درس بعد

کتاب البیع بر اساس تحریر الوسیله 4

درس قبل

کتاب البیع بر اساس تحریر الوسیله 4

درس بعد

درس قبل

موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیله 4


تاریخ جلسه : ۱۳۹۰/۱/۲۱


شماره جلسه : ۸۶

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • تعارض قاعده لاضرر و لاحرج

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


تعارض قاعده لاضرر و لاحرج

عرض كرديم يكي از مطالبي كه در اينجا بايد قبل از بيان احكام اين صور مورد تحقيق قرار بگيرد و مبنا در آن روشن شود این است كه اگر بين لاحرج و لا ضرر تعارض به وجود آمد، آيا لاحرج مقدم بر لاضرر است يا لاضرر مقدم بر لاحرج است؟ يا اينكه هيچ كدام بر ديگري مقدم نيست و اينها تعارض مي‌كنند و تساقط مي‌كنند و بايد برويم سراغ ادله‌ي ديگر. گفتيم در ما نحن فيه مثالش همين است كه اگر بگوئيم ضامن مثل را بأكثر من ثمن المثل تهيه كند، اينجا ضرر بر او وارد مي‌شود، اگر بخواهد مثل را برود به ده برابر قيمت بخرد و به مالك برگرداند، اين يك ضرري بر ضامن است. از آن طرف مضمونُ له (مالك)كسي است كه با اين عين و يا مثل اين عين اينقدر اُنس دارد كه نبودن مثل در نزد او برايش حرجي است، اگر بگوئيم مضمونُ له را ممنوع كنيم از اعطاء مثل، اين براي او حرجي است. اينجا چكار كنيم؟ لاحرج را جاري كنيم، بگوئيم لاحرج مي‌گويد يك كاري كنيد كه بر اين مالك حرجي نباشد، بر اين مضمونُ له حرجي نباشد و نتيجه‌اش اين است كه ضامن برود مثل را تهيه كند و به او بدهد، لاضرر مي‌گويد چون تهيه‌ي مثل براي اين ضامن مستلزم ضرر است، اين وجوبي ندارد برود مثل را تهيه كند. آيا در اينجا ما لاحرج را جاري كنيم يا لاضرر را؟ در اين مسئله مجموعاً سه نظريه وجود دارد؛ يك نظريه اين است كه بگوئيم لاحرج بر لاضرر حكومت دارد، نظريه‌ي دوم عكس است؛ لاضرر بر لاحرج مقدّم مي‌شود و نظريه‌ي سوم كه كثيري از بزرگان اين نظريه‌ي سوم را دارند این است كه اينها با هم تعارض مي‌كنند و هيچ كدام بر ديگري مقدّم نمي‌شود. حالا اول مسئله‌ي حكومت را ببينيم كه چه وجهي دارد؟


دیدگاه مرحوم شیخ انصاری

‌ مرحوم شيخ(اعلي الله مقامه الشريف) در كتاب رسائل وقتي بحث قاعده‌ي لاضرر را مطرح فرموده در آخِر بحث تعارض ضررين را عنوان كرده، بحث از تعارض لاضرر و لا حرج را هم عنوان فرموده است. مرحوم شيخ مي‌فرمايد لاحرج حكومت دارد بر لاضرر، اما ديگر بيان حكومت را ذكر نمي‌كند، نفرموده كه به چه بياني و چرا لاحرج بر لاضرر حكومت دارد.


دیدگاه مرحوم نائینی

مرحوم محقق نائيني كه خودش از كساني است كه قائل به قول سوم است، نسبت به اين حكومت كه مرحوم شيخ آمده بيان كرده اشكال دارد. اشكال اول مرحوم نائيني این است كه لاحرج نسبت به اطلاق و عموم ادله‌ي اوّليه مقدّم مي‌شود. ادله‌‌اي كه اثبات مي‌كند يك حكمي را و ما از آن يك حكم وجودي را به دست مي‌آوريم، دليل آمده مي‌گويد نماز واجب است، حالا اگر نماز ايستاده حرجي شد، اين لاحرج وجوب را برمي‌دارد، حج واجب است حالا اگر يك حجي حرجي شد وجوب را برمي‌دارد. اما ايشان مي‌فرمايد لاحرج نسبت به آن دليلي كه دلالت بر نفي حكم دارد، نسبت به آن تعرّض و بياني ندارد. لاضرر در مقام جعل حكم نيست بلكه در مقام نفي الجعل است، لاضرر مي‌گويد اگر يك حكمي ضرري بود شارع اين را جعل نكرده،‌ مُفاد لاضرر نفي جعل است، پس لاحرج نمي‌تواند بر او نظارت و حكومتي داشته باشد، لاحرج مي‌آيد يك حكم وجودي را تقييد مي‌زند و مي‌گويد اگر وجوب نماز، وجوب وضو، وجوب صوم، منجر به حرج شد، اين وجوب برداشته مي‌شود، يك حكم وجودي را مي‌آيد تقييد مي‌زند، بعبارت ديگر در جايي كه يك جعلي وجود داشته باشد بيايد اين جعل را تقييد بزند، اما لاضرر مفادش جعل نيست، مفاد لاضرر نفي جعل است، مفادش این است كه اگر يك حكمي ضرري شد، شارع در اينجا جعل نكرده، اين اشكال اولي كه مرحوم محقق نائيني دارند و مي‌فرمايند لا حرج اصلاً نظري به لاضرر ندارد و اگر يك دليلي ناظر بر دليل ديگر نبود نسبت به آن دليل حكومت ندارد.

 جواب: اين اشكال مرحوم محقق نائيني به نظر ما قابل جواب است و جوابش این است كه اين «ما جعل عليكم في الدين من حرج انحصاري به احكام وجوديّه ندارد. شارع مي‌گويد در دين هر چيزي كه موجب حرج باشد شارع قبولش ندارد، اعم از اينكه جعلش موجب حرج باشد يا عدم جعلش موجب حرج باشد. ما در باب اباحه همانطوري كه در كفايه ملاحظه فرموديد دو جور اباحه داريم؛ يكي اباحه‌ي اقتضائيه است و يكي هم اباحه‌ي لا اقتضائي، اباحه‌ي لااقتضائي مثل خوردن آب و همين اكثر مباحات، نشستن اينجا، خوابيدن، راه رفتن، اينها مباح است و اقتضايي هم در آن وجود ندارد. اما يك اباحه‌ي اقتضائي داريم؛ كلّ شيءٍ لك حلال، اين براي ما جعل اباحه مي‌كند، اما اباحه‌ي اقتضائيه. اقتضايش اين است كه از عدم جعل اباحه حرج لازم مي‌آيد، اگر شارع در مشتبهات و شبهات و موارد شك اباحه را جعل نكند، اين عدم جعل حرجي است. در ذهن شريف شما نيايد كه اگر شارع حرمت را جعل كند حرجي است، نه! حرمت خيلي جاها جعل كرده، اما شارع تسهيلاً براي امّت مي‌فرمايد كه من در اينجا اباحه را مي‌آورم، چرا؟ چون عدم جعل اباحه حرجي است، لذا اينكه مرحوم نائيني مي‌فرمايد لا حرج ناظر به موارد عدمي نيست، چرا؟ به چه دليل ما بگوئيم ناظر به عدمي و موارد عدمي نباشد؟ لاحرج مي‌گويد لاحرج عليكم في الدين من حرج، شارع در دين حرج قرار نداده، يعني هر چيزي كه چه وجودي، چه عدمي، اگر مستلزم حرج شد، اينجا شارع او را قرار نداده. اين مطلب هم در لاضرر وجود دارد و هم در لاحرج و اينكه بيائيم بگوئيم لاحرج فقط مختصّ به موارد وجودي است اما در موارد عدمي جريان ندارد، كما اينكه مرحوم محقق نائيني(اعلي الله مقامه الشريف) فرمودند، اين در اينجا درست نيست.

اشکال دومي
كه مرحوم نائيني دارد این است كه مي‌فرمايد در باب حكومت بايد دليل حاكم ناظر به دليل محكوم باشد و دليل محكوم بايد قبلاً موجود باشد تا اين دليل حاكم بر او نظر داشته باشد، اما در اينجا لسان اين دو تا دليل لاحرج لا ضرر، ما جعل عليكم في الدين من حرج، ‌لا ضرر و لا ضرار، لسان هر دو يكي است و اينجا هيچ كدام نظارت بر ديگري نيست، نه اين نظر به او دارد كه بخواهد او را تفسير كند، نه او نظر به اين دارد و بخواهد تفسير كند. وقتي هيچ كدام به ديگري نظري ندارد و بين اينها تقديم و تأخيري مطرح نيست، بگوئيم اول بايد دليل لاضرر باشد تا لاحرج بيايد او را تفسير كند. به عبارت ديگر حالا اين عبارت در كلام مرحوم نائيني نيست، در باب حكومت مي‌گويند وجوب دليل حاكم بدون دليل محكوم لغو است، شما در باب ادله‌ي شكوك مي‌گوئيد اگر كسي بين ثلاث و أربع شك كرد بنا را براكثر بگذارد، بعد مي‌گوئيم لا شك لكثير الشك، اگر آن ادله‌ي احكام شكوك نباشد لا شك لكثير الشك لغو است! اما اينجا شما اگر لاضرر نداشته باشيد لاحرج لغو است؟ نه، لغويّتي در اينجا وجود ندارد. پس بدون لا ضرر لا حرج معنا دارد، حالا عرض كردم ايشان عمدتاً بحث را مي‌برند روي اينكه هيچ يك از اين دو تا نظر به ديگري ندارد، لسان هر دو لسان واحدي است،‌ هر دو لسانش لسان نفي است، هيچ يك به ديگري نظري ندارد و با اين بيان ما تكميل مي‌كنيم، مي‌گوئيم اگر لاضرر نباشد لا حرج معنا ندارد؟

بله معنا دارد. مثلاً باز مولا مي‌گويد أكرم العالم در يك دليل، بعد در دليل ديگر مي‌فرمايد العالم الفاسق ليس بعالم، حالا اگر دليل اكرم العالم اول نباشد اين العالم الفاسق ليس بعالم كه لغو است، بايد يك دليل باشد كه اين بخواهد او را تفسير كند، نظر به او داشته باشد تا بيائيم مسئله‌ي حكومت را مطرح كنيم، در حالي كه مي‌بينيم اين جهت در ما نحنُ فيه وجود ندارد. در اين جهت لاضرر و لا حرج لسان هر دو يكي است و هيچ يك به ديگري نظر ندارد، لسان حكومتي در اينجا وجود ندارد، اين اشكال دوم نائيني اشكال خوبي است. اشكال اولي كه مرحوم محقق نائيني فرمودند را ما قبول نداريم و علتش را هم عرض كرديم، اما اشكال دوم اشكال خوبي است. بعد از كلام مرحوم نائيني ما دو مطلب ديگر را اينجا مي‌خواهيم بگوييم؛ يكي كلامي است كه امام(رضوان الله) عليه دارند در كتاب البيع و يكي هم كلامي است كه صاحب منتقي الاصول دارد در بحث لا ضررشان كه صاحب كتاب منتقي بالأخره در آخر كار كلام شيخ انصاري كه حكومت لا حرج و لاضرر است را پذيرفته است.


دیدگاه مرحوم امام خمینی [1]

امام گرچه در نهايت حكومت را قبول نمي‌كنند، اما اوّل مي‌آيند يك بياني را ذكر مي‌كنند كه اين بيان براي حكومت باشد، مي‌فرمايند يمكن ان يقال كه لا حرج متعرّض يك مطلبي است كه لاضرر متعرّض او نيست و در توضيحش مي‌فرمايند لا حرج نظر به جعل دارد، ما جعلّ عليكم في الدين من حرج. لا ضرر به دلالت مطابقيّة نظر به جعل ندارد، لا ضرر به دلالت مطابقيه مي‌گويد در عالم خارج ضرر نيست. لاضرر ظهور در اين دارد كه در عالم خارج ضرر نيست، به دلالت التزاميّه روي قول مشهور دلالت دارد بر سلب حكم ضرري و سلب جعل ضرري، مي‌گويد اگر يك جعلي مستلزم ضرر شد، اين برداشته شده. حالا يك تعبير ديگري بكنيم ولو اينكه عبارتي كه امام در كتاب البيع دارند خيلي گوياي اين مطلب نيست اما تقريراتي كه مرحوم آقاي غديري(قدس سره) از بيع امام نوشته ظاهراً يك جلدش هم چاپ شده، چون امام بيع را كه خودشان نوشتند از درس ايشان هم دو تا تقرير تا حالا چاپ شده و هر كدام هم متأسفانه يك جلدش بيشتر چاپ نشده، يكيش مال مرحوم آقاي غديري است. در آنجا مرحوم آقاي غديري مي‌گويد مقصود امام این است كه لاضرر متعرّض مجعول است اما لا حرج متعرّض جعل است و جعل به منزله‌ي سبب است، مجعول به منزله‌ي مسبّب و سبب بر مسبّب مقدّم است [2].

اما آنچه كه در كتاب البيع ما استفاده مي‌كنيم، امام مي‌خواهد بفرمايد كه اصلاً لا حرج متعرّض چيزي است كه لاضرر متعرّض او نيست و روي قول مشهور در باب حكومت در حاكم اگر يك دليلي نظر داشته باشد به مطلبي كه آن دليل متعرّض آن مطلب نيست، اين مي‌شود حكومت، اين بياني است كه براي حكومت ذكر مي‌كنند. پس خلاصه‌ي بيان امام در باب حكومت این است كه مي‌فرمايد «إنّ مفاد دليل نفي الضرر سلب تحقّق الضرر، و لازمه سلب جعل الحكم الضرري، و دليل نفي الحرج متعرّض بدلالته اللفظية لسلب جعله، و لمّا كان الجعل مقدّماً و سبباً لوجود المجعول، يكون الدليل المتعرّض لسلبه متعرّضاً لنفي السبب، و هو بلسانه مقدّم على‌‌ ما تعرّض لوجود المسبّب أو نفيه، و حاكم عليه‌‌»، لا حرج متعرّض نفي سبب است، لا ضرر متعرّض نفي مسبّب است و نفي سبب بر مسبّب مقدم است. اين بياني است كه تلاش كردند يك بياني را براي حكومت لا حرج بر لاضرر ذكر كنند، چون عرض كردم شيخ انصاري در رسائل مي‌فرمايد حكومت دارد لاحرج بر لاضرر، اما بياني براي حكومت ذكر نمي‌كند.بعد مي‌فرمايد اين بيان به نظر ما درست نيست، مي فرمايند ضابطه‌ي در حكومت این است كه دو تا دليل را وقتي به عقلا عرضه كنيم عقلا بگويند اين حاكم بر او است، اينكه بيائيم بگوئيم دليل حاكم دليلي است كه متعرّض مطلبي است كه دليل محكوم متعرّض او نيست، مي‌فرمايد اصلاً ما به عنوان ضابطه اين را قبول نداريم و بالنتيجة امام(رضوان الله عليه) به اين بياني كه براي حكومت كردند دو اشكال مي‌كنند: اشكال كبروي: اينكه مي‌فرمايند اين ضابطه‌اي كه در حكومت هست را قبول نداريم، كدام ضابطه؟

مشهور مي‌گويند ضابطه‌ي حكومت ان يكون الدليل الحاكم ناظراً لدليل المحكوم، ايشان مي‌فرمايند ما ناظريّت را قبول نداريم، عقلا بايد يكي را بر ديگري مقدّم كنند. اين بياني كه الان در ما نحن فيه شده كه بگوئيم نفي ضرر دلالت بر نفي مجعول دارد و نفي حرج دلالت بر نفي جعل دارد عقلا چنين بياني را نمي‌پذيرند. اين اشكال كبروي كه ايشان اصلاً خود كبري را قبول ندارد. اشكال صغروي: اينكه مي‌فرمايد اينكه شما مي‌گوئيد لا حرج متعرّض يك مطلبي است كه لاضرر متعرض نيست عكسش هم هست! لاضرر هم متعرّض يك مطلبي است كه لاحرج نيست. دليل لا حرج كجايش متعرض نفي ضرر است، خود معناي اينكه ما در اسلام جعل ضرري نداريم، اين را لاحرج دلالت ندارد، لذا مي‌فرمايند دور اين را بايد قلم بگيريم، اينكه بگوئيم حاكم بايد ناظر به محكوم باشد، بحيث يتعرض لما لا يتعرّض إليه الدليل المحكوم، مي فرمايند اين حرف درستي نيست، حكومت يك امر عقلايي است، ملاك عقلا اين است كه بايد بينشان تعارض و تخالف نباشد و در اينجا اينچنين نيست وقتي اين دو تا را ما به عقلا عرضه مي‌كنيم اينها مي‌گويند در ما نحن فيه در مورد اجتماع بين‌شان تعارض و تخالف است.

و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
******************************
[1]. کتاب البیع، صص 525-522.

[2]. کتاب البیع (تقریرات للامام الخمینی)، صص273و274.

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .