موضوع: آیات معاد 1
تاریخ جلسه : ۱۳۹۲/۱/۲۸
شماره جلسه : ۹۰
-
بحث ما در موضوع نفخ صور بود که در آیات متعددی از قرآن کریم مطرح شده. عرض کردیم مشهور قائلاند به اینکه ما در پایان عالم دارای دو نفخ صور هستیم، یکی نفخهی اماته که به وسیلهی آن همهی خلایق از بین میروند و دوم نفخهی احیاء که به وسیلهی آن همه دو مرتبه برمیگردند و زنده میشوند برای روز قیامت و حساب و کتاب. اما عرض شد...
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه مباحث گذشته:
بحث ما در موضوع نفخ صور بود که در آیات متعددی از قرآن کریم مطرح شده. عرض کردیم مشهور قائلاند به اینکه ما در پایان عالم دارای دو نفخ صور هستیم، یکی نفخهی اماته که به وسیلهی آن همهی خلایق از بین میروند و دوم نفخهی احیاء که به وسیلهی آن همه دو مرتبه برمیگردند و زنده میشوند برای روز قیامت و حساب و کتاب. اما عرض شد که یک قول قیلی در مسئله مطرح شده که ما دارای سه نفخه هستیم و باز یک قولی که به حسب قائل ضعیفتر از این قول سوم است دارای چهار نفخه است. آیات را که ملاحظه کردید به این نتیجه رسیدیم که ما دارای سه نفخه هستیم یکی نفخهی فزع که همان وحشت است و دوم نفخهی اماته و سوم نفخهی احیاء است. عرض کردیم از ظاهر شریفه آیات قرآن این سه نفخه به خوبی استفاده میشود.مرحوم طبرسی در مجمع البیان هم این قول سه نفخه را بیان کرده اما حالا مثل خیلی از موارد دیگر که ایشان اقوال را نقل میکند، یا بگوئیم آنچه اول مطرح کرده را اختیار میکند یا خیلی از جاها مشخص نیست که کدام قول را اختیار کرده.
بررسی روایی نفخات صور:
از نظر روایات با بررسیای که انجام دادیم یک روایتی که نفخ صور را محصور به دو نفخه کند پیدا نکردیم، حالا باز خود آقایان هم تأمل بیشتری داشته باشید، در روایات تعبیر به نفخهی اولی و ثانیه هست اما اینکه یک روایتی باشد که این نفخه را منحصر به دو نفخه کند ما پیدا نکردیم، بلکه یک روایتی مؤیّد همین قولی که اختیار کردیم پیدا شد در این کتاب لئالی الاخبار در جلد پنجم صفحهی 54 عنوانش این است که فی کیفیة النفخة الاولی فی الفزع؛ در قرآن کریم اصل نفخ صور مطرح شده، تعدّدش هم مطرح شده اما کیفیتش در قرآن کریم مطرح نشده، در روایات کیفیتش هم مطرح شده آن وقت ایشان در اینجا تحت عنوان فی کیفیة النفخة الاولی فی الفزع میفرماید لؤلؤٌ فی کیفیة النفخة الاولی أعنی نفخة الفزع و فی کیفیة الثانیة أعنی نفخة الصعق و اماتة الخلائق، التی عبّر عنها فی کثیرٍ من الآیات و الاخبار بالنفخة الاولی بالنظر إلی النفخة الثالثة التی هی بإحیاء الخلایق نظراً إلی أنهما عدةٌ نفخات الثلاث. ایشان تعبیرشان این است چون در میان این سه نفخه نفخهی دوم و سوم عمدهی نفخات است لذا در روایات به اینها پرداخته شده اما اینکه در روایات به اینها پرداخته شده به این معنا نیست که انحصار بین این دو نفخه باشد.آن وقت میفرماید أما الاولی فروی الدیلمی فی إرشاد القلوب عن الثقات فی حدیثٍ مرّة صدره فی لؤلؤ السابق، روایت را از دیلمی در ارشاد القلوب نقل میکند و ایشان هم میگوید سندش موثق است، در روایت این است «و له ثلاث نفخات» مرجع ضمیر در این «له» به خود اسرافیل برمیگردد یعنی اسرافیل دارای سه نفخه است این مؤیّد همان نتیجه و برداشتی است که ما از قرآن کریم داریم که به خوبی روشن است که ظاهر آیات قرآن کریم سه تا نفخه است ففزع یک نفخه است، فصعِقَ یک نفخه است و آن نفخهی احیاء هم نفخهی دیگری است.
در روایات ما نفخه اولی و ثانیه داریم، ولی حصر را نمیتوان از آن استفاده کرد همانطوری که صاحب این کتاب لئالی الأخبار هم به این نکته توجه داشته که میگوید این از باب عمدهی نفخات است با عمدهی فزع یک وحشت عجیبی همهی مردم را فرا میگیرد اما مردم نمیمیرند، بنابراین این روایت هم که دیلمی نقل میکند «و له» که مرجعش به اسرافیل برمیگردد ثلاث نفخات. آن وقت میگوید نفخة الفزع و نفخة الموت و نفخة البعث، « فإذا أفنيت أيام الدنيا أمر الله عز و جل إسرافيل أن ينفخ فيه نفخة الفزع» وقتی اجل دنیا میرسد و پایان دنیا فرا میرسد اسرافیل از طرف خدا مأمور میشود که نفخهی فزع را انجام بدهد «فرأت الملائكة إسرافيل و قد هبط و معه الصور» وقتی ملائکه میبینند که اسرافیل با صور حبوط میکند، ما قبلاً عرض کردیم این نتیجهای که گرفتیم گفتیم صور اینطور نیست که یک شیء خیلی عظیمی باشد از آسمان پائین بیاید، این کنایه است که یک فریادی تولید میشود حالا منافات هم ندارد به وسیلهی اسرافیل مأمور این امر باشد، اینکه ما بگوئیم یک صور و یک شیپوری هست مثل شیپورهای مادّی درست نیست و لذا در بعضی از روایاتش تعبیر به نور داشت و یک جزئیاتی که نتیجه گرفتیم که کنایه باید باشد.
اینجا برای تقریب ذهن مردم و فهم بیشتر مردم وقتی اسرافیل مأمور به این امر میشود ملائکه متوجه میشوند قد قالوا أذن الله في موت أهل السماء و الأرض قالوا قد اذن الله فی موت أهل السماء و الأرض، خدای تبارک و تعالی در فوت اهل سما و ارض اذن دارد «فيهبط إسرافيل عند بيت المقدس » میآید کنار بیت المقدس « مستقبل الكعبة فينفخ في الصور نفخة الفزع» آن موقع نفخهی فزع را انجام میدهد و بعد در روایت دارد «قال الله تعالى وَ يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ وَ كُلٌّ أَتَوْهُ داخِرِينَ إلى قوله تعالى مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ و تزلزلت الأرض» زلزلهای ایجاد میشود، باز این روایت مؤیّد یک مطلب دیگری هم هست که ما از مطالب گذشته نتیجه گرفته بودیم و گفتیم این چنین نیست که یک زمانی صور بیاید و یک زمانی ...، یکی از اشراط الساعة همین زلزله است این زلزله با آن نفخهی فزع ایجاد میشود یعنی نفخهی فزع در تمام امور یک اضطرابی به وجود میآورد انسان را به وحشت میاندازد و زمین را هم متزلزل میکند و زلزله در آن ایجاد میکند
و تذهل كل مرضعة عما أرضعت و تضع كل ذات حمل حملها و يصير الناس يميدون ، مردم همینطور مضطرابه نگاه میکنند و يقع بعضهم على بعض، بعد در اثر اینکه خیلی ترسیدند یکی روی دیگری بیفتد، یکی از روی دیگران راه میرود، كأنهم سكارى و ما هم بسكارى و لكن من عظيم ما هم فيه من الفزع چون فزع خیلی شدید است و تبيض لحى الشبان من الفزع ، نفخهی فزع که میآید محاسن جوانها سفید میشود، محاسن مشکی آنها سفید میشود، از ترس و اضطراب. الآن در زمان خود ما گاهی اوقات یک مصیبتی بر کسی وارد میشود انسان میبیند یک هفتهی بعد، یک ماه بعد محاسنش سفید شد، حالا آن نفخه فزع چیست که اینقدر وحشت و اضطراب ایجاد میکند که این چنین بشود و تطير الشياطين هاربة إلى أقطار الأرض، بساط شیطان جمع میشود و لو لا أن الله تعالى يمسك أرواح الخلائق في أجسادهم لخرجت من هول تلك النفخة ، اگر خدای تبارک و تعالی ارواح خلایق را در اجسادشان نگه نمیداشت، این ارواح از ترس این نفخه از بدنشان خارج میشود فيمكثون على هذه الحالة ما شاء الله تعالى.[1]
بعد میفرماید و فی الصافی فی تفسیر قوله تعالی فَارْتَقِبْ يَوْمَ تَأْتِي السَّمَاء بِدُخَانٍ مُّبِينٍ، يَغْشَى النَّاسَ هَذَا عَذَابٌ أَلِيمٌ عن امیرالمؤمنین(ع) قال دخانٌ یأتی من السماء قبل قیام الساعة یدخل فی أسماء الکفر .[2]
اگر در ذهن شریفتان باشد در بحث اشراط الساعة یکی از آیاتی که مفصل مورد بحث قرار دادیم همین آیه شریفه بود که روایتی هم اینجا نقل میکند[3] قبلاً این روایت را خواندیم که یک دخانی از آسمان میآید در گوشهای کفار قرار میگیرد حتّی یکون رأس الوالد کالرأس الحنیث، سرهایشان مثل سرهای پخته و میشود و از آن دود خارج میشود... و اما به مومن آسیب کمی وارد میشود مثل کسی است که زکام میشود كهيئة الزّكام و يكون الأرض كلّها كبيت زمین تماماً مانند یک اتاقی میماند که او قد فيه ، که در آن شعلهی آتشی روشن شده باشد ليس فيه خصاص ، خصاص به روزنه میگویند، میفرماید آن زمان که این دخان میآید در روی زمین تمام زمین مانند یک اتاق دربستهای میماند که آتش در آن روشن است و هیچ روزنهای به بیرون ندارد، يمتدّ ذلك أربعين يوما، این دخان چهل روز طول میکشد. بعد در ادامه میگوید در حدیث اشراط الساعه هست که اول الآیات الدخان، اولین نشانه از نشانههای آخر الزمان و قیامت دخان است و بعد نزول عیسی علی نبینا و آله و علیه السلام است و نَارٌ تَخْرُجُ مِنَ الْيَمَنِ مِنْ قَعْرِ الْأَرْضِ لَا تَدَعُ خَلْفَهَا أَحَداً تَسُوقُ النَّاسَ إِلَى الْمَحْشَرِ[4] تا یک مقداری راجع به این دخان صحبت میکند.
میآید سراغ نفخهی دوم؛ بیان میکند فيهبط إسرافيل عند بيت المقدس مستقبل الكعبة ... ، ظاهر این نفخات این است که اگر اسرافیل از آسمان به زمین بیاید برای این نفخه دو مرتبه برمیگردد، حالا فاصلهی بین نفخهی اولی و ثانیه را بعضی از روایات چهل روز یا چهل سال ذکر کردهاند، اسرافیل به حسب ظاهر برمیگردد دو مرتبه برای نفخهی دوم میآید آن وقت فيهبط إسرافيل که میآید کنار بیت المقدس فينفخ ...فيخرج الصوت من الطرف الذي يلي الأرض فلا يبقى في الأرض إنس و لا جن و لا شيطان و لا غيرهم ممن له روح إلا صعق ، آن شیپور دو قسمت دارد بر حسب ظاهر روایت، آن قسمتی که به طرف اهل زمین است تمام اهل زمین از بین میروند «ثم ینفخ ... و يخرج الصوت من الطرف الذي يلي السماء » از آن طرف شیپور که به طرف آسمان است صدا بیرون میآید فلا يبقى في السماوات ذو روح إلا مات قال الله تعالى إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ... » همهی ملائکه از بین خواهند رفت « ثم يأمر الله السماء فتمور أي تدور بأفلاكها و نجومها كالرحى و يأمر الجبال فتسير كما تسير السحاب ثم تبدل الأرض بأرض أخرى لم يكتسب عليها الذنوب و لا سفك عليها دم بارزة ليس عليها جبال و لا نبات كما دحاها أول مرة و كذا تبدل السماوات كما قال الله تعالى يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ» که قبلاً هم این آیه را مورد بحث قرار دادیم که تبدّل الأرض غیر الأرض یعنی چه؟ در این روایت آمده و این را قبلاً خواندیم یعنی بأرضٍ له یکتسب علیه الذنوب، خدا زمینی را قرار میدهد که در آن گناه نشده باشد، حالا یا بخشی از همین زمین است که قسمت مسکونی نبوده که یک کسی در آن گناهی نکرده و ظاهرش هم همین است، بارزةً زمین به صورت بارز است یعنی لیس علیها جبالٌ و لا نباتٌ کما دهاها اوّل مرّة، درست زمین مثل همان روزی میشود که اولین بار خلق شد نه کوهی داشت و نه نباتی داشت و یعید عرشها علی الماء کما کان اوّل مرّة خداوند برمیگرداند عرش خودش را بر ماء همان باری که اولین بار بوده. یعنی همان طوری که در مورد انسانها دارد و من نعمّره ننکسّه که انسان به همان حالت اوّلی که خلق میشود برمیگردد خود عالم هم همینطور میشود، دنیا را برمیگرداند به همان وضع اوّل که هنوز انسانی در روی او نیامده بود.
و فی خبرٍ آخر[5] قال فیأمر عاصفة خدا یک بادی را مأمور میکند یعنی بعد اهلاک الخلایق، فتقطع الجبال من أماکنها و تلقیها فی البحار ،جبال را از محلّش میکند و در دریاها میاندازد و تفور میاه البحار و کلّما فی الأرض و تسطح الأرض کلّها للحساب، زمین مسطح میشود برای حساب، ، فلا یبقى جبل و لا شجر و لا بحر و لا وهدة و لا تلعة ، فتکون أرضا بیضاء بعد از اینکه اسرافیل میمیرد وضع زمین اینطور میشود برای آماده شدن برای قیامت کوهها از بین میرود زمین مسطح میشود، نه جبالی نه بحاری، نه اشجاری، هیچی نیست! یک زمین بیضاء میشود حتّى أنّه روی لو وضعت بیضة فی المشرق رأیت فی المغرب . اصلاً موانع وجود ندارد ساختمانها به طور کلی از بین میرود و زمین صاف میشود.
در روایت دیگری هست که فمن شدة صیحة اسرافیل تتحرک الأرض من مشرقها إلی مغربها فلا یبقی علیه بناءٌ إلا إن هدم إلا المساجد با صیحهی اماتهی اسرافیل فقط مساجد است که باقی میماند این استثناء شده فإنّ اساسها تبقی و لا تنهدم، چرا؟ لفضلها و ذلک لما عبد الله فیها و وحّد فیها و قرء کلامه فیها و ذلک قوله تعالی کل شیءٍ هالکٌ إلا وجهه.
در ذیل این آیه کل شیءٍ هالک در تفسیرش آمده الاشیاء کلّها تهلک إلا عملٌ یراد به وجه الله و المساجد لا تهلک لأنّها إنّما بنیت لوجه الله. در مورد اینکه خود اسرافیل چطور میمیرد، دارد و فی خبرٍ طویل .... ما خلاصته أنّه قال لا یبقی بعد النفخة الاولی إلا جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و ملک الموت، این چهار تا. فیأمر الله ملک الموت فیقبض جبرائیل ثم میکاییل ثم اسرافیل...
یکی از مویداتی که ما داریم برای اینکه سه نفخه داریم این است که در نفخهی فزع ندارد استثناء إلا من شاء الله، در نفخهی صعق دارد إلا من شاء الله یعنی وجود استثناء در نفخهی صعق یوم ینفخ فی الصور، یا و نفخ فی الصور فصعق من فی السموات و من فی الأرض إلا من شاء الله.
فیقول الله بإسرافیل مُت فیموت اسرافیل، اینجا در این روایت دارد لا یبقی بعد النفخة الاولی الا جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و ملک الموت فیأمر الله ملک الموت فیقبض جبرائیل ثم میکائیل ثم اسرافیل ثم یقول الله لعزرائیل بعزّتی و جلالی لاضیقنک مثل ما اضقت عبادی انطلق بین الجنة و النار و الموت، فینطلق بین الجنة و النار فیصیح صیحةً فلو لا أنّ الله أمات الخلایق لمات عن آخرهم من شدة صیحةٍ ملک الموت، ظاهر بعضی از روایات دیگر هم همین است چون آن کسی که ملک الموت است عزرائیل است، عزرائیل عنوان ملک الموت را دارد، اسرافیل هم عنوان نفخ صور را دارد و نتیجه این شد که اسرافیل نفخهی فزع و صعق را انجام میدهد و بعد از این دو، خدا به اسرافیل امر میکند که بمیرد! منافات ندارد که بگوئیم خدا به وسیلهی عزرائیل، اسرافیل را از بین میبرد چون ففزع من فی السموات و من فی الأرض إلا من شاءالله هست، در آن روایت هم دارد و مات لا یبقی ظهور، آن إلا من شاء الله هست منتهی اسرافیلش را فقط ذکر کرده.
در نتیجه میتوانیم بگوئیم نضع روح اسرافیل و میکائیل و جبرئیل قبل از عزرائیل است، روایات دیگری هم داریم که مؤید همین روایت اخیری است که ما خواندیم آن وقت خدای تبارک و تعالی به خود عزرائیل هم موت را میچشاند به همین کیفیتی که در این روایت خواندیم. یک روایت دیگری هم هست و آن کیفیت نفخهی ثالثه است، آنجا که دیگر صوری وجود ندارد، یکی از مؤیدات آن مطلبی که ما قبلاً عرض کردیم که صور عنوان کنایی را دارد باز همین است که در نفخهی ثالثه که خدا نمیاید بدمد یک صدایی را ایجاد میکند، اینکه کیفیتش چیست؟ کتاب لئالی الاخبار روایاتش را دارد که ان شاء الله بیان میکنیم.
[1] ـ إرشاد القلوب ج : 1 صص : 56-53: و قد روى الثقة عن زين العابدين ع أن الصور قرن عظيم له رأس واحد و طرفان و بين الطرف الأسفل الذي يلي الأرض إلى الطرف الأعلى الذي يلي السماء مثل ما بين تخوم الأرضين السابعة إلى فوق السماء السابعة فيه أثقاب بعدد أرواح الخلائق وسع فمه ما بين السماء و الأرض و له في الصور ثلاث نفخات نفخة الفزع و نفخة الموت و نفخة البعث فإذا أفنيت أيام الدنيا أمر الله عز و جل إسرافيل أن ينفخ فيه نفخة الفزع فرأت الملائكة إسرافيل و قد هبط و معه الصور قالوا قد أذن الله في موت أهل السماء و الأرض فيهبط إسرافيل عند بيت المقدس مستقبل الكعبة فينفخ في الصور نفخة الفزع قال الله تعالى وَ يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ وَ كُلٌّ أَتَوْهُ داخِرِينَ إلى قوله تعالى مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ و تزلزلت الأرض و تذهل كل مرضعة عما أرضعت و تضع كل ذات حمل حملها و يصير الناس يميدون و يقع بعضهم على بعض كأنهم سكارى و ما هم بسكارى و لكن من عظيم ما هم فيه من الفزع و تبيض لحى الشبان من الفزع و تطير الشياطين هاربة إلى أقطار الأرض و لو لا أن الله تعالى يمسك أرواح الخلائق في أجسادهم لخرجت من هول تلك النفخة فيمكثون على هذه الحالة ما شاء الله تعالى ثم يأمر الله تعالى إسرافيل أن ينفخ في الصور نفخة الصعق فيخرج الصوت من الطرف الذي يلي الأرض فلا يبقى في الأرض إنس و لا جن و لا شيطان و لا غيرهم ممن له روح إلا صعق و مات و يخرج الصوت من الطرف الذي يلي السماء فلا يبقى في السماوات ذو روح إلا مات قال الله تعالى إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ و هو جبرائيل و ميكائيل و إسرافيل و عزرائيل فأولئك الذين شاء الله فيقول الله تعالى يا ملك الموت من بقي من خلقي فقال يا رب أنت الحي الذي لا يموت بقي جبرائيل و ميكائيل و إسرافيل و بقيت أنا فيأمر الله بقبض أرواحهم فيقبضها ثم يقول الله يا ملك الموت من بقي فيقول ملك الموت بقي عبدك الضعيف المسكين ملك الموت فيقول الله مت يا ملك الموت بإذني فيموت ملك الموت و يصيح عند خروج روحه صيحة عظيمة لو سمعها بنو آدم قبل موتهم لهلكوا و يقول ملك الموت لو كنت أعلم أن في نزع أرواح بني آدم هذه المرارة و الشدة و الغصص لكنت على قبض أرواح المؤمنين شفيقا فإذا لم يبق أحد من خلق الله في السماء و الأرض نادى الجبار جل جلاله يا دنيا أين الملوك و أبناء الملوك أين الجبابرة و أبناؤهم و أين من ملك الدنيا بأقطارها أين الذين كانوا يأكلون رزقي و لا يخرجون من أموالهم حقي ثم يقول لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ فلا يجيبه أحد فيجيب هو عن نفسه فيقول لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ ثم يأمر الله السماء فتمور أي تدور بأفلاكها و نجومها كالرحى و يأمر الجبال فتسير كما تسير السحاب ثم تبدل الأرض بأرض أخرى لم يكتسب عليها الذنوب و لا سفك عليها دم بارزة ليس عليها جبال و لا نبات كما دحاها أول مرة و كذا تبدل السماوات كما قال الله تعالى يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ و يعيد عرشه على الماء كما كان قبل خلق السماوات و الأرض مستقلا بعظمته و قدرته ثم يأمر الله السماء أن تمطر على الأرض حتى يكون الماء فوق كل شيء اثني عشر ذراعا فتنبت أجساد الخلائق كما ينبت البقل فتتدانى أجزاؤهم التي صارت ترابا بعضها إلى بعض بقدرة العزيز الحميد حتى أنه لو دفن في قبر واحد ألف ميت و صارت لحومهم و أجسادهم و عظامهم النخرة كلها ترابا مختلطة بعضها في بعض لم يختلط تراب ميت بميت آخر لأن في ذلك القبر شقيا و سعيدا جسد ينعم بالجنة و جسد يعذب بالنار نعوذ بالله منها ثم يقول الله تعالى لنحيي جبرئيل و ميكائيل و إسرافيل و عزرائيل و حملة العرش فيحيون بإذن الله فيأمر الله إسرافيل أن يأخذ الصور بيده ثم يأمر الله أرواح الخلائق فتأتي فتدخل في الصور ثم يأمر الله إسرافيل أن ينفخ في الصور للحياة و بين النفختين أربعين سنة قال فتخرج الأرواح من أثقاب الصور كأنها الجراد المنتشر فتملأ ما بين السماء و الأرض فتدخل الأرواح في الأرض إلى الأجساد و هم نيام في القبور كالموتى فتدخل كل روح في جسدها فتدخل في خياشيمهم فيحيون بإذن الله تعالى فتنشى الأرض عنهم كما قال يَوْمَ يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ سِراعاً كَأَنَّهُمْ إِلى نُصُبٍ يُوفِضُونَ خاشِعَةً أَبْصارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ ذلِكَ الْيَوْمُ الَّذِي كانُوا يُوعَدُونَ و قال تعالى ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخْرى فَإِذا هُمْ قِيامٌ يَنْظُرُونَ ثم يدعو إلى عرصة المحشر فيأمر الله الشمس أن تنزل من السماء الرابعة إلى السماء الدنيا قريب حرها من رءوس الخلق فيصيبهم من حرها أمر عظيم حتى يعرفون من شدة حرها كربها حتى يخوضون في عرقهم ثم يبعثون على ذلك حفاة عراة عطاشا و كل واحد دالع لسانه على شفتيه قال فيبكون عند ذلك حتى ينقطع الدمع ثم يبكون بعد الدموع دما قال الراوي و هو الحسن بن محبوب يرفعه إلى يونس بن أبي فاختة قال رأيت زين العابدين ع عند بلوغه المكان ينتحب و يبكي بكاء الثكلى و يقول آه ثم آه على عمري كيف ضيعته في غير عبادة الله و طاعته لأكون من الناجين الفائزين ... .
