موضوع: آیات معاد 1
تاریخ جلسه : ۱۳۹۰/۱۱/۲۹
شماره جلسه : ۵۸
-
در بحث گذشته عرض كرديم كه ما ميتوانيم اين آيه شريفه «وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى» را به عنوان يكي از آياتي كه دلالت بر برزخ دارد استدلال كنيم.
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
در بحث گذشته عرض كرديم كه ما ميتوانيم اين آيه شريفه «وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى» را به عنوان يكي از آياتي كه دلالت بر برزخ دارد استدلال كنيم. بيان كرديم كه «فإن له معيشةً ضنك» كسي كه اعراض از ياد خدا كند، معيشت و عيش ضيق و تنگي را دارد، اين مربوط به عالم برزخ و عذاب قبر است، اين «فإن له معيشةً ضنك» ارتباطي با دنيا ندارد و مربوط به عالم دنيا نيست. همچنين بيان كرديم كه اين «ومن أعرض عن ذكري» يعني «ومن لم يتبع هداي» كسي كه مسلمان نيست، كسي كه كافر است، آدم كافر از اين عالم كه ميرود «فإن له معيشةً ضنك» و بعد هم «نحشره يوم القيامة أعمي» كه از آيه استفاده ميشود تمام كفار در روز قيامت اعمي محشور ميشوند. به دنبال اين بوديم كه ببينيم آيات مؤيّدي در روايات براي اين تفسير پيدا ميكنيم يا نه؟
(سؤال و پاسخ استاد): حيات هم براي خداي تبارك و تعالي ميگوييم كه خدا حيات دارد، ملائكه حيات دارند، مجردات حيات دارند، حيوانات هم حيات دارند. عرب به حيات حيواني عيش ميگويد و چون عالم برزخ هم دنبالهي همين حيات مادّي و دنيوي است از او تعبير به عيش شده «فإن له معيشةً ضنك».
در اين جلسه ميخواهيم مؤيّداتي براي اين مدّعا ذكر كنيم كه معيشت ضنك مربوط به
عالم برزخ است و ربطي به عالم دنيا ندارد. در كتاب متشابه القرآن جلد دوم صفحه 99
يك روايتي را نقل ميكند «قال النبي(ص)
في قوله تعالي فإنّ له معيشةً ضنكا قال عذاب القبر»
ولو اينكه سندي ندارد، روايت مرسله است ولي به عنوان مؤيّد داريم ذكر ميكنيم.
استفاده از روايات مرسله هم در فقه و هم در تفسير به عنوان مؤيّد مانعي ندارد. يك
وقت ميخواهيم به عنوان دليل قرار بدهيم كه مشكل است! اما به عنوان مؤيّد اشكالي
ندارد، در اينجا به اين عنوان ذكر شده.
(سؤال و پاسخ استاد): اين آيه بعد به قرينه مقابله است «و من أعرض عن ذكري» يعني «ومن
لم يتبع هداي» كسي كه هدايت من را قبول نكند! يعني مسلمان نبود. به قرينه
مقابله كه اين آيهي دوم مقابل آيه قبل است. علتش این است كه كسي كه از ذكر خدا اعراض
كند ديگر به دنبال هدايت نميرود و هدايت نميشود. ما در «من أعرض عن ذكري» ذكر را
ميگوئيم ياد خدا، اين غلط است! «ذكري» يعني اعتقاد به خدا ذكر خداست، اگر يك كسي
مؤمن است، در قلبش اعتقاد به خدا دارد، اين «أعرض عن ذكر الله» نيست چون به
خدا اعتقاد دارد، خودِ اعتقاد به خدا يكي از مصاديق ذكر الله است، ذكر الله اين
نيست كه فقط ما تسبيح بگيريم، الله اكبر و سبحان الله بگوئيم، اگر يك كسي إعتقدَ
بالله تبارك و تعالي ميشود ذكر الله.
در نتيجه كسي كه مؤمن است اما مثلاً دنياطلب
است خيلي روشن عرض كنم كه يك انسان مؤمن دنياطلب را نميشود گفت أعرض عن ذكر الله،
اگر شما اين آيه شريفه را بخواهيد بگوئيد شامل مؤمن ميشود، بايد اكثر مؤمنين در
روز قيامت أعمي آفريده شوند، در حالي كه اينطور نيست. مؤمن نه در عالم قبر گرفتار
عذاب اين چنيني ميشود و نه روز قيامت اعمي است. اصلاً اينكه بعد دارد «ونحشره يوم القيامة أعمي» خود اين قرينه
است، حتي اگر ما آيه قبل را هم قرينه قرار ندهيم، خود اين قرينه است كه اين معيشت
ضنك مال عدهاي خاص است كه آن عدهي خاص كفار هستند.
در همين كتاب شريف بحار جلد ششم باب احوال البرزخ و القبر و سؤال و جواب در عالم قبر صفحه 214 مرحوم مجلسي ميفرمايد: «خبر علي بن الحسين عليه السلام في باب الموت أنّه تل» امام سجاد اين دو آيه را خواندند «ومن وراءهم برزخ إلي يوم يبعثون قال هو القبر» بعد در ادامه فرمودند «و إن لهم فيه لمعيشةً ضنكا و الله إن القبر لروضةٌ من رياض الجنة أو حفرةٌ من حفر النيران» امام سجاد(ع) هم اين آيه فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً را آوردهاند و بعد فرمودند قبر «إما روضةٌ من رياض الجنة أو حفرةٌ من حفر النار» پس معلوم ميشود كه اين معيشت ضنك هم مربوط به عالم قبر است. حالا من در آن جلسه نديده بودم ولي بعد ديدم كه خود مرحوم مجلسي ميفرمايد «أقول هذا الخبر يدلّ علي أنّ المراد بالمعيشة الضنك في الآية هو عذاب القبر» اين آيه خودش دلالت دارد كه مراد از معيشت ضنك كاري به دنيا ندارد، مربوط به عذاب قبر است «و يؤيّده ذكر القيامة بعده» بعد بالاتر فرمودند، «و إليه ذهب كثيرٌ من المفسرين» درجلسه قبل عرض كردم ابن مسعود و چند نفر ديگر معيشت ضنك را به همين عذاب قبر معنا كردند، ايشان ميفرمايند كثيري از مفسرين همين نظريه را دارند. «و لا يجوز أن يراد بها سوء الحال في الدني» نميشود از اين معيشت ضنك همان اضطراب و سوء حال را استفاده كرد، چرا؟ «لأنّ كثيراً من الكفار في الدنيا في معيشةٍ طيبةٍ حينئة» كثيري از كفار در يك زندگي راحتي به سر ميبرند «والمؤمنين بالضد من ذلك» مؤمنين در ضد آن هستند و زندگي راحتي ندارند. پس خود اين روايت امام سجاد هم شاهد دوم شد.
شاهد اول روايت مرسلهاي بود كه از پيامبر نقل شده كه پيامبر فرمود معيشت ضنك عذاب قبر است، شاهد دوم اين روايتي كه از امام سجاد(ع) نقل شده است.
اما شاهد سوم؛ نامهاي است كه اميرالمؤمنين(ع) بن محمد بن ابيبكر نوشته. اين نامه در منهاج البرائهي خوئي جلد نوزدهم صفحه 77 آمده، نامه خيلي مفصلي است و عبارات خيلي عجيب و تكان دهندهاي در اين نامه وجود دارد. در يك قسمتش ميفرمايد: «احذروا يا عبادالله الموت وسكرته، فأعدواله عدته» راجع به موت بيان ميكند تا ميرسد به اين عبارت كه ميفرمايد «يا عباد الله ما بعد الموت لمن لا يغفر له أشد من الموت» ما بعد از موت براي كسي كه مورد مغفرت قرار نميگيرد اشدّ از خودِ موت است. ما قبلاً بحث مفصلي داشتيم و گفتيم خودِ موت يك شدائد ذاتي دارد و به «جاءت سكرة الموت» را استدلال كرديم و بعد ميفرمايد «لمن لا يغفر له ما بعد الموت أشد من الموت، القبر فاحذروا ضيقه و ضنكه و ظلمته و غربته» اجتناب كنيد، برحذر باشيد از تنگي قبر، از تاريكي قبر و از غربت، اين سه چيز در عالم قبر است. «إن القبر يقول كل يوم» قبر هر روز ميگويد «أنا بيت الغربة، أنا بيت التراب، أنا بيت الوحشة، أنا بيت الدود و الهوام» قبر هر روز ميگويد من چنين جايگاهي را دارم «والقبر روضة من رياض الجنة أو حفرة من حفر النيران، إنّ العبد المؤمن إذا دفن قالت له الأرض» وقتي انسان مؤمن بميرد زمين به او ميگويد: «مرحباً و أهلاً، قد كنت ممن أحب أن تمشي علي ظهري» تو آدمي بودي كه وقتي روي من راه ميرفتي من دوست داشتم «فإذا وليّتك» حالا كه من تو را در آغوش گرفتم و تو در پهلوي من جاي گرفتي «فستعلم كيف صنيعي بك» حالا ببين با تو چكار ميكنم؟ «فيتسع له مد البصر» بينايياش اتساع پيدا ميكند، يعني اينقدر ميبيند، باغها، اشياء، جاهاي زيبا را. يكي از فرقهاي دنيا با بعد از دنيا همين است كه ديد انسان در دنيا محدود است و يك قسمت را بيشتر نميتواند ببيند، اما وقتي انسان از عالم دنيا رفت اتساع در بصر پيدا ميكند و هر چه خوشي است ميتواند در همان عالم قبر ببيند.
«و إن الكافر إذا دفن قالت له الأرض» اما وقتي كافر را دفن ميكنند زمين به
او ميگويد «لا مرحباً بك و لا أهلاً» خوشآمد به تو نميگويد «لقد كنت من
أّغض من يمشي علي ظهري» تو مبغوضترين كسي بودي كه روي من راه ميرفتي «فإذا
وليتك فستعلم كيف صنيعي بك» حالا كه من تو را در آغوش گرفتم ببين كه با تو چكار
ميكنم؟ «فتضمّه» او را فشار ميدهد «حتي تلتقي اضلاعه» تمام اضلاع
بدنش التقاء پيدا ميكند، كنايه از این است كه شكسته و خُرد ميشود، يعني در اثر فشار
اين چنين ميشود. حالا شاهد ما این است كه اميرالمؤمنين اينجا ميفرمايد «وإن
المعيشة الضنك التي حذر الله منها عدوّه عذاب القبر» اين معيشت ضنكي كه خدا
عدوّ خودش را از او تحذير ميكند عذاب قبر است، اين يعني همين معيشت ضنكي كه در آيه
قرآن آمده، «ومن أعرض عن ذكري فإنّ له معيشةً ضنك» اميرالمؤمنين به اين
اشاره دارد و ميفرمايد اين معيشت ضنكي كه در آيه شريفه آمده، ميفرمايد اولاً خدا
عدوّش را ـ به قرينه مقابله ومن لم يتّبع هداي ـ از او برحذر ميدارد، اين
عذاب قبر است. بعد در ادامه ميفرمايد «إنه يسلط علي الكافر في قبره تسعة و
تسعين تنيّن» خدا بر كافر 99 تنّين مسلط ميكند، تنين را لغت معنا ميكند به «حيئّةً
عظيمة» مار بسيار بزرگ «فينهشن لحمه و يكسرن عظمه» اينها لحم او را
ميخورند و از بين ميبرند، استخوانش را خُرد ميكنند «يترددن عليه كذلك إلي يوم
البعث» اينها تا قيامت با او هستند. «لو أن تنيناً منها تنفخ في الأرض لم
تنبت زرعاً» اگر يكي از اين تنينها روي زمين بدَمَد در هيچ نقطهاي از نقاط
زمين گياهي روييده نميشود «يا عباد الله إن أنفسكم الضعيفة و أجسادكم الناعمة
الرقيقة التي يكفيه اليسير تضعف عن هذ» بعد توصيه ميكنند كه شما با اين اجسام
و اجساد ضعيف و رقيق و نرمي كه در اين دنيا داريد كه توان يك هزارم اين عذاب را هم
نداريد، چطور ميخواهيد در آن عالم مقاومت كنيد.
شاهد ما در اين روايت همين بود كه در كلام اميرالمؤمنين(ع) هم معيشت ضنك به همان عذاب قبر آمده، بعد علامه ميگويد شيخ بهايي ميگويد «قال بعض اصحاب الحال» يعني بعضي از عرفا «ولا ينبغي عن يتعجب من التخصيص بهذا العدد» نبايد تعجب شود كه اين 99 از كجا آمده! «فلعل عدد هذا الحيات بقدر عدد صفات المذمومة» اين عدد به عدد صفات مذمومه است، يعني به عدد هر صفت رذيلهاي كه در انسان هست يكي از اين حيّهها هست، «من الكبر و الريا و الحسد و الحقد و سائر الأخلاق و الملكات الردية...».
باز علامه ميفرمايد «ولبعض اصحاب الحديث»
اصحاب حال و عرفان اينطوري معنا كردند، بعضي از محدّثين گفتهاند علت اينكه خداي
تبارك و تعالي 99 آورده، مجلسي ميفرمايد اينها يك بيان ظاهري و اغنايي آوردند و آن
این استكه «محصّله أنّه قد ورد في
الحديث أنّ لله تبارك و تعالي تسعةً و تسعين إسماً»
خدا 99 اسم دارد، «من أحصاها دخل
الجنة و معنا احصاءها الاذعان باتصافه عزّ و علي بكل منه»
بايد انسان اعتقاد داشته باشد كه خدا متّصف به تمام اين 99 تاست. و باز روايتي از
امام صادق كه «روي الصادق عن النبي (ص)
أنّه قال إن لله مائة رحمة» خدا صد رحمت دارد «أنزل منها رحمةً واحدة بين الجنّ و
الإنس و البهائم» يك رحمتش را بين جن و انس و بهائم تقسيم كرده «و أخّر تسعةً و
تسعين رحمة يرحم بها عبادة» اما 99 تاي آن را قرار داده براي روز قيامت. «فتبين من
الحديث الأول أنّه سبحانه بيّن لعباده معالم معرفته بهذه الاسماء التسعة و التسعين»
خدا معالم معرفتش را در اين 99 تا قرار داده، آن وقت به ازاي اينكه هر انساني در
دنيا يكي از اين اسماء الهي را ترك و مخالفت كرده يك عقوبت جدايي به عنوان تنّين
برايش قرار ميدهد.
«ومن
الحديث الثاني أنّ لهم عندهم في النشئة الأخروية»
حديث دوم كه امام صادق(ع)
از پيامبر نقل كرد كه خدا صد رحمت دارد، در تمام دنيا يك رحمتش را تجلّي داده اما
99 رحمتش براي قيامت است، خدا در نشئهي اخرويّه 99 رحمت دارد «وحيث
إنّ الكافر لم يعرف الله سبحانه بشيءٍ من تلك الأسماء جعل له في مقابل كل إسم رحمةٍ
تنين»
چون اين كافر خودش را از رحمت خدا دور كرده، در مقابل هر رحمتي كه به مؤمنين در
قيامت ميرسد يك تنّين هم براي او قرار داده ميشود. بعد مرحوم علامه ميفرمايد «هذا
حاصل كلامه و هو كما تري»،
اين به مجموع كلام شيخ بهائي ميخورد يعني شيخ بهائي اين 99 تا را كه از قول عرفا
نقل كرد، كه عرفا گفتند خدا 99 اسم دارد، از قول محدّثين كه آنها گفتند 99 رحمت در
قيامت هست، مرحوم علامه ميفرمايد هيچ يك از اينها قابل قبول نيست و حق با علامه
است نه مطلب اول و نه مطلب دوم ربطي به عذاب قبر ندارد. اين 99 دلالت بر كثرت
العذاب و شدّت العذاب دارد و اين عدد خاصّي نيست كه نبايد 98 يا 100 تا باشد، اين
كنايه از شدّت عذاب در عالم قبر است.
علي ايّ حال اين روايت ـ يعني كلام اميرالمؤمنين به محمد بن أبي بكر ـ قرينه خيلي خوبي شد براي اينكه مراد از معيشه ضنك عذاب قبر است، حالا شايد يكي دو شاهد ديگر هم داشته باشيم كه فردا عرض ميكنيم.
و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
نظری ثبت نشده است .