موضوع: مرجحات تزاحم
تاریخ جلسه : ۱۳۹۷/۸/۱
شماره جلسه : ۲۴
-
تنبیه دوم (تزاحم در مستحبات)
-
بررسی کلام مرحوم خوئی و صدر
-
نکاتی راجع به اربعین
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
تنبیه دوم (تزاحم در مستحبات)
به عبارت دیگر در تکالیف الزامی مثل صلّ و ازاله میگوئیم اطلاق وجود دارد. وقتی مولا هر دو را به صورت مطلق از مکلف خواست چون تکلیف به غیر مقدور است لذا بین این دو اطلاق تعارض واقع میشود یعنی مولا میگوید نماز را از تو میخواهم اعم از اینكه ازاله واجب باشد یا نباشد و ازاله را هم از تو میخواهم اعم از اینكه نماز واجب باشد یا نه. ملکف هم چون در زمان واحد قدرت بر انجام نماز و ازاله ندارد در نتیجه تكلیف به غیر مقدور میشود. برای رهایی از تکلیف غیر مقدور میگوئیم هر كدام لبّاً مقید به عدم الاشتغال بالآخر است اما در باب مستحبات تكلیف به غیر مقدور معنا ندارد چون مكلف میتواند هر دو مستحب را ترك كند.
آقای صدر در تحقیق مسئله میفرمایند منشأ وقوع تزاحم یا استحالهی ترتب در مسئلهی امر به ضدّین فی عرضٍ واحد یکی از این سه چیز است:
1- مستلزم احراج مكلف بر وقوع در عصیان است: یعنی تکلیف مولا نسبت به ضدّین فی عرض واحد، سبب واقع شدن مكلف در عصیان است چون مولا میداند مکلف یكی را بیشتر نمیتواند انجام بدهد و قهراً یكی طرح و عصیان میشود. به بیان دیگر مانع ثبوتی از اینكه این دو امر فی عرض واحد نمیتواند متوجه مكلف بشود این است كه مولا به دست خودش مكلف را در عصیان قرار میدهد. مرحوم آقای صدر میفرماید طبق این بیان میگوئیم در باب مستحبات عصیان و معصیت معنا ندارد پس موضوعش منتفی است و لذا تزاحم در مستحبات راه ندارد.
2- امر به ضدّین فی عرض واحد طلب جمع بین ضدّین است: واضح است که این وجه یا محال است و یا صدور آن از حكیم بعید است.
ایشان میفرمایند این فرض در باب مستحبات مانند واجبات جریان دارد یعنی طلب جمع بین ضدّین معقول نیست چون هر دو مستحباند و تنها یکی امکان دارد. پس بنابر این وجه، تزاحم در مستحبات جریان دارد.
3- خطابات ظهور در باعثیت و محرّكیت دارد: یعنی اوامری مثل صل و ازاله مکلف را تحریك به نماز یا ازاله میكنند. مشهور هم همین حرف را میزنند یعنی میگویند اوامر ظاهرةٌ فی البعث و هر بعث در جایی معنا دارد كه انبعاث ممكن باشد و اگر در جایی انبعاث ممكن نباشد معنا ندارد مولا بعث كند. مثلا وقتی مكلف بیهوش یا مرده است انبعاث ممكن نیست. در مانحن فیه هم اگر مولا فی عرضٍ واحد این دو ضد را از مكلف بخواهد، تنها نسبت به یكی انبعاث ممكن است و نسبت به دیگری محال است.
بنابر وجه سوم هم میگویند چون بعث و انبعاث از مقولات مشکک است لذا در امر استحبابی مانند واجبات قابل تصور است یعنی بعث و انبعاث در واجبات قوی و در مستحبات ضعیف است در نتیجه اگر مولا به دو مستحب فی عرض واحد امر کرد چون انبعاث نسبت به هر دو ممكن نیست پس تزاحم محقق میشود.
خلاصه اینکه بنابر وجه اول تزاحم در مستحبات جریان ندارد اما بنا بر وجه دوم و سوم تزاحم جریان دارد پس ایشان با استادشان مخالفت میكنند. لذا در وجه سوم هم میگویند حق همین است كه خطابات ظهور در بعث و باعثیت دارد، لذا باید گفت مرحوم آقای صدر قائل به جریان تزاحم بین المستحبات هستند در حالیکه مرحوم آقای خوئی میگویند تزاحم بین المستحبات جریان ندارد[1].
بررسی کلام مرحوم خوئی و صدر
ما در باب واجبات گفتیم به اطلاق کاری نداریم و منشأ تزاحم دلیل و جعل نیست بلکه منشأ تزاحم فقط عدم قدرت مكلف بر امتثال است. این بیان در مستحبات هم جاری است مثلا یك دلیل میگوید انفاق در راه خدا و دلیل دیگر میگوید آزاد كردن برده در راه خدا اینقدر ثواب دارد. اگر كسی پولی دارد یا باید آن پول را انفاق كند و به فقرا اطعام كند یا با آن بنده آزاد كند، اینجا بین دو مستحب تزاحم واقع میشود و نیازی به اطلاق هم نیست.روی مبنای امام (رضوان الله تعالی علیه) در بحث خطابات قانونیه اصلاً مجالی برای این اطلاقها نیست چون وقتی مولا داشت صلاة را واجب میكرد هیچ نظری به ازاله و غیر ازاله نداشته پس نوبت به این حرف نمیرسد که بگوئیم این اطلاق دارد سواءٌ كانت الازاله واجبةً أم لا؟ در نتیجه چون مکلف نسبت به هر دو خطاب قانونی –دو واجب، دو محرم، یک واجب و حرام، دو مستحب، دو مکروه، یک مستحب و مکروه- قدرت بر امتثال ندارد لذا تزاحم واقع میشود و به نظرم میرسد كه امثله تزاحم در باب مستحبات خیلی بیشتر از امثله تزاحم در باب واجبات باشد.
مرحوم آقای صدر در جواب مرحوم آقای خوئی مسئله را روی مُستَنَد آوردند. ولی با قطع نظر از مستند، استدلال آقای خوئی که مكلف میتواند هر دو مستحب را طرح کند درست نیست چون طرح مستحب یک طرف بحث است. طرف دیگر این است که اگر مکلف بخواهد به مستحب عمل كند نمیداند به كدام مستحب عمل كند چون قدرت بر یكی دارد. چرا این مورد از موارد تزاحم نباشد؟ مثلا اگر یكی از مرجحات باب تزاحم مسئلهی اهم باشد، به چه دلیل این مرجح در باب مستحبات جریان نداشته باشد؟ چه اشکالی دارد که بگوئیم مکلف بین اینکه پول را بدهد تا آبروی كسی حفظ شود یا خودش سفر مستحبی برود تشخیص بدهد که یکی اهمیت دارد؟ خلاصه اینکه به نظر ما تزاحم در مستحبات هم جاری است.
نکاتی راجع به اربعین
در آستانه اربعین امام حسین (علیه السلام) قرار گرفتیم.نکته اول اینکه روایت معروفی كه وجود دارد از علائم مؤمن یكیش زیارت الاربعین است. البته این دو جور معنا میشود: اول زیارت اربعین همین معنای ظاهری است كه رفتن به زیارت امام حسین (علیه السلام) در روز اربعین است. دوم اینکه بعضی از بزرگان احتمال دادند كه مُراد خواندنِ زیارت اربعین است. حالا هر كدام باشد قدر جامعش این است كه شیعهی مؤمن مسلمان باید به اربعین امام حسین (علیه السلام) توجه ویژه داشته باشد. یك مصداق از توجه ویژه این است كه در شهری كه هستیم عزاداری و سوگواری كنیم. یك مصداقش رفتنِ به زیارت امام حسین (علیه السلام) است. مصداق بالاترش پیادهروی آن هم از فاصلههای دور برای زیارت امام حسین (علیه السلام) است كه بالخصوص زیارت امام حسین (علیه السلام) ماشیاً خیلی در روایات سفارش شده، اینها همه مصادیقش میشود. آنچه مهم هست و آنچه انسان از روایت میفهمد این است كه شیعه باید به اربعین امام حسین (علیه السلام) توجه ویژه داشته باشد. اگر اربعین بیاید و برود این نه توجهی و نه عزاداری خاصی كند، ضعف در شیعه بودن او است.
نكته دوم اینست كه سالهاست این عنایت خدای تبارك و تعالی محقق شده كه پیادهروی اربعین یك شكوه و عظمتی برای پیروان امام حسین (علیه السلام) شده. من میگویم پیروان چون هم شیعهها میآیند كه البته اكثریت شیعه هستند و هم اهلسنت و هم مسیحیها میآیند و سایر فرق و مذاهب هم میآیند. این پیادهروی برای لبیك به امام حسین (علیه السلام) است كه این چند ساله شكوه و عظمتی پیدا كرده. اگر حج لبیك به خدای تبارك و تعالی است، اربعین هم لبیك به امام حسین (علیه السلام) است. اینجا چند مطلب باید مورد توجه قرار بگیرد:
نکتهی اول اینكه از این حقیقت به هیچ وجه ما نباید چیزی اضافه كنیم یا كم كنیم یعنی هر كسی كه به امام حسین (علیه السلام)، راهی كه امام حسین (علیه السلام) و فداكاریای كه حسین بن علی (علیهما السلام) كرده لبیک میگوید باید اینها برایش خیلی ارزش داشته باشد و در زندگیمان معیار و شاخص قرار بدهد. اگر از این حركت گروهها، اشخاص و نهادها بخواهند استفادههای دیگری بكنند مثلاً در اربعین به جای اینكه عكس شهدای عراق را و شهدای در مقابل داعش را مطرح كنند ترویج از یك شخص دیگری كنند اینها درست نیست! من خودم یك سال (شاید پنج شش سال پیش) پیادهروی داشتم دیدم در تابلوها عكس یك آقایی را دادند و 20 تا تابلو عكس آقای دیگری را زدند برای ترویج اشخاص. شهدا باید باشند فرض كنید رهبری معظم انقلاب و اینهایی كه نماد مسلمانان و شیعیان هستند، مراجع بزرگ باید باشد اما از این دایره من دیدم برای تبلیغ شخصی خودشان میخواهند استفاده كنند كه این كار درست نیست. از این لبیك به امام حسین علیه السلام بخواهد خارج بشود حالا به انحاء مختلف متأسفانه بوده. نمیدانم سالهای بعد كم شد یا نه، این رمز را باید حفظ كنیم.
ایران كه بحمدالله خیلی با قوت و قدرت در این صحنه حضور دارد. طلبهها هم كه الحمدلله در موكبها و راهها حضور دارند باید تبلیغ امام حسین (علیه السلام) را انجام بدهند. تبلیغ راه امام حسین، تبلیغ جهاد، معرفی كردن دشمنان امام حسین (علیه السلام)، اینها همه در لبیك یا حسین وجود دارد. بگوئیم چه كسی دشمن امام حسین (علیه السلام) در زمان معاصر است كه اینها باید بیان شود، اما آن حقیقت خالصش باید حفظ شود.
نكتهی دوم اینکه من سالهای گذشته گفتم و امسال هم عرض میكنم، چون میبینم در صدا و سیما واقعاً خلاف این مطلب مكرر مطرح میشود؛ علائم ظهور یك امور توقیفیه است مثل خود علائم قیامت میماند. همان طوری كه علائم قیامت توقیفی است، علائم ظهور هم توقیفی است. علائم ظهور هم بین حتمی و غیر حتمی است. غیرحتمیاش روایات مختلف دارد و حتمیاش هم ادله مختلف دارد ولی از این محدوده، ما بگوئیم این راهپیمایی یكی از علائم ظهور است، به مردم به جوانها تفهیم كنیم ظهور همین روزهاست! بعد هم بیایند برایش استدلال درست كنند میگویند چرا میگوئیم این از علائم ظهور است؟ چون وقتی حضرت ظهور میكند اولین مطلبی كه وقتی تكیه میكنند بر كعبه میفرمایند من فرزند حسین هستم.
در اینكه منتقم اصلی خون امام حسین (علیه السلام) و ولی دم واقعی امام حسین (علیه السلام) حضرت حجّت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است شكی نیست. آن حقیقت ظهور میكند و در رأس امورش هم انتقام از خون امام حسین (علیه السلام) و از دشمنان امام حسین است. ولی چه ارتباطی دارد كه بگوئیم این راهپیمایی اربعین از علائم ظهور است، پس بگوئیم همه عزاداریها از علائم ظهور است، اصلاً بگوئیم عزاداریهای روز عاشورا؛ روز عاشورا در كل دنیا بیشتر از اربعین جمعیت وجود دارد، ایران، هند، پاكستان، عراق و كشورهای دیگر را كه دیدید متجاوز از 100 میلیون نفر حضور دارند ما الآن چقدر بعد ازشهادت امام حسین عاشورا داشتیم میتوانیم بگوئیم این عاشوراها از علائم ظهور هستند؟ نمیشود این را گفت.
[1] ـ بحوث فی علم الأصول، ج7، ص: 159 و 160: التنبیه الثامن- فی التزاحم بین المستحبات. ربما یتصور اختصاص التزاحم و أحكامه بالواجبات و عدم جریانه فی الخطابات الاستحبابیة، كما التزم السید الأستاذ- دام ظله- بذلك خارج بحثه. بدعوى: أن الأوامر الاستحبابیة لا یلزم من إطلاق أدلتها لحال التزاحم بین متعلقاتها محذور التكلیف بغیر المقدور، لجواز ترك المستحب على كل حال فلا تعارض بین إطلاقاتها لیفتش عن مقید لبی یرفع به التنافی فیما بینها، كما هو الحال فی أدلة الواجبات. و التحقیق أن یقال: إن هذا یختلف باختلاف الوجه الّذی یستند إلیه فی المنع عن شمول الأمر للضدین فی عرض واحد. فإن كان الوجه فی ذلك استلزامه إحراج المكلف على الوقوع فی العصیان. فهذا المحذور مخصوص بالأوامر الوجوبیة و لا یجری فی الأوامر الاستحبابیة لعدم تحقق العصیان بمخالفتها. و إن كان الوجه فی ذلك استلزامه طلب الجمع بین الضدین- كما زعمه القائلون باستحالة الترتب- أو كان الوجه فیه ما هو الصحیح من أن الخطابات ظاهرة فی داعی الباعثیة و المحركیة فلا تشمل موارد عدم إمكان التحرك و الانبعاث فلا بد من افتراض تقیدها لباً بحال عدم الاشتغال بضد واجب مساو أو أهم كما برهنا علیه فیما سبق، فهذان الوجهان لا یفرق فیهما بین الأوامر الوجوبیة و الأوامر الاستحبابیة إذ كما لا یعقل طلب الجمع بین الضدین وجوباً كذلك استحباباً، و كما أن الأمر الوجوبی ظاهر فی داعی الباعثیة و المحركیة كذلك الأمر الاستحبابی فإنه لا فرق بینهما إلّا من حیث شدة الطلب و ضعفه. فلو كان للأمر الاستحبابی بأحد الضدین إطلاق حتى لحال الاشتغال بضده المستحب الأهم أو المساوی، فإن كان الغرض منه الإتیان به مع الإتیان بالآخر جمعاً فهو مما لا یمكن التحریك نحوه، و إن كان الغرض منه صرف المكلف عن الضد المساوی أو الأهم إلیه فهو جزاف، كما تقدم فی شرح البرهان على المقید اللبی.
نظری ثبت نشده است .