موضوع: آیات معاد 1
تاریخ جلسه : ۱۳۹۱/۱۲/۶
شماره جلسه : ۶۲
-
بحث در اين رواياتي بود كه مربوط به خصوصيات عالم برزخ مطرح ميشود؛ همانطوري كه برخي از اسباب فشار قبر و عذاب قبر در روايات ذكر شده كه ما اينها را استفاده كرديم و اسباب متعددي را براي فشار قبر ذكر كرديم، بعضي از روايات آن طرف قضيه، يعني اسباب اينكه انسان در عالم قبر راحت باشد را بعضي روايات ذكر كرده.
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
بحث در اين رواياتي بود كه مربوط به خصوصيات عالم برزخ مطرح ميشود؛ همانطوري كه برخي از اسباب فشار قبر و عذاب قبر در روايات ذكر شده كه ما اينها را استفاده كرديم و اسباب متعددي را براي فشار قبر ذكر كرديم، بعضي از روايات آن طرف قضيه، يعني اسباب اينكه انسان در عالم قبر راحت باشد را بعضي روايات ذكر كرده.
در جلد ششم بحار در صفحه 228 از اميرالمؤمنين(ع) نقل ميكند، مجلسي از تفسير امام عسكري (ع) نقل ميكند «قال علي بن أبي طالب(ع)منقوى مسكينا في دينه ضعيفا في معرفته على ناصب مخالف» اين روايت واقعاً خيلي به درد ما طلبهها ميخورد و اين روايت براي ما بشارت بسيار مهمي است، اميرالمؤمنين ميفرمايد كسي كه از نظر ديني مسكين است، يعني حلال و حرام را بلد نيست شما يادش بدهيد، راجع به اعتقادات ضعيف است كمكش كنيد، راجع به قرآن و هر چه كه مربوط به دين ميشود، حتّي در مورد مسائل اخلاقي، انسان روايات اخلاقي را بخواند تا اخلاق يك كسي محكم شود، ايمان يك كسي محكم شود، انسان توصيه كند، نصيحت كند، تذكر بدهد، بالأخره تمام اينها ميشود تقويت ديني كسي كه مسكين در دين است، اين يك. دوم كسي كه ضعيف در معرفت است، يعني ضعيف در باب ولايت است، كسي كه معرفتش نسبت به امام، نسبت به ولايت ضعيف است، انسان با او صحبت كند و ادله ولايت را برايش ذكر كند و معرفت او را تقويت كند «من قوي مسكيناً في دينه ضعيفاً في معرفته علي ناصبٍ مخالف فأفحمه» يعني يك مسكين ديني را در مقابل يك كسي كه ميخواهد دينش را از او بگيرد! يك ضعيفِ در معرفت را در مقابل ناصب مخالف، كه در اين «علي ناصبٍ مخالف» دو احتمال وجود دارد، يكي این است كه به هر دو مورد برگردد و يك احتمال دارد كه فقط به اين آخري برگردد «ضعيفاً في معرفته» برگردد، در نتيجه معناي حديث اين ميشود: «من قوي مسكيناً في دينه» كسي كه يك مسكين ديني را تقويت كند، «ضعيفاً في معرفته علي ناصب مخالف فأفحمه» كه اين فأفحمه مربوط به همين ضعيف در معرفت و در روايت باشد، يعني يك كسي كه در مقابل يك ناصبي قرار گرفته، آن مخالف ميخواهد ولايت را از چنگ اين در بياورد، كسي بيايد به اين كمك كند و او را مغلوب كند، اين دو مورد.
«لقنه اللهتعالى يوم يدلى في قبره» آن روزي كه مانند دَلو او را داخل در قبر ميكنند خدا به او تلقين ميكند. حالا به قول ما مناسبت حكم و موضوع این است كه كسي كه براي خدا ديگري را هدايت كند، خدا هم در عالم قبر خودش او را تلقين ميكند، چقدر تناسب وجود دارد! كسي كه در دنيا زبانش را براي دين خدا استفاده كند، حديثي بخواند، موعظهاي كند، هدايتي كند، يك امر اعتقادي را بيان كند، يك امر اخلاقي بيان كند يا مذهب شيعه را تحكيم كند «لقّنه الله تعالي يوم يدلي في قبره» خدا به او چه چيزي تلقين ميكند؟ اين تلقين خدا يك مقداري توسعه دارد. «أن يقول: الله ربي، ومحمد(ص) نبيي، وعلي وليي،والكعبة قبلتي، والقرآن بهجتي وعدّتي، والمؤمنون إخواني و المؤمنات أخواتي» كه اگر دقت كنيد با تلقينهاي ديگر يك مقداري فرق دارد چون اين تلقيني است كه خدا تلقين ميكند يك تلقين جامعتري است. «فيقول الله:أدليت بالحجة» «ادلي بحجته أي احضرها و احتجّ به» ادليت بالحجة يعني حجّـت را براي او حاضر كردم به طوري كه احتجاج به او كرد، يعني برهان را در اختيار لسان او قرار دادم «فوجبت لك أعالي درجات الجنة» من بالاترين درجات جنّت را براي او واجب كردم، «فعند ذلك يتحول عليه قبرهأنزه رياض الجنة» وقتي به اين مرتبه ميرسد قبر او تحوّل پيدا ميكند، يعني ممكن است هنوز اين لحظات در ناراحتي و اضطراب باشد، تاريكي باشد، هنوز نميداند سرانجامش چه ميشود، بعد كه خدا به او تلقين ميكند، قبرش تغيير پيدا ميكند به منزّهترين و زيباترين و دلرباترين باغهاي بهشت، اين هم اين روايت.
روايت ديگر در مورد خود سؤال است كه اين تلقيني كه اميرالمؤمنين فرمود لقّنه الله، ميتوانيم بگوئيم مُفاد يكي از آيات شريفه قرآن است كه اين را در همين صفحه 228 روايت 29 از امالي شيخ طوسي، مرحوم مجلسي نقل ميكند «عن النبي(ص) في قوله تعالي يثبّت الله الذين آمنوا بالقول الثابت في الحياة الدنيا و في الآخرة» فاعل خداي تبارك و تعالي است، خدا ثابت قرار ميدهد آن كساني كه ايمان آوردند «بالقول الثابت في الحياة الدنيا و في الآخرة» به قول ثابت كه همان ايمان و معرفت خداي تبارك و تعالي و نبوّت پيامبر و ولايت اميرالمؤمنين، تماماً داخل در اين قول ثابت است كه اين آيه دلالت بر اين دارد كه واقعاً خود اينكه انسان از اوّل عمر تا آخر عمر موحّد بماند علّت العللش خداي تبارك و تعالي است، خداست كه اين عنايت را به انسان كرده كه بر اين اعتقاد و ايمان تا آخر باقي ميماند، «يثبّت الله الذين آمنوا بالقول الثابت في الحياة الدني» در ادامه آيه دارد «وفي الآخرة» آن وقت اين روايت را براء بن عاذب از پيامبر نقل ميكند كه پيامبر فرمود «في الآخرة أي في القبر» از جاهايي كه در قرآن آخرت استعمال شده و از آن اراده قبر شده همين آيه شريفه است. بعد فرمود: «في القبر إلي سئل الموتي» وقتي موتي سؤال شوند، يعني وقتي كه ملائكهي نكير و منكر از اين اموات سؤال ميكنند چه كسي اينها را به همان الله ربي، القرآن كتابي و به اين اقوال ثابت نگه مي دارد؟ خداي تبارك و تعالي. ميخواهيم عرض كنيم اينكه اميرالمؤمنين در آن روايت فرمود «لقّنه الله» داخل در همين آيه شريفه است كه ميفرمايد «يثبّت الله الذي آمنوا بالقول الثابت في الحياة الدنيا و في الآخرة».
روايت ديگري كه در ثواب الأعمال آمده است كه زياد شنيديد، ابن سنان عن ابي عبدالله(ع) نقل ميكند «قال إذا دخل المؤمن قبره كانت الصلاة عن يمينه» وقتي مؤمن داخل قبر ميشود نماز از يمين اوست و زكات از يسار اوست «والبرّ مطلٌّ عليه» آن كارهاي خوبي كرده، اينكه به مردم خوبي كرده مطلٌّ عليه يعني مشرفٌ عليه، در روايت دارد المشرق مطلٌ علي المغرب يعني مشرفٌ علي المغرب، يا در بعضي روايات داريم كه «إذا قبضت الروح فهي مطلةٌ فوق الجسد» وقتي روح گرفته ميشود اين روح فوق جسد مشرف بر جسد خودش است، روح انسان بر جسد خودش مطلّ و مشرف است، «و يتنهي الصبر ناحيةً» صبر در يك ناحيهاي از قبر قرار ميگيرد، نمازهايي كه در پيشگاه خدا قبول شده در سمت راست قرار ميگيرد، زكات در طرف چپ قرار ميگيرد، اعمال نيكش مشرف بر اوست، صبري هم كه در زندگي در مقابل بلاها و معاصي داشته، تمام اقسام ثلاثهي صبر در يك ناحيهاي قرار ميگيرند.
«قال فإذا دخل عليه الملكان الذان يليان مسائلته» وقتي آن دو ملك ميآيند از او سؤال كنند، «قال الصبر، للصلاة و الزكاة و البر دونكم صاحبكم» صبر به نماز و زكات و بر ميگويد شما از صاحبتان مراقبت كنيد «فإن عجزتم عنه فأنا دونه» اگر شما نتوانستيد از او مراقبت و دفاع كنيد من هستم. كه اين نشاندهندهي این است كه واقعاً صبر در زندگي چقدر اثر دارد در عالم قبر. در عالم قبر اثر صبر براي انسان بسيار هويدا ميشود، صبري كه انسان براي فقر و بيچارگي ميكند، صبري كه براي آلام و امراض و گرفتاريهاي بدني انسان دارد، ممكن است يك كسي در منزلش چند مريض باشند، اين به درگاه خدا شكوه نكند، راضي باشد و صبر كند، صبر در مقابل معاصي: كسي كه قدرت بر انجام يك معصيت داشته باشد اما آن معصيت را انجام ندهد، اين اثرش از نماز بالاتر است، اثرش از زكات بالاتر است و اثرش از اعمال نيك بالاتر است، اين هم يكي از رواياتي كه در اينجا بايد ميخوانديم.
ما رواياتي داريم كه براي اينكه اين روايات روشن شود مقدمتاً بايد اين را بگوئيم؛ ما عرض كرديم كه اين روايات دارد كه وقتي انسان از دنيا ميرود روحش در يك قالبي شبيه همين قالب دنيوي قرار ميگيرد. از جهت ظاهري شبيه اين است، از برخي از جهات آثار و خواص هم شبيه همين است اما خيلي از آٍثار و خواص ديگر ندارد. حالا يك نكتهاي كه وجود دارد این است كه ما بعضي از روايات داريم كه بعضي از ائمهي ما در حالت بيداري قالب مثالي اشخاصي كه از دنيا رفته بودند را ميديدند، ما فوقش این است كه در عالم رؤيا روحمان يك مقداري از اين بدن ظاهري آزاد ميشود و يك مقداري قدرتش بيشتر ميشود و ميتواند اشخاصي كه از دنيا رفتند را ببيند، اما ائمهي ما عليهم السلام به خاطر روح قوياي كه دارند با اراده و اختيار خودشان هر وقت ميخواستند اينها را ميديدند و بعضي از روايات داريم بر اين معنا كه بعد از اينكه ما ميگوئيم اين در يك قالب مثالي ميرود، آن قالب مثالي ميتواند در همين دنيا هم حضور داشته باشد، ما ميگوييم اين تعلّقش از اين جسم بدنيِ مادّي تمام شد، اما وقتي ميگوئيم قالب مثالي دارد معناي قالب مثالي اين نيست كه در اين عالم قابل رؤيت نباشد در حال بيداري، آن هم قابل رؤيت است.
روايتي داريم در صفحه 231 كه از بصائر الدرجات نقل ميكند و ميگويد عطيه ابزاري «قال طاف رسول الله(ص) بالكعبة فإذا آدم(ع) بحذاء الركن اليماني فسلم عليه رسول الله» حضرت آدم در ركن يماني بود و پيامبر بر او سلام كرد «ثم انتهي الي الحجر» به حجر اسماعيل رسيد «فاذا نوح(ع) بحذائه وهو رجل طويل فسلم عليه رسول الله» پيامبر بر او هم سلام كرد، اين يك روايت.
روايت ديگر در همان بصائر الدرجات ابي سعيد المكاري از امام صادق(ع) نقل ميكند و ميگويد «إن اميرالمؤمنين(ع) لقي ابابكر» حضرت امير با ابوبكر ديداري داشت، فرمود «ما أمرك رسول الله(ص) أن تطيعني» تو فراموش كردي كه پيامبر به تو دستور داد كه از من اطاعت كني؟ «فقال: لا، ولو أمرني لفعلت» گفت نه، پيامبر چنين دستوري نداد اگر به من امر ميكرد من انجام ميدادم. حضرت فرمود: «فانطلق به إلي مسجد قب» همراه من به مسجد قبا بيا «فأنطلق معه» بعد اميرالمؤمنين به ابوبكر فرمود چه ميبيني؟ ديد رسول خد(ص) نشسته و نماز ميخواند «فاذا رسول الله(ص) يصلي. فلما انصرف قال له علي: يا رسول الله إني قلت لابي بكر:ما أمرك رسول الله أن تعطيني؟ فقال: ل» به پيامبر عرض كرد به ابوبكر اين را گفتم كه شما امر كرديد من را اطاعت كند و او گفت نه پيامبر چنين امري نكرد! پيامبر فرمود «بلي قد أمرتك فأطعه» او را اطاعت كن. «قال: فخرج ولقي عمر وهو ذعرٌ» ابوبكر از آنجا كه بيرون آمد با عمر ملاقت كرد در حالي كه وحشتزده شده بود، پيامبر مدتهاست كه از دنيا رفته، اين چه صحنهاي بود كه در مسجد قبا ديد! عمر به او گفت «وقال له: ما لك؟ فقال له: قال رسول الله كذا و كذ» ابوبكر داستان را برايش نقل كرد، عمر گفت «تباً لأمة تترك امرهم» بدا به حال امّت تو كه آمدند با تو بيعت كردند و حالا ميخواهي اينها را رها كني «ما تعرف سحر بني هاشم؟» گفت اميرالمؤمنين تو را سحر كرده و بنيهاشم اهل سحر و جادو هستند. همان نسبتهايي كه كفار به پيامبر ميدادند و ميگفتند «إنّه ساحرٌ مجنون» همين نسبتها را بعداً به اميرالمؤمنين دادند.
از جهت استدلالي اين سحر نيست، طبق روايات مسلّم اين روح بعد از اينكه از اين بدن بيرون ميآيد در يك قالب ديگري مثل اين قالب قرار داده ميشود و شاهدش هم این است كه آنچه كه ما در خواب ميبينيم همين قالب مثالي است، منتهي در خواب ما به ارادهي خودمان اينها را نميبينيم، روح ما قدرت و قوّت دارد و ميبيند، اما ائمه(ع) نياز نيست كه در عالم خواب اينها را رؤيت كنند، آنها به قدرتي كه خدا به ايشان داده در همين عالم بيداري ميبينند. بعد ببينيد اين يكي و دو تا نيست!
باز در همين بصائر الدرجات از امام كاظم(ع) نقل ميكند، عبيد بن عبدالرحمن خفعمي از امام صادق نقل ميكند «قال خرجت مع أبي إلي بعض أمواله» با پدرم رفتيم سراغ بعضي از اموال «فلما برزنا إلي الصحرا إستقبله شيخٌ أبيض الرأس و اللحية فسلّم عليه» يك پيرمردي كه ابيض الرأس، هم سرش و هم موي صورتش سفيد بود آمد و پدرم به او سلام كرد «فنزل إليه أبي أسمعه يقول له» ديدم پدرم به او ميگويد «جعلت فداك! ثم جلسا فتساءلا طويلاً، ثم قام الشيخ و انصراف وودع أبي» آن شيخ رفت و پدرم با او خداحافظي كرد «وقام ينظر في قفاه» پدرم همينطور از پشت به او نگاه ميكرد «حتى تواري عنه» تا او ناپديد شد «فقلت لأبي»به ابوابراهيم عرض كردم «من هذ الشيخ الذي سمعتك تقول له ما لم تقله لأحد؟» اين شيخي كه شما به او گفتيد جعلت فداك! (كه تا حالا نشنيديم شما اين را به كسي بگوئيد) كه بود؟ «قال: هذا أبي» پدرم بود، اين قالب مثالي پدرم بود كه با او صحبت كردم و او شنيد.
در يك روايتي خود پيامبر صلوات الله عليه وقتي مادر اميرالمؤمنين فاطمه بنت اسد را دفن كرد، فرمود «والذي نفس محمدٍ بيده» قسم به آن كسي كه جان من در دست اوست «لقد سمعت فاطمة تصفيق يميني علي شمالي» اينكه دست راستم را زدم به دست چپم، صداي اين را شنيد يك امر مسلّمي است! حالا آنها يكطرفه ارتباط دارند و ارواح بر اين اشخاص و عالم ارتباط دارند، بر تمام اولاد و امورشان، منتهي حالا ائمه ما قدرت اينكه در حال بيداري با اينها ارتباط برقرار كنند را داشتند و اينكه اشكال عقلي و استحالهي عقلي ندارد.
راجع به كتاب بصائر الدرجات از جهت رجالي و خود كتاب سؤال از شما شده كه در سايت ما موجود است.
روايت ديگري در بصائر الدرجات است از محمد بن عيسي؛ «دخلت علي اميرالمؤمنين و عنده رجل رثّ الهيئة» رفتم پيش اميرالمؤمنين ديدم در نزد او يك مرد ضعيف الجثهاي نشسته و اميرالمؤمنين «مقبلٌ عليه يكلمه» حضرت هم رو به او كرده و با او حرف ميزند «فلمّا قام الرجل» وقتي آن مرد بلند شد رفت «قلت يا أميرالمؤمنين من هذا الذي اشغلك عنّ» اين چه كسي بود كه تو به ما توجهي نكردي و همهي توجهات به او بود «قال هذا وصيّ موسي» يعني هارون بود. مرحوم مجلسي ميفرمايد: «قد أوردنا أمثال تلك الأخبار الدالّة علي علي الأجساد المثاليّة في باب احتجاج أميرالمؤمنين علي أبيبكر و في باب غصب الخلافة و في باب كفر الثلاثة و في باب أنّ الأئمة(ع) يظهرون بعد الموت» بعد از موت ظاهر ميشوند. البته چون در مورد مؤمن معمولي هم ما ميگوئيم وقتي سر قبرشان ميرويم ميفهمند چه كسي آمده و چه ميگويد! چه برسد به اينكه انسان برود در محضر امام معصوم، كه آنها علاوه بر اين شرايط عالي كه مؤمنين دارند «يظهرون بعد الموت» هم دارند، يعني براي بعضي از افراد ظاهر ميشوند و با آنها صحبت ميكنند، اين هم از خصوصياتي است كه در بعضي از روايات آمده.
و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
نظری ثبت نشده است .