موضوع: آیات معاد 1
تاریخ جلسه : ۱۳۹۱/۲/۲۵
شماره جلسه : ۷۰
-
بحث ما در اسامي روز قيامت است؛ اسمهايي كه در قرآن كريم براي روز قيامت بيان شده. عرض كرديم اين اسامي اولاً جنبه علمي دارد كه براي انسان روشن باشد كه براي چنين روز باعظمتي چه مقدار اسم در قرآن ذكر شده. خداي تبارك و تعالي ميتوانست براي روز قيامت يك اسم قرار بدهد
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
بحث ما در اسامي روز قيامت است؛ اسمهايي كه در قرآن كريم براي روز قيامت بيان شده. عرض كرديم اين اسامي اولاً جنبه علمي دارد كه براي انسان روشن باشد كه براي چنين روز باعظمتي چه مقدار اسم در قرآن ذكر شده. خداي تبارك و تعالي ميتوانست براي روز قيامت يك اسم قرار بدهد، اما اينكه اسامي زيادي كه شايد بيش از صد عنوان باشد ذكر شده حاكي از عظمت چنين روزي است و ثانياً هر اسمي انسان را به جنبهاي از جنبههاي روز قيامت و حادثهاي از حوادث روز قيامت راهنمايي و متوجه ميكند و ثالثاً جنبهي تربيتي دارد، يعني اين عناوين روز قيامت بيشتر براي همين جهتي است كه انسان توجه و تنبّه پيدا كند يك چنين روزي با چنين خصوصياتي را در پيش دارد. يكي از اسمهايي كه در قرآن براي روز قيامت آمده «يوم البعث» است، روز قيامت روز بعث و برانگيخته شدن است.
در سوره مباركه روم آيهي 56 ميفرمايد: «وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَالْإِيمَانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِي كِتَابِ اللهِ إِلَى يَوْمِ الْبَعْثِ» كساني كه به آنها علم و ايمان داده شده به ديگران خطاب ميكنند و ميگويند شما بر وفق كتاب خدا تا روز بعث درنگ كرديد «فَهَذَا يَوْمُ الْبَعْثِ» امروز كه روز قيامت است «وَلَكِنَّكُمْ كُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ» شما روز بعث را نميدانستيد. اولاً همين «ولكنكم كنتم لا تعلمون» قرينه ميشود بر اينكه آن يومٌ معلوم كه در بحث گذشته ذكر كرديم كه مراد علم به اصل اين روز است كه فقط مخصوص خداي تبارك و تعالي است، يعني زمان دقيق روز قيامت را شما نميدانستيد، نه اينكه اصل روز قيامت توسط انبياء به كفار و مردم گفته شده بود.
در سوره مباركه مجادله آيه 6 ميفرمايد: «يَوْمَ يَبْعَثُهُمْ اللهُ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُهُمْ بِمَا عَمِلُوا أَحْصَاهُ اللهُ وَنَسُوهُ وَاللهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ» روزي كه خدا همه را مبعوث ميكند. راجع به كلمه«بعث» چند نكته را هم عرض ميكنيم.
در سوره مباركه مؤمنون ميفرمايد: «ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ تُبْعَثُونَ» روز قيامت مبعوث ميشويد. اينجا بحث این است كه اين كلمه «بعث» چه معنايي دارد؟ بعث يعني برانگيخته شدن، در بعضي از آيات تعبير به بعث من النوم آمده، بعد از اينكه انسان از خواب برميخيزد، بگوئيم در بعث يك بيدار شدن است، اينكه انسان يك وقتي چشم را باز ميكند كه توقع نداشت! حالا يا مؤمن بوده نسبت به روز قيامت انتظار داشته و يا غير مؤمن بوده و اصلاً انتظارش را نداشت، اين جهت در بعث وجود دارد، يعني انسان در صحنهاي قرار ميگيرد كه فكرش را نميكرد و به آن توجه نداشت. در بعث كلمهي احيا و معناي احيا هم هست، روز قيامت روز احياء مجدد است، همان آيهي شريفه كه در بحث آيات برزخ ذكر كرديم «أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَأَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ» احياي دوم مربوط به روز قيامت است كه يوم البعث يعني يوم الإحياء و از لغت اين خصوصيّت استفاده ميشود كه زنده شدن، توجه كردن نسبت به چيزي كه انسان توقع و انتظار آن را ندارد.
اين ارسال و رسالت، يك نفري بيايد كه جامعه هم خيلي توقع نداشت كسي از طرف خدا براي هدايت آنها بيايد، چنين چيزي را پيشبيني نميكرده. اين نكته را عرض كنم كه در معناي بعث مطلق وجود نيست، هر موجود شدني را عرب بعث نميگويد! بعث يك نحوه برانگيخته شدني است كه من غير توقّعٍ است، من غير انتظار است. البته مؤمنين با وعدههايي كه قرآن داده بود انتظار روز قيامت را دارند اما كفار كه انتظار را ندارند، اين تعبير براي آنها با اين نكته و اين جهت همراه است.
روايتي داريم كه بيان ميكند كفنهاي مناسبي را براي خودتان انتخاب كنيد، «فإنّكم تبعثون بها» روز قيامت با همين كفنهايي كه انتخاب كرديد مبعوث ميشويد، يعني باز بعث هم مربوط به انسان است كه زنده ميشود و هم اين كفنها اگر از بين رفته باشد دو مرتبه با همين كفنها انسان مبعوث ميشود، البته باز كفار استثناء است چون در كفار دارد كه اينها روز قيامت به صورت لُخت و عريان مبعوث ميشوند، ولي مؤمنين كه كفنهاي واجب را برايشان قرار دادند، اينها با همين كفنهايي كه در دنيا دفن شدند مبعوث ميشوند، اين هم يكي از اسامي روز قيامت است. پس بعث هم مربوط به خودِ انسان شد و هم آنچه كه متعلق به انسان است، متعلق به انسان همان كفني است كه با اين كفن انسان را دفن كردند.
از ديگر اسامي قيامت يوم الخروج است؛ در سوره مباركه «ق» آيه 42 ميفرمايد: «يَوْمَ يَسْمَعُونَ الصَّيْحَةَ بِالْحَقِّ» آن صيحهي دوم و نفخ صور دوم است (چون اطلاع داريد يك نفخ صور اول است كه همه از بين خواهند رفت، اماتهي عام است و يك نفخ صور دوم است كه همه زنده خواهند شد و براي روز قيامت بايد دومرتبه زنده شوند).
قبل از آن ميفرمايد: «وَمِنْ اللَّيْلِ فَسَبِّحْهُ وَأَدْبَارَ السُّجُودِ، وَاسْتَمِعْ يَوْمَ يُنَادِ الْمُنَادِي مِنْ مَكَانٍ قَرِيبٍ» آن وقت «يوم ينادي المنادي من مكان قريب» را در آيه بعد ميفرمايد «يوم يسمعون الصيحة بالحق ذَلِكَ يَوْمُ الْخُرُوجِ» اينروز روز خروج است، اسم ديگر قيامت روز خروج است. در آيه 11 از همين سوره ميفرمايد: «وَأَحْيَيْنَا بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً كَذَلِكَ الْخُرُوجُ» كه اشاره به روز قيامت ندارد!
در آيه 55 سوره مباركه طه ميفرمايد: «مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ» ما شما را از زمين آفريديم «وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَى».
در آيه 110 سوره مباركه مائده ميفرمايد: «وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَى بِإِذْنِي وَإِذْ كَفَفْتُ بَنِي إِسْرَائِيلَ عَنْكَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ» خداي تبارك و تعالي به حضرت عيسي ميفرمايد آن زماني كه مُردگان را به اذن من بيرون آورديم و زنده كرديم.
در آيه 43 سوره مباركه معارج ميفرمايد: «يَوْمَ يَخْرُجُونَ مِنْ الْأَجْدَاثِ سِرَاعاً» روزي كه از قبرها با سرعت خارج ميشوند، سِراع جمع سريع است، آن كسي كه با سرعت حركت ميكند، «يوم يخرجون من الأجداث سراعاً» يعني روزي كه از قبرها با سرعت بيرون ميآيند «كَأَنَّهُمْ إِلَى نُصُبٍ يُوفِضُونَ» همانطوري كه كفار در دنيا با سرعت به سمت بُتهايشان ميرفتند، روز قيامت هم اين چنين است كه نُصُب جمع نصيب است و نصيب هم جمع نصب است، چون بتها را در يك جايي نصب ميكردند تعبير به نُصُب كردند و از همين جهت به بتها نُصُب ميگرفتند «كأنّهم إلي نصبٍ يوفضون».
اينجا يك بحث این است كه روز قيامت كه روز خروج است؛ آيا به خاطر قالب خداي تبارك و تعالي اين را بيان ميكنند؟! آن انساني كه در قبر و در اعماق خاكها مدفون شده از قبر خارج ميشود، كسي كه از اجداث خارج ميشود را ميگويند بالأخره خارج شد. حالا آن كسي كه در قبر نيست، فرض كنيد جنازهاي را در بالاي كوهها گذاشتند و از بين رفت، آن عنوان يوم الخروجش چطور صدق ميكند؟ ميخواهيم عرض كنيم كه آيا مراد خروج من القبر است؟ يا مراد خروج من البرزخ است؟ كدام يك از اينها مراد است، اين آيهي «يوم يخرجون من الأجداث» ظاهرش همين است كه از همين قبرها اينها خارج ميشوند، ولي آيا مراد همين ظاهر است يا اينكه مراد خروج از عالم برزخ است. روزي كه از عالم برزخ خارج ميشوند و وارد عالم قيامت ميشوند، همانطوري كه دنيا و موت هم يوم الخروج است و شايد در بعضي از روايات هم راجع به موت داشته باشيم كه خروج از دنياست، آيا مراد اين است كه بگوئيم مراد خروج از عالم برزخ است، آن وقت اگر اين باشد چه آنهايي كه دفن شده باشند و چه آنهايي كه دفن نشده باشند، چه آنهايي كه زير خاك باشند يا نباشند، همهشان يك زماني به عنوان يوم الخروج دارند، اما اگر گفتيم فقط مراد خروج از عالم قبر است، آن وقت نسبت به آن كساني كه قبر ظاهري ندارند، حالا باز قبر واقعي هم در روايات وارد شده كه قبر همان عالم برزخ است، چون نسبت به آنها چطور بايد بگوئيم؟ بايد بگوئيم از باب غلبه خدا ميفرمايد يوم الخروج است، يا اينكه هر دو معنا هست، بگوئيم يوم الخروج خروجٌ من الأجداث و خروجٌ من عالم البرزخ، آن زماني است كه برزخ تمام ميشود و اينها از عالم برزخ خارج ميشوند و وارد عالم قيامت كبري ميشوند كه اين هم يك احتمالي است درباره يوم الخروج.
آنچه ما ميخواهيم عرض كنيم این است كه نبايد بر همين ظاهر بسنده كنيم بگوئيم خروج يعني خروج از قبر، خصوصاً حالا بايد اين تحقيق بشود، ظاهر آيات شريفه اين است كه بين نفخ صور اول و نفخ صور دوم فاصلهاي واقع نميشود، اگر فاصله نشد نفخ صور اول كه شد همه از بين ميروند ديگر كسي نيست كه ديگري را دفن كند، يك اماتهي عام است. وقتي اماتهي عام شد، كسي ديگري را دفن نميكند، حالا بعداً نفخ صور دوم يسمعون صيحة بالحق ذلك يوم الخروج، خروج از كجا؟ اينها كه دفن نشدند كه بگوئيم از اين قبرها خارج ميشوند. لذا اگر در بعضي از ترجمهها يا خيلي از تفاسير، اصلاً اين بحث را من در جايي نديدم، اين را مسلم گرفتند كه يعني خروج از قبر! ميگوييم اولاً آنهايي كه قبر ندارند چطور؟ ثانياً بين نفخ صور اول و نفخ صور دوم شايد آن موقع يك ميليارد از بين بروند و هيچ كسي هم نيست كه ديگري را دفن كند، آنها يوم الخروج ندارند؟ مسلم آنها هم يوم الخروج دارند، لذا يا بايد بگوئيم مراد از يوم الخروج يعني خروج از برزخ و يا اينكه اگر بخواهيم رعايت ظاهر را كنيم هم خروج از قبر مراد است و هم خروج از برزخ مراد است.
نظری ثبت نشده است .