موضوع: آیات معاد 1
تاریخ جلسه : ۱۳۹۰/۷/۹
شماره جلسه : ۱۶
-
نزع روح توسط یک ملک یا چند ملک
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
نزع روح توسط یک ملک یا چند ملک
بعد از اينكه اين بحث اسناد توفّي تا اندازهاي روشن شد. نكتهي دوم این است كه آي مسئول توفي هر شخصي يك ملك است و يا ممكن است در توفّي يك نفر ملائكه يا چند نفر متصدّي براي قبض روح او باشند، كداميك از اينهاست؟ از برخي آيات استفاده ميشود كه ممكن است در بعضي از موارد مسئول توفّي چند نفر باشد. اين آيهي شريفهاي كه قبلاً هم خوانديم، آيهي 61 سوره انعام «حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَكُمْ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَ» ما باشيم و ظاهر اين آيه، همين مطلب را دلالت دارد «توفّته» كه ضمير «هـ» برميگردد به اين اهم، رسل ما مسئول توفيهي اين و توفّي اين هستند. پس در نتيجه مطلب دوم كه از آيات استفاده ميشود برخلاف آنچه كه در اذهان هست كه آن كسي كه مسئول توفيه و توفّي است يك ملك است، اما از اين آيهي شريفه استفاده ميشود كه مسئول قبض روح در بعضي از موارد است، لازم نيست در همهي موارد هم باشد. در بعضي از موارد به صورت جمع است.
معناي رسُل يعني ملائكه. آيه ميفرمايد «وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَيُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظَةً» خدا براي شما ملائكهاي ميفرستد كه اينها مسئول ثبت اعمال هستند «حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَكُمْ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَ» اين ضمير «توفتهُ» به «أحد» برميگيرد. رسل هم همان ملائكهي مسئول قبض روح هستند، نميگويد توفّته رسولنا، كلمه رسول را نميآورد. اگر اين باشد باز آياتي كه داريم، كه حالا به آن آيات هم ان شاء الله ميرسيم كه در مورد قبض روح كفّار و مشركين يكي از خصوصيّاتي كه وجود دارد این است كه ملائكه «يضربون وجوههم و ادبارهم» ملائكهاي كه روح كافر را قبض ميكنند از همان حين قبض عذابش شروع ميشود، يك نفر نميزند بلكه «يضربونَ وجوههم وادبارهم» كه حالا مراد از اين وجوه و ادبار چيست را بيان ميكنيم. بنابراين از آيات ميشود استفاده كرد كه خصوصيّت و تعيّني ندارد كه مسئول قبض روح يك ملك باشد.
بحثی پیرامون ملک الموت
حالا اينجا مناسب است كه يك مقداري راجع به ملك الموت بحث شود بعضي از رواياتي كه در مورد ملك الموت وارد شده، كه البته اينطور نيست خصوصيّتي براي خود ملك الموت هم باشد، به نظر ميرسد گاهي اوقات در بعضي از اين روايات تعبير ملك الموت به عنوان جنس آمده نه به عنوان عَلَم، يعني هر ملكي كه قبض روح كند اين خصوصياتي كه الآن در اين روايات هست برايش صدق ميكند.
روایت اول[1]
در كتاب جامع الأخبار «قال ابراهيم الخليل لملك الموت» ابراهيم خليل به ملك الموت فرمود «هل تستطيع ان تريني صورتك التي تقبض فيها روح الفاجر» حضرت ابراهيم به ملك الموت فرمود آيا آن چهرهاي كه به وسيلهي آن روح انسان فاجر و فاسق را قبض ميكني را ميتواني به من نشان بدهي! ملك الموت گفت «لا تطيع ذلك» قدرت نداري آن را ببيني «قال بلي» حضرت ابراهيم اصرار كرد كه من توانايياش را دارم، ملك الموت گفت يك لحظه چهرهات را برگردان «فأعرض عني ثم التفت» دوباره به من نگاه كن وقتي دومرتبه برگشت نگاه كرد «هو برجل أسود» چهره تمام سياه، موها رها شده، بدبو، «يخرج من فيه و مناخبه لهيب النار و الدخان» از دهان و از تمام منافذ بدنش آتش و دود خارج ميشد «فغشي علي ابراهيم» ابراهيم بيهوش افتاد وقتي اين چهره را ديد كه يك چهرهي ملك الموت است هنگامي كه انسان فاجر را قبض روح ميكند. «ثم أفاق» بعد به هوش آمد «فقال لو لم يلقي الفاجر عند موته إلا صورة وجهه لكان حسبه» اگر آدم فاجر هيچ چيز نبيند مگر اين چهرهي تو را هنگام مُردن، كافي براي عذاب اوست.
دو سه نكته از اين روايت استفاده كنيم؛ اولاً عرض كرديم اينكه حضرت ابراهيم به ملك الموت گفته، مراد يك ملك معيّن نيست، بلكه جنس ملك الموت در هنگام قبض ارواح متناسب با آن روحي است كه قبض ميكند، اگر روح روحِ مؤمن باشد به يك كيفيت است و اگر روح كافر باشد به يك كيفيت ديگري است.
ديروز عرض كرديم كه ملك الموت در اوقات صلوات و نماز هم تصفّح ميكنند.
نكتهي بعد كه واقعاً اين روايات انسان را تكان ميدهد؛ يكي از خصوصياتي كه ملك الموت دارد، روي همان بياني كه ما ميگوئيم جنس ملك الموت، اين روايت ابراهيم خليل را گفتيم دو نكته استفاده كنيم، يكي مُراد جنس ملك الموت است و دوم از نهايت انسان عالي اشرف موجودات كه پيامبر اكرم6 است تا پستترين موجودات به اختلاف مراتب چهرهي ملك الموت مختلف ميشود. يعني انسان همان چهرهاي كه از ملك الموت ميبيند، وضعيتش و تكليفش نسبت به عالم آخرت روشن است. همان لحظهاي كه چهرهي ملك الموت را ميبيند تكليفش براي برزخ و قيامت تا آخر روشن ميشود.
روایت دوم[2]
در يك روايتي در جلد سوم كافي صفحه 124 ابي سلمه از امام صادق7 نقل ميكند «حضر رجلاً الموت» يك مردي زمان احتضارش فرا رسيد، به پيامبر عرض كردند يا رسول الله «إن فلاناً قد حضره الموت، فنحض رسول الله» پيامبر بلند شد حركت كرد به سمت آن شخص، اصحابش هم آمدند تا به آن شخص رسيدند، پيامبر ملك الموت را ديد و فرمود «يا ملك الموت كُفّ عن الرجل» به ملك الموت فرمود فعلاً دست نگهدار و اين شخص را قبض روح نكن تا يك سؤال از او بپرسم «فأفاق الرجل» اول آن مرد در حال احتضار بود و قدرت تكلّم نداشت يكي از خصوصيات حال احتضار این است كه محتزر ديگر نميتواند با افرادي كه اطرافش هستند حرف بزند! بعد كه ملك الموت كنار رفت پيامبر به آن شخص فرمود «م رأيته» چه چيزي ميبيني؟ عرض كرد «رأيت بياضاً كثيراً و سواداً كثيراً» هم نور و روشناييهاي زيادي را ميبينم و هم تاريكي و سياهيهاي زيادي را ميبينم، بعد پيامبر فرمود «أيّهما أقرب إليك» از اين نور و تاريكي كدام به تو نزديكتر بود؟ «فقال السواد» آن تاريكي به من نزديكتر بود، پيامبر بلا فاصله فرمودند اين ذكري كه من ميگويم بگو «اللهم اغفر لي الكثير من معاصيك و اقبل منّ اليسير من طاعتك» خداي معاصي زياد من را ببخش و طاعات كم من را قبول كن «فقال هو» آن هم مرد اين را گفت «ثم اغمي عليه» دوباره بيهوش شد «فقال يا ملك الموت خفّف عنه حتّي أسئله» دوباره به ملك الموت فرمودند شروع به كار نكن تا من سؤال كنم «فأفاق الرجل» دوباره مرد به هوش آمد پيامبر فرمودند حالا چه ميبيني؟ «قال رأيت بياضاً كثيراً و سواداً كثيراً» گفت همان نور زياد و تاريكي زياد هست «أيّهما كان أقرب إليك؟» كدام به تو نزديكتر است؟ اين بار عرض كرد به پيامبر كه حالا نور به من نزديك شد، يعني آن ذكري كه پيامبر يادش دادند «اللهم اغفرلي الكثير من معاصيك واقبل منّ اليسير من طاعتك» اثر خودش را گذاشت و پيامبر فرمود «غفر الله لصاحبكم» بعد امام صادق7 كه اين داستان را از پيامبر نقل ميكند فرمود «إذا حزرتم ميّتاً» وقتي حاضر شديد بر سر شخصي كه در حال احتضار است و ميخواهد از دنيا برود، اين ذكر را به او ياد بدهيد.
روایت سوم[3]
باز در همين كتاب كافي روايتي هست كه «أنّ اميرالمؤمنين7» اميرالمؤمنين چشمشان مشكلي پيدا كرده بود و خيلي ناراحت بودند «فعاده النبي» پيامبر رفتند از ايشان عيادت كنند «فإذن هو يصيح» طوري كه اميرالمؤمنين7 كه آن شجاعت و صبر را داشت از درد چشم فرياد ميزد! «فقال النبي أجزعاً أم وجعا» آيا از درد فرياد ميزني يا شكايت ميكني؟ اميرالمؤمنين عرض كرد يا رسول الله اين از درد است «ما وجعت رجعاً قدت أشد منه» در زندگي خودم هيچ دردي بالاتر از اين درد پيدا نكردم، درد جسماني. بعد پيامبر فرمود «يا علي إن ملك الموت إذا نزل لقبض روح الكافر نزل معه سفودٌ من نار فينزع روحه فتصيح جهنّم» خيلي عبارت عجيبي است! فرمود يا علي وقتي ملك الموت ميآيد روح كافر را قبض كند، سفود به اين سيخهاي آتشين ميگويند، همراه او سيخهايآتشيني وجود دارد كه به وسيلهي او روح كافر را قبض ميكند آنچنان فرياد ميكند كه فتصيح جهنّم، جهنم هم فرياد ميزند.
اميرالمؤمنين7 كه اين درد اينقدر گرفتارش كرده بود و در بستر خوابيده بود بلند شد ايستاد عرض كرد «يا رسول الله أعد عليّ حديثك» چه حديث عجيبي بود اين را دومرتبه براي من بخوانيد، «فلقدانساني وجعي ما قلت» اميرالمؤمنين7 عرض كرد يا رسول الله اين اختصاص به كافر دارد يا نه، از امّت شما هم كسي گرفتار اين نحوه قبض روح ميشود؟ «قال هل يصيب ذلك أحداً من امّتك» پيامبر فرمود نعم، سه گروه از امّت من هستند كه قبض روحشان خيلي مشكل است، «حاكمٌ جائر» يك والي جائر، اگر كسي حاكم يك كشوري باشد و جائر باشد و ظلم كند، اين اولين اثرش در قبض روح او ظاهر ميشود. گروه دوم كسي كه «أكل مال اليتيم ظلمه» كسي كه آكل مال يتيم باشد از جهت ظلم و عدوان، ظلماً مال بچه يتيم را بخوردگروه سوم آن كسي است كه در دادگاه شهادت دروغ بدهد كه متأسفانه كنار دادگستريها من شنيدم بعضيها هستند كه كارشان همين است ميپرسند نميخواهيد شهادت بدهيد؟! ميبرند پيش قاضي تا شهادتي بدهند و پروندهاي را فيصله بدهند، اين شهادت دروغ در مسئلهي قبض روح اثرش ظاهر ميشود.
سه مورد را پيامبر در همين روايت فرموده؛ آيا ميتوانيم از اين سه مورد ما يك قدر جامعي بگيريم؟ چون قدر جامع هر سهي اينها ظلم است، حاكم جائر يعني حاكم ظالم، آكل مال يتيم ظلماً كه روشن است، كسي هم كه شهادت دروغ ميگويد او هم ظلم ميكند! آي ميتوانيم از اين سه مورد بيائيم يك قدر جامع بگيريم و نتيجه اين باشد كه هر كسي كه ظالم شد قبض روحش مشكل ميشود، به نظر ما نميشود اين كار را كرد ولو اينكه گاهي اوقات در بعضي از روايات ميشود يك قدر جامع را گرفت ولي ظلم مراتب دارد، ظلمي كه يك حاكم جاعر ميكند، شما ملاحظه كرديد در همين زمان خودمان، ما فكر ميكرديم بدتر از صدام كسي تصوير نميشود، اما ديديد كه در ليبي چقدر انسانها را كشتند، در يمن چقدر دارند ميكشند، در بحرين چقدر دارند ميكشند! ظلمي كه حاكم جائر ميكند قابل مقايسه با يك كسي كه به گوش ديگري ميزند نيست! معلوم ميشود يك ظلم در حدّ بالايي است، حاكم جائر، آكل مال يتيم و شاهد زور، ظلمشان در حدّ بالاست، ولي بالأخره ميشود اين نكته را گفت كه انسان ظالم ولو اختلاف مرتبه هم دارد در مسئلهي قبض روح مشكل پيدا ميكند، اگر كسي به ديگري ظلم كرد، ولو به اين شدّت نباشد قبض روحش، ام بالأخره با وضعيّت خوبي قبض روح نميشود.
روایت چهارم
باز از خصوصيّاتي كه در روايات براي ملك الموت ذكر ميكند كه در جلد سوم كافي صفحه 250 هست، امام صادق7 فرمود (سكوني نقل ميكند) «إنّ الميّت إذا حضره الموت أوثقه ملك الموت» يكي از حالاتي كه انسان ميبيند این است كه اين محتضر نميتواند از جاي خودش حركت كند به هيچ وجهي، متوجه است كه ميخواهد از او قبض روح شود، قدرت بر حركت ندارد. اين روايت ميگويد اصلاً يكي از كارهاي ملك الموت این است كه او را ميبندد، حالا نه اينكه ب طناب ظاهري او را ميبندد، طناب ظاهري وجود ندارد! ولي كاري ميكند كه او مثل يك انسان بسته شدهاي باشد، انساني كه حالا با طناب واقعاً دست و پايش را بستند و بعد قبض روح ميكند! «إن الميّت إذا حضره الموت أوثقه ملك الموت ولو لا ذلك ما استقر» اگر اين بستن نباشد اصلاً استقرار پيدا نميكند و خودش را به اين طرف و آن طرف ميزند.
در يكي از جنگها يك نفر ميگويد من به يكي از مشركين حمله كردم كه او را بكشم ام قبل از اينكه شمشير من به او بخورد از اسب افتاد، در روايت دارد پيامبر فرمود قبل از تو ملك الموت او را قبض روح كرده، در تمام اين موارد ميشود اينطوري بگوئيم ولو اينكه بحثش را خواهيم داشت.
حالا اينها را گفتيم، اين شدّت قبض روح و سنگيني قبض روح كه واقعاً يك چيزي است كه انسان بايد هر روز به فكر آن باشد، يك روايتي هم هست در سنّت و سيرهي بزرگان م قبلاً بوده، براي خودشان كفن تهيه ميكردند و هر روز نگاه ميكردند، در روايت هم دارد كه «إذا أعدّ الرجل كفنه فهو ماجور كلما نزل إليه» اگر انسان كفن خودش را تهيه كند هر زماني كه نگاه به او ميكند ماجور است، در جلد سوم كافي صفحه 254.
از چيزهايي كه خيلي براي قبض روح مفيد است مسئلهي قرآن است؛ در جلد دوم كافي صفحه 636 باب فضل القرآن امام صادق7 ميفرمايد «لا تملّو من قرائة إذا زلزلة الأرض زلزالها» از خواندن سورهي زلزال خسته نشويد و هر چه ميتوانيد بخوانيد «فإنّه من كانت قرائته بها في نوافله لم يسبح الله عزوجل بزلزلةً ابدا» اين به وسيلهي زلزله نميميرد «لم يمت بها و لا بصاعقة» به وسيلهي رعد و برق نميميرد، «ولا بآفة من آفات الدنيا حتي يموت فإذا مات» بعد هم كه بميرد نزل عليه ملكٌ كريم من عند ربّه» يك ملكي بالاي سرش مينشيند فيقول ي ملك الموت ارفق بوليّ الله، آن ملك به ملك الموت سفارش ميكند كه وقتي ميخواهي جان اين را بگيري و قبض روح كني با رفق و مدارا با او رفتار كن «فإنّه كان كثيراً م يذكرني و يذكر تلاوة هذه السورة» اين شخص هميشه من را ياد ميكرد و سورهي زلزال ر زياد خواند و بعد خود اين سوره هم به صورت يك ملك ميشود «و تقول له السورة مثل ذلك» بعد ملك الموت ميگويد «قد أمرني ربّي ان أسمع له و اطيع و لا أخرج روحه حتّي يأمرني بذلك فإذا أمرني أخرجت روحه و لا يزال ملك الموت عنده حتّي يأمره بقبض روحه و إذا كشف له القطاع فيري منازله في الجنة» بعد كه كشف الغطاء ميشود و پردهه كنار ميرود منازل خودش را در جنّت ميبيند «فيخرج روحه من أمين ما يكون من العلاج» با آسانترين نحو روح او را خارج ميكند، گاهي اوقات در بعضي از روايات داريم قبض روح مؤمن مثل اين است كه يك برگ گلي را از بيني او عبور ميدهند و قبض روح ميشود، «ثم يشيّع روحه سبعون ألف ملك» هفتاد هزار ملك هم آن روح را تشييع ميكنند.
از رواياتي كه هست و باز اين هم اثر قرآن است در موقع قرآن، از پيامبر6 روايت شده «من قرأ آية الكرسي إذا فرق من صلاة الفريضة لم يكل الله قبض روحه إلي ملك الموت» اگر كسي بعد از هر نماز واجبي سورهي آية الكرسي را بخواند اينقدر خد به او عنايت ميكند كه حتي قبض روح اين آدم را به ملك الموت واگذار نميكند و خودش قبض روح اين شخص را انجام ميدهد، اينها را ديروز گفتيم.
اينها بعضي از رواياتي بود در مورد مسئلهي ملك الموت.
در روز شنبه چند تا آيه در قرآن كريم است؛ دو تا آيه در سورهي نحل آيات 28 و 32، نحوهي قبض روح مشركين و قبض روح متّقين و سورهي مباركه محمد 6 آيه 27 در مورد قبض روح كفار دارد «فكيف إذا توفتهم الملائكه يضروبن وجوههم و ادبارهم» كه اين خيلي مطلب مهمي است كه اين ضرب وجوه ادبار يعني چه؟ ملائكه يك كساني را قبض روح ميكنند كه به صورتها و پشت اينها ميزنند، اين وجوه و ادبار مراد چيست كه ان شاء الله شنبه توضيح خواهيم داد.
و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
[1]. «[جامع الأخبار] قَالَ إِبْرَاهِيمُ الْخَلِيلُ ع لِمَلَكِ الْمَوْتِ هَلْ تَسْتَطِيعُ أَنْ تُرِيَنِي صُورَتَكَ الَّتِي تَقْبِضُ فِيهَا رُوحَ الْفَاجِرِ قَالَ لَا تُطِيقُ ذَلِكَ قَالَ بَلَى قَالَ فَأَعْرِضْ عَنِّي فَأَعْرَضَ عَنْهُ ثُمَّ الْتَفَتَ فَإِذَا هُوَ بِرَجُلٍ أَسْوَدَ قَائِمِ الشَّعْرِ مُنْتِنِ الرِّيحِ أَسْوَدِ الثِّيَابِ يَخْرُجُ مِنْ فِيهِ وَ مَنَاخِرِهِ لَهِيبُ النَّارِ وَ الدُّخَانُ فَغُشِيَ عَلَى إِبْرَاهِيمَ ثُمَّ أَفَاقَ فَقَالَ لَوْ لَمْ يَلْقَ الْفَاجِرُ عِنْدَ مَوْتِهِ إِلَّ صُورَةَ وَجْهِكَ لَكَانَ حَسْبَه» بحار الانوار، ج 6، ص 143، ح 8.
[2]. « كا، [الكافي] مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي هَاشِمٍ عَنْ سَالِمِ بْنِ أَبِي سَلَمَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ حَضَرَ رَجُلًا الْمَوْتُ فَقِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ فُلَاناً قَدْ حَضَرَهُ الْمَوْتُ فَنَهَضَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ مَعَهُ نَاسٌ مِنْ أَصْحَابِهِ حَتَّى أَتَاهُ وَ هُوَ مُغْمًى عَلَيْهِ قَالَ فَقَالَ يَا مَلَكَ الْمَوْتِ كُفَّ عَنِ الرَّجُلِ حَتَّى أَسْأَلَهُ فَأَفَاقَ الرَّجُلُ فَقَالَ النَّبِيُّ ص مَا رَأَيْتَ قَالَ رَأَيْتُ بَيَاضاً كَثِيراً وَ سَوَاداً كَثِيراً فَقَالَ فَأَيُّهُمَا كَانَ أَقْرَبَ إِلَيْكَ فَقَالَ السَّوَادُ فَقَالَ النَّبِيُّ ص قُلِ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الْكَثِيرَ مِنْ مَعَاصِيكَ وَ اقْبَلْ مِنِّي الْيَسِيرَ مِنْ طَاعَتِكَ فَقَالَهُ ثُمَّ أُغْمِيَ عَلَيْهِ فَقَالَ يَ مَلَكَ الْمَوْتِ خَفِّفْ عَنْهُ سَاعَةً حَتَّى أَسْأَلَهُ فَأَفَاقَ الرَّجُلُ فَقَالَ مَا رَأَيْتَ قَالَ رَأَيْتُ بَيَاضاً كَثِيراً وَ سَوَاداً كَثِيراً قَالَ فَأَيُّهُمَا كَانَ أَقْرَبَ إِلَيْكَ فَقَالَ الْبَيَاضُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص غَفَرَ اللَّهُ لِصَاحِبِكُمْ قَالَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِذَا حَضَرْتُمْ مَيِّتاً فَقُولُوا لَهُ هَذَا الْكَلَامَ لِيَقُولَه» همان، صص 196-195، ح 48.
[3]. « وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع اشْتَكَى عَيْنُهُ فَعَادَهُ النَّبِيُّ ص فَإِذَا هُوَ يَصِيحُ فَقَالَ النَّبِيُّ ص أَ جَزَعاً أَمْ وَجَعاً فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا وَجِعْتُ وَجَعاً قَطُّ أَشَدَّ مِنْهُ فَقَالَ يَا عَلِيُّ إِنَّ مَلَكَ الْمَوْتِ إِذَا نَزَلَ لِقَبْضِ رُوحِ الْكَافِرِ نَزَلَ مَعَهُ سَفُّودٌ مِنْ نَارٍ فَيَنْزِعُ رُوحَهُ بِهِ فَتَصِيحُ جَهَنَّمُ فَاسْتَوَى عَلِيٌّ ع جَالِساً فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَعِدْ عَلَيَّ حَدِيثَكَ فَلَقَدْ أَنْسَانِي وَجَعِي مَا قُلْتَ ثُمَّ قَالَ هَلْ يُصِيبُ ذَلِكَ أَحَداً مِنْ أُمَّتِكَ قَالَ نَعَمْ حَاكِمٌ جَائِرٌ وَ آكِلُ مَالِ الْيَتِيمِ ظُلْماً وَ شَاهِدُ زُور» همان، ص 170، ح 46 و الکافی، ج 3، صص 254-253، ح 10.
نظری ثبت نشده است .