[2] ـ تفسیر الصافی، ج:4، ص:405: عن عليّ عليه السلام دخان يأتي من السماء قبل قيام الساعة يدخل في إسماع الكفرة حتّى يكون رأس الواحد كالرأس الحنيذ و يعتري المؤمن منه كهيئة الزّكام و يكون الأرض كلّها كبيت او قد فيه ليس فيه خصاص يمتدّ ذلك أربعين يوما.
[3] ـ بحارالأنوار ج : 53 ص : 57 قال الطبرسي ره إن رسول الله ص دعا على قومه لما كذبوه فقال اللهم سنينا كسني يوسف فأجدبت الأرض فأصابت قريشا المجاعة و كان الرجل لما به من الجوع يرى بينه و بين السماء كالدخان و أكلوا الميتة و العظام ثم جاءوا إلى النبي ص فسأل الله لهم فكشف عنهم و قيل إن الدخان من أشراط الساعة تدخل في مسامع الكفار و المنافقين و هو لم يأت بعد و إنه يأتي قبل قيام الساعة فيدخل أسماعهم حتى أن رءوسهم تكون كالرأس الحنيذ و يصيب المؤمن منه مثل الزكمة و تكون الأرض كلها كبيت أوقد فيه ليس فيه خصاص و يمكث ذلك أربعين يوما.
[4] ـ بحارالأنوار ج : 6 ص : 304 : 3- ل، [الخصال] مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْفَرَجِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ بُنَانِ الْمُقْرِي عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَابِقٍ عَنْ زَائِدَةَ عَنِ الْأَعْمَشِ قَالَ حَدَّثَنَا فُرَاتٌ الْقَزَّازُ عَنْ أَبِي الطُّفَيْلِ عَامِرِ بْنِ وَاثِلَةَ عَنْ حُذَيْفَةَ بْنِ أَسِيدٍ الْغِفَارِيِّ قَالَ كُنَّا جُلُوساً فِي الْمَدِينَةِ فِي ظِلِّ حَائِطٍ قَالَ وَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِي غُرْفَةٍ فَاطَّلَعَ عَلَيْنَا فَقَالَ فِيمَ أَنْتُمْ فَقُلْنَا نَتَحَدَّثُ قَالَ عَمَّ ذَا قُلْنَا عَنِ السَّاعَةِ فَقَالَ إِنَّكُمْ لَا تَرَوْنَ السَّاعَةَ حَتَّى تَرَوْا قَبْلَهَا عَشْرَ آيَاتٍ طُلُوعَ الشَّمْسِ مِنْ مَغْرِبِهَا وَ الدَّجَّالَ وَ دَابَّةَ الْأَرْضِ وَ ثَلَاثَةَ خُسُوفٍ تَكُونُ فِي الْأَرْضِ خَسْفٌ بِالْمَشْرِقِ وَ خَسْفٌ بِالْمَغْرِبِ وَ خَسْفٌ بِجَزِيرَةِ الْعَرَبِ وَ خُرُوجَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ع وَ خُرُوجَ يَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ وَ تَكُونُ فِي آخِرِ الزَّمَانِ نَارٌ تَخْرُجُ مِنَ الْيَمَنِ مِنْ قَعْرِ الْأَرْضِ لَا تَدَعُ خَلْفَهَا أَحَداً تَسُوقُ النَّاسَ إِلَى الْمَحْشَرِ كُلَّمَا قَامُوا قَامَتْ لَهُمْ تَسُوقُهُمْ إِلَى الْمَحْشَرِ.
[5] ـ قال السیّد المحدّث الجزائرى (انوار النعمانیه): إنّ النفخة الاولى الّتی هى للهلاک تأتى النّاس بغتة و هم فی أسواقهم و طلب معایشهم ، فاذا سمعوا صوت الصّور تقطعت قلوبهم و أکبادهم من شدّته فیموتوا دفعة واحدة ، فیبقى الجبّار جلّ جلاله فیأمر عاصفة فتقطع الجبال من أماکنها و تلقیها فی البحار ، و تفور میاه البحار و کلّما فی الأرض و تسطح الأرض کلّها للحساب ، فلا یبقى جبل و لا شجر و لا بحر و لا وهدة و لا تلعة ، فتکون أرضا بیضاء حتّى أنّه روی لو وضعت بیضة فی المشرق رأیت فی المغرب .
نظری ثبت نشده است .