود و مختصري داشته، اين شخص اين گرفتاري را ندارد. آن كسي كه در دنيا دنبال جمع مال بوده و گير حلال و حرامش نبوده، اين قيد را دارد، و الا يك آدم مؤمن سرمايه‌دار متشرع چنين مشكلي را ندارد.

آن كساني كه دنبال حلال و حرام نبودند، مقيّد نبودند، اولين گرفتاري‌شان در هنگام مرگ ـ بر حسب كلام اميرالمؤمنين ـ همين است. حالا ما دنبال اين مطلب بوديم كه قبل از آن فرمود اثر موت اول این است كه تمام اعضاي بدن سست مي‌شود، دوم اينكه رنگ تغيير مي‌كند، سوم اينكه زبان از كار مي‌افتد ولي عقل كار مي‌كند، مي‌فهمد كه در عمر خودش چه بلايي سر خودش آورده، چه اشتباهاتي كرده، «فلم يزل الموت يبالغ في جسده» مرگ همچنان در جسدش مبالغه مي‌كند و در بدنش ورود پيدا مي‌كند «حتي خالط لسانه سمعه» ديگر گوش او هم نمي‌شنود ولي باز هم چشم مي‌بيند، بعد از اينكه زبان از كار افتاد گوش نمي‌شنود «فصار بين عهده لا ينطق بلساني و لا يسمع بسمعه» مي‌بيند ولي نه چيزي مي‌شنود و نه حرفي مي‌تواند بزند. «يردّد ترفه بالنظر في وجوههم» چشمش را نسبت به اطرافيانش برمي‌گرداند و نگاه مي‌كند «يري حركات السنتهم» مي‌بيند كه اينها حرف مي‌زنند «ولا يسمع رجع كلامهم» اما صداي كلمات اينها را نمي‌شنود. «ثم ازداد الموت التياتاً به» تا اينكه چنگال مرگ همه‌ي وجودش را مي‌گيرد «فقبض بصره» چشمش هم نمي‌بند «كما قبض سمعه و خرجت الروح من جسده» اينجا مرحله‌اي است كه روح كاملاً از جسد او خارج مي‌شود «فصار جيفةً بين اهله» مثل يك لاشه‌اي مي‌شود در بين فاميل و نزديكانش «قد اوح من جانبه» تا حالا كه كنارش بودند ولي حالا اهل از او وحشت دارند. «و تباعدوا من قربه» ـ يك آيه‌اي هم داريم «وَالْتَفَّتْ السَّاقُ بِالسَّاقِ» ان شاء الله آن را هم يك روزي در اين بحث‌ها دنبال مي‌كنيم ـ «لا يصعد باكياً» اين افرادي كه اطراف اين شخص گريه مي‌كنند، نه اين مي‌تواند كمكي به آنها كند «ولا يجيب داعياً، ثم حملوه إذا مخطّ في الأرض» مي‌برند در يك جايي در زمين مخفي‌اش كنند «فأسلموه فيه إلي عمله» او را تسليم به عملش مي‌كنند «و إنقطعوا عن زورته» و از ديدار او براي هميشه چشم مي‌پوشند.

ما بحث را در همين آيه شريفه «حتي إذا جاء احدهم الموت قال رب ارجعوني لعلي اعمل صالحاً» دنبال مي‌كرديم و گفتيم وقتي آثار موت فرا برسد اين آدم مي‌گويد «رب ارجعون» همين آدمي كه وقتي مي‌بيند اموال را اينطوري حلال و حرام جمع كرده، همين آدم هم مي‌گويد «رب ارجعون» و عرض كرديم ولو مفسّرين اصرار دارند كه ضمير «هم» به كفار برگردد، اما چون اين «رب ارجعون» معلول براي ندامت است، مؤمنيني كه فاسق هم بودند، مؤمنيني كه اشتباه كردند هم رب ارجعون را دارند.

بحث را كه به اينجا رسانديم گفتيم بحث مهم این است كه بر حسب آيات قرآن مسئله‌ي توبه يك امري است كه در شريعت ما وجود دارد «فتوبوا إلي الله جميعاً» به توبه امر شده، گرچه يك واجب فوري هم هست ولي اختصاص به يك زمان ندارد. آيا از اين «حتي إذا جاء أحدهم الموت قال رب ارجعوني لعلّي اعمل صالحاً فيما تركت كل» مي‌شود استفاده كرد وقتي انسان آثار موت را مشاهده كرد، ديگر مجالي براي توبه نيست و وقت توبه تمام مي‌شود.

عرض كرديم از اين آيه شريفه سوره نساء كه مي‌فرمايد «وَلَيْسَتْ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ حَتَّى إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمْ الْمَوْتُ» كساني كه عمل بد انجام مي‌دهند تا اينكه موت حاضر شده، يعني ديگر مفرّي از آن نيست، اين بايد در چنگال موت قرار بگيرد، خداي تبارك و تعال مي‌فرمايد «وَلَيْسَتْ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ حَتَّى إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمْ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّي تُبْتُ الْآنَ» بگويد من الآن توبه مي‌كنم! اگر انسان آثار موت را مشاهده كرد وقت توبه تمام مي‌شود. آيه قبلش مي‌فرمايد «إنما التوبة علي اللذين يعملون السوء بجهالة» راجع به اينكه اين انسان اگر در دنيا روي جهالت آمد عمل سويي انجام داد مي‌تواند توبه كند. و بعد در آنجا دارد اين انسان عن قريبٍ توبه كند، با قرينه‌ي بعدي كه در اين آيه وجود دارد يعني تا مادامي كه مشاهده‌ي آثار موت را نكرده.

آيه ديگري در سوره مباركه يونس آيات 90 و 91؛  «حَتَّى إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ» هنوز نمرده بود و در حال غرق شدن بود «قَالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّ» ايمان آوردم به خداي يكتا «الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِيلَ وَأَنَا مِنْ الْمُسْلِمِينَ،  أَالْآنَ وَقَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ» خدا مي‌فرمايد الآن؟ در حالي كه تو قبلاً عاصي بودي و از مفسدين بودي «وَكُنْتَ مِنْ الْمُفْسِدِينَ» اين اختصاص به فرعون هم ندارد، هر انسان تبهكار و فاسقي وقتي آثار موت را مشاهده كند، بخواهد توبه كند، توبه‌اش مورد قبول نيست، اختصاص به فرعون هم ندارد، بگوئيم اين آيه در خصوص فرعون است. يا آيه‌ي ديگري در سوره مباركه غافر، آيات 84 و 85 ؛ «فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا قَالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ» وقتي عذاب خدا را ديدند كه نازل مي‌شود «وجعل عاليها و سافله»‌ گفتند «آمنا بالله» هنوز نزع روح نشدند «قالوا آمنا بالله وَحْدَهُ وَكَفَرْنَا بِمَا كُنَّا بِهِ مُشْرِكِينَ» و آنچه كه قبلاً نسبت به آن اعتقاد باطل داشتيم حالا نسبت به آن كافر مي‌شويم «فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ إِيمَانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَ» اين ايماني كه اينجا آوردند به درد نمي‌خورد، وقتي مي‌بينند عذاب الهي مي‌آيد بعد ايمان بياورد به درد نمي‌خورد! اگر انسان در اثر زلزله ايمان آورد،اين ايمان فايده ندارد، اگر در اثر يك رعد و برق شديد ايمان آورد، اگر يك مريضي حادّ پيدا كرده و در حال مرگ است، بگويد آمنت بالله، فايده‌اي ندارد!

اولاً مي‌خواهيم بگوئيم آيات قرآن مي‌گويد «إذا حضر أحدهم الموت»، «رأوا بأسن» عذاب الهي مقدمه‌ براي موت است و در اين دو مورد توبه قبول نيست، حالا ما مي‌گوئيم از همين استفاده مي‌شود آنجايي كه يك كسي مي‌بيند يك مرض منجر به فوت پيدا كرده مي‌داند يك روز ديگر او را از بين مي‌برد، ظاهرش اين است كه توبه‌اش مورد قبول واقع نمي‌شود، مگر اينكه بگوئيم يقين ندارد كه از دنيا مي‌رود!! توبه در چنين شرايطي كه انسان يقين دارد، حالا يك پيرمردي ممكن است 20 سال ديگر هم عمر كند، اگر توبه كرد مورد قبول است، ولو يك ساعت بعد هم از دنيا برود، مريضي كه بگويد شايد مرضم خوب شود و شايد مرا شفا بدهند، بالأخره خيلي‌ها مبتلا به سرطان مي‌شوند مي‌گويند ممكن است خدا ما را شفا بدهد، با اين فكر اگر توبه كند توبه‌اش مورد قبول است. اما اگر كسي يقين دارد در اين فصل « فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا قَالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَكَفَرْنَا بِمَا كُنَّا بِهِ مُشْرِكِينَ، فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ إِيمَانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا سُنَّةَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ فِي عِبَادِهِ وَخَسِرَ هُنَالِكَ الْكَافِرُونَ».

از همين آيه سوره غافر كه ديروز هم آدرس داديم، در جلد نهم تبيان صفحه 109 در ذيل همين آيه سوره مباركه غافر ايشان مي‌فرمايد كسي كه آثار موت را مشاهده مي‌كند توبه‌اش مورد قبول نيست،‌حالا آيا از اين آيه استفاده مي‌شود يا نه؟ و آيا بين مشاهده‌ي عذاب دنيا و مشاهده‌ي آثار موت فرق است؟‌ ممكن است يك مفسري بگويد آثار موت را اگر كسي مشاهده كند توبه‌اش مورد قبول نيست، ولي عذاب دنيا غير از آن است و اينجا توبه تخصيص نخورده.

و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .