درس بعد

آیات معاد

درس قبل

آیات معاد

درس بعد

درس قبل

موضوع: آیات معاد 1


تاریخ جلسه : ۱۳۸۹/۱۲/۲۵


شماره جلسه : ۹

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • بررسی باب چهارم از جلد ششم کتاب بحار الانوار پیرامون آیات مدح حب لقای الهی و ذم فرار از موت- بررسی آیه 96 سوره بقره و مباحثی پیرامون آن- بیان و بررسی اقوال پیرامون مفردات و فراز های آیه- بیان نظرات مختار.

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين

بررسی آیه نود و ششم سوره مبارکه بقره؛ یهود حریص‌ترین مردم بر حیات دنیوی

«وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلى‌‌ حَياةٍ وَ مِنَ الَّذينَ أَشْرَكُوا يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَ ما هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذابِ أَنْ يُعَمَّرَ وَ اللَّهُ بَصيرٌ بِما يَعْمَلُونَ» (بقره96) در این آیه شریفه خدای تبارک و تعالی بعد از این که در آیه‌ی قبلی فرمود اینها تمنی موت نمی‌کنند: «وَ لَنْ يَتَمَنَّوْهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَيْديهِمْ وَ اللَّهُ عَليمٌ بِالظَّالِمينَ» (بقره95) ظاهرش این است که در آیه 96 بقره، خدای تبارک و تعالی می فرماید: علت اینکه اینها تمنی موت نمی‌کنند این است که اینها حریص بر دنیا و حریص بر حیات دنیوی هستند و در نتیجه کسانی که نسبت به دنیا و دار دنیا حرص دارند؛ اینها طبیعی آن  لازمه آن این است که نسبت به دار آخرت تمایل ندارند و لذا تمنی موت نمی کنند.

مهمترین علت عدم تمنی موت: حرص بر دار دنیا(دنیا طلبی) و گناه است

پس مهمترین عاملی که سبب می شود انسان تمنی موت نکند، حرص بر دار دنیا است و از اینجا می شود این جهت استفاده کرد که یکی از عواملی که انسان خوف از مرگ دارد همین حرص بر دنیا و دنیا طلبی است. البته خوف از مرگ گاهی اوقات منشأش این است که عبد خودش را در پیشگاه خدای تبارک و تعالی مقصر می داند. یعنی از مرگ خوف دارد. یا اینکه خود مرگ «فی حد نفسه» یک امر خوف آور است. اما با قطع نظر از این دو جهت کسانی که تمنی دار دنیا را دارند و حرص بر دار دنیا هستند اینها تمنی موت نمی‌کنند. پس «وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ» علت است برای این که چرا اینها تمنی موت نمی کنند.

علامه طباطبایی(ره): این آیه دلیل روشنی بر عدم تمنای موت توسط یهود و حریص دنیا بودن آنان است

مرحوم علامه طباطبایی(ره) نیز همین بیان را دارند و می فرمایند: این «وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلى‌‌ حَياةٍ، كالدليل المبين لقوله تعالى: وَ لَنْ يَتَمَنَّوْهُ أَبَداً أي و يشهد على أنهم لن يتمنوا الموت، إنهم أحرص الناس على هذه الحياة الدني»(تفسیر المیزان ج1 ص 228)

 فخر رازی: خداوند در این آیه در حال اخبار از قسم ثالث یا کسانی است که نه تمنی دنیا می‌کنند و نه تمنی آخرت؛ زیرا در آیه قبل فرمود یهود تمنی موت نمی‌کنند لذا در این آیه می‌خواهد خبر دهد که اینها چه تمنی ای دارند

فخر رازی اینجا در تفسیرش می‌گوید: چون اینجا یک قسم ثالثی در کار هست لذا خداوند متعال این خبر را می دهد و قسم ثالث این است که کسی تمنی موت نکند و تمنی دنیا هم نداشته باشد؛ فخر رازی یک چنین مطلبی را در اینجا ذکر می‌کند که چون افراد سه گروه اند

‌أ.         برخی تمنی دنیا دارند؛

‌ب.     برخی تمنی آخرت دارند؛

‌ج.       و برخی نه تمنی دنیا دارند و نه تمنی آخرت.

اینجا خداوند در آیه قبل فرموده اینها تمنی موت نمی کنند؛ خوب الآن خدا باید خبر بدهد که پس چه تمنی‌ای دارند؟ یا اصلاً تمنی ندارند؛ چون یک قسم ثالثی در اینجا فرض می‌شود.

مناقشه بر نظر فخر رازی در ضمن دو نکته: 1. کسی که تمنی موت نمی کند لا محاله حریص بر دنیاست 2. پیامبر علم دارد بر اینکه یهود این گونه‌اند

«نکته اول»: به نظر می رسد این بیان، بیان درستی نیست. زیرا کسی که تمنی موت نمی‌کند این لا‌محاله حریص بر دنیا است و نمی شود بگوییم که کسی تمنی دنیا را ندارد و تمنی آخرت هم ندارد؛ خوب مگر این که بگویم یک کسی معتقد به آخرت نیست که آن هم باز تمنی دنیا را دارد. پس کسی که تمنی موت را ندارد، این یک فرض بیشتر ندارد و آن فرض این است که حریص بر دنیا است. این یک نکته بود.

«نکته دوم»: این است که اینجا خدا به پیامبر خطاب می کند و می فرماید: ای رسول ما تو یهود را این گونه می‌یابی.

بررسی عبارت «لَتَجِدَنَّهُمْ» مؤید نظر مختار: لام برای قسم، نون برای تاکید و خود فعل هم به معنای «عَلِم» و دو مفعولی است

البته این لام هم لام قسم است. یعنی «وَ الله لَتَجِدَنَّهُمْ» و نون آن هم نون تأکید است- تو یهود را این گونه می‌یابی و ماده «وجد، یجد» گاهی اوقات دو مفعولی است و گاهی اوقات یک مفعولی.

     اگر به معنای«عَلِمَ» باشد دو مفعولی می شود؛

     و اگر به معنای «اصاب» یا «لقاء» باشد یک مفعولی می‌شود.

اینجا هم به معنای «عَلِمَ» است یعنی «و لتعلمن الیهود احرص الناس علی البقاء» و دو مفعول هم دارد مفعول اولش «هُم» هست در «لَتَجِدَنَّهُمْ»؛ مفعول دوم نیز «أَحْرَصَ النَّاسِ» است. اما اگر «تجد» را به معنای «اصاب» بگیریم که یک مفعول بگیرد و «هُم» می شود مفعول او و «أَحْرَصَ النَّاسِ» عنوان حال را دارد از ما قبل. یعنی در حالی که اینها «أَحْرَصَ النَّاسِ» هستند. خوب اینجا خداوند خطاب به پیامبر(ص) می‌فرماید: تو یهود را علم داری به این که حریص‌ترین مردم، «عَلى‌‌ حَياةٍ» بر این حیات دنیا هستند.

بررسی احتمالات پیرامون تنوین عبارت «عَلى‌‌ حَياةٍ»: 1. تنوین تعظیم؛ یعنی حریص بر زندگی طولانی 2. تنوین تحقیر؛ حریص بر زندگی مجازی(زمخشری و به تبع ایشان علامه) 3. تنوین ابهام؛ حریص بر زندگی مبهم

این تنوین «عَلى‌‌ حَياةٍ» باز در آن  نظرات مختلف بیان شده که این تنوین چه عنوانی دارد؟ و چه تنوینی هست؟.

     «احتمال اول»: این است که بعضی ها گفتند این تنوین، یک نوع خاص را می‌خواهد بگوید و در نتیجه می شود «تنوین تعظیم» پس «عَلى‌‌ حَياةٍ» یعنی اینها یک زندگی طولانی را برایش حریص هستند «وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلى‌‌ حَياةٍ» یعنی یک زندگی طولانی که بشود تنوین، تنوین برای تعظیم.

     «احتمال دوم»: این است که این تنوین، «تنوین تحقیر» باشد. چون حیات دنیا، یک حیات مجازی است. و حیات آخرت حیات واقعی و حقیقی است؛ کشاف زمخشری گفته این تنوین، تنوین تحقیر است

و مرحوم علامه(ره) هم از ایشان تبعیت کرده که نکاتی در اینجا هم در تفسیر فخر رازی وجود دارد و هم در تفسیر علامه، که عمده این نکات از کتاب کشاف زمخشری گرفته شده. پس این هم احتمال دوم که تنوین، «تنوین تحقیر» باشد.

     «احتمال سوم» این است که تنوین برای ابهام باشد و برخی گفته‌اند که این بهترین احتمال است که «عَلى‌‌ حَياةٍ» یعنی حیاتی که مبهم و «غیر معلومة المقدار» است. خوب یک حیاتی هست که برای یک نفری ده سال و برای یک نفر دیگر بیست سال و برای یک نفر پنجاه سال و برای یک نفر دیگر صد سال؛ اینها بر این حیات مبهم حریص هستند.

بیان فرق پیرامون سه احتمال در مورد معانی تنوین در «عَلى‌‌ حَياةٍ»؛ معنای اول صرفا طلب حیات طولانی است اما در معنای سوم توبیخ بیشتری وجود دارد

معنای سوم غیر از آن معنای اول است چه اینکه:

     در معنای اول می گوییم اینها می خواهند یک حیات طولانی داشته باشند.

     اما در معنای سوم خدای تبارک و تعالی می‌فرماید اینها حیاتی که مبهم بوده و معلوم نیست چه مقدار است یعنی «غیر معلومة المقدار» است، بر این امر مبهم اینها حریص هستند! که این توبیخ بیشتری دارد.

نظر مختار: معنای سوم اولی است

و به نظر ما همین احتمال سوم از آن احتمال اول و دوم اولی است یعنی تنوین را «تنوین تعظیم» یا «تنوین تحقیر» نگیریم بلکه به عنوان توبیخ است. خدا می فرماید حیاتی که مبهم است و معلوم نیست چقدر است و هر کسی به صورت مختلف از این حیات سهمی دارد، اینها بر این حیات «غیر معلومة المقدار» حریص هستند. خوب «أَحْرَصَ النَّاسِ» در میان مردم و حریص ترینشان اینها هستند.

بررسی احتمالات سه‌گانه پیرامون حرف «واو» در فراز «وَ مِنَ الَّذينَ أَشْرَكُو»

بعد می فرماید: «وَ مِنَ الَّذينَ أَشْرَكُو» این «وَ مِنَ الَّذينَ أَشْرَكُو» یک بحث این است که این «واو» در اینجا چیست؟ آیا «واو عاطفه» است یا «واو استینافیة» است یا از باب «تقدیم و تأخیر» است. پس سه احتمال در این واو در اینجا وجود دارد.

احتمال اول: واو عاطفه است در این صورت یهود از مشرکین هم حریص تر هستند

«احتمال اول»: که خیلی از مفسرین همین احتمال اول را پذیرفته اند این است که«واو» در اینجا «واو عاطفه» باشد. «واو عاطفه» نتیجه‌اش این است که «وَ لَتَجِدَنَّهُمْ»، یعنی یهود را، «أَحْرَص» از مردم و از کسانی که شرک دارند. «وَ مِنَ الَّذينَ أَشْرَكُو»

بررسی یک سؤال و جواب و بیان دو نکته

خوب اگر واو، «واو عاطفه» شد، اینجا سئوال این است که «أَشْرَكُو» داخل در «النَّاسِ» است. حال چرا خدای تبارک و تعالی اینها را ذکر کرده؟

در جواب این طور گفته شده که این هم باز در کلمات کشاف زمخشری آمده- ذکر این «أَشْرَكُو» و مشرکین از باب این است که حرص اینها خیلی شدید است؛

نکته اول در احتمال اول: مشرک غیر از یهود است.

مشرک یعنی کسی که دیگر اعتقاد به قیامت ندارد. ولی یهود اعتقاد به قیامت دارد؛ خداوند می فرماید اینها اینقدر حرصشان بر ماندن در دنیا زیاد است که از مشرکین هم حرصشان بیشتر است؟!!!. این دیگر نهایت درجه برای حرص بر دنیا است

مشرک چون غیر از این دنیا دار دیگری را قائل نیست و جنتش و همه چیزش در این دنیا است خوب او باید حریص در اینجا باشد. اما یهود که به حسب کتاب آسمانی‌شان قیامت را معتقد هستند خوب آنها چرا باید حریص ماندن در دنیا باشند؟! پس این توبیخ شدید را دلالت دارد. و این یک احتمال که واو در اینجا را «واو عاطفه» قرار دهیم.

نکته دوم در احتمال دوم: بر فرض پذیرش احتمال اول، یهود از نظر قرآن عنوان مشرک را ندارد؛ بررسی چند مؤید قرآنی

حالا در همین احتمال اول باز این نکته را عرض کنیم اگر ما آمدیم احتمال اول را پذیرفتیم باید بگویم که یهود عنوان مشرک را از نظر قرآنی ندارد و البته در برخی آیات دیگر، بین یهود و بین مشرکین تقابل یعنی یک گروه دیگری و اینها را قسیم برای یکدیگر قرار داده. مثلا:

     در آیه هشتاد و دوم سوره مائده آنجا می‌فرماید: «لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذينَ أَشْرَكُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ قالُوا إِنَّا نَصارى‌‌ ذلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسينَ وَ رُهْباناً وَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ» (مائده82) در این آیه باز «وَ الَّذينَ أَشْرَكُو» را یک گروه دیگر غیر از یهود قرار داده.

     یا وقتی برخی از آیات دیگر قرآن را راجع به مشرکین انسان می بیند؛ مشرکین آنهایی بودند که خدا را عبادت نمی کردند؛ در آیه سی و پنج سوره نحل می فرماید: ‌‌«وَ قالَ الَّذينَ أَشْرَكُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْ‌‌ءٍ نَحْنُ وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْ‌‌ءٍ كَذلِكَ فَعَلَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبينُ» (نحل35)

     در آیه صدو چهل و هشتم سوره انعام می فرماید: «سَيَقُولُ الَّذينَ أَشْرَكُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَكْنا وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ شَيْ‌‌ءٍ كَذلِكَ كَذَّبَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ حَتَّى ذاقُوا بَأْسَنا قُلْ هَلْ عِنْدَكُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنا إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ تَخْرُصُونَ» (انعام 148)

     آن وقت باز در برخی آیات دیگر، مسئله‌ی شرک اینها مطرح شده. مثلا در آیه سی‌ام سوره مائده می فرماید: «وَ قالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصارى‌‌ الْمَسيحُ ابْنُ اللَّهِ ذلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ يُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ» (مائده30)

خوب اینجا صدر آیه مربوط به یهود و نصارا است اما ذیل آیه بعد می فرماید: «اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ الْمَسيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِيَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ» (مائده 31) و یهودیانی که می گوید «عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ» و مسیحیان و نصارایی که می گویند «الْمَسيحُ ابْنُ اللَّهِ» است اینها مشرک هستند و از مصادیق مشرکین هستند.

حال آیا قائل بشویم به اینکه خود یهود واقعی که صاحب کتاب تورات است به لحاظ کتابشان، مشرک نیستند. خوب کتابشان هم دعوت به توحید می کند و مساله توحید در آن مطرح است اما یهودی که در زمان پیامبر بودند ولو عنوان یهود را داشتند اما اینها مشرک بودند. اینها به حسب واقع مشرک بودند پس اینچنین باید بین این آیات را جمع کنیم

و در نتیجه خوب آیاتی داریم که می فرماید: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا وَ إِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنيكُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شاءَ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ حَكيمٌ» (توبه28)

بگوییم آن آیه شامل یهود و نصارا نمی شود بلکه این آیه شامل آنهایی است که اهل کتاب نیستند و کتاب ندارند و گروهی هستند که هیچ اعتقادی به قیامت ندارند و خدا می فرمایند اینها «نَجَس» هستند. و اینها نزدیک به مسجد الحرام نشوند اما مسیح و یهود را شامل نمی شود؛ و در ظاهر هم همین است که یهود و نصارا اینها به حسب واقع و به حسب کتابشان در قسم مشرکین داخل نمی شوند. حالا ممکن است یک یهودی یک اعتقادی بر خلاف کتاب خودشان را هم قائل شده باشد مثل همین «عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ» این خوب در تورات نبوده که اما یهود موجود در زمان پیامبر(ص) این اعتقاد را داشتند و در کتاب واقعی آنها نبوده به این لحاظ عنوان مشرک را پیدا می‌کنند.

علی ای حال از نظر قرآنی زیاد تفکیک شده بین یهود و مشرکین، که یکی از آن موارد هم همین آیه است که می فرماید «وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلى‌‌ حَياةٍ وَ مِنَ الَّذينَ أَشْرَكُو» که اگر ما «واو» را «واو عاطفه» بگیریم یعنی یهود غیر از مشرکین است و خدا می فرماید همین یهود «أَحْرَصَ النَّاسِ» هستند بر دنیا از مشرکین.

حالا این بحث را آقایان دنبال فرمایید که اساسا ملاک شرک از نظر قرآن چیست؟ البته ما نمی خواهیم وارد این بحث بشویم ولی بحث بسیار خوبی است که ملاک شرک از نظر قرآن چیست؟ و مشرک به چه کسی اطلاق می شود؟ و بحث های مختلفی وجود دارد بر اینکه آثار شرک چیست؟ خوب آثاری بر شرک وجود دارد که بر یهودی بودن و مسیحی بودن آن آثار مترتب نمی شود پس این احتمال اول بود که «واو»،«واو عاطفه» باشد.

احتمال دوم: واو استینافیه است در این صورت موصوفی در اینجا باید در نظر گرفت همچون قوم و اناس

«احتمال دوم»: این است که این«واو» را «واو استینافیة» بگیریم. «وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلى‌‌ حَياةٍ» تمام می شود، بعد می فرماید «وَ مِنَ الَّذينَ أَشْرَكُوا يَوَدُّ أَحَدُهُمْ» آن وقت یک موصوفی در اینجا باید در تقدیر گرفته شود مانند «وَ مِنَ الَّذينَ أَشْرَكُوا قومٌ» یا «اناسٌ يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ» می فرماید در میان مشرکین، اناس و افرادی هستند که اینها دوست دارند که هزار سال عمر کنند. که «لَوْ» در اینجا «لَوْ تمنی» است «لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ» هزار سال اینها عمر کنند. این هم احتمال دوم که این «واو»، «واو استینافیة» باشد.

احتمال سوم: مساله از باب تقدیم و تاخیر است در این صورت «وَ مِنَ الَّذينَ أَشْرَكُو» مؤخر واقع شده در حالیکه «بحسب المعن» مقدم است

«احتمال سوم»: این است که مسئله از باب «تقدیم و تأخیر» در این آیه است. یعنی آیه معنایش این است «وَ لَتَجِدَنَّهُمْ و طائفة مِنَ الَّذينَ أَشْرَكُوا أَحْرَصَ النَّاسِ عَلى‌‌ حَياةٍ»«وَ لَتَجِدَنَّهُمْ» یهود را این «وَ مِنَ الَّذينَ أَشْرَكُو» مؤخر واقع شده در حالیکه «بحسب المعن» مقدم است «وَ لَتَجِدَنَّهُمْ و طائفة مِنَ الَّذينَ أَشْرَكُوا أَحْرَصَ النَّاسِ عَلى‌‌ حَياةٍ يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَ ما هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذابِ».

نظر مختار: همان احتمال اول یعنی اینکه واو را عاطفه بدانیم از سایر احتمالات بهتر است

خوب در میان این سه احتمال آن که احتمال روشنش هست همان احتمال اول است که ما بگوییم در اینجا مراد واو، «واو عاطفه» است و احتمال دوم و سوم که دومی نیاز به تقدیر دارد و سومی هم لازمه اش این است که تقدیم و تأخیر در کار باشد و این خلاف ظاهر است.

بررسی احتمالات سه‌گانه پیرامون کلمه «أَشْرَكُو»

در مورد خود «أَشْرَكُو» برخی گفته اند مراد سه احتمال در خود اشرکوا هم ذکر شده.

احتمال اول: مراد مجوس‌اند زیرا آنها به پادشاهانشان می‌گفتند: «عش الف نيروز» در نتیجه از این تعبیر باید اجتناب کرد

«احتمال اول»: این است که مراد مجوس اند یعنی زرتشتی ها؛ یهود را خدای تبارک و تعالی می فرمایند: اینها «أَحْرَص» هستند از جمیع مردم و از زرتشتی‌ها؛ چون زرتشتی ها می گویند: «لأنهم كانوا يقولون لملوكهم: عش ألف نيروز و ألف مهرجان» (الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، ج‌‌1، ص: 168) و مجوسی‌ها به پادشاهانشان می‌گفتند: «عش الف نيروز يعنى هزار سال بزى یا هزار سال زندگی کن» (ترجمه جوامع الجامع، ج‌‌1ص133) و اصلاً این در کلمات ابن عباس هم آمده که ابن عباس می گوید: مجوسی ها و عجم ها به پادشاهشان می گویند: «و عن ابن عباس: هو قول الأعاجم: زي هزار سال»(الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، ج‌‌1، ص: 168) شاید حالا و لعل که در این ایام نوروز ما وقتی دید و بازدید می شود می گویند: «صد سال به این سالها و هزار سال به این ساله» این هم ریشه اش در همین کلمه باشد. پس «عش ألف نيروز و ألف مهرجان» این یک احتمال بود که مراد مجوس باشند

آنوقت نتیجه اش این می شود که باید یک مقدار از این تعبیر اجتناب بشود چون تشبه به مجوسیت پیدا می شود.

احتمال دوم: مراد، مشرکین عرب است

«احتمال دوم»: مراد مشرکین خود عرب هستند.

احتمال سوم: مراد هر مشرکی که ایمان به معاد ندارد.

«احتمال سوم»:«کل مشرک لایومن بالمعاد» یعنی هر مشرکی که ایمان به معاد ندارد. این هم در مورد کلمه «أَشْرَكُو» که در اینجا ذکر شده. پس مراد از «واو» روشن شد که چیست و «أَشْرَكُو» هم روشن شد که مراد چیست.

بررسی مراد از کلمه «أَلْف»: کنایه از طلب یهودیان بر عمر طولانی است 

کلمه «أَلْف» نه اینکه همین عدد خاص باشد؛ گرچه گفته‌اند که در میان عرب، بالاترین عدد «أَلْف» و هزار است و شارع و خدای تبارک و تعالی برای این که اینها اینقدر می خواهند طولانی عمر کنند این را به عنوان تعبیر در اینجا آورده و الا خود کلمه هزار چنین خصوصیتی ندارد.

منظور از فراز «وَ ما هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذابِ» این است که این درخواست اثری در دور شدن عذاب از آنان ندارد

بعد در دنباله می فرماید: «وَ ما هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذابِ». «زحزح» به معنای همان دور کردن است؛ خدا می فرماید که این درخواست، اینها را از عذاب دور نمی کند «زحزح التبعید و الانحاء» دور کردن «و المراد انه لا یوثر فی ازالة العذاب اقل تأثیر» خدا می فرماید: این حالا اگر کسی این مقدار هم در دنیا بماند این کمترین اثری در این که عذاب از او دور بشود نیست.

منظور از ضمیر «هو» در آیه چیست؟ بررسی پنج احتمال

یک بحث در این آیه این است که «وَ ما هُوَ» این ضمیر « هُوَ» به چه چیزی بر می گردد.

احتمال اول: ضمیر به «احد» بر می گردد یعنی عمر طولانی، اینها را از عذاب دور نمی کند

«احتمال اول»: این است که این بر می گردد به آن «أَحَدُهُمْ» یعنی «يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ». پس ضمیر به آن «أَحَد» برمی گردد و معنای «ما هُوَ»  که مای نافیه است یعنی «وَ ما أَحَدُهُمْ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْنار تعمیرهُ» یعنی عمر طولانی، اینها را از عذاب دور نمی کند. پس ضمیر به همان«أَحَد» بر می گردد «وَ ما أَحَدُهُمْ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْنار تعمیرهُ» عمر طولانی او.

احتمال دوم: ضمیر عنوان مبهم دارد یعنی عمر طولانی دور کننده از عذاب نیست

«احتمال دوم»: این است که بگوییم این ضمیر عنوان مبهم را دارد و آن «أَنْ يُعَمَّرَ» مبین برای او هست «وَ ما هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذابِ». چه چیزی «مُزَحْزِحِهِ» از عذاب نیست؛ «أَنْ يُعَمَّرَ» ؟ می گوییم این «مُزَحْزِحِهِ» از عذاب نیست؛ این چیست؟ این همان «أَنْ يُعَمَّرَ» است یعنی عمر طولانی.

احتمال سوم: در خود «يُعَمَّرَ» ضمیری وجود دارد که با ضمیر «أَنْ يُعَمَّرَ» یکی است

«احتمال سوم»: هم داده شده که در خود «يُعَمَّرَ» ضمیری وجود دارد و این ضمیر با آن ضمیری که در «أَنْ يُعَمَّرَ» هست یکی باشد؛ که حالا این احتمال خیلی بعیدی است.

احتمال چهارم نظر مختار: ضمیر به «أَلْفَ سَنَةٍ» بر می گردد یعنی اگر اینها هزار سال هم توی دنیا بمانند کمترین اثری در دور شدن عذاب از آنها ندارد

حالا به نظر ما می رسد که چرا این «هو» را به «أَلْفَ سَنَةٍ» نشود برگرداند؟ آیه می‌فرماید: «لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَ ما هُوَ» یعنی این «أَلْفَ سَنَةٍ» اینها را دور از عذاب نمی کند یعنی اگر اینها هزار سال هم توی دنیا بمانند کمترین اثری در دور شدن عذاب از اینها ندارد. یعنی اینطور نیست که کسی خیال کند که اگر پنجاه سال یا صد سال یا هزار سال بیشتر بمانند عذاب از آنها دور می شود. نه چنین نیست؛ بلکه این عذاب شامل او نیز هست و هیچ تأثیری در دور کردن عذاب از آنها ندارد.

منتها بگوییم مثلاً این عنوان ضمیر مونث باید آن موقع آورده شود در حالی که ضمیر مذکر آورده شده. علی ای حال مراد روشن است حالا ضمیر را یا به «احد» برگردانیم یا ضمیر را هم بگوییم مبهم است و آن «أَنْ يُعَمَّرَ» مبین برای این ضمیر است.

احتمال پنجم: ضمیر، ضمیر شأن است

بعضی ها می گفتند این ضمیر عنوان ضمیر شأن را دارد. عنوان «ضمیر شأن» را بعضی احتمال را در آن دادند.

نکته مهم مستفاد از آیه: بسیاری از انسانها در گمانی باطل فکر می کنند که اگر در دنیا بیشتر بمانند، از عذاب دور می شوند

این هم در مورد این قسمت از آیه «وَ ما هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذابِ» که خوب نکته مهم همین است که گاهی اوقات این در بین حتی برخی از مسلمان ها هم وجود دارد. اینها می گویند که یک روز دیرتر بمیریم بعضی از مسلمانهایی که خدای نکرده درست به وظایفشان عمل نکردند و مرتکب گناه شدند و تمایل به این دارند که یک مقدار در دنیا بیشتر بمانند. بالاخره این تمایل هم هست در برخی از مسلمانها و طبیعی آن این است که انسان فکر می کند با یک مقدار بیشتر ماندن عذاب از او دور می شود. این یک کبری کلی است. «وَ ما هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذابِ أَنْ يُعَمَّرَ» تعمیر و عمر طولانی حالا طولانی آن را بگوییم 10 سال یا 100 سال یا 1000 سال. این انسان را از عذاب دور نمی کند. اگر انسان استحقاق عذاب داشته باشد، فکر نکند که این او را از عذاب دور می کند.

علامه طباطبایی: «بصیر» از اسمای حسنای الهی و شعبه ای از اسم علیم خداست و بصیر یعنی عالم بالمبصرات

بعد می فرماید «وَ اللَّهُ بَصيرٌ بِما يَعْمَلُونَ» که خوب «بصیر» هم به فرمایش مرحوم علامه از اسماء حسنای الهی است و شعبه ای از اسم علیم خدا است «بصیر» به معنای «عالم بالمبصرات» است. آنجایی که یک چیز دیدنی است علم به مبصَر را از آن به عنوان بصیر یاد می کنند و تعبیر می کنند. این هم در مورد این آیه.

آیه نود چهار و نود و شش بقره، مربوط به یهودیان زمان پیامبر است نه مطلق یهود؛ هر چند که ظاهراً این خصویت وراثتی یهود نیز هست 

و این نکته باقی ماند که در «المنار» این نکته را دارد که یهود حالا هم همین طور اند. ما در آیه قبلی عرض کردیم که: «قُلْ إِنْ كانَتْ لَكُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ» (بقره94) این آیه مربوط به همان یهود در زمان پیامبر است. و این آیه «وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلى‌‌ حَياةٍ وَ مِنَ الَّذينَ أَشْرَكُوا يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَ ما هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذابِ أَنْ يُعَمَّرَ وَ اللَّهُ بَصيرٌ بِما يَعْمَلُونَ» (بقره96) هم مربوط به همانها است. البته این خصوصیت ظاهراً وراثتی یهود هست که یهود حالا هم بنای بر ماندن زیاد دارند و یکی از تمنیاتشان این است که در این دار دنیا زیاد بمانند.

اما این طور نیست که بگویم آیه دلالت بر این معنا دارد. یعنی آیه نمی گوید یهود از اولی که به وجود آمد تا روز قیامت اینها «أَحْرَصَ النَّاسِ عَلى‌‌ حَياةٍ» هستند. این یهود در زمان پیامبر را می گوید اما یهود در زمان ما هم می بینیم همین طور هستند و این خودش جهت دیگری است نه این که بگویم آیه دلالت بر این معنا دارد. حتی آن آیه «لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذينَ أَشْرَكُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ قالُوا إِنَّا نَصارى‌‌ ذلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسينَ وَ رُهْباناً وَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ» (مائده 82) آن هم این احتمال در آن وجود دارد که مراد همان یهود در زمان پیامبر باشد نه مطلق یهود باشد.

وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ وَ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُه‌‌

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .