درس بعد

بحث تفسير موضوعي پيرامون آيات معاد

درس قبل

بحث تفسير موضوعي پيرامون آيات معاد

درس بعد

درس قبل

موضوع: آیات معاد 1


تاریخ جلسه : ۱۳۹۰/۹/۲۶


شماره جلسه : ۴۴

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • بيان كرديم يكي از آيات شريفه‌اي كه دلالت بر برزخ دارد و دلالت بر حيات برزخي دارد آيه 154 از سوره مباركه بقره است؛ «وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاءٌ وَلَكِنْ لَا تَشْعُرُونَ» توضيح داديم كه اين آيه شريفه به خوبي دلالت بر حيات برزخي دارد

دیگر جلسات



بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين

بيان كرديم يكي از آيات شريفه‌اي كه دلالت بر برزخ دارد و دلالت بر حيات برزخي دارد آيه 154 از سوره مباركه بقره است؛ «وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاءٌ وَلَكِنْ لَا تَشْعُرُونَ» توضيح داديم كه اين آيه شريفه به خوبي دلالت بر حيات برزخي دارد و راجع به كلمه «أحياءٌ» چهار احتمال از مجمع البيان نقل كرديم و بيان كرديم اين احتمال كه مراد از اين «أحياء» همان حيات حقيقي است، يعني حقيقتاً اينهايي كه در راه خدا كشته مي‌شوند حيات دارند و اگر مراد اين باشد كه اين «احياء» دلالت بر حيات حقيقي دارد، حيات حقيقي همان حيات برزخي مي‌شود و در نتيجه آيه شريفه به خوبي دلالت بر اين مدعا دارد.


اينجا دو نكته در مورد اين آيه شريفه باقي مانده؛ يكي این است كه در معناي چهارمي كه براي حيات شد گفتيم بعضي از مفسران گفته‌اند اين «أحياءٌ» يعني نام اينها زنده است نه اينكه خودشان زنده باشند، أحياءٌ دلالت بر اين دارد كه نام اينها زنده است، مراد از حيات بقاء اسم و نام نيك از اينها در مرور زمان است. كساني كه آمدند اين را گفتند براي تأييد مدعايشان گفته‌اند آيه خطاب به مؤمنين است، مؤمنين اعتقاد به خدا و رسول و قيامت كه دارند، مؤمنين اذعان به حيات آخرت دارند و مؤمنين مي‌دانند كه انسان به وسيله مُردن نابود نمي‌شود، انسان به وسيله مُردن از بين نمي‌رود، مؤمنين اين را مي‌دانند كه انسان به وسيله مردن نابود نمي‌شود.


اين همه آيات معاد قبلاً نازل شده بوده، بنابراين چون خطاب به اينهاست و اينها اين اعتقادات را دارند پس نمي‌شود كه مجدداً به اينها بگويند اينهايي كه كشته مي‌شوند زنده‌اند، بايد مراد اين باشد كه نام اينها باقي مي‌ماند اين اولاً. و ثانياً همين كه براي گروه خاصّي اين حيات مطرح مي‌شود «لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ» خداي تبارك و تعالي راجع به همين گروه خاص فرموده اينها أحياءند، در حالي كه خود مؤمنين مي‌دانند حيات بعد الموت عموميّت دارد و اختصاص به شهدا ندارد. پس اينها براي اينكه اين احياء در اين آيه شريفه يعني نام‌شان زنده است و اگر گفتيم آيه شريفه دلالت بر اين معنا دارد نتيجه اين مي‌شود كه ما از آيه حيات برزخي را نمي‌توانيم استفاده كنيم، اگر گفتيم آيه مي‌فرمايد اينهايي كه در راه خدا گفته مي‌شوند راه نيك‌شان جاودان است و باقي مي‌ماند، ديگر آيه دلالت بر اينكه اينها زنده‌اند و در جايي زندگي مي‌كنند و  حالاتي دارند و آثار حيات بر آنها بار است ندارد.


ما در جلسه گذشته گفتيم اين معنا خلاف ظاهر است، اينكه بگوئيم شهدا نام نيك‌شان باقي مي‌ماند و بالأخره در طول تاريخ اسمي از هر شهيدي باقي مي‌ماند، اين در جاي خودش درست است ولي خلاف ظاهر اين آيه شريفه است «لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاءٌ» ظهور در حيات حقيقي دارد.


مرحوم علامه رضوان الله عليه در كتاب الميزان براي اينكه اين نظريه را رد كنند، ايشان چهار مطلب را فرموده‌اند كه ما مي‌خواهيم در بحث امروز به اين چهار مطلب اشاره كنيم. مطلب اول اينكه مي‌فرمايند اصلاً بقاء نام نيك يك حيات وهمي است «إن كون هذه حياة» اينكه بگوئيم نام يك نفر باقي مي‌ماند و اسمش را حيات بگذاريم «إنما هو في الوهم فقط دون الخارج فهي حياةٌ تخليةٌ ليس لها في الحقيقة إلا الإسم» اسمش را حيات مي‌گذاريم. تعبير ديگر این است كه اين حيات مجازي است و اصلاً حيات نيست منتهي اين را يك مقدار مرحوم علامه باز كرده و مي‌فرمايند اين عنوان حيات وهمي را دارد، تخيلي است «ومثل هذا الموضوع الوهمي لا يليق بكلامه» بگوئيم خداي تبارك و تعالي مي‌آيد يك عنوان وهمي را ملاك براي ارزش قرار مي‌دهد. اينكه حيات يعني نام يك كسي باقي مي‌ماند حيات حقيقي نيست اين يك.


دوم اينكه خدا نمي‌آيد يك چيز وهمي و تخيلي را ملاك براي ارزش قرار بدهد، اگر انسان تخيّل كند كه فلان مقام را دارد، با مقام تخيّلي كه انسان ارزش پيدا نمي‌كند! با مقام واقعي ارزش پيدا مي‌كند، با اخلاق تخيّلي انسان متخلّق نمي‌شود، با اخلاق واقعي انسان متخلّق مي‌شود. وقتي در مورد انسان اينطور است، در خداي تبارك و تعالي به طريق اولي يك چيزي كه اساس ندارد، وهمي است و تخيلي است، اين نمي‌تواند موضوع براي كلام خداي تبارك و تعالي قرار بگيرد.


گويا يك كسي به مرحوم علامه اشكال مي‌كند و آن اينكه پس در مورد حضرت ابراهيم علي نبينا و آله و عليه السلام كه قرآن به عنوان يكي از دعاهاي ابراهيم نقل مي‌كند كه «وَاجْعَلْ لِي لِسَانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ»[1] يك لسان صدق از من در آخرين و ديگران قرار بده. مي‌فرمايد اين هم مُراد نام نيك ابراهيم نيست بلكه لسان صدق يعني اين دعوتي كه ابراهيم مردم را به توحيد و مبارزه با شرك انجام مي‌دهد، از خدا مي‌خواهد كه اين دعوت من باقي بماند، ابراهيم بقاء دعوت خودش را اراده مي‌كند و الا مقصود ابراهيم اين نيست كه نام نيكي از من باقي بماند! اين نام نيك يك امر تخيّلي است.


در دنباله باز براي توضيح مطلب مي‌فرمايند چنين امور تخيّلي با انسان‌هاي مادّي و اصحاب طبيعت، آنهايي كه معتقدند كه انسان بعد از مُردن فاني مي‌شود و از بين مي‌رود، حيات آخرت را قائل نيستند و مي‌گويند انسان فطرتاً ميل دارد به اينكه بعد از موتش يك چيزي از او باقي بماند، با آنها سازگاري دارد. اما با يك كسي كه معتقد به قيامت است، يك كسي كه معتقد است به اينكه يك عالم ديگري هست اينكه نام نيكي باقي بماند يك امر تخيّلي و وهمي است، اين اولين مطلبي است كه ايشان در اينجا بيان مي‌كند.


مطلب دوم مي‌فرمايد در آيه شريفه دارد «وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاءٌ وَلَكِنْ لَا تَشْعُرُونَ» اين «لا تشعرون» كه در ذيل آيه آمده با اينكه ما بيائيم حيات را به عنوان بقاء نام و نشان قرار بدهيم سازگاري ندارد، براي اينكه اين را ديگران هم مي‌فهمند! اگر این است پس چرا خدا مي‌فرمايد «لا تشعرون» اين هم مطلب دوم.


مطلب سوم در سوره مباركه آل عمران آيه 169؛ «لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ» درباره احياء مي‌فرمايد حياتي كه در آنجاست حيات حقيقي است، يعني آن آيه را مي‌خواهند قرينه قرار بدهند بر اينكه اين احياء در اينجا، اين حيات مجازي و حيات وهمي مُراد نيست، اين هم مطلب سومي كه مرحوم علامه دارند.


مطلب چهارم این است كه مي‌فرمايند اين آيه 154 بقره «وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ» يك مطلبي را مي‌گويد كه گويا مخاطبين جاهل به اين مطلب هستند، آنهايي كه آمدند أحياء را به معناي نام و نشان معنا كردند، مسلمان‌ها كه مي‌دانستند بعد از مُردن قيامت در كار است، مرحوم علامه مي‌فرمايند بله، اما بعيد نيست بگوئيم نسبت به اين حيات برزخي جاهل بودند. آنچه در قرآن غير از اين آيات داريم تصريح به خودِ قيامت است، مسلمان‌ها مي دانستند بعد از مُردن يك قيامتي هست و يك داري است براي حساب و كتاب، اما اينطور نبود كه آنها عالم به حيات برزخي باشند! كساني كه مي‌خواهند حيات را در اين آيه شريفه معنا كنند به نام و نشان و بقاء نام و نشان ادعايشان اين بود كه آيه در مقام بيان يك مطلبي است كه تا حالا مسلمان‌ها خبر ندارند در حالي كه قبل از اين هم مسلمان‌ها به قيامت خبر داشتند. مرحوم علامه مي‌فرمايند به قيامت آگاه بودند ولي به حيات برزخي آگاه نبودند و اين آيه در مقام بيان حيات برزخي است.


بنابراين اينها قرائن روشني است، نكاتي هم كه فرمودند نكات بسيار خوبي است و رضوان خدا بر ايشان باشد به خاطر اين نكات بسيار خوب، واقعاً انسان وقتي الميزان را مطالعه مي‌كند ـ حالا آنهايي كه در حدّ آن باشند، ما كه در حدّش نيستيم ـ كاملاً احساس مي‌كند كه در كلمه به كلمه آن عنايت خداوند تبارك و تعالي نسبت به مرحوم علامه بوده. اين چهار مطلبي كه در اينجا فرمودند مطالب بسيار درستي است كه چهار قرينه‌ي روشن بر اينكه مراد از اين «احياءٌ» در آيه 154 سوره بقره حيات حقيقي است، حيات حقيقي يعني آنكه درك و شعور دارد، وقتي ما مي‌خواهيم يك عالمي را به نام عالم برزخ از قرآن كريم اثبات كنيم، مي‌خواهيم بگوئيم انسان بعد از اينكه از دنيا مي‌رود، روحش در يك قالب مثالي ديگر قرار مي‌گيرد، درك و شعور دارد و بعضي از روايات بسيار مهمي در اين زمينه وجود دارد كه ان شاء الله به بحث روايي برزخ كه برسيم آن را خواهيم خواند.


نكته ديگر این است كه بعضي از مفسرين گفتند اين فقط بر حيات برزخيِ شهدا دلالت دارد و ما نمي‌توانيم از آيه استفاده كنيم هر موجودي كه از دنيا مي‌رود حيات برزخي دارد. اولاً راجع به اين آيه 154 سوره بقره يك اختلافي كردند بعضي‌ها گفتند اين مربوط به شهداي بدر است و برخي هم گفتند مربوط به شهداي احد است. آنهايي كه گفتند مربوط به شهداي بدر است؛ گفتند آيه فقط دلالت بر خصوص حيات شهداي بدر دارد، آنهايي كه گفتند مربوط به شهداي اُحُد است، مي‌گويند آيه فقط دلالت بر حيات شهداي اُحُد دارد. ولي ظاهراً اين قسمت نزاع بي‌معناست براي اينكه اين آيه هم بعد از قضيه‌ي بدر است و هم بعد از قضيه اُحُد است «وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ» اين «من يقتل في سبيل الله» عام است هم شهداي بدر را مي‌گيرد و هم شهداي احد را مي‌گيرد، ممكن است بعد از قضيه‌ي اُحُد نازل شده كه همينطور هم هست، اين آيه شريفه بعد از واقعه اُحُد نازل شده اما «من يقتل» هم شهداي احد را مي‌گيرد و هم شهداي بدر را، اين از اين جهت.


اما آيا آيه دلالت مي‌كند بر اينكه اين حيات برزخي فقط مخصوص به شهداي بدر يا احد است و تعدّي به غير از اينها نمي‌كند؟ ما باشيم و آيه؛ مي‌گوئيم ملاك را «مَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ» قرار داده و در خصوص بدر يا احد ندارد، همه‌ي شهدا را مي‌گيرد. از نظر صناعت اصولي موضوع و متعلّق «مَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ» يعني چه شهداي بدر و چه شهداي احد، هر كسي كه تا قيامت «يقتل في سبيل الله» تا اينجا درست. در نتيجه براي هر كسي روشن است كه آيه تمام شهدا را مي‌گيرد، اما باز مشكل حل نمي‌شود، يك كسي ممكن است بگويد خيلي خُب! آيه خصوص شهداي بدر و اُحُد نيست، اما فقط آيه دلالت دارد بر اينكه شهيد حيات برزخي دارد، در حالي كه مدعا عام است، مدعايي كه ما الآن دنبالش هستيم مي‌خواهيم بگوئيم بعد از اين عالم (بعد از موت) هر انساني چه مؤمن و چه كافر، چه شهيد و چه غير شهيد، چه عالم و چه غير عالم، همه برزخ دارند. اين آيه فقط دلالت دارد بر خصوص حيات برزخي شهيد. حالا اگر هم بگوئيم خصوص شهداي بدر و احد نه، اما دلالت دارد بر اينكه فقط شهيد داراي حيات برزخي است.


مرحوم علامه در اينجا ولو در كلام شريف‌شان بين اين دو عنوان تفكيك نشده؛ ايشان اشكال و جوابي كه مي‌خواهند بدهند، متوجه مي‌كنند به افرادي كه مي‌گويند اين آيه مخصوص شهداي بدر است، اما از اين جواب مي‌شود آنهايي هم كه مي‌خواهند بگويند اين آيه مخصوص شهداست گويا بگوئيم اين جواب براي آنها هم مي‌تواند باشد، حالا بيانشان چيست؟ مي‌فرمايند سه احتمال وجود دارد؛ احتمال اول این است كه بگوئيم انسان بعد از دنيا نابود مي‌شود اما خداي تبارك و تعالي اعجازي راجع به شهيد مي‌كند و اين كرامتي از خدا براي شهيد است، شهيد زنده است، جسمش هم كه از بين رفته باشد زنده است! آن وقت نتيجه‌ي اين احتمال اين مي‌شود كه بگوئيم خدا در مورد شهيد اعجاز مي‌كند، بگوئيم اين يك كرامت خاصي است مربوط به شهدا، شبيه اينكه مي‌گويند در روز قيامت يك بابي است در بهشت براي مجاهدين، بگوئيم اين هم يك كرامت خاصي است مربوط به شهدا، خدا به نحو معجز گونه اينها را زنده قرار مي‌دهد. نتيجه‌اش اين است كه بگوئيم اين اعجاز در مورد پيامبر نيست، در مورد ائمه معصومين عليهم السلام نيست، انبياء ندارند و اين خيلي مشكل است! بگوئيم خدا يك عنايت خاصي به شهدا كرده و اين عنايت را به پيامبر اكرم و ائمه معصومين و ساير انبياء ندارد، اين احتمال اول و بطلان آن.


البته براي بطلان آن نكته‌ي دومي هم هست كه ايشان مي‌فرمايند اگر ما آمديم معتقد شديم به اينكه انسان با موت فاني مي‌شود و ايجاد او محال مي‌شود، اعجاز در امور محال معنا ندارد، اعجاز در اموري است كه از نظر قابليّت امكان دارد ولي قدرت بشري عاجز از آن است. اما در امور مُحال اعجاز معنا ندارد، فرض كنيد عبور دادن يك شتر از سوراخ يك سوزن محال است، مظروف اگر از ظرف بزرگتر باشد محال است و نمي‌شود بگوئيم خداي تبارك و تعالي اين را با اعجاز انجام مي‌دهد! اعجاز به امور محال تعلق پيدا نمي‌كند، اجتماع نقيضين و اجتماع ضدّين محال است، چيزي كه محال است اعجاز به آن تعلق پيدا نمي‌كند، كساني كه مي‌خواهند بگويند انسان با موت فاني مي‌شود و از بين مي‌رود، يعني ديگر تمام شد! وقتي كه تمام شد ديگر معتقدند نه قيامتي وجود دارد و نه احيايي وجود دارد! لازمه‌اش این است كه بگويند خدا فقط از طريق اعجاز اين شهيد را زنده نگه مي‌دارد، مي‌فرمايند مستلزم این استكه ما بگوئيم مُحال متعلّق براي اعجاز قرار بگيرد، در حالي كه اعجاز به امور ممكن تعلّق پيدا مي‌كند و به امور مُحال تعلق ندارد. اين يك احتمال كه مرحوم علامه فرمودند، دو احتمال ديگر هم در كلام علامه هم آن ملاحظه بفرماييد تا ببينيم نتيجه چه مي‌شود.


و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين



[1]. سوره شعراء: آيه 84.

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .