درس بعد

کتاب البیع بر اساس تحریر الوسیله 4

درس قبل

کتاب البیع بر اساس تحریر الوسیله 4

درس بعد

درس قبل

موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیله 4


تاریخ جلسه : ۱۳۸۹/۷/۲۴


شماره جلسه : ۱۷

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • جلسه پرسش و پاسخ

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


جلسه پرسش و پاسخ

عرض كرديم مشهور قائلند به اينكه ضمان مثلي به مثل است و ضمان قيمي به قيمت و ادله‌ي متعددي دارند؛ آيه‌ي اعتداء، حديث علي اليد، دليل اعتبار عقلي، بناء و سيره‌ي عقلاء، قاعده‌ي احترام مال مؤمن و آخرين دليل‌شان هم تمسك به اين روايات بود. و ملاحظه فرموديد كه تمام اينها ناتمام است و هيچ يك از اينها نمي‌تواند مدعاي مشهور را اثبات كند. به نظر ما ولو اينكه مشهور و بالاتر از مشهور ادعاي اجماع هم بر اين مسئله شده، اما انصاف اين است كه از جاهايي كه بسيار بسيار اثبات نظريه‌ي مشهور مشكل است در همين مسئله‌ي مثلي و قيمي است كه بگوئيم «المثلي يضمن بالمثل و القيمي يضمن بالقيمة».

پاسخ به پرسش 1: مسئله‌ي ضمان يك امر عقلايي رايج است و ما مي‌دانيم كه عقلاء مضمون به را هم مشخص كردند، الآن هم بين‌شان با قطع نظر از شرع، اگر شرعي نباشد، مضمون به براي عقلاء مشخص است. حالا مضمون به در نزد اين عقلاء چيست؟ سه احتمال داديم؛ يكي نظر مشهور «المثلي بالمثل و القيمي بالقيمة» يكي نظر مرحوم ايرواني كه بگوئيم تماماً قيمت است و يكي اينكه بگوئيم تماماً مثل است «إذا تعذر المثل إنتقل إلي القيمة». گفتيم چون دليل عقلاء و بناء عقلاء يك دليل لبي است در ادله‌ي لبيه بايد قدر متيقن‌گيري كرد به نظر ما قدر متيقنش همين سومي است. ما از عقلاء اگر سؤال كنيم اگر يك مالي تلف شود و بعد ضامن بيايد مثل او را بدهد ـ حالا كاري به اينكه اين مثل تفاوت در قيمت دارد يا نه نداشته باشيم ـ بگوئيم مثلي كه من جميع الجهات و حتي از جهت قيمت هم مثل آن است، آيا ذمه‌اش بري شده يا نه؟ اين مسلم است كه عقلاء مي‌گويند اينجا ذمه‌اش بري شده، اگر در اين فرض به عقلاء بگوئيم يك مثلي من جميع الجهات حتي من جهة الماليه آورد آيا ذمه‌اش بري شد يا نه؟ مي‌گويند مسلم بري شده، همين براي ما قدر متيقّن مي‌شود. البته ما الآن قدر متيقن من جهة فراغ الذمه را مي‌گوئيم نه من جهة الأقوال في المسألة. شما يك فرشي ولو قيمي باشد، لباس ولو قيمي باشد، اما وقتي تلف شد آمدي يك فرش و لباس من جميع الجهات حتي من جهة القيمة به صاحبش دادي، اينجا عقلاء مي‌گويند ذمه‌ي شما بري شده است.

پاسخ به پرسش 2:
در قيمي كه مشهور مي‌گويند «سواءٌ تيسر المثل» مشهور مي‌گويند اگر يك چيزي به اجماع ما قيمي است ولو مثلش هم ميسر باشد بايد قيمتش داده شود، يعني آنچه اولاً و بالذات بر ذمه مي‌آيد قيمت است كه ما الآن وارد معناي مثلي و قيمي نمي‌شويم، اگر كسي فتواي مشهور را قبول كرد، مثل امام، مثل مرحوم آقاي خوئي، فرمودند المثلي يضمن بالمثل و القيمي يضمن بالقيمة، اينها مي‌گويند آن مواردي كه اجماع بر مثلي بودنش هست «فبها» و آن مواردي كه اجماع بر مثلي بودنش نيست قيمي مي‌باشد يك موارد اختلافي هم داريم، روي بيان ما اين مسئله پيش نمي‌آيد بلكه مي‌گوئيم «في جميع المواد إذا كان المثل موجوداً و ميسراً فالمثل» روي بناي عقلاء «إذا كان المثل متعذراً إنتقل إلي القيمة» ما اين را مي‌گوئيم.

پاسخ به پرسش 3:
شبيه اين مسئله در مسئله‌ي حج مطرح مي‌شود كه اگر قرباني در مني امكان نداشت، حالا فرض كنيد از بعضي روايات استفاده مي‌شود كه در مكه اين كار را انجام بدهند، با قطع نظر از اين روايات و ادله آيا مجرد «الأقرب فالأقرب» را دليل برايش داريم يا نه؟ بعضي‌ها مي‌گويند دليل نداريم «الأقرب فالأقرب»! مخصوصاً در اين امور تعبّدي چه دليلي داريم؟ اگر مي‌گفتند در اين منطقه بايد اين كار انجام شود، حالا در اين منطقه ممكن نيست، البته مي‌آيد در بحث اينكه آيا قرباني تعدّد مطلوب دارد، وحدت مطلوب دارد، تعدّد مطلوب باشد آن وقت بايد بگوئيم در هر جاي ديگر، اگر در مني نشد هر جاي ديگري شد مانعي ندارد. علي ايّحال اين مسئله‌ي «الأقرب فالأقرب» در اينكه آيا اعتبار بر آن هست يا نه؟ خودش محل خلاف است، اما اگر گفتيم بناي عقلاء بر مثل است، عقلاء مي‌گويند اگر يك مالي از بين رفت، شما آمديد يك مثلي را من جميع الجهات دادي، اين ذمه بري شده، آن شخص هم حق ندارد بگويد من اين را نمي‌خواهم و پولش را به من بده، ذمه بري شده. اگر مثل متعذّر شد «إنتقل إلي القيمة».

پاسخ به پرسش 4:
ما مي‌گوئيم همه جا اشتغال ذمه به مثل است، يعني اگر يك چيزي هم قيمي باشد، يعني در فرضي كه مثل برايش ميسر است بايد شما مثل را بدهي. ثمره‌اش اين است كه بالأخره در خارج يك چيزي كه از بين رفت شما دو راه داري، يك راه اين است كه مثلش را بدهي، مثلش را بايد از بازار بياوري، مثلاً اگر اين فرش از بين رفت و گفتيم شما تلف كرديد و ذمه‌ي شما به مثل مشغول است بايد بروي مثل را تهيه كني نه اينكه به مالك پول بدهي كه خودت برو تهيه كن. شما بايد بروي مثل را تهيه كني ولو نياز به اين داشته باشي كه يك مسافت زيادي را طي كني، بايد مثل را تهيه كني و به مالك بدهي، اما اگر گفتيم كه نه! اين قيمي است، از اول ذمه‌ي شما اشتغال به قيمت پيدا كرده ولو مثل هم برايش ميسر است.

پاسخ به پرسش 5: تقسيم مثلي و قيمي يك امر عرفي است، عرف يك چيزي را مثل مي‌داند؛ اين بحث مثلي و قيمي كه به بركت ضمان نيامده! عرف براي يك سري اشياء مثل قائل است كه مي‌گويند مثلي. روي مبناي مشهور مي‌گوئيم اشتغال ذمه در مثلي از اول به مثل است، اصلاً به قيمت نيست، در قيمي هم از اول به قيمت است و به مثل نيست، يعني مشهور مي‌گويند قيمت مثلي فايده ندارد بلكه بايد مثلش را بدهد و در قيمي هم مثلش فايده ندارد و بايد قيمتش را بدهد، اين روي مبناي مشهور. منتهي ما كه مي‌گوئيم بر اين مبنا دليل نداريم، از ما سؤال مي‌كنيد كه پس اشتغال ذمه به چيست؟ مي‌گوئيم ما باشيم و بناء العقلاء، اشتغال ذمه به مثل است، يعني همه جا بايد مثل باشد. يعني اگر يك شيئي قيمي است ما بايد مثلش را بدهيم. روي مبناي ما مي‌گوئيم اگر يك چيزي قيمي است، حالا اين ذمه‌ي شما مشغول به مثل است، حالا يا روي تعبير بناء العقلاء پيش بيائيم و يا روي تعبير أقربيت پيش بيائيم و آنچه كه ذمه‌ي شما مشغولش مي‌شود مثل است، شما بايد اول مثل را بدهي تا ذمه‌تان بري بشود.

پاسخ به پرسش 6:‌
عرف يك چيزي را مثلي و يك چيزي را قيمي مي‌داند، بحث اين است كه مضمون به چيست؟ ذمه به چه چيزي اشتغال پيدا كرده؟ مشهور آنطور مي‌گويند. مرحوم ايرواني مي‌گويد از اول ذمه به ماليت و قيمت است، مرحوم ايرواني مي‌گويد چه مثلي و چه قيمي، تا تلف شد، آنچه مي‌آيد ذمه‌ي شما را اشغال مي‌كند پول مال تلف شده است، يعني حتي اگر مثل هم دارد و مثل هم پرداخت شود فايده‌اي ندارد.

پاسخ به پرسش 7 : عرف مي‌گويد اين شيئ قيمي است، يعني اگر شما در بازار پول اين را بپردازي كافي است. مي‌خواهم عرض كنم كه آيا شما نمي‌تواني تصور كني كه عرف با يك چيزي معامله‌ي قيمي مي‌كند، يعني به بازار اگر رفت عرف مي‌گويد پول اين را بده اما مثلش هم برايش ممكن است. لذا امام و آقاي خوئي رد مي‌كنند و تعريفي را شيخ طوسي، علامه و ابن زهره و ... براي مثلي كردند «ما تساوت اجزاءه من حيث القيمة» اشتباه است. حالا كه اشتباه است بيائيم سراغ عرف وعرف مي‌گويد اگر خانه از بين رفت كه مثلي نيست و بايد قيمتش را بپردازي، اما فرض كنيد در گندم عرف مي‌گويد مثلي است، كاري به اينكه آيا تساوت اجزاءه (كه حالا بيان مي‌كنيم كه مراد اين اجزاء چيست؟) ندارم، من گندم را مثلي مي‌دانم مي‌گويم يك كيلو گندم از اين سفره با يك كيلو گندم از آن سفره فرقي نمي‌كند و مثل هم هستند. دو سه نكته را راجع به رواياتي كه به عنوان وثيقه‌ي رهن بود مي‌خواستم تذكر بدهم؛ اين روايات رهن كه در جلسه‌ي گذشته خوانديم، بعضي از اساتيد ما به همين روايات استدلال كردند و نظر مشهور را با همين روايات اثبات كردند، ملاحظه فرموديد ما چند اشكال به آن استدلال داشتيم، حالا اشكال ديگري هم مي‌خواستيم اضافه كنيم كه وقت نيست. و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين.

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .