موضوع: آیات معاد 1
تاریخ جلسه : ۱۳۹۲/۲/۲۵
شماره جلسه : ۹۳
-
گفتیم در بعضی از روایات دارد «کان الله و لم یکن معه شیء» من روایت را در خود کافی شریف پیدا کردم که سندش هم سند معتبری است، از امام باقر(ع) محمد بن مسلم میگوید «سمعته یقول کان الله عزوجل و لا شیء غیره» غیر از خدا هیچ چیز نبوده،
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
الحمدلله ربّ العالمين و صلّي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه مباحث گذشته:
بحث در این نفخهی صور که یکی از حوادثی است که در نزدیک قیامت و مقارن با وقوع قیامت واقع میشود، برخی از روایات را خواندیم، برخی از خصوصیات را خواندیم و به این نکته رسیدیم که ظاهر این است که همانطوری که در بدو هیچ چیز نبوده، نه آسمان، نه زمین، نه انسان و نه ملکی بوده، لا شیء محض بوده و فقط خدای تبارک و تعالی بوده. دو مرتبه در پایان عالم هم همینطور میشود و بعد قیامت واقع میشود و این یک نکتهی خیلی مهمی است.گفتیم در بعضی از روایات دارد «کان الله و لم یکن معه شیء»[1] من روایت را در خود کافی شریف پیدا کردم که سندش هم سند معتبری است، از امام باقر(ع) محمد بن مسلم میگوید «سمعته یقول کان الله عزوجل و لا شیء غیره»[2] غیر از خدا هیچ چیز نبوده، تصریح به اینکه زمانی بوده که بالأخره در یک نفس الامری که خدای تبارک و تعالی بوده و چیز دیگری نبوده. یا در بعضی از روایات زراره به امام باقر عرض میکند «أکان الله و لا شیء؟ قال نعم، کان و لا شیء»[3].
در آیات قرآن بعضی از آیات هست که چه بسا بشود از این مضمون روایات استفاده کنیم، شما دقت کنید ببینید میشود از آن استفاده کرد یا نه؟ مثلاً آیه 29 سوره اعراف (...وَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ کَمَا بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ)[4] این تعبیر در قرآن آمده، این «کما بدأکم تعودون» یک معنای ظاهریاش که معروف میگیرند این است که به همان شکلی که خدای تبارک و تعالی شما را به وجود آورده با همین صورت بعد که از بین میروید تعودون، دو مرتبه شما را برمیگرداند، مسلّم این آیه بر این مقدار دلالت دارد اما آیا نمیشود گفت یک مقدار فراتر از این هم دلالت دارد؟ کما بدأکم، بدو ما مسبوق به عدم بوده، یعنی مسبوق بوده به اینکه هیچی نبوده، نه فقط به عدم خود ما. حدوث ما فقط مسبوق به عدم خود ما نبوده، مسبوق به جمیع اعدام هم بوده، یعنی زمانی که نه آسمان، نه زمین و نه ملکی بوده، حدوث موجودات، حدوث انسانها مسبوق به این اعدام است. پس چون میفرماید کما بدأکم تعودون، عود هم باید مسبوق به یک اعدامی بشود، یعنی باز باید عود هم طوری باشد که هیچی نباشد! نه انسانی باشد، نه ملکی باشد، نه سما و أرضی باشد، هیچی نیست اما بعد تعودون.
ما میخواهیم بگوئیم این روایات مضمون خود همین آیات است و اساساً یکی از راههای اعتبار روایات مخصوصاً در روایاتی که از ائمه طاهرین(عليهم السلام) رسیده و این یکی از امتیازات روایات اهلبیت(عليهم السلام) است که این روایات را اولاً خود ائمه فرمودند هر آنچه که ما میگوئیم در قرآن هست، منتهی ما قدرت نداریم که همهی آن مطالب را از قرآن بیرون بیاوریم، در همین بحث آیات مهدویّت تا به حال چند تا روایت را از برخی از آیات استخراج کردم، این روایت معروفی که «من مات و لم یعرف امام زمانٍ مات میتةً جاهلیة»[5] این را میشود از دل آیات درآورد، این روایاتی که وقتی حضرت ظهور میکنند همه چیز به فعلیت تام میرسد، عقل بشر کامل میشود، در زمین جایی نیست که رویش نداشته باشد، این را هم میشود از آیات درآورد که در آن مباحث من نحوهی استنباطش را هم ذکر کردم.
حالا میخواستم اینجا همین را عرض کنم، ما این روایاتی که داریم «کان الله و لا شیء» یا تعبیر آن «و لم یکن معه» را من پیدا نکردم! این را میتوانیم از این روایات در بیاوریم، «کما بدعکم» سؤال این است که ما در بدومان، در خلقتمان، آیا مسبوق به همهی اعدا نبودیم؟ تعودون هم همینطور است. ... این تعبیر «قل الله یبدع الخلق ثم یعیده» اصلاً این اعاده در صورتی است که من جمیع الجهات مثل او باشد، آن وقت به این معناست که پس باید زمانی بیاید که چیزی نباشد و بعد اعاده شود. «کما بدعنا أول خلقٍ نعیده وعداً علینا» این سنّت خدای تبارک و تعالی است، به نظر میرسد، الله اعلم و نحن الجاهلون که این روایات مضمونش در خود این آیات شریفه وارد شده.
ما رسیدیم به کیفیت نفخهی ثالثه؛ در نفخه ثالثه این روایت از امام صادق(ع) وارد شده «إذا أراد الله أن یبعث الخلق أمطر السماء علی الأرض أربعین صباحا...»[6] وقتی خدا میخواهد مبعوث کند خلق را، دستور میدهد به اینکه آسمان چهل صباح بر زمین ببارد. ما در مورد خود آسمان هم داشتیم که (یَوْمَ نَطْوِی السَّمَاء کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ...)[7]، و آن تعبیری که بعد از نفخهی اماته که همه چیز از بین میرود که گفتیم ظهور در این دارد که انس و ملک و حتّی همهی موجودات و آسمان و زمین، خورشید و ستارگان، همه و همه از بین میروند، معلوم میشود که خدای تبارک و تعالی دو مرتبه اینها را ایجاد میکند، بعد به آسمان امر به باریدن میکند.
آسمان چهل روز میبارد، فاجتمعت الاوصال، اوصال جمع وصل است، وصل یک عضو انسان را میگویند، یا یک اندام کامل را میگویند، و نبتت اللحوم ، اوصال جمع می شود یعنی موجودی که اعضایش تکه تکه شده با هم جمع میشود و با هم رشد پیدا میکند و یأمر الله ریحاً حتّی تجمع التراب الذی کان لحما، خدا باد را مأمور میکند که ترابی که این گوشتها را جمع کرده حتی تجمع التراب الذی کان لحما، ترابی که قبلاً گوشت بوده و الآن تراب شده، واختلط بعضه ببعض، گوشت یک انسانی بوده که خاک شده و این خاکها مخلوط شده و تفرّق فی البراری و البحار، حالا یا این گوشتها یا این ترابها در براری یا گوشتها در بحار، و فی بطون السواء، فتجمعه تلک الریح فی القبر، این لحوم متفرقه را در همان قبری که این انسان را در آن دفن کردند مجدداً جمع میکند.
فعند ذلک یجیع اسرافیل و صوره، اسرافیل همراه صورش میآید و یأمره بالنفخة الثانیة، نفخهی ثانیه انجام میشود فإذا نفخ ترکّبة اللحوم و الاعضاء و ارید بالأرواح إلی ابدانها و انشقّت القبور، که حالا این را ظاهراً گفتیم در جلسهی گذشته ممکن است بگوئیم بعد از نفخهی اماته نفخهی احیاء را ابتدا خود خدای تبارک و تعالی انجام میدهد ولی با نفخهی احیا، مثلاً اسرافیل و موجودات این چنینی زنده میشوند و بعد دو مرتبه اسرافیل این نفخه را انجام میدهد که موجودات و انسانها دو مرتبه زنده شوند، این روایت از امام صادق که در نفخهی دوم آسمان چهل روز بارش دارد.
نظیر این روایت هم از امام سجاد(ع) است. امام سجاد میفرماید ثم يأمر الله السماء أن تمطر على الأرض ، خدا امر میکند به آسمان که بر زمین ببارد اربعین صباحاً، حتى يكون الماء فوق كل شيء اثني عشر ذراعا ، دوازده زراع آب در روی زمین قرار میگیرد فتنبط اجساد الخلایق کما ینبط البغل، همانطوری که گیاه میروید اجساد خلایق این چنین میرویند، بعد میفرماید ... فتتدانى أجزاؤهم التي صارت ترابا تداعی پیدا میکنند اجزائی که خاک شده، بعضها إلى بعض ، اجزائی که خاک شده این خاکها را باد هر قسمتش را به یک گوشهای برده دوباره جمع میشود بقدرة العزيز الحميد حتى أنه لو دفن في قبر واحد ألف ميت، اگر در یک قبری هزار میّت دفن شده باشد و صارت لحومهم و أجسادهم و عظامهم النخرة كلها ترابا مختلطة بعضها في بعض لم يختلط تراب ميت بميت، اگر در یک قبری هزار مُرده گذاشته باشند و لحوم و اجسادشان، استخوانهایشان تراب شده باشد و این تراب مخلوط شده باشد اما میفرماید لم یختلط تراب میةٍ بمیةٍ آخر، لأن في ذلك القبر شقيا و سعيدا جسد ينعم بالجنة و جسد يعذب بالنار ، بعد امام سجاد فرمودند نعوذ بالله منها ثم يقول الله تعالى لنحيي جبرئيل و ميكائيل و إسرافيل و عزرائيل و حملة العرش فيحيون بإذن الله خدای تبارک و تعالی به احیای جبرائیل امر میکند لیحیی، حملهی عشر فیحیون باذن الله، فيأمر الله إسرافيل أن يأخذ الصور بيده ، باز این را بیشتر برای این قسمت که باز خدا خودش یک نفخهای دارد برای احیای اسرافیل و میکائیل و جبرائیل، یک نفخهی خاصی است، بعد که اسرافیل زنده شد یأمر الله اسرافیل أن یأخذ الصور بیده، آن وقت خدا به اسرافیل امر میکند که صور را به ید خودش بگیرد و بعد « ثم يأمر الله أرواح الخلائق فتأتي فتدخل في القبوور،[8] یعنی باز این مرحله را هم خدای تبارک و تعالی انجام میدهد که ارواح خلایق را داخل در قبور میکند.
یک سری امور هست که این به امر مستقیم خدای تبارک و تعالی است، در آنجا این بود «یأمر الله ریحاً حتّی تجمع التراب الذی کان لحماً» خدا امر میکند به باد که این ترابهایی که قبلاً لحم بوده دو مرتبه لحوم شود و در قبور قرار بگیرد، اینجا تعبیر امام سجاد(ع) این است که بعد از اینکه خدا اسرافیل را زنده میکند صور را به یدش میدهد اما خودش باز امر میکند ارواح خلایق در قبور قرار بگیرند فتدخل فی القبور، آن وقت بعد میفرمایند ثم یأمر الله اسرافیل أن ینفخ فی الصور للحیاة، بعد به اسرافیل میفرماید حالا برای حیات مجدد این ارواح نفخ صور کند.
پس مجموع روایات این میشود که نفخهی اماته با خود اسرافیل است، بعد از آن نفخهی نهایی که دو مرتبه اسرافیل موجودات را زنده میکند، دو تا کار خود خدای تبارک و تعالی انجام میدهد، یکی آن آخرین ملک را که عزرائیل هست، به دستور صریح خدای تبارک و تعالی قبح روح میشود و بعد از او دو مرتبه خدا اسرافیل و میکائیل و عزراییل و جبرئیل را زنده میکند و ارواح خلایق را دستور میدهد به قبور برگردند، دو، آن وقت در آخر اسرافیل مأمور برای دمیدن میشود. این ترتیبی است که هم ظاهر این روایت امام سجاد(ع) است و هم روایتی که از امام صادق (ع) نقل شده.
فاصله بین نفختین:
نکتهای که وجود دارد این است که فاصلهی بین النفختین چقدر است؟ در بعضی از روایات آمده و بین النفختین اربعین سنة، چهل سال، در یک روایتی از امام سجاد(ع) سؤال شده عن النفختین کم بینهما؟ قال ما شاء الله، هر چقدر خدا اراده کند. در روایت سومی امام صادق(ع) در جواب یک زندیق فرمود أربع مائة سنة، چهارصد سال. در بعضی از تفاسیر آمده اربعین یوماً و هو مقدار ما بین النفختین، بین نفخهی اولی و نفخهی ثانیه.یک وجه جمعی که برای این روایات وجود دارد همین است که عرض کردیم گاهی اوقات بین آن زمانی که خدای تبارک و تعالی ارادهی حیات موجودات میکند، تا موجودات زنده شوند همان چهل سال است که در روایت امام سجاد(ع) هم ذکر شده، اما بین آن اماتهی اول و احیاء ماشاء الله است، نمیدانیم چقدر است؟ در جایی که اماتهی مطلق واقع میشود و بعد خدا میخواهد دو مرتبه احیا کند این ماشاءالله است و اینکه در روایت آمده چهارصد سال، این عدد برای محدود کردن نیست که نه کمتر و نه بیشتر، یعنی خیلی طول میکشد، شاید مثلاً از باب این باشد که زمان زمانِ زیادی میشود و این تعبیر به چهارصد سال شده.
یعنی آنجایی که خدا میفرماید لمن المُلک الیوم، خود خدا جواب میدهد لله الواحد القهار أین الجبارون، أین الذین ادعوا معی الهاً آخر أین المتکبرون، اینطور نیست که بگوئیم اینها تماماً در یک روز واقع میشود، در یک زمان کوتاه واقع میشود، بین آن نفخهی اماته و نفخهی احیاء ما بگوئیم آن روایتی که میگوید ما شاء الله، مربوط به این زمان است. آن موقعی که خدا ارادهی احیا میکند که باید اسرافیل را اول، یا اسرافیل و آن چند ملک را احیا کند و بعد هم اسرافیل بیاید بدَمَد آن چهل روز طول بکشد، یک وجه جمعی بین اینها هست، اگر این جمع را هم کسی بگوید جمع تبرّعی است بگوئیم خواستند بفرمایند زمانش بالأخره معلوم نیست و یک نکتهای هم که وجود دارد این است که این کلمهی چهل کلمهای است که در بسیاری از روایات و اعمال دیگر مطرح شده، قضیهی حضرت موسی، قضایای دیگر که در بحث اربعینیّات معمولاً فلسفهی کلمهی چهل را ذکر میکنند، آن هم بعید نیست که روی همان منوال ائمه این را فرمودند.
[1] ـ مسانید روایت: مرحوم صدوق در كتاب «توحيد» باب نفي المكان و الزّمان و الحركة عنه تعالي ص178 و 179؛ و مرحوم ملاّ محسن فيضدر كتاب «وافي» ج1، از طبع حروفي اصفهان، مكتبة الإمام أميرالمؤمنين عليهالسّلام در ابواب معرفة الله، بابُ إحاطتِه بكلِّ شيْء، ص403؛ و مرحوم مجلسي در كتاب «بحار الانوار» طبع حروفي، ج3، در كتاب توحيد، باب 14: نفي الزّمان و المكان و الحركة و الانتقال عنه تعالي، ص 327، حديث 27. و در «جامعالاسرار» مرحوم سيّد حيدر آملي در دو جا اينعبارت را ذكر فرموده است كه: كانَ اللَهُ وَ لَمْ يَكُنْ مَعَهُ شَيْءٌ وَ الآنَ كَما كانَ. اوّل در صفحۀ 56، شمارۀ 112 در اصل اوّل قاعدۀ اُولي: و بالنَّظر إلي هَذا المَقامِ قالَ أربابُ الكَشف و الشُّهودِ: التَّوحيدُ إسقاطُ الإضافاتِ؛ و قالَ النَّبي صلَّي الله عليه و ءَالِهِ و سلَّم: كانَ اللَهُ وَ لَمْ يَكُنْ مَعَهُ شَيْءٌ. دوّم در اصلسوّم، ص696، شمارۀ 181: لانَّه تعالَي دآئِمًا (هُوَ) عَلي تَنَزُّهِهِ الذّاتيِّ و تَقدُّسِه الازَليِّ؛ لِقَوله عليهالسّلام: كانَ اللَهُ وَ لَمْ يَكُنْ مَعَهُ شَيْءٌ،
[2] ـ اصول كافي ج 1 ص 144.
[3] ـ الكافي، ثقة الاسلام كليني، دارالكتب الاسلاميه، 1365 هـ .ش، ج 1، ص 90، ح 7.
[4] ـ اعراف/29: (قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ وَأَقِیمُواْ وُجُوهَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ کَمَا بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ).
[5] ـ اصول کافی(ترجمه مصطفوی)، ج1، ص131. بحارالانوار، ج23، ص77. صحیح بخاری، ج5، ص13. صحیح مسلم، ج6، ص21و22
[6] ـ عن الصادق عليه السلام: إذا أراد الله عزوجل أن يبعث الخلق أمطر السماء أربعين صباحا فاجتمعت الاوصال ونبتت اللحوم
أمالی صدوق، ص 149، ح 5، مجلس 33; نورالثقلین، ج 3، ص 472، ح 15. و بحار الأنوار ، مجلسي ، ج 7 ، ص 33. و بحار الأنوار، العلامة المجلسي جلد : 108 صفحه : 95
[7] ـ انبیاء/104: (يَوْمَ نَطْوِي السَّمَاء كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ كَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُّعِيدُهُ وَعْدًا عَلَيْنَا إِنَّا كُنَّا فَاعِلِينَ).
[8] ـ إرشادالقلوب ج : 1 صص : 56-53:
نظری ثبت نشده است .