درس بعد

کتاب البیع بر اساس تحریر الوسیله 4

درس قبل

کتاب البیع بر اساس تحریر الوسیله 4

درس بعد

درس قبل

موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیله 4


تاریخ جلسه : ۱۳۹۰/۲/۷


شماره جلسه : ۹۴

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • نظریه خطابات قانونیه

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


نظریه خطابات قانونیه

بحث در بيان نظريه‌ي امام(رضوان الله عليه) بود، گفتيم ايشان معتقدند به اينكه ما دو نوع خطاب داريم، يكي خطاب شخصي و دوم خطاب قانوني، و فرمودند خلط ميان اين دو نوع خطاب باعث اشتباهاتي شده براي فقها و اصوليين و اگر ما بين اين دو نوع خطاب فرق گذاشتيم، آن وقت آن اشتباهات برطرف مي‌شود و تأكيد ما بر اين است كه اصل نظريه‌ي امام(رضوان الله عليه) خوب روشن شود، چون گفتيم از ابتكارات امام است به عنوان يك نظريه‌ي جديد در علم اصول مطرح شده است. در بيان نظر امام به اينجا مي‌رسيم كه مي‌فرمايند علّت اينكه مشهور گفته اند تكاليف مقيّد به قدرت است و مشروط به قدرت است. علت اينكه مشهور تكليف را مشروط به علم قرار دادند و علم را از شرايط تكليف قرار دادند این است كه اينها تمام اين خطابات شرعيه را خطابات شخصيه تلقّي كردند. اگر يك خطاب به نحو شخصي باشد مخاطب نبايد عاجز باشد، براي اينكه خطاب به يك شخص عاجز استهجان دارد، اين تعبير در كلمات مشهور فراوان است، استهجان الخطاب إلي العاجز. اگر يك كسي عاجز است و قدرت ندارد كاري را انجام بدهد، قدرت اينكه يك مگسي رااز روي پيشاني خودش رد كند ندارد، حالا كسي بيايد به او تكليف كند كه اين سنگ 50 كيلويي را بردار، اين خطاب و اين تكليف استهجان دارد.

مشهور چون خطاب را متوجه به اشخاص مي‌دانند لذا آمدند گفتند قدرت يكي از شرايط تكليف است و اگر كسي عاجز باشد خطاب به او مستهجن است و هكذا در باب علم گفتند اگر كسي جاهل است، چون جاهل و غافل انبعاث پيدا نمي‌كنند و تكليف براي ايجاد انبعاث در نفس مخاطب و مكلّف است، جايي كه انبعاث حاصل نمي‌شود تكليف معنا ندارد و تكليف استهجان دارد. اينجا امام(رضوان الله عليه) بر حسب آنچه كه در كتاب انوار الهدايه و در كتاب مناهج آمده ايشان مي فرمايند ما هستيم و اين ادله‌ي شرعيه، ما هستيم و اين خطابات شرعيّه. كجاي اين خطابات مقيّد به قدرت است، كجاي أَقِيمُوا الصَّلَاةَ، كجاي كتب عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ، كجاي أَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ، اينها مقيّد به قدرت است؟ ما بالوجدان مي‌بينيم كه تكاليف شرعيّة مقيّد به قدرت نيست. يك مطلبي در تقريرات امام هست؛ هم در معتمد الاصول مرحوم والد ما(رضوان الله عليه) و هم در ساير تقريرات، كه تعجّب این است كه در اين انوار الهدايه كه به قلم امام و مناهج است اينها وجود ندارد و آن مطلب این است، حالا اگر كسي بگويد درست است به حسب ظاهر اين خطابات شرعيّه مقيّد به قدرت نيست، أَقِيمُوا الصَّلَاةَ مقيّد به قدرت نيست، اما ما دو راه داريم براي اين تقييد به قدرت، يك راه این است كه عقل ما كشف از اين كند كه شارع اين تكاليف را مقيّداً بالقدرة خواسته، عقل ما كشف از اين مي‌كند كه شارع متعال درست است كه فرموده أَقِيمُوا الصَّلَاةَ اما آنجايي كه شما قدرت داري، صيام در جايي كه قدرت داري.

راه دوم این است كه بگوئيم عقل مي‌گويد من نمي‌خواهم كشف از اين كنم كه شارع خودش قدرت را شرط قرار داده، بلكه خود عقل مستقلّاً حكم به اين اشتراط مي‌كند. اگر يادتان باشد در اول كفايه يا در بحث انسداد يك اختلافي بين اصوليين وجود دارد كه نتيجه‌ي دليل انسداد چيست؟ دو قول وجود دارد، برخي مي‌گويند نتيجه‌ي دليل انسداد كشف است و برخي مي‌گويند نتيجه‌ي دليل انسداد حكومت است، فرقش چيست؟ بنا بر حكومت، عقل حكم مي‌كند به حجيّت ظنّ انسدادي. عقل مي‌گويد ظنّ در فرض انسداد حجيّت دارد، اما بنا بر كاشفيّت عقل كشف از اين مي‌كند كه شارع ظن را و مظنه را در فرض انسداد حجت قرار داده، بعد نظيرش را اينجا بگوئيم كه يك وقت مي‌گوئيم عقل حكم به اشتراط مي‌كند، مي‌گويد درست است شارع اين شرط را نياورده ولي من شرط مي‌كنم. دوم بگوئيم كشف است، عقل كشف از اين مي‌كند كه شارع آمده اين شرط را به عنوان يكي از شرايط تكليف قرار داده. امام(رضوان الله عليه) بر حسب اين مطلبي كه در تقريرات هست مي‌فرمايند هر دو مطلب باطل است، اما اينكه بگوئيم عقل مستقلاً خودش حكم به اشتراط مي‌كند، مي‌فرمايد اين اشكالش اين است كه يك حاكم در حكم حاكم ديگر نمي‌تواند تصرّف كند، اگر ما گفتيم يك حكمي منشأش شارع است، عقل حق ندارد بيايد در اينجا بگويد اين حكم اين شرط را دارد يا ندارد مستقلاً. اين باطل است. عقل بالاستقلال نمي‌تواند همان طور كه بالاستقلال نمي‌تواند به متعلّق تكليفش اين را اضافه كند، يك چيزي را كم كند، نمي‌تواند در اينجا بيايد يك شرطي را هم براي تكليف خودش بالاستقلال قرار بدهد.

تا اينجا رسيديم به اينكه ادله و خطابات شرعيّه به حسب ظاهر مقيّد به قدرت نيست، اما حالا مي‌گوئيم عقل كشف از اين مي‌كند همين شارع مشروطاً بالقدرة مي‌خواهد و قدرت را شارع شرط براي تكليف قرار داده. امام مي‌فرمايند اگر اين مطلب باشد دو تالي فاسد دارد: اول این است كه اگر كشف كنيم قدرت شرط است براي تكليف، چنانچه در يك تكليفي ما شك كنيم آيا قدرت داريم يا نداريم، مولا يك تكليفي را متوجه ما كرده، ما نمي‌دانيم آيا قدرت داريم اين را انجام بدهيم يا نه؟ بايد بگوئيم در فرض شك اصالة البرائة را بايد جاري كرد، همان طوري كه اگر ما شكّ در اصل تكليف كنيم اصالة البرائة جاري است شك در شرايط هم اصالة البرائة بايد جاري شود. شما در اصول خوانديد، در جايي كه شك در تكليف است، يا شك در اجزاء و شرايط است، مولا يك تكليفي كرده، نمي‌دانيد كه آيا اين هم جزء تكليف است يا نه؟ اصل برائت است. آيا اين شرط هم شرط براي تكليف است يا نه؟ اصل برائت است، تمام قيود تكليف و خود تكليف، اگر متعلّق براي شك شد شما در اصول مي‌گوئيد هر جا شك در تكليف بود مجراي اصالة البرائة است. نتيجه اين مي‌شود كه اگر قدرت را شرط براي تكليف قرار داديم، بگوئيم آنجايي كه مولا يك تكليفي به ما كرده و ما شك داريم كه آيا قدرت انجامش را داريم يا نداريم! اصالة البرائة بايد جاري كنيم. مثلاً در نماز ميت اگر شك كنيد كه طهارت آيا شرطش هست يا نه؟ اصالت البرائة‌ را جاري مي‌كنيد. هر شرطي را كه از شرايط تكليف است اگر شما شك كنيد جاي اصالة البرائه است، اين را در رسائل هم خوانديد، بگوئيم اصالة البرائه جاري مي‌كنيم، امام مي‌فرمايد مشكل همين جاست همه‌ي فقها در اينجا اصالة الاحتياط جاري مي‌كنند، همه‌ي فقها مي‌گويند اگر مولا يك تكليف كرد، تكليف آمد بر ذمه‌ي ما، و ما شك كرديم كه قدرت انجامش را داريم يا نداريم، اصالة الاحتياط مي‌گويد شما برويد انجام بدهيد اگر ديديد به بن‌بست رسيديد يك حرفي است، اما به مجرّد شك نمي‌توانيد بگوئيد ما اصالة البرائة جاري مي‌كنيم.

همه‌ي فقها اصالة الاحتياط جاري مي‌كنند، پس ما كشف از اين مي‌كنيم كه قدرت از شرايط تكليف نيست. از اين جهت كه در شك در قدرت فقها اصالة الاحتياط را جاري مي‌كنند ما كشف از اين مي‌كنيم پس قدرت از شرايط تكليف نيست، اگر از شرايط تكليف بود بايد اصالة البرائه را جاري مي‌كردند. مثلا اگر شك كرديد كه در نماز فقط يك مقدار سر را انسان بچرخاند ولي مقادير بدن رو به قبله باشد آيا مانعيت دارد يا ندارد؟ آنجا برائت جاري مي‌شود. اما يك چيزي مانع بود و مانعيّتش مسلم بود اينجا بايد در انجام تكليف عدمش را احراز كنيد. اين يك شاهد و مؤيّد كه امام آوردند، شاهد بر اينكه قدرت شرط بر تكليف نيست این است كه فقها در شكّ در قدرت اصالة الاحتياطي هستند، اگر قدرت شرط تكليف بود، فقها در شك در قدرت بايد اصالة البرائة را جاري كنند، اين شاهد اول. شاهد دوم باز مي‌فرمايند اگر قدرت شرط در تكليف باشد لازم مي‌آيد بگوئيم مكلّف جايز است خودش را عاجز كند. در حالي كه هيچ فقيهي اين را قبول ندارد، توضيحش چيست؟ وقتي شما مي‌گوئيد قدرت شرط در تكليف است در اصول آقايان يك مطلبي دارند، مي‌گويند تمام شرايط برمي‌گردد به جزئيّت للموضوع، هر شرطي داخل در موضوع است. وقتي مي‌گوئيم طهارت شرط براي نماز است، موضوع وجوب نماز، نماز عن طهارةٍ است، تمام شرايط به موضوع برمي‌گردد. چه نتيجه‌اي مي‌خواهيم بگيريم؟

مي‌خواهيم بگوئيم تغيير موضوع در اختيار مكلّف است. مثال؛ مي‌گوئيم در باب نماز مي‌گوئيد نماز تمام واجب است بر حاضر، نماز قصر واجب است بر مسافر. موضوع وجوب الاتمام حاضر است، موضوع وجوب القصر مسافر است، حالا يك كسي در شهر خودش است كه مي‌خواهد اختياراً خودش را مسافر كند و مي‌خواهد به مسافرت برود تا نماز را قصر بخواند، اشكالي ندارد و بالعكس؛ تغيير موضوع در اختيار مكلّف است، اگر گفتيم قدرت شرط در تكليف است مي‌آيد داخل در موضوع، تغيير موضوع هم دست خود مكلّف است و مكلّف بايد خودش را بتواند عاجز كند. عاجز كند يعني چه؟‌ مثلاً فرض كنيد از قبل از نماز ظهر يك آمپول بيهوشي به خودش بزند تا بعد از وقت نماز مغرب، در حالي كه همه‌ي فقها مي‌گويند اين جايز نيست! تعجيز مكلّف از قيام به تكليف و از اتيان تكليف مي‌گويند جايز نيست. امام مي‌فرمايد اگر قدرت شرط در تكليف باشد بايد داخل در موضوع بشود، يا به تعبير ديگر داخل در ملاك بشود. وقتي داخل در موضوع شد يعني مي‌گوئيم نماز ايستاده‌ي قادر واجب است، حالا اين مي‌تواند موضوع را عوض كند و بشود عاجز، در حالي كه فقها مي‌گويند جايز نيست. پس از حيث اينكه نمي‌تواند خودش را عاجز كند معلوم مي‌شود تمام التكليف نماز است و قدرت شرط در تكليف نيست.

اگر شرط شد، كل شرطٍ يرجع إلي الموضوع، كل شرطٍ يدخل في الموضوع؛ منتهي فرقش با جزء است جزء هم خودش و هم تقيّدش داخل است و شرط خودش خارج است و تقيّدش داخل است. پس اين هم شاهد دوم بر فرمايش امام. عرض كردم اين دو شاهد در جلد اول معتمد الاصول صفحه 120 يا 121 ذكر شده است. پس ببينيد ايشان دو شاهد آورد براي اينكه اثبات كند قدرت شرط براي تكليف نيست، راه اول این که بگوئيم عقل خودش حكم مي‌كند به اين اشتراط که گفتيم باطل است، عقل كشف از اين اشتراط مي‌كند كه دو تا شاهد بر خلافش آورديم. و آخرين مطلبي كه امام فرمودند این است كه اين حرفي كه ما مي‌زنيم قوانين عرفيه‌ي عقلائيه هم همين است، يعني قانوني كه الآن در مجلس تصويب مي‌شود افراد و اشخاص را در نظر نمي‌گيرند، وقتي مي‌گويند جريمه اينقدر، نمي‌گويند كه اين آدم اين مقدار جريمه به او ضرر وارد مي‌كند يا نه؟ مشكل برايش ايجاد مي‌شود يا نه؟ قانون مي‌گذرانند. ايشان تنظير مي‌كنند و مي فرمايند قوانين شرعيه هم نظير قوانين عقلائيه است كه تمام اينها عنوان خطابات قانونيه را دارد. تا اينجا ما نظر امام را بيان كرديم، حالا از روز شنبه ان شاء الله اشكالاتش را ذكر خواهيم كرد.

و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .