درس بعد

بحث تفسير موضوعي پيرامون آيات معاد

درس قبل

بحث تفسير موضوعي پيرامون آيات معاد

درس بعد

درس قبل

موضوع: آیات معاد 1


تاریخ جلسه : ۱۳۹۰/۱۰/۶


شماره جلسه : ۴۹

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • عرض كرديم در آيه شريفه سوره مباركه آل عمران؛ «وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ» از كلمه أحياءٌ استفاده مي‌شود كه ارواح شهدا حيات برزخي دارند و «عند ربهم يرزقون» را گفتيم به خوبي از آيه استفاده مي‌شود كه هيچ رزقي، چون بالاتر از عبادت و بندگي نيست،

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين

عرض كرديم در آيه شريفه سوره مباركه آل عمران؛ «وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ» از كلمه أحياءٌ استفاده مي‌شود كه ارواح شهدا حيات برزخي دارند و «عند ربهم يرزقون» را گفتيم به خوبي از آيه استفاده مي‌شود كه هيچ رزقي، چون بالاتر از عبادت و بندگي نيست، در همان برزخ هم عبادت و بندگي دارند علاوه بر رزق‌هاي ظاهري و مادّي كه نصيب اينها مي‌شود. بحث در این است كه اين ارواح در چه قالبي قرار مي‌گيرند؟ در روايات اهل سنت وارد شده كه اين ارواح در جوف طيور خضر قرار مي‌گيرند، در روايات ما اين مطلب رد شده و مورد قبول واقع نشده.


در همين اصول كافي جلد سوم كتاب الجنائز صفحه 244 حديث اول؛ «علي بن ابراهيم عن أبيه عن الحسن بن المحبوب عن أبي‌ولاد الحناط عن أبي عبدالله (ع)» روايت صحيحه است و ابراهيم بن هاشم كه در مورد آن بحث است در جاي خودش روايتش را صحيحه مي‌دانيم. «قال قلت له جعلت فداك يروون أن ارواح المؤمنين في حواصل طيور خضر حول العرش» ابي‌ولاد به به امام صادق عرض مي‌كند كه اهل سنت اينطور روايت مي‌كنند از وجود مبارك پيامبر(ص) كه ارواح مؤمنين در حواصل طيور خضر در حول عرش هستند، حضرت فرمود «فقال لا المؤمن أكرم علي الله من أن يجعل روحه في حوصلة طير» مؤمن محترم‌تر از این است در نزد خدا كه خدا روح او را بعد از مفارقت از اين بدن در چينه‌دان يك پرنده قرار بدهد! بعد حضرت فرمود «ولكن فى ابدان كابدانهم» اگر از حضرت سؤال مي‌كرد پس روح اين مؤمن كجا قرار مي‌گيرد؟ خود حضرت فرمودند «في أبدان كابدانهم» يعني اين مطلبي كه الآن معروف است كه بعد از اين عالم ارواح مؤمنين در يك قالب مثالي قرار مي‌گيرد همين است كه اين روايت به آن اشاره مي‌كند، در برخي از روايات ديگر آمده طوري است كه كساني كه از اين عالم مي‌روند باز اينها را مي‌شناسند، اين حسين بود كه در دنيا بود، يك قالبي كه به حسب ظاهر همين ظاهر ابدان دنيوي را دارد.


پس روايات اهل‌سنت مي‌گويد ارواح شهدا و مؤمنين در جوف طيور خضر حول العرش هستند، اما روايات ما مي‌گويند نه، اين چنين نيست. باز در حديث دوم ابوبصير مي‌گويد امام صادق(ع) فرمود «إنّ أرواح المؤمنين لفي شجرةٍ من الجنة» ارواح مؤمنين در شجره‌اي از جنّت هستند، اين ظهورش برخلاف روايت قبلي است، روايت قبلي اين بود كه «في أبدان كأبدانهم» اين روايت مي‌فرمايد «لفي شجرة من الجنة» اين را بگوئيم آيا يعني «عند شجرة من الجنة» بگوئيم نه، به قرينه روايت اولي ارواح مؤمنين در همين قالب مثالي مثل بدن‌هاي دنيوي هستند، اما «عند شجرة من الجنة، يأكلون من طعامها و يشربون من شرابها و يقولون ربّنا أقم الساعة لن» يكي از حرف‌هايي كه ارواح مؤمنين در عالم برزخ مي‌زنند و دعاهايي كه مي‌كنند، اينها نكاتي است كه اگر در اين روايات دقّت كنيم؛ ديروز ما عرض كرديم كه از «عند ربهم» به قرينه «و من عنده لا يستكبرون عن عبادته» استفاده مي‌شود ارواح مؤمنين و شهدا در عالم برزخ عبادت خدا را مي‌كنند و اين به نظر ما ظهور روشن اين آيه شريفه است.


عرض كرديم اصلاً جاي عبادت و بندگي تازه شروع مي‌شود، ما دنيا را درست جاي عبادت نمي‌توانيم قرار بدهيم، حالا در اين روايت دارد كه دعا مي‌كنند، يك كسي بگويد دعا هم مخصوص دنياست، آدم كه از دنيا رفت چرا دعا كند؟ دعايشان اين است «ربنا أقم الساعة لنا و أنجز لنا ما وعدتنا و ألحق آخرنا بأوّلن» سه تا دعا دارند: خدايا قيامت را زودتر برسان چون جايگاه خودشان را در بهشت مي‌بينند و مي‌دانند كه خداي تبارك و تعالي چه چيز براي اينها قرار داده، آن وعده‌اي را كه دادي تثبيت كن و ديگراني كه از ما در دنيا ماندند را هر چه زودتر به ما ملحق كن. دعاي ارواح مؤمنين اين است.


در يك روايت ديگر دارد كه ارواح مشركين ـ كه در برهوت قرار مي‌گيرند ـ مي‌گويند «في النار يعذّبون» در آتش برزخي عذاب مي‌شوند و عرض مي‌كنند «ربنا لا تقم لنا الساعة» خدايا قيامت را برپا نكن، از بس شدّت عذاب قيامت را متوجه مي‌شوند، دعايشان این است كه «لا تقم لنا الساعة و لا تنجز لنا ما وعدتنا و لا تلحق آخرنا بأوّلن» درست برعكس آن دعايي كه ارواح مؤمنين دارند را بيان مي‌كنند، در چند روايت هم دعاي كفار آمده و هم دعاي مؤمنين. پس معلوم مي‌شود در برزخ هم جاي دعا كردن است، لذا بعد بعضي از روايات ديگر، اينكه در بعضي از روايات آمده كه اگر پدر انسان از دنيا رفت، حاجتي دارد كنار قبر او بنشيند، قرآن و فاتحه‌اي بخواند و از او بخواهد كه برايش دعا كند، معلوم مي‌شود كه دعاي آنها در آن عالم مستجاب است و به استجابت خيلي أقرب است تا دعاي در اين عالم.


اگر ما نسبت به مسئله برزخ اين توجه را كنيم كه برزخ يك عالم بسيار وسيع‌تري از اين عالم است، اصلاً قابل مقايسه با اينجا نيست، عبادتش، دعا و شراب و طعامش، تازه باز عالم وسيع‌تر از برزخ عالم قيامت است. لذا هم عبادت وجود دارد و هم دعا وجود دارد.


ديروز هم عرض كردم، عبادت براي ما يك مقداري مشقّت و كلفت دارد، از عبادت خسته مي‌شويم، متأسفانه از عبادت لذّت نمي‌بريم، در حالي كه ألذّ امور عبادت خداست، انسان وقتي اين عالم تمام شد تازه مي‌فهمد كه در اين خوردني‌ها و نوشيدني‌ها و ظواهر دنيوي لذّت نبوده و خيال مي‌كرده كه لذت دارد، اينها لذّت كاذب است، ‌لذّت واقعي عبادت خدا و بندگي خداست و ما هم درك نمي‌كنيم، تا اين عالم تمام نشود اين لذّت را اصلاً نمي‌توانيم بفهميم، فقط مي‌دانيم آنجا يك چيز لذيذي است! مثل چيزي كه انسان مي‌داند يك جايي براي او سفره‌اي پهن كردند با انواع غذاها، تا استفاده نكند لذّتش را نمي‌فهمد، فقط خبر داريم. الآن هم نسبت به لذّت بندگي در آن عالم مجرّد يك خبر است، اما در آنجا خستگي وجود ندارد و نمي‌شود بگوئيم كه اين دنيا عبادت و آن دنيا هم عبادت، براي اينكه عبادت لذيذترين است، اصلاً مكالمه و صحبت با خدا لذيذترين امور عالم است، يعني چه اين دنيا و چه برزخ و چه قيامت، منتهي در اين دنيا به خاطر مسائل مادّي و آلودگي‌ها و موانع، انسان نمي‌تواند به آن برسد، در برزخ و در قيامت به آن مي‌رسد.


در روايت اول امام صادق(ع)فرمود: روح مؤمن در طيور نيست،‌اينكه سني‌ها مي‌گويند حرف باطلي است.


در روايت دوم امام صادق(ع)فرمود: «في شجرةٍ من الجنة» در يك شجره‌اي از جنّت است.


در روايت سوم ابوبصير از امام صادق(ع) نقل مي‌كند «إنّ الأرواح في صفة الأجساد في شجرةٍ من الجنة» باز اين مؤيّد همان تصرّفي مي‌شود كه در روايت دوم كرديم، يعني ارواح به حسب ظاهر در صفت همين جسم جسد دنيوي است در يك درختي در جنّت. «إنّ الأرواح في صفة الأجساد في شجرةٍ من الجنة» در ادامه مي‌فرمايد بين اينها شناسايي وجود دارد، تعارف وجود دارد، همديگر را مي‌شناسند، تساعل وجود دارد، صحبت كردن وجود دارد، اين از او سوال مي‌كند... مثلاً تو چقدر در دنيا عمر كردي؟ كِي آمدي؟ همين چيزهايي كه گاهي اوقات اينجا سؤال مي‌كند. در ادامه‌اش دارد وقتي يك روح وارد آن عالم مي‌شود بقيه مي‌گويند فعلاً رهايش كنيد و با او كار نداشته باشيد، اين از يك هول عظيم عبور كرده و از يك سختي‌هاي بزرگ رهايي پيدا كرده، فعلاً آرامش ندارد بگذاريد يك مقداري كه گذشت آرامش پيدا كند «و ثم يسألونها ما فعل فلانٌ و ما فعل فلانٌ» فلاني چه كرد و فلاني چه كرد؟ اين در جواب اگر بگويد او هنوز در دنيا زنده است مي‌گويند خيلي خوب! اگر گفت نه، او زودتر از من از دنيا رحلت كرد اينها مي‌گويند «قد هوي هوي» يعني سقوط كرد و در قعر جهنّم رفت، چون در ميان ارواح مؤمنين نيست، ارواح مؤمنين در آن عالم همه با هم ارتباط دارند. آن عالم عالم دنيا نيست كه بگوئيم اينها چقدر جا مي‌خواهند؟ در اينجا چند نفرشان مي‌تواند باشد؟ اينجا بيشتر از صد نفر نمي‌شود، همه‌ي ارواح مؤمنين با هم اجتماع دارند.


بر حسب بعضي از روايات؛ در صفحه 243: حبه عرني كه يكي از اصحاب اميرالمؤمنين (ع) بوده مي‌گويد «عن حبه العرنى قال خرجت مع امير المومنين (ع) الى الظهر» با اميرالمؤمنين به پشت كوفه رفتيم «فوقف بوادى السلام» كنار وادي‌السلام ايستاد، «كانه مخاطبٌ لاقوامه» حضرت گويا با افرادي صحبت مي‌كند، گويا در حضور يك گروهي با آنها صحبت مي‌كند «فقمت بقيامه» حضرت ايستاده بود و منم ايستادم «حتى اعييت» من خسته شدم «ثم جلست» نشستم «حتى مللت» باز خسته شدم «ثم قمت» ايستادم «حتى نالنى مثل ما نالنى اول» يعني دوباره وقتي ايستادم خسته شدم و نشستم، دوباره نشستم و ايستادم، حضرت همينطور ايستاده بودند «ثم جلست حتى مللت، ثم قمت وجمعت ردائى، فقلت: يا اميرالمومنين، انى قد اشفقت عليك من طول القيام فراحة ساعة» به حضرت عرض كردم كه من نگرانم شما اين همه وقت ايستاديد، چكار مي‌كنيد؟ به حضرت عرض كرد ساعتي را استراحت كنيد «ثم طرحت الرداء ليجلس عليه» عباي خودم را پهن كردم تا حضرت بنشينند «فقال لى: يا حبه، إن هو الا محادثة مؤمن أو موانسته» من كه ايستادم، يا دارم با يك مؤمني حرف مي‌زنم يا با او مأنوسم، فكر نكني من بيكارم، همينطور در اين قبرستان وادي‌السلام بيكار ايستاده‌ام نخير من مشغول به كار هستم! كارم این است كه يا دارم با يك مؤمني صحبت مي‌كنم و يا با او انس دارم. «قال: قلت: يا أميرالمؤمين و إنهم لكذلك؟» شما كه با آنها صحبت مي‌كنيد آنها هم با شما صحبت مي‌كنند؟ يا آنها هم بين خودشان دارند صحبت مي‌كنند؟ «قال نعم، ولو كشف لك لرايتهم حلقاً، حلقاً محتبيّن» حضرت فرمود بله اگر پرده كنار برود تو مي‌بيني اينها حلقه حلقه دور هم نشستند و مثل حلقه‌هاي دوستانه‌اي كه در دنيا يك عده با هم گعده مي‌كنند اينها محتبّين هستند، البته در بعضي از نسخه‌ها به جاي «محتبّين»، مخبتين آمده، كه از اخبات به معناي خشوع است، ولي معناي محتبّين روشن‌تر است. «يتحادثون» اينها دارند با هم حرف مي‌زنند «فقلت: أجسام أم ارواح؟» اينها جسم‌اند يا روح؟ «فقال: أرواح»، «و ما من مؤمن يموت فى بقعة من بقاع الأرض» هيچ مؤمني نيست كه در زميني از قسمت‌هاي زمين بميرد «لا قيل لروحه:ألحقى بوادى السلام» آن روح را ملحق مي‌كنند به همين وادي السلام نجف، همه ارواح مؤمنين را به آنجا مي‌آورند.


اين روايت سوم هم امام صادق(ع) فرمود إن الأرواح في صفة الأجساد.


در روايت چهارم باز ابوبصير نقل مي‌كند كه از امام صادق(ع) سؤال كردم از ارواح مؤمنين «فقال في حجراتٍ في الجنة يأكلون من طعامها و يشربون من شرابها و يقولون ربّنا أقم الساعة و أنجز لنا ما وعدتنا و ألحق آخرنا بأولن» اينجا هم باز دارد «في حجرات» نمي‌گويد در طيور است، مي‌گويد حجراتي از جنّت در اختيار اينها قرار داده مي‌شود. باز در آن روايت هفتم ابوبصير مي‌گويد از امام صادق(ع) سؤال كردم كه اين ارواح مؤمنين بعد از اينكه از اين عالم مي‌روند كجا هستند؟ فرمود «في روضة كهيئة الأجساد في الجنة» مانند هيئت اجساد است يعني واقعاً جسد و جسم نيستند.


اينجا اين سؤال پيش مي‌آيد؛ چه روي قول اهل سنت كه ارواح مؤمنين بعد از اين عالم در اجواف الطيور قرار مي‌گيرند و چه روي قول شيعه كه در يك جسد و قالب ديگري قرار مي‌گيرند، آيا اين مستلزم تناسخ نمي‌شود؟ تناسخ به اين معناست كه اين روح از اين بدن داخل در يك قالب ديگري قرار بگيرد، آن قالب خواه طير باشد يا چيزي شبيه اين بدن دنيوي باشد. جوابي كه اينجا داده شده، مراجعه بفرماييد به شرح ملاصالح مازندراني كه در شرح كافي وارد شده كه از شرح‌هاي بسيار بسيار خوب است، اين شرح ملاصالح مازندراني هم نسبت به سند روايات مطالب زيادي دارد و هم نسبت به متون روايات.


يكي از چيزهايي كه يك وقتي عرض مي‌كردم؛ اگر انسان موفق شود يك دوره اصول و فروع كافي را از اول تا آخر بخواند و اين روايات را ببيند، اين بسيار كار ضروري است و در حوزه‌ي ما اين يكي از خلأها و نواقص حوزه است، ما بعضي از روايات را گاهي اوقات مراجعه مي‌كنيم، روايت را پيدا مي‌كنيم و بقيه كتاب را كار نداريم. كار اصلي این است كه انسان يك دور اصول كافي را از اول تا آخر ببيند. من خبر دارم گاهي اوقات بعضي از علماي گذشته نذر مي‌كردند يك دوره اين كتاب را بخوانند! حالا در كنار آن بتواند شروحي كه بر اين كتاب وارد شده، مخصوصاً اين شرح ملاصالح را بخواند.


ملاصالح در آنجا مطالبي را نقل مي‌كند در رابطه با مسئله‌ي تناسخ؛ يعني چه بگوئيم اين ارواح داخل در طيور قرار مي‌گيرند و يا داخل در يك قالب‌هاي مثالي قرار مي‌گيرند، آيا اين مستلزم تناسخ هست يا نه؟ آنجا نقل مي‌كند كه اولاً مي‌فرمايد روايات ما دو جور است، يك روايت‌مان مثل همين روايتي است كه الآن در اينجا خوانديم كه ارواح مؤمنين در قالب مثالي‌اند، بعد يك باب ديگري مرحوم كليني دارد در همين بحث كتاب الجنائز، باب أن الميّت يزور أهله، در صفحه 230؛ در حديث اولش این است كه حفص بن البختري از ابي‌عبدالله(ع) نقل مي‌كند «إن المؤمن ليزور أهله فيري ما يحبّه و يستر عنه ما يكره» مؤمن اهل خودش را زيارت مي‌كند و آنچه كه دوست دارد مي‌بيند و آنچه كه بدش مي‌آيد از آن مستور مي‌شود، اما كافر عكس اين است، كافر «يري ما يكره» آنچه كه بدش مي‌آيد مي‌بيند، مشكلاتي كه براي اولادش به وجود آمده را متوجه مي‌شود ولي آنچه كه موجب خوشحالي‌اش مي‌شود را از او مي‌پوشانند، ولي آنچه مي‌خواهيم اشاره كنيم این است كه در روايت سوم از امام كاظم(ع) نقل شده كه اسحاق بن عمار مي‌گويد: «سألته عن الميّت يزور أهله» آيا ميّت خانواده‌ي خودش را زيارت مي‌كند؟ «قال: نعم، فقلت فيكن يزور؟، قال في الجمعة و في الشهر و في السنة علي قدر منزلته» اين بر حسب ارزشي است كه اين ميّت دارد، اگر يك ميّتي بوده كه در پيشگاه خدا خيلي خيلي معمولي است، شايد سالي يك بار به او اجازه بدهند اهل خودش را زيارت كند، ولي اگر يك كسي باشد كه خيلي قرب دارد، هر روز و هر ساعت مي‌تواند آنها را ببيند «فقلت في أي صورةٍ يأتيهم» به چه صورتي اينها را زيارت مي‌كند؟ «قال في صورة طائر لطيفٍ يشرف عليهم» در صورت يك طائر. ملاصالح مي‌گويد اين روايات دارد كه ارواح مؤمنين في صورت صائر است، آن روايات دارد كه ارواح مومنين در آن عالم در صورت همين قالب مثالي انسان است، اولين مسئله این است كه آيا بين اين دو دسته روايات تنافي وجود دارد، اين رواياتي كه مي‌گويد «مؤمن يزور اهله في صورة طائر لطيف» يا روايت بعد دارد كه «يأتيهم في بعض صور الطير يقع في داره ينظر إليهم و يسمع كلامهم» يعني يك طيري كه مي‌آيد روي ديوار خانه از قديم هم به ما ياد مي‌دادند كه اموات به صورت طيوري بر دار خانه مي‌نشينند و همه جزئيات را مي‌بينند، آنچه كه موجب خوشحالي آنها مي‌شود.


در يك روايت ديگر دارد «عند زوال الشمس» مي‌آيند. در اولش دارد كه «علي قدر فضائلهم منه من يزور في كلّ يوم و منهم من يزور في كل يومين» بعضي‌ها هر روز مي‌آيند، بعضي‌ها دو روز يك بار، بعضي‌ها سه روز يك بار، بعد فرمود «أدناهم منزلةً يزول كل جمعة» بعضي‌ها هر جمعه مي‌آيند «قلت في أي ساعة؟ قال عند زوال الشمس» احتمال دارد مراد زوال شمس روز جمعه باشد. روز جمعه عند زوال الشمس اينها مي‌آيند، «قلت في أي صورةٍ قال في سورة العصفور» به صورت يك گنجشك «أو أصغر من ذلك فيبعث الله تعالي معه ملكاً فيراه ما يسرّه» آنچه كه او را خوشحال مي‌كنند را مي‌بينند و از آنچه كه بدش مي‌آيد مستور مي‌شود و با خوشحالي برمي‌گردد به همان عالم ارواح.


حالا سؤال این است كه آيا اين روايات با آن رواياتي كه اينها در آن عالم در همين قالب مثالي هستند چگونه قابل جمع است؟ ملاصالح مي‌گويد «لا تنافي بينهم» بين اين دو دسته روايات تنافي نيست، حالا مراجعه كنيد به جلد دوم شرح فروع كافي ملاصالح، صفحه 325، ببينيم آيا حرف ملاصالح درست است يا نه؟ يا لعلّ كه اين روايات بعضي‌هايش به صورت تقيه باشد، آيا تقيه در اين گونه روايات هم جريان دارد يا نه.


و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين


برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .