موضوع: آیات معاد 1
تاریخ جلسه : ۱۳۹۰/۸/۳۰
شماره جلسه : ۴۱
-
بحث در آيه شريفه 67 از سوره مباركه يونس است؛ «أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ، الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ، لَهُمْ الْبُشْرَى فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ، لَا تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللَّهِ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ»
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
بحث در آيه شريفه 67 از سوره مباركه يونس است؛ «أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ، الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ، لَهُمْ الْبُشْرَى فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ، لَا تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللَّهِ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ» نسبت به اولياء الله احتمالاتي را ديروز بيان كرديم و يك روايتي هم از امام سجاد(ع)عرض كرديم كه بيان كرده بودند اولياء الله كساني هستند كه «أدّوا فرائض الله و أخذوا بسنن رسول الله(ص) و تورّعوا عن محارم الله و زهدوا في عاجل زهرة الدنيا و رغبوا فيما عند الله و اكتسبوا الطيب من رزق الله».
در مورد اولياء الله يك روايت ديگري از اميرالمؤمنين(ع) است كه ابن عباس نقل ميكند و مرحوم شيخ مفيد در كتاب امالي اين روايت را آورده. ايشان ميگويد «سئل أميرالمؤمنين علي بن أبيطالب عن قوله تعالي علي إنّ اولياء الله لا خوفٌ عليهم و لا هم يحزنون، فقيل له من هؤلاء الأولياء» از اميرالمؤمنين(ع) سؤال شد اين اوليائي كه در اين آيه شريفه آمده چه كساني هستند؟ «فقال أمير المؤمنين(ع):هم قوم أخلصوا لله في عبادته» آنهايي كه عبادت خدا را خالصانه انجام ميدهند «ونظروا الى باطن الدنيا، حين نظر الناس الى ظاهره» به باطن دنيا نظر ميكنند، آن زماني كه مردم به ظاهر دنيا نگاه ميكنند، يعني مردم فريفتهي ظاهر دنيا هستند اما باطن دنيا ـ كه سبب عبرت اولياء الله آنهايي هستند كه همهي اينها را سبب عبرت ميدانند ـ هميشه ملاحظه ميكنند كه يك امري نماندني و بيارزش است، ظاهر دنيا يك ارزش ظاهري دارد، اما باطن دنيا هيچ ارزشي ندارد. «فعرفوا اجلها حين غرت الخلق ـ سواهم ـ بعاجله» هنگامي كه مردم فريفتهي اين امور ظاهريِ زودگذرِ فريبندهي دنيا ميشوند، اينها متوجهاند كه يك روزي اجل اين امور ميرسد، آنچه كه در اختيار هست همه را انسان از دست ميدهد، «فتركوا ما علموا انه سيتركهم» آنچه را كه ميدانند به زودي آن را ترك ميكنند از حالا ترك ميكنند، يعني از حالا آنچه را كه ميدانند يك روزي از اينها جدا ميشوند و ترك ميكنند، از حالا بين خودشان و بين آنها جدايي مياندازند «و أماتوا منها ما علموا أنه سيميتهم» إماته ميكنند از اين دنيا، آنچه را كه ميدانند دنيا از اينها إماته ميكند. يعني آنچه كه از كف اينها ميرود را قبل از اينكه زمانش فرا برسد خودشان نسبت به آنها إماته ميكنند. إماته كه در باب إفعال است يعني ميراندن، يعني آنچه كه ميدانند يك روزي آنها ميخواهند نسبت به اينها إماته كنند امروز اينها نسبت به آنها إماته ميكنند.
در اين روايت اميرالمؤمنين(ع) اولياء الله را اينطور معنا فرموده كه آنهايي كه در عبادت اخلاص دارند، آنهايي كه به باطن دنيا نظر دارند و توجه دارند به اينكه باطن دنيا چيست و دنيا را اماته ميكنند، اين هم يك بيان ديگري است.
بيان ديگري در تفسير عياشي از اميرالمؤمنين(ع) رسيده كه خودشان اين آيه را قرائت فرمودند «أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ» بعد فرمود تدرون من أولياء الله ميدانيد اولياء الله چه كسي است؟ قالوا منهم؟ عرض كردند چه كساني هستند يا اميرالمؤمنين؟ «فقال هم نحن و اتباعنا فمن تبعنا من بعدنا طوبي لنا و طوبي لهم» فرمود اولياء الله آنهايي هستند كه پيروان ما هستند، خوشا به حال آنها و خوشا به حال ما. بعد نكته جالبي را فرمودند كه «و طوبى هم أفضل من طوبى لن» خوشحالي شيعياني كه بعد از ما ميآيند و شيعهي ما هستند افضل از خوشحالي ماست. سؤال شد يا اميرالمؤمنين؟ «ما شأن طوبى لهم أفضل من طوبى لنا؟» يعني چه خوشحالي آنها بيش از خوشحالي شماست « ألسنا نحن وهم على أمر؟» مگر دو گروه است؟ مگر دو حقيقت است، اگر ولايت است كه شما داريد و ما هم كه در زمان شما هستيم داريم و ديگران هم كه ميآيند اين ولايت را دارند. «قال: لا، لأنهم حملوا ما لم تحملوا عليه، وأطاقوا ما لم تطيقو» شيعياني كه بعد ميآيند متحمل ميشوند چيزي كه شما تحمّل آنها را نداريد، يعني گرفتاريهايي كه شيعيان در بعد از ما ـ مثل همين زمانه ما ـ پيدا ميكنند، گرفتارياي است كه اگر شما پيدا كنيد متحمّل نميشويد و قدرتش را نداريد، آنها تحمّل ميكنند و طاقتش را دارند و شما طاقت آن را نداريد، اين هم يك بشارت بزرگي است كه اميرالمؤمنين(ع) ميخواهند بفرمايد مرتبهي شيعياني كه در زمان خود ائمهي معصومين(ع) بودند، نسبت به شيعياني كه بعد از زمان ائمه معصومين(ع) هستند پائينتر است.
گاهي اوقات انسان ميگويد اي كاش ما در زمان حضور بوديم و خدمت ائمه معصومين(ع) ميرسيديم، اما بر حسب اين روايات اگر بتوانيم وظايف شيعه بودن را درست رعايت كنيم، اين افضليّت وجود دارد، اين راجع به كلمه «اولياء».
راجع به كلمهي بُشري؛ ما اين آيه شريفه با همين جهت قرائت كرديم «لَهُمْ الْبُشْرَى فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَ» اولياءخدا، كه طبق روايت دوم همهي شيعيان است، طبق روايت قبلي باز آن درجه بالاي از شيعيان است و طبق روايت امام سجاد يك جمع زيادي از شيعيان را ميگيرد. خداي تبارك و تعالي ميفرمايد به اولياي خدا بشارت داده ميشود ـ يعني يك خبر خوشحال كننده ـ در دنيا و در آخرت. بعضي از روايات هم دارد كه مراد از «در دنيا» يعني وقتي كه ميخواهند از دنيا بروند، حين الموت به اينها بشارت داده ميشود.
روايت بسيار جالبي مرحوم كليني در كافي آورده از علي بن عقبه عن أبيه «قال قال لي أبو عبدالله يا عقبه لا يقبل الله من العباد يوم القيامة إلا هذا الأمر الذي أنتم عليه» به عقبه فرمود خداي تبارك و تعالي در روز قيامت هيچ چيزي را قبول نميكند مگر اين اعتقادي كه شما داريد، يعني همان ولايت. «وما بين أحدكم و بين أن يري ما تقربه عينه إلا أن تبلغ نفسه إلي هذه» امام فرمود نيست بين أحدكم و بين آنچه كه سبب چشم روشنيِ شما ميشود الا أن تبلغ نفسه إلي هذه، مگر اينكه جانش به اينجا برسد! يعني به عقبه فرمود آنچه كه سبب چشمروشني شما (شيعه) ميشود زماني است كه جانتان به لب ميرسد. «وكان معي المعلي وغمزني عن أسأله» معلي به عقبه گفت از حضرت سؤال كن كه ميگوئيد وقتي جان به لب ميرسد، يك چيزي كه سبب چشم روشني است چيست؟ معلي به او گفت تو اين سؤال را مطرح كن، «فقلت يابن رسول الله فإذا بلغت نفسه هذه أي شيءٍ يري» وقتي جان مؤمن به لب ميرسد چه ميبيند؟ «فقلت له بضعة عشر مرة» ده بار من اين را به امام عرض كردم كه وقتي جان مؤمن به اينجا ميرسد چه ميبيند؟ هر بار سؤال ميكردم حضرت ميفرمود يري، و ديگر چيزي نميگفتند! «ثم جلس في آخرها فقال يا عقبة، فقلت لبيك و سعديك، فقال: أبيت إلا أن تعلم؟» حضرت فرمودند عقبه، مثل اينكه تو دست بردار نيستي و تا نداني چه ميبينيد ما را رها نميكني! «قلت نعم يابن رسول الله» بله، من بايد بدانم، «إنما ديني مع دينك» دين ما با دين شماست، يعني اگر ما اعتقادي داشتيم صحيح باشد، آنست كه شما ميبينيد «فإذا ذهب ديني كان ذلك» اگر دين من از بين برود «كان ذلك» اين كنايه است به معناي واحسرتا! «كيف لي بك يابن رسول الله كل ساعة» در اينجا چند احتمال وجود دارد و احتمال ظاهرش این است كه يابن رسول الله هر چه هست به من بگوييد، من هر ساعت كه نميتوانم پيش شما باشم، الآن كه هستم يك چيزي به من عنايت كنيد، «وبكيت» گريه كردم، ميگويد اينقدر گريه كردم كه امام «رقّ لي» به من ترحم كردند و ديدند كه من دستبردار نيستم و ده بار ميگويم وقتي جان انسان به اينجا ميرسد چه چيز ميبيند؟ «فقال: يراهما والله» به خدا قسم آن دو نفر را ميبيند، باز ميگويد «بأبي أنت و أمي من هم»؟ آن دو نفر چه كساني هستند؟
«قال: ذالك رسول الله صَلّى عليه وآله وعلي عليه السلام» انسان مؤمن، شيعه وقتي ميخواهد از دنيا برود ـ اينجا حضرت قسم خورده ـ والله اين دو نفر را ميبيند. «يا عقبه لن تموت نفسٌ مؤمنة أبداً حتي تراهم» هيچ نفس مؤمني نميبيند مگر اينكه اين دو نفر را ببيند. ميگويد عرض كردم «يقولان شيئا؟» فقط ميبيند يا اين دو بزرگوار به اين انسان مؤمن حرفي ميزنند؟ «قال نعم، يدخلان جميعاً علي المؤمن فيجلس رسول الله(ص) عند رأسه و علي(ع) عند رجليه» ببينيد چقدر براي يك انسان مؤمن ارزش قائلاند، بر حسب اين روايت پيامبر بالاي سر او مينشيند و اميرالمؤمنين پائين پاي او مينشيند و رسول خدا ميفرمايد «يا ولي الله أبشر أنا رسول الله، إني خيرٌ لك مما ترتك من الدني» خوشحال باش، من از آنچه كه تو از دنيا ترك كردي براي تو بهتر هستم. بعد رسول خدا بلند ميشود «فيقول عليٌ حتّي يكبّ عليه فيقول: يا ولي الله أبشر أنا علي بن أبي طالب الذي كنت تحبّني، أما لأنفعنّك اليوم» من براي تو نفع دارم و به درد تو ميخورم.
يعني هم پيامبر به او وعده ميدهد و هم اميرالمؤمنين به او وعده ميدهد. يعني هم پيامبر به او ميفرمايد كه ما ديگر با تو هستيم خيالت راحت باشد، اميرالمؤمنين هم همينطور، بعد امام صادق(ع) فرمود «إنّ هذا في كتاب الله عزوجل» به عقبه فرمود فكر نكني كه من اين را از خودم ميگويم. اولاً اين سؤال مطرح است كه چرا حضرت اين را بيان نفرمودند؟! براي اينكه اين مطلبي است كه مخاطب به زودي قبول نميكند، اولاً در دنيا نيست كه بتواند اين را ببيند، تا انسان از دنيا نرود اين را نميبيند! مطالب غيبيِ اين چنيني را ائمه به راحتي در اختيار اصحابشان نميگذاشتند. حالا عقبه گريه كرده، اصرار كرده، بعد حضرت فرموده. بعد حضرت براي اينكه مسئله را محكم كند فرمود اين حرف در قرآن كريم آمده و فرمودند اين آيهاي كه در سوره يونس آمده «الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ، لَهُمْ الْبُشْرَى فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ» اين لهم البشري يعني همين بشارتي كه در حين موت در دنيا به مؤمن داده ميشود و در آخرت هم به او ميگويند تو اهل جنّت هستي و جنّت را براي او محيّا ميكنند. اين يك روايت است كه مصداق لهم البشري، ديدن پيامبر و اميرالمؤمنين عند الموت ذكر شده.
ديروز گفتيم در بعضي از تفاسير «بشري» را به معناي رؤياي صالحه قرار دادند، يعني همين كه يكي از علائم مؤمن در دنيا رؤياي صالحه است. اصلاً انسان اگر بخواهد ببيند مؤمن هست يا نه؟ ببيند رؤياي صالحه دارد يا ندارد؟ كه در بعضي از روايات هم دارد.
نكته: معناي رؤياي صالحه این است كه خوابي كه به او بشارت ميدهد آيندهاش را ميبيند.
در يك روايتي از پيامبر اكرم(ص) هست كه حضرت فرمود: «فهي الرؤيا الحسنة يراه المؤمن فيبشّر بها في دنياه» رؤياي خوب، رؤياي صالحه. يا «قال رجلٌ لرسول الله» اين را محمد بن يعقوب كليني نقل ميكند از محمد بن يحيي عن احمد بن محمد عن ابن فضال كه واقفي است اما موثق است، عن ابي جميله عن جابر عن ابيجعفر از امام باقر «قال رجل لرسول الله(ص) أخبرني عن قول الله عزوجل لهم البشري في الحياة الدنيا قال هي رؤيا الحسنة» يك نكتهاي را ميخواهم عرض كنم و اين بحث را تمام كنم؛
ما در قرآن داريم كه قرآن ظاهر و بواطني دارد ـ اين نكتهي تفسيري بسيار مهمي است ـ در اينكه بواطن قرآن متعدد است بحثي نيست، اما آيا ميتوانيم بگوئيم يكي از فرقهاي قرآن كريم با كتُب معمولي و كلمات متكلّمين معمولي اين است، ظاهر كلمات معموليِ متكلّمين معمولي بر يك معنا بيشتر قابل حمل نيست، اما چه عيبي دارد بگوئيم ظواهر قرآن اين چنين نيست و اين خودش عظمت اين كتاب را ميرساند، بگوئيم «لهم البشري» هم ظهور در رؤياي صالحه و حسنه دارد و هم ظهور در ديدن پيامبر و رسول خدا دارد، هم ظهور در بشارت به جنّتي دارد كه در آيات قرآن آمده. گاهي اوقات ميآيند مسئله مصاديق را مطرح ميكنند ميگويند اولياء الله مصاديق دارد و يك مصداقش پيامبر و اميرالمؤمنين و معصومين است، مصداق دومش مخلصين و متّقين هستند، مصداق سوم هم همهي شيعيان هستند، اينها به عنوان مصاديق ذكر شده و در جمع بين روايات مسئلهي مصاديق را مطرح ميكنند، در بعضي از آيات هم همينطور است و غير از اين نيست. اما آنجايي كه بحث مصداق مطرح نيست، بحث معنا مطرح است، مثلاً ميگوئيم بشري «أي ما يبشّر به المؤمن بعنوان الجنة» اين يك، «ما يكون بعنوان الرؤيا الصالحة» ما يكون به عنوان رؤيت رسول خدا، ديگر خيلي بحث مصداقي نيست، يعني بگوئيم لفظ بشري ظهور در اينها دارد و هر امامي يكي از اين ظواهرش را بيان كرده، ميتوانيم در مورد قرآن كريم اين حرف را بزنيم. مخصوصاً يك نكتهاي كه يك وقتي در مباحث اصولي ميگفتيم در قرآن الفاظ براي معاني وسيع به نهايت وسعت استعمال ميشود، قرآن وقتي ميگويد «ن و القلم» اين قلم را انسان وقتي استعمال ميكند در يك معناي محدود استعمال ميكند، در معناي محدود «ما يكتب به» كلمه را وقتي انسان استعمال ميكند در همين كلمات الفاظ استعمال ميكند ولي وقتي در فرهنگ قرآن ميآيد، كلمه يك معناي وسيعي دارد، آنجا ديگر بحث مصداق نيست، يك معناي وسيعي دارد كه كلمه اين كلمه ظاهري را ميگيرد «كلمةٌ طيبه» را ميگيرد، انسان را ميگيرد، انبياء را ميگيرد، تمام اينها مي شود كلمه و تمام موجودات عالم ميشود كلمه.
يعني اين الفاظ وقتي در قرآن استعمال ميشود معاني وسيع في غاية الوسعة، اين معاني وسيع را اصلاً ما نميتوانيم تصور كنيم و فهم كنيم، اما در قرآن كريم اين چنين است، لذا در جمع بين روايات بايد گفت منافاتي بين اين روايات نيست به خاطر اين قضيه.
و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
نظری ثبت نشده است .