درس بعد

بحث تفسير موضوعي پيرامون آيات معاد

درس قبل

بحث تفسير موضوعي پيرامون آيات معاد

درس بعد

درس قبل

موضوع: آیات معاد 1


تاریخ جلسه : ۱۳۹۰/۸/۲۱


شماره جلسه : ۳۶

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • رسيديم به «فَسَبِّحْ بِسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ» كه در پايان جلسه گذشته عرض كرديم كه در اين آيه سه احتمال وجود دارد

دیگر جلسات



بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين

از بحث گذشته در آيات سوره مباركه واقعه، مختصري در آيه «فَلَوْلَا إِذَا بَلَغَتْ الْحُلْقُومَ» و آيات بعد از آن صحبت كرديم و نكاتي را بيان كرديم. رسيديم به «فَسَبِّحْ بِسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ» كه در پايان جلسه گذشته عرض كرديم كه در اين آيه سه احتمال وجود دارد؛ احتمال اول این است كه «أي نزّه الله سبحانه عن السوء و الشرك و عظّمه بحسن الثناء»، «فَسَبِّحْ بِسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ» يعني خداي سبحان را از هر بدي و شرك منزّه بدان. اين يك احتمال كه امر شده به پيامبر(ص) كه خدا را از شريك داشتن و از هر سوئي منزه بداند. احتمال دوم این استكه «أي نزّه إسمه أما لا يليق به» اوصافي كه براي خدا مي‌خواهي بيان كني اوصاف درستي باشد، آنچه كه مناسب با خداست براي خدا بيان كن و صفت نقص يا يك عمل قبيح را به خدا نسبت نده. قول سوم اين «فَسَبِّحْ بِسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ» همين است كه بگوئيم «سبحان ربي العظيم و بحمده» اين ذكري كه در ركوع مي‌خوانيم كه ذكر بسيار مهمي هم هست مراد از «فَسَبِّحْ بِسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ» همين قول «سبحان ربي العظيم و بحمده» است، اين مطلبي بود كه از آخر بحث گذشته باقي مانده بود.

بحث ما در آياتي است كه به هنگام نزع روح مؤمن دلالت مي‌كند؛ حالاتي كه براي او واقع مي‌شود يا نزع روح كافر يا مطلق انسان، يكي از آياتي كه در اين رابطه بايد بحث بشود آيه شريفه 27 سوره مباركه فجر است «يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً، فَادْخُلِي فِي عِبَادِي، وَادْخُلِي جَنَّتِي» معناي اجمالي آيه این است كه به نفس مطمئنه خطاب مي‌شود «إرْجِعِي إِلَى رَبِّكِ» بازگشت كن به خداي خودت، در حالي كه تو راضي و خشنود هستي و خدا هم راضي است، «فَادْخُلِي فِي عِبَادِي» امر مي‌شود كه در زمره‌ي عباد من داخل شو «وَادْخُلِي جَنَّتِي» داخل در جنّت من بشو، اين معناي اجمالي آيه است.

در اين آيات شريفه سؤالات متعددي مطرح است،

اولين سؤال این استكه نفس مطمئنه كيست؟ آيا اختصاص به معصومين: دارد يا در غير معصومين: هم نفس مطمئنه داريم؟ آيا مي‌توانيم بگوئيم نفس مطمئنه شامل همه مؤمنين مي‌شود؟ بگوئيم نفس مطمئنه يك معنايي دارد كه شامل مؤمنين است، اختصاص به مؤمنين خاص هم ندارد.

سؤال دوم این است كه «ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ» همه نفوس در هنگام موت به رب رجوع مي‌كنند، اين چه خصوصيتي دارد كه براي نفس مطمئنه رجوع به رب مطرح مي‌شود، اين سؤال دوم.

سؤال سوم این است كه اين خطاب را چه كسي مي‌كند؟ «يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ» را خداي تبارك و تعالي به هنگام موت به اين انسان مؤمني كه روحش را نزع مي‌كنند خطاب مي‌كند يا ملائكه اين خطاب را مطرح مي‌كنند؟

سؤالات ديگري هم هست كه مراد از «عبادي» و «جنّتي» چيست؟ چون در تمام قرآن كريم فقط يك جا جنّت به «ياء» متكلم اضافه شده، مي‌شود «جنتي» يعني جنّت من. در هيچ جاي ديگري «جنّتي» نداريم و فقط در همين سوره فجر داريم. معنايش چيست؟ آيا بهشت خدا غير از بهشت معمولي است، بگوئيم يك بهشت معمولي است و يكي هم بهشت خداي تبارك و تعالي است؟! اينها سؤالاتي است كه در اين آيه شريفه است و همچنين سؤالات ديگري كه انشاء‌ الله در ضمن بحث بايد به آن پاسخ بدهيم.

اولين مطلب این است كه اين نفس مطمئنه را معنا كنيم ببينيم بالأخره اين نفس مطمئنه كيست؟ خدا هنگامي كه روح شخص را از بدنش جدا مي‌كند به او خطاب مي‌كند ـ ظاهر آيه همين است ـ «فادخلي في عبادي وادخلي جنّتي» آيه ظهور در اين دارد كه خطاب كننده خود خداي تبارك و تعالي است، نه ملائكه الهي. البته احتمال اين هم وجود دارد كه خطاب كننده ملائكه باشند، آن ملائكه‌اي كه مي‌آيند نزع روح اين مؤمن را مي‌كنند سلام خدا را ـ طبق آياتي كه قبلاً هم خوانديم ـ‌ بر اين مؤمن ابلاغ مي‌كنند و پيام خدا این است كه «فادخلي في عبادي و ادخلي جنّتي». اما اينها نياز به قرينه دارد و يك مقدار خلاف ظاهر است، ظاهر آيه شريفه این است كه خطاب از ناحيه‌ي خودِ خداي تبارك و تعالي است، به قرينه «فادخلي في عبادي و ادخلي جنّتي» اين يك مطلب.

مطلب مهم این است كه اين نفس مطمئنه به چه كسي مي‌گويند؟‌ چه نفسي نفس مطمئن مي‌شود؟ برخي از مفسرين كما اينكه در كتاب كنز الدقايق جلد يازده صفحه 351، ايشان مي‌گويد «قيل هي التي اطمئنّت بذكر الله» نفس مطمئنه يعني آن روحي كه هميشه مشغول به ذكر خدا بوده و ما در آيات قرآن داريم «الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّه»؛ يكي از اموري كه موجب اطمينان مي‌شود ياد خداست، اين يكي از احتمالاتي است كه داده شده. پس بگوئيم «المطمئنة» يعني نفسي كه «مطمئنةٌ بذكر الله»، يعني آنهايي كه در دنيا دلشان با خدا بوده و هميشه به ياد خدا بوده. خدا در هنگام موتشان به اينها مي‌فرمايد «يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ»؛ اشكالي كه به اين احتمال مي‌شود وارد كرد این است كه ظاهراً اين يك اطميناني است كه در هنگام از دنيا رفتن است، اين مطمئنه‌اي كه در اينجاست يعني اين نفسي كه الآن به سرحدّ اطمينان رسيده، نه آن نفسي كه در دنيا مطمئن بوده. در دنيا هر انساني كه ذكر بگويد، ذكر موجب اطمينان مي‌شود. «الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّه» يعني اين انسان هر وقت در ايام زندگي‌اش مشغول ذكر و ياد خدا باشد و قلبش به ياد خدا باشد اين قلب مطمئن مي‌شود، ولي آيه مي‌خواهد بفرمايد اين نفس هنگامي كه از دنيا مي‌رود «مطمئنه» است.

اشكال دوم این است كه نفس در اين آيه متّصف به اطمينان شده، خود نفس «مطمئنه» است، اگر ما بخواهيم مسئله ذكر خدا را مطرح كنيم، ذكر موجب اطمينان است. يعني اطمينان براي قلوب وصف اوّليه براي ذكر است، اما به واسطه‌ي ذكر نفس هم متّصف به اطمينان مي‌شود، در حالي كه در اين آيه خود نفس را متّصف به اطمينان كرده، يعني خود نفس اتّصاف به اطمينان پيدا كرده، پس مي‌شود يك مرحله‌ي بالاتر. بعبارةٍ اُخري ما يك اطمينان بالعرض داريم و يك اطمينان اصلي داريم. نفس انسان در ايام حيات و زندگي مادي با ذكر الهي اطمينان پيدا مي‌كند، اين را مي‌توانيم بگوئيم اطمينان بالعرض؛ اما نفس انسان در طول زندگي‌اش اينقدر رشد پيدا مي‌شود كه خودِ نفس «مطمئنه» مي‌شود، يعني اين از مسئله ذكر خدا هم بالاتر است، ذكر الله يك امر عرضي براي اطمينان نفس است لذا مي‌توانيم بگوئيم اين احتمال، احتمال درستي نيست.

احتمال دوم، بعضي‌ها مطمئنه را به مؤمنه معنا كردند، النفس المطمئنه يعني النفس المؤمنة، النفس المؤمنة يعني النفس المؤقنة بالثواب و البعث، «يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ» يعني اي نفسي كه اطمينان به ثواب و قيامت و بعث داشتي و داري، حالا همان وقت است «ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ» مثل اينكه كسي كه اطمينان دارد يك نفر او را از اينجا برمي‌دارد و به منزل خودش مي‌برد، انسان هم به حالت انتظار نشسته و مي‌داند كه امروز ناهار، زيد او را به منزل خودش مي‌برد، وقتي زيد مي‌آيد مي‌گويد اي آدمي كه در فكر آمدن بودي حالا بيا برويم! نفس مطمئنه يعني انساني كه «دائماً منتظرٌ» براي ورود به عالم برزخ، مؤمن به برزخ و قيامت است، مؤمن به ثواب است، اينها برايش روشن است و خداي تبارك و تعالي مي‌فرمايد حالا كه تو مطمئني «إرجعي إلي ربّك» اين هم احتمال دوم كه ما مطمئنه را به ايمان معنا كنيم.

احتمال سوم: «المطمئنة أي الآمن بالبشارة‌ بالجنة» نفس مطمئنه يعني آن نفسي كه به او بشارت بهشت داده شده، چون قبلاً خوانديم انسان‌هاي مؤمن قبل از اينكه نزع روح شوند، در همان حالات جايگاه اينها را در بهشت نشانشان مي‌دهند، بشارت بهشت به آنها داده مي‌شود. انسان در آن موقع اطمينان پيدا مي‌كند، مي‌گويد يك عمر اعتقاد داشتيم و گفتيم قيامتي هست، حالا هم كه ملك الموت براي بُردن ما آمده، آنجا را به ما نشان مي‌دهند، پس مطمئنّه يعني «أي الآمن» يعني المؤمنة به سبب بشارتي كه به جنّت به او داده شده چون بشارت بهشت به او داده شده، اين هم يك احتمال.

احتمال چهارم: بعضي‌ها مطمئنه را مخلصه معنا كردند، آن نفسي كه اخلاص كامل دارد كه اين هم هيچ قرينه‌اي ندارد و فقط مجرّد يك احتمالي است كه بعضي‌ها در اينجا دادند.

مرحوم علامه طباطبائي يك نظر ديگري دارد و مي‌فرمايد در اين سوره مباركه فجر، قبل از اين آيات انسانهايي را بيان مي‌كند كه تعلّق به دنيا دارند،‌ آدم‌هاي طغيانگر و اهل فساد هستند، اهل كفران هستند و خداي تبارك و تعالي به آنها فرموده جايگاه شما بسيار بد است، شما انسان‌هايي كه طاغي و فاسد هستيد، تعلّق و دلبستگي به دنيا داريد؛ ايشان مي‌فرمايد حالا ما بگوئيم اين نفس مطمئنه به قرينه مقابله يعني «هي التي تسكن إلي ربّها و ترضي بما رضيَ به فتري نفسها عبداً لا يملك لنفسه شيئ» نفس مطمئنه يعني نفسي كه تسكن إلي ربها. نسبت به خدا يك اطمينان، سكوت و آرامش دارد و مي‌داند تمام خير و همه امور دست اوست و خودش عبد محض است. نفس مطمئنه يعني آن كه به مقام عبوديّت رسيده و خودش را عبد محض خدا و هيچ كاره در برابر خدا مي‌داند، هر چه خير، شر، نفع و ضرر است دست اوست. مي‌فرمايد «هي التي تسكن إلي ربها و ترضي بما رضي به فتري نفسها عبداً لا يملك لنفسه شيئاً من خيرٍ أو شرٍ أو نفعٍ و يري الدنيا دار مجاز» دنيا را دار مجاز و عبور مي‌داند «وما يستقبله فيها من غني أو فقرٍ أو أي نفعٍ و ضرٍ إبتلاءً و امتحاناً إلهياً» مي‌گويد هر چه در اين عالم هست امتحان خداست؛ اگر ثروت است امتحان خداست و اگر فقر است امتحان خداست، اگر عزّت است امتحان خداست و اگر ذلّت است امتحان خداست، اگر سلامت است امتحان خداست و اگر مريضي است هم امتحان خداست، همه چيز مربوط به خداست. نفس مطمئنه يعني آن نفسي كه در اين اختلاف احوال تزلزل پيدا نكند، همه چيز را مربوط به خدا بداند، نگويد امروز كه من مقام داشتم خدا به من عنايت كرد، فردا كه مقام را از من گرفتند، نه! خدا نظرش را از من برگرداند، دائماً خدا امتحان مي‌كند.

«فلا يدعوه تواتر النعم عليه» اگر نعمت‌هاي پشت سر هم سراغ او مي‌آيد، او را دعوت به طغيان و فساد نمي‌كند، پس مي‌فرمايد اين «مستقرٌ في العبودية لا ينحرف عن مستقيم صراطه بإفراطٍ أو تفريط» اينطور نيست كه اگر امروز پول زياد گيرش بيايد خيلي خوشحال بشود، مقام زياد نصيب او بشود خيلي خوشحال بشود، قدرت سراغش بيايد خيلي خوشحال بشود، نه! نفس مطمئنه آن نفسي است كه در يك صراط مستقيم در حال حركت است، اين افراط‌ و تفريط‌ها او را متزلزل نمي‌كند، همه چيز را مربوط به خدا مي‌داند، اين بياني است كه مرحوم علامه رضوان الله عليه داشته كه ما بگوئيم نفس مطمئنه يعني «النفس الساكن إلي ربّها و الواصل إلي مرتبة العبوديّة» يعني خودش را بنده محض خدا بداند، در نتيجه خطاب به هر مؤمني نيست، چه بسا بسياري از مؤمنين كه ايمان دارند ولي دلبستگي و تعلق به دنيا دارند، اگر امروز يك گوشه‌ي بدنشان ناقص شود چقدر جزع و فزع مي‌كنند؟! اما آدم انسان‌هايي را مي‌بيند كه دست يا پا ندارند، از بسياري از اعضا و جوارح محرومند اما مي‌بينيد كه چه  اطميناني به خداي تبارك و تعالي دارند! در ميان اين جانبازان عزيزي كه گاهي اوقات واقعاً بُهت مي‌برد انسان را كه اينها چه روحيه‌اي دارند.

علي كل حال اين معنايي كه مرحوم علامه كردند يك مقدار دايره را ضيق مي‌كند، يعني معناي اول ذكر الله بود، معناي دوم ايمان بود، معناي سوم بشارت بود، معناي چهارم اخلاص بود، اما اين معناي پنجم تعداد را بسيار محدود مي‌كند، اگر نگوئيم طبق اين معنا منحصر به معصومين: مي‌شود، چه نفسي است كه بگوئيم در هيچ فراز و نشيبي در دنيا اين اعوجاج پيدا نكند، تزلزل پيدا نكند، شما ببينيد واقعاً ما اينقدر ضعيفيم كه يك كسي از ما تعريف كند خوشحال مي‌شويم، اگر كسي حرف زشتي به ما بزند بلا فاصله ناراحت مي‌شويم و عكس العمل نشان مي‌دهيم، اما نفس المطمئنه این است كه در جايي كه تعريفش را مي‌كنند برايش فرقي نكند و در جايي كه بدگويي‌ مي‌كنند چون خودش جايگاهش را در نزد خداي تبارك و تعالي مي‌داند ناراحت نشود! در امور مالي «لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ» باشد.

در زندگي يكي از ائمه: هست كه شخصي در حضور امام(ع) به مادر امام دشنام بدي داد، اين چيزي است كه هيچ كسي تحمل نمي‌كند! اما در روايت دارد كه امام(ع) فرمود اگر مادر من اين صفتي كه تو مي‌گويي را دارد خدا او را هدايت كند، اگر ندارد و تو دروغ مي‌گوئي، خدا تو را هدايت كند، چه كسي مي‌تواند اين جواب را بدهد، ما نمي‌توانيم اين جواب را بدهيم! ما در اين شرايط واقعاً نمي‌توانيم كنترل خودمان را حفظ كنيم. علي ايّحال اين بياني كه مرحوم علامه رضوان الله تعالي عليه دارد يا انحصار به معصومين: پيدا مي‌كند و يا اگر يك مقداري بگوئيم اينها در غير معصوم هم امكان دارد، ولي دايره‌اش دايره خيلي ضيقي مي‌شود و از ظاهر آيه‌ي شريفه انحصار فهميده نمي‌شود «يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً، فَادْخُلِي فِي عِبَادِي» با توجه به رواياتي كه دارد، كه اين «عبادي» را پيامبر و آل پيامبر ذكر كرده از آن استفاده مي‌شود دايره اين نفس مطمئنه انحصار به ائمه معصومين: ندارد.

و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .