موضوع: آیات معاد 1
تاریخ جلسه : ۱۳۹۰/۷/۱۹
شماره جلسه : ۲۳
-
عرض كرديم كه از آيات شريفهي قرآن بر حسب نتيجهاي كه به آن رسيديم، فقط كيفيت نزع روح كفار، منافقين و مشركين و ظالمين مطرح شده. يعني بر حسب آن نتيجهاي كه مشهور گرفتند.
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
عرض كرديم كه از
آيات شريفهي قرآن بر حسب نتيجهاي كه به آن رسيديم، فقط كيفيت نزع روح كفار،
منافقين و مشركين و ظالمين مطرح شده. يعني بر حسب آن نتيجهاي كه مشهور گرفتند. اگر
آن آيهي شريفه «الَّذِينَ
تَتَوَفَّاهُمْ الْمَلَائِكَةُ طَيِّبِينَ»
به نحوي كه ما معنا كرديم معنا شود، آن وقت به اين معناست كه نزع روح متّقين بسيار
طيّب و به صورت آسان است. اما روي معنيا مشهور و از جمله مرحوم علامه اين آيه
دلالتي ندارد. باقي ميماند آن آيه «يَا
أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ»
كه بايد ببينيم آيا اين دلالت دارد بر اينكه نفوس مطمئنه يعني نفوس انبياء، اولياء
و مؤمنين كه اينها نزع روحشان آسان است كه حالا چون ما وارد بحث روايات شديم، بعد
كه جمعبندي كرديم بين روايات، ان شاء الله اين آيه را هم بايد مورد بحث قرار بدهيم.
برخي از بزرگان
معتقدند كه در قرآن كريم هم كيفيت نزع روح مشركين و كفّار بيان شده و هم كيفيت نزع
روح مؤمنين بيان شده. فرمودهاند از قرآن استفاده ميشود كه انسان دو گونه موت دارد
و خداي تبارك و تعالي دو گونه مُردن در عالم قرار داده، يكي موت عسير (يعني موت
مشكل) و دوم موت يسير (يعني موت آسان) و بعد خواستند بفرمايند كه همين مطلب در
روايات هم وجود دارد كه از روايات استفاده بشود كه موت كفار و مشركين موت عسير و
مشكل است اما موت مؤمنين موت يسير و آسان است، حالا چند تا روايت را در بحث ديروز
خوانديم، رواياتي كه دلالت داشت بر اينكه هر انساني سكرات دارد و خود موت سكرات و
شدائد دارد.
يك روايتي كه سنّيها هم اين روايت را نقل كردند و در بحار اين روايت وجود ندارد، تعجّب است كه چرا در كتب حديثي ما ـ لا اقل در بحار كه همهي اين روايات را در اين موضوع جمع كرده ـ اين روايت نيامده، اما بسياري از كتب روايي اهل سنت مثل صحيح بخاري، صحيح تزمذي، سنن نسائي، سنن ابن ماجه؛ اينها نقل كردند كه عايشه گفته است كه رسول خد(ص) در هنگام موت يك ظرفي جلويشان بود كه درونش آب بود «فجعل يدخل يديه في الماء فيمسح بهما وجهه» دست مباركش را داخل در اين آب ميكرد و صورت مباركش را مسح ميكرد «و يقول لا اله الا الله» لا اله الا الله را هم قرائت ميكردند «إن للموت سكرات» موت سكرات دارد، يعني شدائد موت مربوط به پيامبر هم شده.
يا يك روايت
ديگري كه خيلي صريحتر است؛ حاكم در مستدرك از محمد بن عايشه نقل ميكند «رأيت
رسول الله
(ص)
و هو بالموت و عنده قدحٌ في ماءٌ و هو يدخل يده القدح»
نظير همان روايت است كه پيامبر دستش را در اين ظرف ميكرد و صورتش را مسح ميكرد «ثم
يقول» بعد پيامبر ميفرمود «اللهم أعنّي علي سكرات الموت» پيامبر(ص)
اين دعا را داشت كه خدايا من را كمك كن بر شدائد موت. نميشود گفت كه اين روايت به
اين بوده كه پيامبر به ديگران بخواهند درسي بدهند، يعني موت يك شدّت ذاتي دارد، موت
يك حول ذاتي دارد كه قابل جدا شدن از انسان نيست، هم در پيامبر، هم در اولياء و هم
در بقيهي افراد.
از جمله روايات
ديگري كه در اين مورد ميتوانيم ذكر كنيم روايت نُهُم جلد ششم بحار صفحه 153 است؛ «الموت
تصفّي المؤمنين من ذنوبهم فيكون آخر ألمٍ يصيبهم» موت عنوان تصفيهكننده را
دارد و مؤمنين را از ذنوبشان پاك ميكند «فيكون آخر ألم» آخرين دردي است كه «يصيبهم
كفارةُ آخر وزرٍ بقي عليهم» آخرين وزري كه بر آنهاست كفارهاش همين موتي است كه
نصيب آنها ميشود، يعني اين موت اين حقيقت را دارد.
در همين باب صفحه
157 روايت چهاردهم دارد كه اميرالمؤمنين(ع)
فرمود «ما من الشيعة عبدٌ يقارف أمراً نهيناه عنه فيموت» شيعه مرتكب امري كه
ما او را نهي كرديم نميشود «فيموت حتّي يبتلي ببليةٍ» تا اينكه به يك
بليّهاي مبتلا ميشود «تمحصّ بها ذنوبه» اين بليّه تمام گناهان او را پاك
ميكند «ذمّا في مالٍ و إما في ولدٍ و إما في نفسه حتّي يلقي الله عزوجل و ماله
ذنبٌ» اين بليّه حكمتش اين است كه اين مؤمن وقتي ميخواهد خدا را ملاقات كند
ذنب و گناهي برايش نباشد «و إنّه ليبقي عليه الشيء من ذنوبه فيشدّد به عليه عند
موته» بعضي از گناهان مؤمن باقي ميماند «يشدّد به عليه عند موته» عند
الموت بر او خيلي سخت ميشود، يعني موتش بسيار موت سختي خواهد بود كه اين موت سخت
او را تصفيه ميكند، او را پاك ميكند.
باز اين روايات
هم همه مؤيّد اين مطلب است كه موت يك حقيقت ذاتيِ سختي دارد كه اين اثر را هم دارد
كه وقتي يك مؤمني اين را هم مبتلا ميشود، هر گناهي كه كرده ـ البته گناهاني كه بين
خودش و خدا بوده و قابل تصفيه هست ـ آنها تصفيه ميشود. اينها رواياتي است كه اين
طرف قضيه است و ملاحظه فرموديد كه روايات متعددي را خوانديم كه مؤيد اين مطلب است.
اما روايات ديگري هم داريم. عرض كرديم كه روايات دو طائفه هستند، معناي اين روايات
را بايد خوب متوجه شويم تا ببينيم كه چطور ميشود جمع بين اين روايات كرد؟
در روايت پنجم از همين جا، صفحه 152؛ روايت جالبي است «قال علي بن الحسين زين العابدين(ع)» امام صادق از امام سجاد نقل ميكند، امام سجاد اين را از خداي تبارك و تعالي نقل ميكند به عنوان حديث قدسي «قال الله عزوجل ما من شيءٍ أتردّد عنه مثل تردّدي عن قبض روح المؤمن» اين هم روايت پنجم است و هم روايت بيست و پنجم؛ آنجا دارد «وما ترددت عن شيءٍ كترددّي في موت المؤمن» حالا اين نه اينكه به اين معنا باشد كه خدا سر دوراهي ميماند، به عنوان كنايه تعبير از این است كه گويا اين چنين است، خدا ميفرمايد من در هيچ چيزي مردد نميشوم الا وقتي كه ميخواهم روح مؤمن را قبض كنم، «إني لأحبّ لقائه و يكره الموت» من دوست لقاء او را و او از موت بدش ميآيد، در اين روايت پنجم دارد «يكره الموت و أنا أكره مساعته» او از موت بدش ميآيد و منم از اينكه او را اذيت كنم كراهت دارم «فإذا حزره أجله الذي لا يأخّر فيه بعثت إليه بريحانتين من الجنة تسمّي إحداهما المسخيّه و الاُخري المنسيه فأما المسخيه فتسخيه عن ماله» ميفرمايد وقتي اجل يك مؤمن ميرسد دو ريحانه از جنّت، دو گل از جنّت براي او فرستاده ميشود، كه يكيش مسخيه است و ديگري منسيه است، مسخيه چيست؟ «فتسخيه عن ماله، سخوت نفسي عن الشيءأي تركته و لم تنازعني إليه نفسي» دل كندن از يك چيزي، خداي تبارك و تعالي ميفرمايد من يك گلي را از جلوي او عبور ميدهم كه اين از اموال و دنيا به طور كلي دل بكَنَد. و أما المنسيه فتنسيه أمر الدني، دومي منسيه است كه منسيه امر دنيا را فراموش ميكند، حالا در يك روايت ديگر دارد «المنسيه فإنّها تنسيه أهله و ماله» منسيه سبب ميشود كه اهل خانواده و ولد و اولاد را به طور كلي فراموش كند، اين يك روايت. آيا اين روايت شدّت الموت را نفي ميكند؟ يعني اين كسي كه ميخواهد از دنيا برود، حالا فرض را در اينجا ميآوريم كه يك مؤمن صد در صد پاكي كه اصلاً گناه نكرده، معصومين عليهم السلام، بگوييم در مورد آنها يا آنهايي كه تالي تلو معصوم هستند، بگوئيم اين موت براي آنها شدّت و حولي ندارد، و همين است كه خدا دو تا ريحانه براي آنها از بهشت ميفرستد براي اين نزع روح. آيا ميشود اين را گفت، يا اينكه او را نفي نميكند، يعني ولو اينكه اين چنين است كه اين دو ريحانه براي او ميآيد، اما بعد از اين دو ريحانه نزع روح شروع ميشود، نزع روح مشكل و سختي خودش را دارد! حالا اينها را فقط به صورت احتمال ميگوئيم تا ببينيم چطور روايات را جمعبندي كنيم؟
روايت بعد روايت
ششم و پنجاهم در صفحات 152 و 172 است؛ «قيل للصادق جعفر بن محمد عليهم السلام
صف لنا الموت» به امام صادق عرض شد كه موت را براي ما توصيف كنيد «قال
للمؤمن كعطي بتيب يشمّه» براي مؤمن مثل بهترين بويي است كه اشتمام ميكند،
همان ريحانه! «فينعث لتيبه» عرب اوّل نوم را كه خيلي هم لذيذ است، همان لحظهي اول
را كه انسان خوابش ميبرد را نعاث ميگويد، به خاطر اين بو آن حالت براي اين مؤمن،
يعني يك حالت خواب براي او به وجود ميآيد «و ينقطع التعب و الألم عنهن»
ديگر هيچ دردي نميبيند، اما «والكافر كالسع الافاعيل و لدع العقارب و أشد»
كافر كه ميخواهد از دنيا برود مثل نيش زدن افعي و عقرب است، بلكه شديدتر از آن
است.
در روايت ششم يك دنبالهاي دارد كه در روايت پنجاه ندارد، به امام عرض كرد «فإنّ قوماً يقولون إنّه أشد من نشرٍ بالمناشير و قرضٍ بالمقاريض و رزخٍ بالاحجار و تدوير قطب الأرحيه علي الاحداب» به امام عرض شد كه ميگويند موت اينقدر شديد است كه مثل این است كه انسان را زير سنگ آسياب بگذارند، مثل این است كه انسان را بكوبانند، مثل این است كه انسان را با مقراض قيچي كنند و تكه تكه كنند، «قال كذلك» امام فرمود بله «هو علي بعض الكافرين و الفاجرين» اين براي بعضي از كافرين و فاجرين است «علي ترون منهم من يعاين تلك الشدائد فذلكم الذي هو أشد من هذا لا من عذاب الآخرة فإنّه أشد من عذاب الدني» در دنباله ميفرمايد «و في المؤمنين أيضاً من يكون كذلك» مؤمنين هم دو جور است، بعضي از مؤمنين در هنگام موت سختي دارند و بعضي ديگر در هنگام موت سختي ندارند! «و في المؤ«نين و الكافرين من يقاصي عند سكرات الموت هذه الشدائد» از مؤمنين هم افرادي هستند كه هنگام موت اين شدائد را ميبينند و «فقال ما كان من رائحةٍ من مؤمن هناك فهو آجلٌ ثوابه» آن مؤمني كه اينجا جان راحتي را ميدهد ثوابش را زودتر به او دادند «و ما كان من شديدةٍ» آن مؤمني كه موتش شديد است «فتمحيصه من ذنوبه ليرد الآخرة نقيّاً نظيفاً مستحقاً لثواب الأبد لا مانع له دونه» و بعد ميفرمايد راجع به كافر هم همينطور است، ممكن است يك كافري هم در اينجا راحت جان بدهد، «و ما كان من سهولة هناك علي الكافر» در حياتش و نه در هنگام جان دادن «فاليوفي أجر حسناته في الدنيا ليرد الآخرة و ليس له إلا ما يوجب عليه العذاب» گاهي اوقات خيليها يك سؤالي ميكنند كه كفار اينجا نعمتهايي دارند و راحتيهايي دارند، خدا ميفرمايد اگر اينها كارهاي خوبي كرده باشند، خدمتي كرده باشند يا نيكياي به همنوع خودشان كرده باشند خدا اجرشان را در همين جا ميدهد براي اينكه وقتي اينها وارد آخرت ميشوند «ليس له إلا ما يوجب عليه العذاب» «وما كان من شدةٍ علي الكافر هناك فهو ابتداء عذاب الله له بعد نفاد حسناته».
از اين روايتي كه الآن خوانديم ميشود اين استفاده را كرد كه هم كافرين دو دستهاند و هم مؤمنين دو دستهاند، مخصوصاً در خصوص مؤمنين بگوئيم مؤمن نزع روحشان دو نوع است، يك مؤمني هست كه واقعاً هيچ گناهي نكرده، اين روايتي كه دارد «للمؤمن كأطيب ريحٍ فيشمه» مال اين مؤمن است، اما مؤمني كه گناه كرده جان دادنش آسان نيست! شدّت سكرات موت براي او هست، براي اينكه از گناهانش پاك شود، براي اينكه اگر گناهاني كه انجام داده تصفيه شود. آن وقت نتيجه اين ميشود كه نميتوانيم بگوئيم به طور كلي جان دادن مؤمن آسان است، نميتوانيم بگوئيم حالا اگر يك مؤمني در هنگام جان دادن با وضع شديدي جان داد كه حالا اين را نميتوانيم رؤيت كنيم، اين دليل بر این است كه آخرتش هم خراب است، نه! اين براي تمحيص و پاك شدن از ذنوب است. اين يك راه جمع است كه بيائيم بين مؤمنين تفصيل بدهيم و بگئيم فرق وجود دارد.
اين آياتي كه
خوانديم كه كافرين يضربون وجوههم و ادبارهم، بگوئيم اين هم اطلاق ندارد، يا اطلاقش
با اين روايت تقييد بخورد، يعني اين روايت بهترين روايت براي وجه جمع بين تمام اين
روايات و آيات است، بگوئيم مؤمنين دو گروهند و كفار هم دو گروهند، اينطور نيست كه
بگوئيم هر كافري نزع موتش شديد باشد و هر مؤمني نزع موتش آسان باشد. نزع موت كفار
غالباً همراه با شدّت است اما ممكن است يك كافري كه واقعاً از اول عمرش تا آخر خدا
را نپرستيده و اهل عبادت و بندگي نبوده اما تا توانسته به مردم خدمت كرده، تنها
ثوابي كه خدا به او ميدهد این است كه يك نزع روح آساني از او بكند. اما اكثر كفّار
اين چنين نيستند! در مورد مؤمن هم بيائيم بگوئيم مؤمن هم اين روايات كه هست اينطور
نيست كه مطلق مؤمنين باشد، آن مؤمني كه واقعاً همه جهاتش درست باشد اين چنين است،
اين كأطيب ريحٍ است.
ولي با اينكه اين جمع در اينجا هست عرض كردم اين روايتي كه مربوط به رسول خد(ص) است كه در هنگام موت آب به صورت مباركشان ميزدند و ذكر «لا اله الا الله» ميگفتند و ميفرمودند «اللهم أعني علي سكرات الموت» باز همان مطلبي كه از آيهي «وجاءت سكرة الموت بالحق» ما استفاده كرديم كه موت يك سكرت ذاتي دارد، بيشتر در ذهن تقويت ميشود كه اين سكرت موت از مرگ جدا شدني نيست؟ حالا بيائيم بگوئيم اختلاف مراتب دارد،اينكه بگوئيم نزع روح براي مؤمنِ كامل كامل هيچ شدّتي ندارد، اين را نميشود قبول كرد و عرض كردم يك بياني است. اين حديث قدسي كه امام سجاد(ع) نقل كرد كه خدا دو ريحانه ميفرستد، يكيش منسيه و يكيس مسخيه است، بگوئيم باز اين هم منافات با سكره ندارد! اين منسيه و مسخيه را كه ميفرستد آسانتر ميشود ولي شدت موت به حال خودش ـ ولو يك درجهي قليل آن ـ باقي ميماند.
در همين حديث نهم
كه در صفحه 154 هست امام مجتبي(ع)
راجع به موت از ايشان سؤال شد، فرمود «أعظم سرور يرد علي المؤمنين إذا نقلوا عن
دارٍ نكد إلي نعيم الأبد» عيشٌ نكد يعني عيشي كه قليلٌ عسر، دنيا را ميگويند
دار نكد، يعني جايي كه عيش آن قليل است و همراه با زحمت است، مؤمن از اين دار به
دار ابد منتقل ميشود.
وجه جمعش این است
كه مؤمن چون ميداند آيندهاش چيست؟ يعني آيندهاش را در هنگام نزع روح به او نشان
ميدهند، روايت ديگري داريم از خود اميرالمؤمنين(ع)
فرمود كه از ايشان راجع به موت سؤال شد «فقال علي الخبير سقطتم هو أحد ثلاثة
امور يرد عليه إما بشارة بنعيم الأبد، إما بشارة بعذاب الأبد و إما تحزينٌ و تحليل»
كه در جلسهي بعد توضيح ميدهيم، ولي روي اين تأمل كنيد كه منافاتي ندارد، چون به
مؤمن ميگويند آيندهي تو این است، به او بشارت داده ميشود، چون دارد انتقال به دار
سعادت پيدا ميكند خوشحال است اما خوشحالي با آن سكره منافاتي ندارد كه خود نزع روح
آن سكرهي ذاتياش حتي براي مؤمن و حتي براي انبياء باشد.
و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
نظری ثبت نشده است .