درس بعد

کتاب البیع بر اساس تحریر الوسیله 4

درس قبل

کتاب البیع بر اساس تحریر الوسیله 4

درس بعد

درس قبل

موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیله 4


تاریخ جلسه : ۱۳۸۹/۱۰/۱۵


شماره جلسه : ۵۰

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • راه سوم برای اثبات ضمان کاهش ارزش پول[1]

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين

تا به حال دو راه را بیان کردیم بر اینکه نسبت به کاهش ارزش پول ضمان باشد، ما راه اول را پذیرفتیم اما راه دوم را مورد مناقشه قرار دادیم.


راه سوم برای اثبات ضمان کاهش ارزش پول[1]

راه سومی که در کلمات ذکر شده این است که «أن یقال بأنّ النقود بالخصوص لیس ضمانها مثلیا بل قیمیا؛ لأنّها لیست سلعة، و لا منفعة استهلاکیة لها، و انما هی مجرّد وسیلة للمبادلة» نقود عنوان کالا را ندارد، سلعه به معنای کالاست که جمعش هم می‌شود سِلَع. کالا دارای یک منفعت استهلاکیّه است، یعنی شما هر شیئی را که ملاحظه بفرمایید از  ملبوسات، مشروبات و هر وسیله‌ای دیگر دارای یک منفعتی است که به تدریج این منفعت هم مستهلک می‌شود، این فرش دارای یک منفعت استهلاکیه است، همه چیز همینطور است. اما نقود عنوان کالا را ندارد، عنوان جنس را ندارد و اینطور نیست که بگوئیم این پول مانند این فرش یک مدّتی که منفعتش را استفاده کردیم از بین می‌رود، بالأخره این فرش در طول زمان هر چه استفاده‌اش کنند آرام آرام موجب استهلاکش می‌شود تا از بین می‌رود اما چنین منفعتی در پول هم وجود ندارد، پس پول چیست؟ پول و نقود فقط وسیله است برای مبادله، انسان بخواهد جنسی را مبادله کند و ردّ و بدل کند، حالا چه نتیجه‌ای از این راه می‌خواهند بگیرند؟ نتیجه این است که بگوئیم ضمان به مثل در مورد نقود معنا ندارد، ضمان به مثل فقط در کالا و اجناس معنا دارد، در آن اشیایی که دارای منفعت استهلاکیه است معنا دارد اما نقود (پول، اسکناس) کالا نیست تا ما بگوئیم اگر از بین رفت «یضمن بالمثل» بلکه این یک مالیّت و قیمت محضه است، این راه سومی است که در اینجا بیان شده است.


جواب از راه سوم[2]

جوابی که در اینجا از این راه ذکر شده این است که ما وقتی به ادله‌ی ضمان مراجعه می‌کنیم، ادله‌ی ضمان متعلّقش مال است، «من أتلف مال الغیر فهو له ضامن» متعلّقش مال است. در ادله‌ی ضمان متعلّقش کالا نیست، جنس نیست، سلعه نیست، در ادله‌ی ضمان نیامده چیزی که عنوان کالا دارد و عنوان منفعت استهلاکیه دارد، متعلق ضمان است. می‌گوید «من أتلف مال الغیر» این مال یک مصداقش کالاست که از آن تعبیر به مال حقیقی می‌کند و مصداق دیگرش هم پول است، پول عنوان مال را دارد منتهی مال اعتباری است، اعتبار شده است به عنوان مال. لذا ما هستیم و ادله، وقتی ادله  می‌گوید مال متعلّق برای ضمان است می‌گوید پول هم مال است، حالا که مال هست می‌گوئیم «کل مالٍ یکون فیه ضمانٌ» در هر مالی ضمان است و اگر مثل برای آن باشد این عنوان مثلی را دارد و ضمانش به مثل است، بعد از اینکه این جواب را می‌دهند دو نکته را اینجا ذکر می‌کنند؛ یکی اینکه می‌فرمایند بین مال اقتصادی و مال فقهی فرق وجود دارد. پول مال فقهی هست اما مال اقتصادی نیست. در علم اقتصاد وقتی می‌خواهند ثروت یک کشوری را محاسبه کنند نمی‌گویند که این خودش چقدر پول دارد، می‌گویند چقدر طلا دارد، چقدر معادن دارد، چقدر اسلحه دارد، چقدر امکانات طبیعی دارد، اینها را می‌آیند به عنوان ثروت کشور حساب می‌کنند، اما پول؛ دولت امشب بیاید هزار تریلیارد پول چاپ کند، این به عنوان ثروتش محسوب نمی‌شود. نکته‌ی دوم شاهدی می‌آورند بر اینکه پول عنوان مال را دارد و مال مثلی است، در مال مثلی هم ضمان به مثل است و آن شاهد چیست؟ می‌گویند اگر کسی هزار تومان به دیگری قرض داد، حالا آن مقترض بخواهد در مقام ادای قرض به جای هزار تومان، ده هزار روپیه بپردازد، مقرض می‌گوید من قبول نمی‌کنم برای اینکه این را مثل او نمی‌داند! چون در باب بودنِ ضمان بمثله، می‌گوید من به تو تومان دادم و تو هم باید به من تومان بدهی، من به تو تومان قرض دادم تو به من روپیه می‌دهی؟ من قبول نمی‌کنم، این جوابی که داده شد. پس راه را ذکر کردیم، جوابی هم که دیگران دادند را بیان کردیم، حالا نوبت به خودمان می‌رسد.


نقد و بررسی

آیا این راه سوم درست است یا نه؟ یعنی ما با قطع نظر از این جوابی که اینجا داده شده جواب دیگری می‌توانیم از این راه ذکر کنیم؟ در این راه سوم سعی و تلاش بر این شد که بین پول و کالا فرق گذاشته شود و فرقش هم به این است که پول وسیله‌ی مبادله است اما خودش به عنوان یک کالای مصرفی مبادله نمی‌شود، خودش به عنوان یک کالایی که دارای منفعت باشد مبادله نمی‌شود. پول وسیله است برای مبادله، و اثبات کرد که اینکه ما می‌گوئیم در مثلیّات ضمان به مثل است فقط در کالای مصرفی است. در این جواب بیان شد که متعلّق ادله‌ی ضمان مال است و فرقی هم بین مال حقیقی و مال اعتباری نیست و پول هم مال اعتباری است، پس متعلّق ضمان واقع می‌شود. به نظر می‌رسد که باید مرحله‌ی قبل از این جواب، جواب دقیق‌تری را در اینجا ذکر کنیم. مستدل قبول دارد که پول متعلّق ضمان است والا اگر قبول نداشت مسئله‌ی مالیّتش را مطرح نمی کرد، می‌گوید پول مانند کالا متعلّق برای ضمان است، همان طوری که در کالا ضمان وجود دارد در پول هم هست، منتهی آن کالا عنوان تبادل را دارد و در آن منفعت استهلاکیه است و این در پول نیست، پس ما بگوئیم نوع ضمان‌ فرق می‌کند، نمی‌خواهد اصل ضمان را انکار کند بلکه بین نوع ضمان می‌خواهد فرق بگذارد و جواب این است که این چه فرقی شد؟ این فرق چگونه سبب می‌شود که بین نوع ضمان در کالا و پول فرق بگذاریم، بین کالا و پول قبول داریم فرق است، کما اینکه بین کالاها هم فرق وجود دارد، یک کالایی است که منفعت نادره دارد و یک کالایی هست که منفعت غالبه دارد، یکی منفعتش زود از بین می‌رود و دیگری منفعتش دیر از بین می‌رود، این فرق «لیس بفارق» است.

اگر پول کالا نباشد باز هم نبودن کالا مخرج از  ضمان  نیست! و خود شما هم ضمان را قبول دارید، پس در نتیجه  یک فارقی که  سبب شود در کالا فقط ضمان به مثل باشد و در غیر کالا ضمان به غیر مثل باشد، نیاوردید؟ کما اینکه اگر خوب دقت کنید جواب هم اول الکلام است، در این جوابی که داده شده اثبات کردند این پول مال است، مال متعلّق ضمان است، می‌گوئیم قبول داریم، مستدل تا اینجایش هم قبول دارد که پول و مال متعلق به ضمان است، اما در جواب نیامده اثبات کند همان ضمانی که در کالاست در پول هم وجود دارد! مستدل می گوید بین پول و فرش فرق است، فرش کالاست و پول کالا نیست! می‌گوئیم خیلی خوب نباشد، این که فرش کالاست چه ملازمه‌ای دارد که فقط ضمان آن به مثل باشد و ضمان در پول به مثل نباشد، کما اینکه اگر گفتیم فرش مال است و پول مال است، هیچ ملازمه‌ای ندارد که اگر در فرش ضمان به مثل است در پول هم ضمان به مثل باشد. به نظر می‌رسد که هم استدلال اول الدعواست و هم جوابی که داده شده اول الدعواست. به نظر ما این دلیل و این جواب هر دو اول الدعواست، یعنی هیچ کدام یک قدم جلو نرفتند، مستدل اثبات نکرد که چرا در پول نباید ضمان به مثل باشد و جواب دهنده هم اثبات نکرد که چرا در پول ضمان به مثل هست؟ هر دو این را به عنوان یک امر مفروضی گرفتند و کلام را پیش بردند. اشکال سوم در شاهدی است که آوردند، این شاهد را دقّت بفرمایید، ما قبول داریم در این شاهد، اگر کسی به دیگری تومان قرض داد، مقترض بعداً بخواهد روپیه به او بدهد می‌تواند بگوید نه، من همان تومان را می‌خواهم. ولی از ایشان که این شاهد را آوردند سؤال می‌کنیم اگر من یک هزار تومانی به دیگری قرض دادم عین این هزار تومانی هم در دست مقترض موجود است، ایا مقترض که حالا بخواهد قرضش را به من ادا کند باید خود همان را برگردد؟

یا اگر یک هزار تومانی دیگر داد، یا دو تا پانصد تومانی یا پنج تا دویست تومانی داد کافیست؟ بله، حتی در غصب هم همینطور است. اگر شخصی آمد یک هزار تومانی را از جیب دیگری نعوذ بالله غصباً برداشت، اگر بدون اینکه به او بگوید پنج تا دویست تومانی در جیبش گذاشت؟ آیا در اینجا مالش را رد کرده یا نه؟ عرف می‌گوید رد کرده، عرف نمی‌گوید تو عین همان هزار تومانی که از جیب او برداشتی را باید بدهی! عرف می‌گوید هزار تومان بیاور، این هم هزار تومان، چه بسا این هزار تومانی را که ما می‌بریم نوتر از مال او باشد. پس اشکال ما به شاهد این است که اگر شما می‌خواهید مسئله‌ی مثلی را درست کنید، بیائید هزار تومان و هزار تومان را مطرح کنید، بعد اشکال همین است که در آنجا لازم نیست آن عین مال را برگرداند و این قرینه می‌شود بر آن مدّعای اول ما که معلوم می‌شود پول نه مثلی است و نه قیمی، اگر مثلی یا قیمی باشد، در مثلی یا قیمی، مادامی که عین موجود است خود عین را باید بدهد، نوبت به مثل یا قیمتش نمی‌رسد،  ولی در پول چنین نیست، الآن یک هزار تومانی از جیب این آقا برداشته و عینش هم موجود است، لازم نیست که عینش را برگرداند، یک هزار تومانی دیگر را برگرداند کافی است.

وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین
********************************
[1] .«المحاولة الثالثة: أن یقال بأنّ النقود بالخصوص لیس ضمانها مثلیا بل قیمیا؛ لأنّها لیست سلعة، و لا منفعة استهلاکیة لها، و انما هی مجرّد وسیلة للمبادلة، و حساب المالیة المحضة للأجناس و السلع و الضمان بالمثل إنما یکون فی السلع و الأموال الحقیقة. نعم، النقود الحقیقیة کالذهب و الفضة لا مانع من أن یکون ضمانها بالمثل لأنّها سلع حقیقیة. و الحاصل: موضوع ضمان المثل السلع الحقیقیة، لا النقود التی هی مجرّد وسیلة للمبادلة» السید محمود الشاهرودی، مقالات فقهیه، ص 71.

[2] .«و فیه: أن موضوع الضمان عند العقلاء، و کذلک فی ظاهر ألسنة الروایات، و کلمات الفقهاء إنما هو المال لا السلعة أو الجنس، و لا إشکال فی أن النقد حتى الورقی الاعتباری منه مال حقیقة و عرفا؛ إذ لیس المراد بالمال إلا ما یرغب فیه العقلاء و یبذلون بإزائه مالا آخر، و هذا صادق على النقد الاعتباری فی طول اعتباره و رواجه. نعم، هناک بحث آخر فی علم الاقتصاد حول اعتبار النقود من السلع أم لا، و لکنّه من منظور آخر غیر المنظور القانونی الفقهی حیث یقال هناک: إن مجموعة نقود البلد الواحد لا تضاف إلى السلع و الثروة الحقیقیة الموجودة فی ذلک البلد فی حساب الثروة الکلیة و الدخل القومی للبلد؛ لأنّه مجرد وسیلة للتبادل و المعاملة لتلک الثروة، فمجموع الثروة الکلیة عبارة عن مجموعة السلع الحقیقیة و الخدمات الثابتة فی ذلک البلد لا أکثر، إلا أن هذا منظور علمی آخر لا ربط له بالمنظور الفقهی الحقوقی حیث یکون النقد الرائج المعتبر مالا قانونا، فالحاصل: تعریف المال الفقهی یختلف عن تعریف المال الاقتصادی فلا ینبغی الخلط بینهما. و بناء علیه، یکون النقد حتى الاعتباری منه مالا فقها و قانونا، و یکون کسائر الأموال موضوعا لأحکام الأموال، و التی منها ضمان مثلها إذا کان لها مثل؛ لأنّ المفروض أن کل مال یکون فیه ضمان، و کل ما یکون فیه ضمان إذا کان له مثل کان ضمانه مثلیا، أی تشتغل الذمّة بمثله، و تنتقل ملکیة المضمون له إلیه، و هو معنى الضمان، و کلتا هاتین الخصوصیتین متحقّقة فی النقود الاعتباریة، فضلا عن الحقیقیة، فیکون ضمانها بالمثل أیضا، و مما یشهد على ذلک أنّه إذا ضمن نقدا من نوع معیّن کالتومان مثلا لا یجوز له أن یدفع له من نقد آخر بقیمته کالروبیة مثلا أو الدولار، و لیس هذا إلا من جهة ضمان الخصوصیة الجنسیة الثابتة فی المال المضمون» همان، صص 71 و 72.

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .