درس بعد

بحث تفسير موضوعي پيرامون آيات معاد

درس قبل

بحث تفسير موضوعي پيرامون آيات معاد

درس بعد

درس قبل

موضوع: آیات معاد 1


تاریخ جلسه : ۱۳۹۰/۷/۱۲


شماره جلسه : ۲۰

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • بحث در آيه 27 سوره مباركه محمد6 است؛ «فَكَيْفَ إِذَا تَوَفَّتْهُمْ الْمَلَائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ اتَّبَعُوا مَا أَسْخَطَ اللَّهَ وَكَرِهُوا رِضْوَانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ»

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين

بحث در آيه 27 سوره مباركه محمد(ص) است؛ «فَكَيْفَ إِذَا تَوَفَّتْهُمْ الْمَلَائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ اتَّبَعُوا مَا أَسْخَطَ اللَّهَ وَكَرِهُوا رِضْوَانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ» بحث در اين بود كه اين يضربون وجوههم و ادبارهم مقصود چيست؟ روشن كرديم كه در اينكه مراد از اين وجوه اين وجه ظاهري نيست و مراد از ادبار آن مقعد و نشيمنگاه نيست. اين وجوههم و ادبارهم، يعني بالأخره جايي را براي زدن در بدن اينها خالي نمي‌گذارند، كنايه از این است كه اين ضرب تمام وجود اينها را شامل مي‌شود. آن وقت بحث در این است كه آيا اين ضرب به همين جسم ظاهري تعلق پيدا مي‌كند؟ همين جسم ظاهري كافر و مشرك متعلّق براي ضرب است و مضروب واقع مي‌شود؟ يا اينكه نه، اين بعد از توفّي است و اين وجوه و ادبار مربوط به روح بشود. باز عرض كرديم كه ظاهر آيه‌ي شريفه این است كه اصلاً كيفيت توفّي كفّار و مشركين به این است كه ملائكه «يضربون وجوههم و ادبارهم».

حالا مثلاً در بعضي از روايات وارد شده ابن عباس يا برخي ديگر گفته‌اند «كان المشركون إذا أقبلوا بوجوههم إلي المسلمين ضربوا وجوههم بالسيف» مشركين وقتي به مسلمان‌ها حمله مي‌كردند با شمشير به صورت آنها مي‌زدند «و إذا ولّو» وقتي مسلمان‌ها فرار مي‌كردند «ضربوا أدبارهم فلاجرم قاب لهم الله بمثله» اين حرف درستي نيست! اين پيداست كه مطلبي است كه اصلاً‌نمي‌شود قبول كرد. اساساً اين ضرب در نزع روح كافر كجا و آن ضربي كه با شمشير به صورت زده مي‌شود كجا؟ و اشكال اين بياني كه از ابن عباس نقل شده، غير از اينكه خود ابن عباس بيان كرده اينها از پيامبر هم نقل نكرده، به عنوان خودش گفته و بر فرضي هم كه ابن عباس گفته باشد حرف درستي نيست، عرض كرديم اين وجوه و ادباري كه در اينجاست، كنايه است  از تمام الوجود، از اينكه تمام وجود اين كفار متعلّق براي ضرب قرار مي‌گيرد، خصوص اين وجه ظاهري و اين دُبُر ظاهري مراد نيست.

ظاهر آيه‌ي شريفه این استكه توفّي كفار با اين ضرب شروع مي‌شود و خود «وجوه ادبار» هم كنايه است، حالا جلوي انسان نمودارش وجه است و پشت انسان هم نمودارش مقعد است، اما اين كنايه است كه همه‌ي وجود اينها متعلّق براي ضرب قرار مي‌گيرد. ما در مورد قبض روح ظالم، كافر و مشرك، علاوه بر اين آيه‌اي كه الآن مي‌خواهيم توضيحش را بفهميم، آيه‌ي 50 سوره انفال هم هست «وَلَوْ تَرَى إِذْ يَتَوَفَّى الَّذِينَ كَفَرُوا الْمَلَائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِيقِ»  باز آيه‌ي ديگري كه وجود دارد آيه 93 سوره انعام است كه اول آيه این است كه «وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِباً» چه كسي ظالم‌تر است؟ آن كسي كه نسبت به خود افتراء مي‌بندد و يك دروغي را مي‌گويد «أَوْ قَالَ أُوحِىَ إِلَىَّ وَلَمْ يُوحَ إِلَيْهِ شَىْ‌‌ء» مي‌گويد به من اينطور وحي شد در حالي كه به او چيزي وحي نشده «وَمَنْ قَالَ سَأُنزِلُ مِثْلَ مَا أَنزَلَ اللَّهُ» كسي كه مي‌گويد من نازل مي‌كنم مثل همين كتابي كه خدا نازل كرده، حالا در مجمع البيان مرحوم طبرسي مي‌گويد «نزلت في مسيلمة حيث عدة عن نبوة» و برخي ديگر گفتند اين مربوط به عبدالله بن سعد بن ابي صرح است كه «كان يكتب الوحي للنبي فكان إذا قال له اُكتُب عليماً حكيماً كتب غفوراً رحيماً» پيامبر مي‌فرمود بنويس «عليماً حكيماً» او مي‌نوشت «غفوراً رحيماً» و بالعكس مي‌گفت بنويس «غفوراً رحيماًن مي‌نوشت «عليماً حكيماً» و ارتدّ و لحق بمكة رفت دوباره مكه در جمع مشركين و به آنها گفت «سأنزل مثل ما أنزل الله».

شاهد ما دنباله‌ي آيه است كه مي‌فرمايد: «وَلَوْ تَرَى إِذْ الظَّالِمُونَ فِي غَمَرَاتِ الْمَوْتِ» ظالمون در شدائد موت‌اند، يعني اين آيه دلالت دارد كسي كه ظالم است، چه ظالم اعتقادي، كفّار و مشركين كه ظلم اعتقادي دارند و چه ظالم من حيث العمل، فسّاق كه در برخي از روايات هم وارد شده اين آيه مربوط به بني اميّه است، معاويه و من تبع معاويه مشمول‌اند، غمرات الموت همان شدائد موت است «وَالْمَلَائِكَةُ بَاسِطُوا أَيْدِيهِمْ» ملائكه دستهايشان را پهن كردند «أَخْرِجُوا أَنفُسَكُمْ» به كفار و ظالم مي‌گويند انفس‌تان را خارج كنيد «الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا كُنتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ» عذابي خار كننده امروز مي‌چشيد، اليوم يعني يوم توفّي. يوم توفّي شما يك عذاب خاركننده‌اي را مي‌چشيد كه در روايات تعبير شده كه يك شربتي از جهنّم همان آن به اين مي‌چشانند كه عطش او تا قيامت باقي مي‌ماند. شما بر خدا به دروغ نسبت دادي «وَكُنتُمْ عَنْ آيَاتِهِ تَسْتَكْبِرُونَ» از نشانه‌هاي خدا استكبار ورزيديد و قبول نكرديد نشانه‌هاي خدا را، اين هم يك آيه است. همچنين آن آيه‌ي 28 سوره نحل «الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمْ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنفُسِهِمْ فَأَلْقَوْا السَّلَمَ» اگر ما بخواهيم جمع‌بندي كنيم بايد اين آيات را كنار هم قرار بدهيم.

اينجا يك روايت مفصلي هست در تفسير برهان، من بعضي از قسمت‌هايش را مي‌خوانم كه روشن بشود ظاهر آيه همين است كه بدن ظاهري كافر از همان زماني كه توفّي شروع مي‌شود «ضرب الوجوه و الادبار» نسبت به همين است ولو اينكه ما اصلاً متوجه نمي‌شويم، در بعضي روايات دارد افرادي كه اطرافش هستند مي‌گويند چقدر راحت مرد، نمي‌فهمند چه خبر است و چه بلايي سر او مي‌آيد، صدايش را ما دنيايي‌ها نمي‌شنويم و غير دنيايي‌ها مي‌شنوند، عذاب بسيار سنگيني از همان لحظه دارد «ولو تري إذ الظالمون في غمرات الموت» شدائد موت در حين موت است، گرفتاري‌ها در حين موت است. اين روايت روايتي است كه جابر بن يزيد جُعفي نقل مي‌كند كه جابر بن يزيد جُعفي موثق است ولو اينكه مرحوم شهيد صدر رضوان الله عليه در بحث اصول خود، يك مناقشه‌اي دارد در رواياتي كه جابر دارد، ما مناقشه‌ي ايشان را در اصول مطرح كرديم و جواب داديم. جابر بن يزيد جُعفي از امام باقر(ع) نقل مي‌كند، امام باقر فرمود «إذا أراد الله قبل روح الكافر» وقتي خدا اراده مي‌كند روح كافري را قبض كند «قال يا ملك الموت إنطلق أنت و أعوانك إلي عدوّي» به ملك الموت مي‌فرمايد كه خودت و اعوانت برويد سراغ دشمن من «فإني قد ابتليته فأحسنت البلاء و دعوته إلي دار السلام فأب» من او را به اسلام  و به سوي بهشت دعوت كردم خودش نخواست بيايد «إلا عن يشتمني و كفر به» به من دشنام داد و به نعمت من كافر شد «وشتمي علي عرشي» با اين قدرت و عظمتي كه من دارم او به خودش اجازه داد به من دشنام بدهد «فاقبض روحهه حتّي تكبّه في النار» روحش را بگير تا او را وارد جهنّم كني «فيجيئه ملك الموت» ملك الموت به سراغش مي‌آيد، «بوجهٍ كريه الكالح» با يك وجه ناپسند و عبوس «عيناه كالبرق الخاتف» چشمان او نسبت به اين كافر مانند برق خاتف است، برقي كه خيره مي‌كند «وصوته كالرعد القاصف» صدايي كه دارد، اينها را كساني كه اطرافش هستند نمي فهمند، صداي ملك الموت مانند يك رعد غرنده‌ است «لونه كقطع الليل ...» از آن سياه‌تر تصوير نمي‌شود! «نفسه كلحب النار»‌ نفس‌هايي كه مي‌زند مانند شعله‌هاي آتش است، يعني از نفس او شعله‌هاي آتش بيرون مي‌آيد «رأسه في السماء الدنيا و رجلٌ في المغرب و قدماه في الهواه معه صفّودٌ كثير الشعب» شعله‌ها و گرزهايي كه هر كدام شعبه‌هاي متعددي دارد كه باز دارد «ومعه خمس معة ملك» پانصد تا اعوان دارد. «معهم سياطٌ من قلب جهنم» از خود جهنم نيزه‌هايي را دارند. ما قبلاً هم گفتيم از خود آيه استفاده مي‌شود گروهي، آيه مي‌فرمايد «كيف إذا توفتهم الملائكة» يعني گروهي به سراغ اين كافر مي‌آيند، يك نفري نمي‌آيند! اينجا دارد كه پانصد ملك به عنوان اعوان او هستند.

باز آن ملكي كه از خزّان جهنم هم هست همراهش مي‌آيد و اسمش را هم در اين روايت دارد كه «يسقيه شربة من النار لا يزال منها عطشاً حتي يدخل النار»‌ يك شربتي به اين مي‌دهند كه عطشي او را فرا مي‌گيرد تا زماني كه مي‌خواهد داخل در جهنّم شود. بعد دارد «فإذا نظر إلي ملك الموت شخص بصره وتار عقله» مثل آدم‌هاي حيران و سرگردان و ديوانه مي‌گويد «يا ملك الموت إرجعون، فيقول ملك الموت كلا، إنها كلمةٌ هو قائله» دنباله‌ي روايت اين را دارد كه اين خيلي مطلب مهمي است «فيضربه بالصفود ضربةً فلا يبقي منه شعبةً إلا اثبتها في كل عرقٍ و مفصل» ملك الموت نسبت به اين كافر با صفود (آن آهني است كه داراي شعبه‌هاي متعدد است) بر بدن اين كافر مي‌زند به طوري كه رگي در بدن او نمي‌ماند كه اين آهن در او فرو مي‌رود و مفصلي نيست كه اين آهن در آن فرو مي‌رود! «فلا يبقي من الصفود شعبةً إلا أثبته» بعد دارد «ثم يجذبه جذبةً فيصلّ روحه من قدميه نشط» بعد اين آدم را كه به بدن اين كافر مي‌زند شروع مي‌كند به كشيدن، با سرعت مي‌كشد، يعني اين را انتزاع مي‌كند و با سرعت بيرون مي‌آورد «فإذا بلغة الركبتين» تا اين روح از پاي او بيرون مي‌آيد، «أمر أعوانه فأكبّوا عليه بالسياط ضرب» ظاهر روايت این است كه اوّل خود ملك الموت شروع مي‌كند و بعد كه روح يك مقداري به ركبتين رسيد به اعوانش مي‌گويد حالا شما شروع به زدن كنيد «ثم يرفعه عنه فيضيقه سكرات و غمراته قبل خروجه» خيلي عجيب است! قبل از خروج روح از بدن سكرات موت و غمرات موت را مي‌چشد «كأنّما ضرب بألف سيف» گويا با هزار شمشير به بدن او زدند «فلو كان له قوة الجنّ و الإنس لا اشتكي كل عرقٍ منه علي حياله ...».

مي‌خواهم عرض كنم اينها قرينه است، حالا اگر اين هم نبود از خود آيات استفاده مي‌شود كه اين «يضربون وجوههم و ادبارهم» نسبت به همين بدن ظاهري‌اش است و توفّي كفار و مشركين و منافقين و اين آيه‌ي سوره انعام هم كه خوانديم همه‌ي ظالمين را شامل مي‌شود يعني ديگر اختصاص به كفارو مشركين ندارد ولو اينكه در اين روايت راجع به قبض روح كافر بود، البته به خوبي روشن است كه قبض روح كافر شديدتر است، از آن آدمي كه مسلمان ظالم است، ولي همه‌ي اينها بالأخره با اختلاف مراتب در مورد اينها وجود دارد.

واقعاً خيلي مطالب را خبر نداريم؛ ما از قبض روح مؤمن هم درست خبر نداريم، قبض روح كافر را هم مگر به وسيله‌ي اين روايات جزئياتي از آن بفهميم «فإذا اوتي بروحه إلي السماء الدنيا اغلقت عنه ابواب السماء» وقتي روحش را به آسمان دنيا مي‌برند ابواب سماء بسته مي‌شود و لذا در آيه 40 سوره اعراف داريم «لَا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ» «يقولو الله ردّوها عليه» اين را به همان خاك دنيا برگردانيد «فمنها خلقتهم و فيها اعيدهم ومنها اخرجهم تارةً اخري».

اولاً عرض كرديم آيه 28 سوره نحل «الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمْ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنفُسِهِمْ» مربوط به مستكبرين است، آيه 50 سوره انفال دارد «وَلَوْ تَرَى إِذْ يَتَوَفَّى الَّذِينَ كَفَرُوا الْمَلَائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ» موردش آن كافرين است. ولي اين آيه 27 سوره مباركه پيامبر(ع) «فَكَيْفَ إِذَا تَوَفَّتْهُمْ الْمَلَائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ» دنباله‌اش دارد «ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ اتَّبَعُوا مَا أَسْخَطَ اللَّهَ» يعني اين گرفتاري‌ شديد براي قبض روح كه ملائكه ضرب الوجوه و الادبار مي‌كنند به اين علت است كه اينها تبعيت كردند آن چيزي كه مورد سخط خداست، آن فعلي را كه مورد غضب خداست اينها انجام دادند و به آنچه كه مورد رضاي خداست پشت كردند. حالا در بعضي تفاسير نوشته علّت اينكه وجوهشان را مي‌زنند چون رو به گناه آوردند، گناه چيزي است كه سخط خدا را در بر دارد، شرك، فسق، هر گناهي موجب غضب خداست و لذا در بعضي روايات داريم كه گناه كوچك را خار و كوچك نشمريد براي اينكه ممكن است در همين گناه صغيره غضب خدا باشد و انسان اگر كاري كند كه غضب خدا به دنبال او باشد اين استحقاق را در حين توفّي موت پيدا مي‌كند و اگر رضاي خدا را مي‌داند در يك فعلي هست و آن را رها كند و به آن پشت كند چنين استحقاقي پيدا مي‌كند، يعني خود خداي تبارك و تعالي در اين آيه 27 بخواهيم از جهت طلبگي صحبت كنيم اين «ذلك» به منزله‌ي تعليل است، چرا «يضربون وجوههم وادبارهم»؟ «لأنّهم عملوا اتبعوا ما اسخط الله» با تعليلي كه شده عام است، يعني هر كسي كاري انجام بدهد كه موجب سخط خداست بايد انتظار اين را داشته باشد كه در حين موت چنين گرفتاري‌اي داشته باشد. كما اينكه همين آيه سوره انعام كه خوانديم «وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَوْ قَالَ أُوحِىَ إِلَىَّ وَلَمْ يُوحَ إِلَيْهِ شَىْ‌‌ءٌ» روايتي از امام باقر (ع) رسيده «ومن ادعي امام دون الإمام» كسي كه بي‌خود ادعاي امامت كند، بگويد من از طرف خدا هستم، مستحق اين عذاب مي‌شود و باز ما باشيم و آيه؛ حالا حضرت يك مصداق بارز را آمدند بيان فرمودند، من مي‌خواهم عرض كنم كه از اين آيه استفاده مي‌شود كه اگر كسي يك چيزي را به اسلام ببندد و بگويد اسلام اين را مي‌گويد در حالي كه اسلام اين را نگفته باشد چون مي‌فرماد «وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِباً» در قرآن شايد يكي از چيزهايي كه بسيار بسيار مهم است و موجب غضب خداست، موجب سخط خداست، این است كه آدم بيايد يك افترايي را بر خدا ببندد و يك چيز حلال را حرام بگويد و يك چيز حرام را حلال بگويد، اين را بيايد اينطوري بيان كند. به عبارت ديگر «ذلك بأنّهم اتبعوا ما اسخط الله» يك مصداقش اين «ممن افتري علي الله كذبا» است يعني يكي از چيزهايي كه سخط خدا را به دنبال دارد این است كه آدم جاهلي كه دين را نمي‌شناسد بيايد بگويد اسلام اين را مي‌گويد، متأسفانه در زمان ما هم خيلي زياد شده، يا يك طلبه‌اي كه سال‌هاي اول طلبگي‌اش است بخواهد فتوا بدهد. از مصاديق «اتبعوا ما اسخط الله» فتواي به غير علم است كه يك كسي بيايد به آدم مراجعه كند و بگويد فتواي شما در اين مسئله چيست؟ انسان هم هنوز در آن مسئله دقّت نكرده و به نتيجه نرسيده و يك حرفي را بزند، اين مي‌شود «إفتري علي الله كذبا» همينطور حلال را حرام و حرام را حلال بگويد.

البته گاهي بعضي از فقها و مجتهدين هستند كه بلافاصله روي قواعدي كه در ذهنشان هست نتيجه‌گيري مي‌كنند اين فتواي به علم است اما آن كسي كه اين چيزها را نمي‌داند؛ مثلاً در همين قضيه‌ي حجاب كه در ماه رمضان واقع شد، آمدند گفتند در قرآن چيزي به نام چادر نيامده، من ديدم از همين حوزه‌ي ما متأسفانه بعضي از طلبه‌هايي كه واقعاً بايد براي آينده‌شان خوف داشت، طلبه‌ي جواني كه در اوايل جواني بگويد در قرآن چنين چيزي نيامده و اين مطلب باطل را تأييد كند، در حاليكه اين صريح آيه‌ي سوره‌ي مباركه احزاب است راجع به مسئله‌ي چادر، همه‌ي اينها از اين مصاديق «ممن افتري علي الله كذبا» است. خدا راجع به چادر فرموده و منِ طلبه بگويم خدا راجع به چادر نفرموده و يا عكسش را بگويم.

پس ما از تعليل از ذيل آيه استفاده مي‌كنيم و حواس‌مان بايد جمع باشد كه اين توفّي و اين غمرات موت مال مشرك و كافر تنها نيست، مال آن كسي است كه سخط خدا را موجب شده، آن كسي كه سبب شود كه خدا غضب كند بر انسان.

و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .