درس بعد

بحث تفسير موضوعي پيرامون آيات معاد

درس قبل

بحث تفسير موضوعي پيرامون آيات معاد

درس بعد

درس قبل

موضوع: آیات معاد 1


تاریخ جلسه : ۱۳۹۰/۸/۱۰


شماره جلسه : ۳۵

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • بحث ما در آياتشريفه‌اي كه از سوره مباركه قيامت مطرح كرديم گذشت، آن نكاتي كه مربوط به بحث بودرا از آن آيات استفاده كرديم. ولي لازم است يك نكته‌ي ديگري كه به ذهن رسيده و ازاين آيات استفاده مي‌شود را هم عرض كنيم و بعد دنبال همين آيات سوره واقعه را پيبگيريم.

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين

بحث ما در آيات شريفه‌اي كه از سوره مباركه قيامت مطرح كرديم گذشت، آن نكاتي كه مربوط به بحث بود را از آن آيات استفاده كرديم. ولي لازم است يك نكته‌ي ديگري كه به ذهن رسيده و از اين آيات استفاده مي‌شود را هم عرض كنيم و بعد دنبال همين آيات سوره واقعه را پي بگيريم.

در سوره مباركه قيامت احتمالاتي كه در آيه شريفه «فلا صدق و لا صلي» بود را ذكر كرديم و ظاهر آيه این است كه خداي تبارك و تعالي در مقام توبيخ اين انسان كافر است كه مي‌فرمايد اين انسان كافر خدا و قرآن را تصديق نكرد و نماز هم نخواند! «لا صدق و لا صلي». مي‌خواهيم اين استفاده را كنيم كه بزرگان در فقه و اصول يك بحثي دارند و آن این است كه آيا همان طوري كه كفار مكلّف به اصول هستند، به فروع هم مكلّف‌اند يا نه؟ همان طوري كه اين‌ها بايد موحّد باشند، بايد قرآن، نبوت و معاد را معتقد باشند، آيا نسبت به فروع دين هم مكلّف‌اند يا نه؟ اين يك بحث خيلي مهمي است و آثار زيادي هم برايش مترتب است، مشهور قائل‌اند به اينكه «الكفار مكلّفون بالفروع كما أنّهم مكلّفون بالاصول» نتيجه این است كه اين كافر ولو اينكه الآن كافر است اما به خاطر ترك نمازش هم روز قيامت معاقب است، به خاطر ترك روزه معاقب است، به خاطر ترك فروع معاقب است، به خاطر ارتكاب محرّمات معاقب است، يعني يك عقابي را براي اصل كفر برايش قرار مي‌دهند و عقاب‌هاي ديگري هم به اعتبار اين فروعي كه ترك كرده. مشهور اين نظر را دارند.

بعد آنجا بحث مي‌شود كه دليل بر اين مطلب چيست؟ برخي از روايات را به عنوان دليل قرار مي‌دهند، به نظر مي‌رسد كه اين آيه شريفه را بشود به عنوان يك دليل يا به عنوان يك مؤيّد براي اين نظريه ذكر كرد. وقتي خدا مي‌فرمايد «فلا صدق و لا صلي» يعني اين هم تصديق به خدا برايش لازم بوده نكرده و هم نمازي كه بر او واجب بوده را نخوانده، يعني اين آدم دو گناه و عقوبت، حالا به تعداد هر فرعي كه اين كافر در عمرش ترك كرده معاقب مي‌شود، به نظر مي‌رسد ولو اينكه در تفاسير هيچ اشاره‌اي به اين نكته نشده، اما مي‌توانيم از اين آيه استفاده كنيم. اگر مكلف به فروع نباشد چرا خدا بايد بفرمايد «لا صلي»، اين را جايي مي‌گويند كه بر او واجب بوده كه نماز بخواند، پس معلوم مي‌شود كه كافر مكلّف به فروع هم هست. اين نكته‌اي كه بود كه در مورد اين آيات لازم بود تذكر داده شود.

بالأخره ما به اين آيه شريفه كه رسيديم « فَلَوْلَا إِنْ كُنتُمْ غَيْرَ مَدِينِينَ، تَرْجِعُونَهَا إِنْ كُنتُمْ صَادِقِينَ» خداي تبارك و تعالي خطاب مي‌:ند به افرادي كه اطراف اين محتضَر هستند.

* بين محتضَر و محتضِر فرق وجود دارد؛ محتضَر كسي است كه در حال احتضار است و مي‌خواهد اين عالم را ترك كند و در حال موت است، محتضِر يعني شهرنشين، كسي كه در حضر و در شهر باشد محتضِر مي‌گويند.

علي ايّحال افرادي كه اطراف محتضَر هستند، خدا مي‌فرمايد «لو لا إن كنتم غير مدينين» بسياري از ترجمه‌هاي قرآن و تفاسير را كه من ديدم مدين را به معناي جزا گرفته‌اند، يعني اگر شما معتقديد جزايي در كار نيست، «ترجعونها إن كنتم صادقين» اين نفسي كه به حلقوم رسيده را برگردانيد اگر راست مي‌گوئيد.

در بحث گذشته عرض كرديم به نظر ما اگر مدين را به معناي جزا بگيريم چه ارتباطي دارد؟ خدا مي‌فرمايد اگر شما معتقديد جزا به شما داده نمي‌شود اين نفس را برگردانيد، بين اين شرط و جزا چه ارتباطي وجود دارد؟ ما در ادبيات خوانديم كه بايد بين شرط و جزا ارتباط باشد. آيا بيائيم بگوئيم خود اين شرط يك جزايي دارد كه ذكر نشده؟ آن آيه‌ي بعد هم خودش يك شرطي دارد كه ذكر نشده، كه از آن در علم فصاحت و بلاغت به صنعت اهتباك تعبير مي‌كنند، اينكه در قرآن زياد ادعا شده وجود دارد بگوئيم «فلو لا إن كنتم غير مدينين» جزايش چيست؟ اگر مدين را به معناي پاداش بگيريم چه جزايي مي‌توانيم برايش در نظر بگيريم؟ برخي آمدند براي ترجعونها يك شرطي را تقدير گرفتند، «إن كنتم تقدرون ترجعونه» اگر شما قدرت داريد اين آدمي كه نفس به حلقومش رسيده را برگردانيد، به نظر ما به اينها نياز نيست بلكه بايد مدين را به معناي مملوك بگيريم و من لغت را هم ديدم، يكي از معاني مدين، مملوك است. بيش از ده تا ترجمه قرآن را ديدم كه همه معناي جزا ترجمه كردند، چرا به معناي مملوك ترجمه نكنيم؟ خدا اينطور مي‌خواهد بفرمايد «فلو لا إن كنتم غير مدينين» يعني «إن كنتم غير مملوكين» يعني مالكين، اگر شما خودتان را مالك و قادر مي‌دانيد ترجعونها إن كنتم صادقين، بسم الله اين نفسي را كه به حلقوم رسيده به اين بدن برگردانيد، .لذا اين را بايد اينطوري معنا كرد.

در دنباله آيه مي‌فرمايد «فَأَمَّا إِنْ كَانَ مِنْ الْمُقَرَّبِينَ» اگر اين شخص از زمره‌ي مقربين باشد. مقربين را در اوايل سوره مباركه واقعه «والسابقون السابقون اولئك المقربون» معنا كرده. مي‌فرمايد اين آدمي كه روح به حلقومش مي‌رسد، زمان زمانِ احتضار است «فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّةُ نَعِيمٍ» سه تا وعده در اينجا به او داده مي‌شود، اين آدمي كه روح و نفس به حلقومش رسيده اگر از مقرّبين باشد فروحٌ يك، و ريحانٌ دو، و جنة نعيم سه. جنت نعيم كه پيداست مال قيامت است، روح و ريحان از زمان نزع روح شروع مي‌شود. پنج شش احتمال در روح و ريحان وجود دارد؛ الروح و الاستراحة، تازه وقت راحتي اين آدم فرا رسيده، اين آدمي كه از مقرّبين مؤمنين و سابقين در ايمان است تا حالا در دنيا در مشكلات بود، الدنيا سجن المؤمن الآن كه نزع روحش شروع شده تازه راحتي‌اش شروع شده و آغاز راحتي اوست، از شدائد و گرفتاري‌ها نجات پيدا مي‌كند، اين يك معنا براي روح. معناي دوم رحمت است، يعني رحمةٌ من الله، معناي سوم روح يعني النجاة من النار، نجات از آتش جهنم است. معناي ديگر الروح في القبر، وقتي روح و لغت را در لغت مشاهده مي‌كنيم، روح يعني تنفس، اين آدمي كه از مقرّبين است و وقتي نزع روحش دارد شروع مي‌شود، (البته از بحث‌هايي كه در سكرات مرگ كرديم نمي‌خواهيم غافل بشويم ولي تنفس او آغاز مي‌شود) آنجا هم گفتيم بعضي از مؤمنين مراتب دارند و بعضي هم هيچ درد و سختي‌اي ندارند، اين راجع به روح. باز روح را به معناي الهواء الذي تستلذه النفس و يذيل عنه الغم آن هوايي كه انسان لذت مي‌برد استنشاق مي‌كند، هوايي را كه انسان استشمام مي‌كند چه لذّتي براي انسان دارد، اين آدمي كه از مقرّبين است وقتي روحش گرفته مي‌شود اين چنين است.

راجع به ريحان؛ بعضي‌ها الرزق في الجنة معنا كردند، اين معناي اول. بعضي ها گفتند الريحان المشموم من ريحان الجنة يعطي به عند الموت فيشمّه ريحان يك گياهي است كه از بهشت مي‌آورند، اين انساني كه مي‌خواهد نزع روح شود از جلوي بيني او عبور مي‌دهند او استشمام مي‌كند و از دنيا مي‌رود. باز ريحان را به معناي شرافت هم معنا كردند، به معناي دخول در بهشت هم معنا كردند، ولي اينها احتمالاتي است كه در روح و ريحان است.

ما باشيم و ظاهر آيه؛‌ روحٌ و ريحانٌ و جنة النعيم، مي‌توانيم بگوئيم روح براي هنگام نزع روح است، ريحان براي قبر و عالم برزخ است، جنة نعيمش هم براي قيامت است. اما يك روايتي وارد شده كه در اين روايت امام صادق(ع) مي‌فرمايد «فأما إن كان من القربين فروحٌ و ريحانٌ يعني في قبره» كه قبر از همان زمان نزع روح شروع مي‌شود، عالم قبر يعني عالم برزخ، مراد اين قبري كه انسان را در آن قرار مي‌دهند نيست، عالم قبر يعني عالم برزخ. روح و ريحان مربوط به عالم برزخ است، يعني از هنگام نزع روح شروع مي‌شود «و جنة نعيم في الآخرة» اين روايت در نور الثقلين آمده.

و باز «وَأَمَّا إِنْ كَانَ مِنْ أَصْحَابِ الْيَمِينِ» اگر يك درجه پائين‌تر باشند و از اصحاب يمين باشند «فَسَلَامٌ لَكَ مِنْ أَصْحَابِ الْيَمِينِ» كه قبلاً هم در خود اين آيه اصحاب اليمين را بيان كردند خداي تبارك و تعالي. حالا آنچه ما دنبالش هستيم این است كه اصحاب يمين، آنهايي كه روز قيامت نامه عملشان را به دست راستشان مي‌دهند (به حسب ظاهر آيات)، مي‌فرمايد «فسلامٌ لك من أصحاب اليمين» دو احتمال در اين آيه هست اول اينكه سلام از طرف خدا بر شما، آن آدمي كه از اصحاب يمين است وقتي نزع روح مي‌شود، ملائكه سلام خدا را بر اين آدم مي‌آورند «فسلامٌ» يعني سلامٌ من الله لك، إنّك من اصحاب اليمين  سلام بر تو اي كسي كه از اصحاب يمين هستي، اين يك احتمال. احتمال دوم این است كه اين آدم وقتي دارد از دنيا مي‌رود ملائكه مي‌آيند از جانب اصحاب يميني كه تا حالا از دنيا رفتند به اين شخص سلام مي‌رسانند، يعني آنها مطلّع مي‌شوند، اگر اين معنا را گفتيم ملائكه مي‌آيند سلام اصحاب يمين را به اين شخص ابلاغ مي‌كنند يعني اين آدم وقتي وارد آن عالم مي‌شود آنها زودتر از همه خبردار مي‌شوند و اين ملائكه مأمورند كه از طرف آنها فعلاً سلامشان را به اين آدم تازه وارد به آن عالم برسانند تا بعد ملاقات حاصل شود. اين راجع به اصحاب يمين.

بعد مي‌فرمايد «وَأَمَّا إِنْ كَانَ مِنْ الْمُكَذِّبِينَ الضَّالِّينَ» اگر اين آدم از مكذّبين و ضالّين باشد. ضالّين دو گروه هستند؛ يكي گمراه‌هايي كه مكذّب هستند، يعني علاوه بر اينكه گمراهند خدا را تكذيب مي‌كنند، ولي گمراهاني هستند كه مستضعف هستند و حالي‌شان نمي‌شود!  اين آيه در مورد مكذّب ضالّ است «و أما إن كان من المذكّبين الضالّين فَنُزُلٌ مِنْ حَمِيمٍ، وَتَصْلِيَةُ جَحِيمٍ» يعني جزاي اينها نزل است. تعبيري كه صاحب كتاب مجمع البيان دارد يا در بعضي از تفاسير هست نزُل يعني آنجايي كه براي اينها آماده شده، يا آنچه كه براي اينها آماده شده، يعني چه چيز براي اينها آماده كردند؟ با چه چيز مي‌خواهند اين مكذّب ضال را پذيرايي كنند؟ «من حميم» يعني طعام و شرابي كه از حميم است، آب جوشان و طعام بسيار بدي كه از جهنم براي اينها هست برايشان آماده شده. «فنزل من حميم و تصلية جحيم»  يعني به اينها مي‌گويند وارد جهنّم شويد كه از همين جا جهنّم برزخي‌شان شروع مي‌شود. اين آدم را از همين حالا كه دارند نزع روح مي‌كنند آن طعام و شرابي كه برايش از جهنّم آماده شده را به او مي‌دهند تا بچشد، از همين جا شروع مي‌شود «و تصلية جحيم» اين شخص بايد وارد جهنم بشود، يعني ادخال در نار، او را داخل در جهنّمش مي‌كنند «إِنَّ هَذَا لَهُوَ حَقُّ الْيَقِينِ» خدا مي‌فرمايد اين حقّ اليقين است، اين حقّ كه اضافه به يقين شده، به اصطلاح ادبي هم اضافه‌اش اضافه بيانيّه است، حقّ يقين، حق به معناي علم است، يقين هم به معناي علم است. كثيري از مفسّرين گفتند كه اين تأكيد است، اما مرحوم علامه رضوان الله عليه مي‌فرمايد اگر علم را از نظر خارج حساب كنيم مطابقت با خارج، اين عنوان حق را پيدا مي‌كند، «الحقّ هو العلم من حيث أنّ الخارج الواقع يطابقه» صرف مطابقت با واقع است. اما يقين همان علم است، منتهي وقتي مي‌خواهند بگويند در اين علم ديگر هيچ شكي وجود ندارد كلمه‌ي يقين را مي‌آورند، اين «هذا» يعني تمام اينهايي كه گفتيم، كه اگر از مقرّبين باشد «فروحٌ و ريحانٌ و جنة نعيم» اگر از اصحاب يمين باشد «سلامٌ لك من اصحاب اليمين» اگر از مكذبين باشد «فنزل من حميم و تصلية جحيم» تمام اينها حق يقين است و هيچ ترديدي در آن وجود ندارد. «فَسَبِّحْ بِسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ» در آخرش هم خداي تبارك و تعالي مي‌فرمايد تنزيه كن خداي رب عظيم را. حالا در اين فَسَبِّحْ بِسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ سه نظريه وجود دارد كه ان شاء الله در جلسه بعد عرض مي‌كنيم.

و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .