درس بعد

بحث تفسير موضوعي پيرامون آيات معاد

درس قبل

بحث تفسير موضوعي پيرامون آيات معاد

درس بعد

درس قبل

موضوع: آیات معاد 1


تاریخ جلسه : ۱۳۹۰/۷/۲۳


شماره جلسه : ۲۴

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • بحث در اين بود كه از آيات شريفه به حسب ظاهر آيات استفاده شد كه مسئله‌ي سكرات موت يك امري است كه در هر موتي به عنوان حقيقت آن موت وجود دارد، هم مؤمن داراي سكره است و هم كافر داراي سكرات است و روايات دو دسته هستند،

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين

بحث در اين بود كه از آيات شريفه به حسب ظاهر آيات استفاده شد كه مسئله‌ي سكرات موت يك امري است كه در هر موتي به عنوان حقيقت آن موت وجود دارد، هم مؤمن داراي سكره است و هم كافر داراي سكرات است و روايات دو دسته هستند، از برخي از روايات همين استفاده شد كه اين سكرات در همه‌‌ي افراد وجود دارد، حتي براي مؤمن، حتي براي انبياء. اما از برخي روايات ديگر استفاده كرديم كه نزع روح مؤمن بسيار آسان است « كأطيب تيب» است.


يك روايتي امام باقر(ع) در جلد ششم بحار صفحه 155 مي‌فرمايد: «قيل لعلي بن الحسين(ع)» به امام سجاد(ع) عرض شد «ما الموت قال للمؤمن كنزع ثياب و سخة غملة» موت براي مؤمن مانند كَندن يك لباسي است كه پر از عرق و چرك است و اجتماع چرك و عرق كه يك چيزهايي را در لباس به وجود مي‌آورد باشد. يك لباس اين چنيني را انسان از بدنش خارج شد «و فكّ قيودٍ و اغلال ثقيله» يك قيود و غل و زنجيرهاي سنگيني را از خودش جدا كند «و الاستبدال بأفخر الثياب» افخر ثياب را بپوشد. عرض كردم اين روايات و رواياتي شبيه اين روايات كه در يك روايتي خوانديم «اعظم سرورٍ يرد علي المؤمنين» يا در همين روايات صفحه 155 «قيل لمحمد بن علي (ع) ما الموت قال هو نوم الذي يعطيكم كلّ ليلةٍ إلا أنّه طويلٌ مدّته لا ينتبه مما إلا يوم القيامة» موت مثل يك خواب طولاني مي‌ماند و روز قيامت از آن بيدار مي‌شود. حالا افراد هم دو گروهند؛ بعضي‌ها در اين نوم‌شان «رعي من اصناف الفرح» و بعضي‌ها هم «من اصناف الأحوال» بعضي شادي و بعضي گرفتاري و احوال قيامت را مي‌بينند.


گفتيم بالأخره چكار بايد كرد در اينجا؟ دو راه براي جمع گفتيم؛ راه جمع اول این است كه بيائيم تفصيل بدهيم بگوئيم مؤمنين دو دسته‌اند و كافرين هم دو دسته‌اند، برخي از مؤمنين سكرات شديدي دارند و برخي‌شان اين روايات «كنزع ثياب و سخة» براي افراد ديگرشان است. آنهايي كه در دنيا گرفتار گناه شدند سكرات و مشكلات دارند، آنهايي كه گرفتار گناه نشدند سكرات ندارند. در يك روايتي كه همين روايت دهم است دارد «دخل موسي بن جعفر(ع) علي رجل قد غرق في سكرات الموت و هو لا يجيب داعياً» امام كاظم(ع) بر يك مردي كه تمام سكرات موت او را فرا گرفته بود و ديگر جواب كسي را قدرت نداشت بدهد، «فقالوا له» به امام عرض كردند يابن رسول الله «وددنا لو عرفنا كيف الموت و كيف حال صاحبن» ما دوست داريم بدانيم موت چيست و اين رفيق ما كه الآن در حال موت است به چه حالي است؟ «فقال الموت هو المصفاة تصفي المؤمنين من ذنوبهم» اين عنوان تصفيه را دارد. بيائيم بگوئيم چون دارد «تصفي المؤمنين من ذنوبهم» آن افرادي كه گرفتار گناهند، اين موت مي‌آيد اينها را تصفيه مي‌كند «فيكون آخر ألم يصيبهم» آخرين دردي است كه اينها گرفتارش مي‌شوند «كفارة آخر وزر بقي عليهم».


و باز در يك روايت ديگر در صفحه 157 دارد؛ امام صادق(ع) به مفضل فرمود «يا مفضل اياك والذنوب» به مفضل فرمود از گناه پرهيز كن «حذرها شيعتن» شيعيان ما را از گناه دور كن، تحذير كن «فو الله ما هى الى احد اسرع منها اليكم» گناه نيست به احدي «اسرع منها اليكم» يعني اين گناه از هر چيزي اثرش در انسان بيشتر است. « ان احدكم لتصيبه المعره من السلطان» يعني اگر شما (شيعه)‌ اين ذنوب را انجام داديد اثرش در شما سريع‌تر است، اين هم يك مطلب خيلي مهمي است، گناهي كه انسان مسلمان و شيعه انجام مي‌دهد با گناهي كه انسان كافر انجام مي‌دهد در اثر وضعي‌اش بر حسب اين روايت تأثير گناه، اثر وضعي‌اش را در مسلمان شيعه بيشتر مي‌گذارد تا غير از او. چرا؟ مي‌فرمايد: «إن احدكم لتصيبه المعره من السلطان» معرّه به معناي اذيت است، يكي از شما گرفتار اذيت پادشاه و حاكم مي شويد «و ما ذاك الا بذنوبه» به خاطر گناهاني است كه كرديد «وانه ليصيبه السقم و ما ذلك الا بذنوبه» ديگري گرفتار مريضي مي‌شود به خاطر ذنوبش «و انه ليحبس عنه الرزق» از بعضي شماها رزق حبس مي‌شود «و ما هو الا بذنوبه و انه ليشدد عليه عند الموت و ما ذاك الا بذنوبه» در هنگام موت بر مؤمن و شيعه خيلي سخت گرفته مي‌شود «حتى يقول من حضره لقد غم بالموت» يعني اين موت تمام سختي‌ها را بر اين فرود آورد.


از اين روايات استفاده مي‌شود مؤمني كه گناهكار است، يكي از راه‌هاي تصفيه‌اش هنگام موت و نزع روح است، با شدائدي كه براي او به وجود مي‌آورند در هنگام موت، اين گناهان تصفيه و پاك مي‌شود.


در روايت دهم دارد «وأما صاحبكم هذا فقد نخل من الذنوب نخل» يعني غربل غربالا، اين از ذنوب غربال مي‌شود، يعني ذنوب از بدنش خارج مي‌شود به وسيله موت «و صفي من الآثام تصفية» از گناهان پاك مي‌شود «و خلّص حتى نقي كما ينقى الثوب من الوسخ» اين اينقدر پاك مي‌شود مثل پيراهني كه هيچ چركي در آن وجود ندارد. نكته‌ي مهمش این است «و صلح لمعاشرتنا أهل البيت في دارنا دار الأبد»  اين شيعه كه هنگام موت اين نزع روح خيلي سخت را دارد، براي این است كه پاك شود و گناهانش از بين برود تا صالح شود و صلاحيّت پيدا كند كه در روز قيامت معاشر و همنشين ما اهلبيت باشد.


ما روايات زيادي داريم كه مؤمن گناهكار شدائد موت دارد، پس بيائيم اينطور بگوئيم كه المؤمن علي قسمين در نزع روح، يك مؤمني هست كه گناهي نكرده، اين نزع روحش خيلي راحت است، همان كعطي بتيب است. هيچ مشكلي هم در او وجود ندارد، اما مؤمنيني كه گناهكار هستند مخصوصاً از اين روايت پانزدهم قانوني را استفاده كرديم، اين از منّت‌هاي خدا بر شيعه و بر مسلمان‌هاست كه اگر كافر يك گناهي بكند اثر وضعي گناه اينطور نيست كه در اين دنيا سراغ او بيايد، خدا اثر وضعي گناه كافر و تمام آثارش را براي قيامت گذاشته و اينكه در روايات داريم كه دنيا «جنّة الكافر» است يك بيانش هم این است كه گناه اگر يك اثر وضعي داشته باشد، اين اثر وضعي گريبان كافر را نمي‌گيرد. اما همين گناه را اگر يك مؤمن شيعه انجام بدهد گريبان او را مي‌گيرد و گريبانش را مي‌گيرد براي اينكه تصفيه شود، اگر يك كسي گناهي انجام داده و سلطان او را اذيت كند اين كفاره‌ي گناهش است، مريضي كفاره‌ي گناهش است، يعني سبب مي‌شود گناه از بين برود، و نزع روح شديد سبب تصفيه گناهاني كه كرده مي‌شود و اين خيلي نكته‌ي مهمي است كه شايد كمتر به آن توجه شده باشد كه خداي تبارك و تعالي نسبت به مسلمانان و اين روايت دارد بالخصوص شيعه، بنا دارد اگر گناهي اينجا انجام دادند به يك نحوي اينجا جزا و اثرش را ببيند تا گناه پاك شود، ولي در كفّار اينطور نيست.


و از اين روايت پانزدهم قانون كلي استفاده مي‌شود كه مؤمن گناهكار «ليشدّد عليه عند الموت» وقتي مي‌خواهد بميرد خيلي شديد بر او گرفته مي‌شود. پس بيائيم بگوئيم راه جمع این است: مومن بر دو قسم است، يك مؤمني داريم نزع روحش خيلي آسان است و يك مؤمني داريم كه نزع روحش مشكل است. نزع روح كافر هم دو قسم است: يك كافري دارم كه نزع روحش آسان است، طبق روايتي كه آن روز خوانديم ممكن است يك كافري در دنيا واقعاً ايذاءش به يك مورچه هم نرسيده باشد، خداي تبارك و تعالي، آخرين راحتي‌اي كه براي او قرار مي‌دهد نزع روحش است، اما آن كافري كه زندگي‌اش مشحون از جرم و جنايت بوده، نزع روح هم يكي از مراحل عذاب او است. جمع بين اين روايات و اين آيات يكيش اين باشد كه عرض كردم روايت ششم در جلسه قبل خوانديم بهترين شاهد است براي اين جمع روح.


چون همين مسئله در آن روايت مطرح بود كه به امام صادق عرض شد كه مُردن را براي ما تشريح كنيد «صف لنا الموت،‌ قال(ع) للمؤمن كأطيب ريحٍ يشمهفينعس لطيبه وينقطع التعبوالألم كله عنه» براي مؤمن مثل يك گلي است كه بو مي‌كند «وللكافر كلسع الأفاعي ولدغ العقارب أو أشد» بعد به امام عرض شد «فإن قوما يقولون: إنه أشد من نشر بالمناشير» به امام عرض شد كه شنيديم مُردن مثل ارّه كردن مي‌ماند «وقرض بالمقاريض، ورضخ بالأحجار، وتدوير قطب الأرحية على الأحداق» مثل كوبيدن سنگ است، مثل اينكه حدقه‌هاي چشم را بگذارند زير سنگ آسياب. فرمود: «كذلك هو علي بعض الكافرين والفاجرين» و در دنباله‌اش هم اين تفصيل را بيان كردند. اين روايت ششم شاهد بسيار خوبي است براي اين وجه جمع.


وجه جمع دوم این استكه بيائيم بگوئيم اصلاً «أطيب تيب» مربوط به بعد الموت است، يعني خود نزع سكره دارد، همان كه عرض كرديم از آيه‌ي قرآن «وجاءت سكرة الموت بالحق» از آيه استفاده مي‌شود كه هر مُردني سكره دارد، بگوئيم سكره هست و آن روايتي كه از پيامبر هم خوانديم براي سكرات موت دعا مي‌كرد «اللهم أعنّي علي سكرات الموت» بگوئيم سكره در هر موتي، حتي نزع روح پيامبر (ع) هست. اما وقتي واقع شد بعد از آن تفاوت به وجود مي‌آيد، بعد از آن كأطيب تيبٍ براي مؤمن است كنزع ثيابٍ براي مؤمن است و براي كافر این است كه شدائد و عذاب‌ها و گرفتاري‌هاست.


وجه جمع سوم، كه اين وجه يك مقداري مؤيّد وجه جمع اول مي شود این است كه بيائيم بگوئيم «جاءت سكرة الموت» اين سكره عنوان غالبي را دارد، يعني موت چون غالباً همراه با سكرات است در قرآن مي‌فرمايد «جاءت سكرة الموت» يعني يك چيزي است كه از صد مورد، در 95 مورد آن سكرات وجود دارد.


تا حالا مي‌گفتيم از آيه استفاده كنيم سكره عنوان ذاتي را براي موت دارد، اگر يادتان باشد مثال زديم به اينكه همان طوري كه ذات تب يك امر حرارت داغي است، نمي‌شود بگوئيم يك جايي تب هست ولي حرارت نيست، بگوئيم موت هم در ذاتش سكره دارد، حالا در اين جمع سوم بيائيم از اين حرف دست برداريم بگوئيم اينكه در قرآن مي‌فرمايد «وجاءت سكرة الموت» اين به عنوان غالبي است كه غالباً موت داراي سكره است اما براي بعضي از افراد و آن مؤمني كه هيچ گناهي در زندگي خودش نكرده براي او سكره نداشته باشد.


به نظر ما ـ من در تفسيري اين سه راه را نديدم ـ يكي از بحث‌هاي مهم در اينجاست، پنجاه و شش تا روايت در اينجا هست در 30 صفحه‌ي از بحار اين روايات را مرحوم مجلسي آورده و بالأخره بايد به يك نحوي بين اين روايات و آيات شريفه اينطور جمع كرد.


وجه جمع اول اين بود كه بيائيم تفصيل بدهيم و در تفصيل بگوئيم مؤمن دو گروه است و كافر هم دو گروه، برخي از مؤمنين گرفتار سكرات مي‌شوند آنهايي كه گناهكار باشند، آنهايي كه در دنيا گناهكارند حتماً گرفتار سكرات مي‌شوند.


پس ما سه تا جمع در اينجا گفتيم و بيش از اين هم ذهن توان ندارد كه بخواهيم از آيات و روايات در اينجا نتيجه بگيريم،


آيه ديگري كه مي‌خواهيم مورد بحث قرار بدهيم در سوره‌ي مباركه فصلت آيات 30 و 31؛ «إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمْ الْمَلَائِكَةُ أَلاَّ تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ، نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ وَ لَكُمْ فِيهَا مَا تَشْتَهِي أَنفُسُكُمْ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَدَّعُونَ» اين آيات مربوط به همين بحث مي‌شود كه آيا آنهايي كه گفتند ربّنا الله و استقامت كردند، آيات دلالتي بر اين دارد كه نزع روحشان به چه نحوي است و «تتنزل عليهم الملائكه» يعني چه؟ اين ملائكه ملائكه‌ي اعوان و انصار ملك الموت هستند يا گروه ديگري هستند.


و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين


برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .