درس بعد

مرجحات تزاحم

درس قبل

مرجحات تزاحم

درس بعد

درس قبل

موضوع: مرجحات تزاحم


تاریخ جلسه : ۱۳۹۷/۹/۲۱


شماره جلسه : ۴۳

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • خلاصه مباحث گذشته

  • بررسی دیدگاه مرحوم خوئی

  • حدیث اخلاقی هفته

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين


خلاصه مباحث گذشته
فرمایش مرحوم محقق خوئی (اعلی الله مقامه الشریف) در اشكال بر مرحوم نائینی را ملاحظه فرمودید. مرحوم آقای خوئی هم اشكال نقضی و هم اشکال حلی بر نائینی وارد كردند.
 
بررسی دیدگاه مرحوم خوئی
هر چند ما با مرحوم خوئی در نتیجه موافقیم، یعنی قائلیم اگر مدلول مطابقی از بین رفت مدلول التزامی هم از بین می‌رود و حجّیت ندارد به بیان دیگر مدلول التزامی در وجود و حجیت تابع مدلول مطابقی است ولی باید ببینیم فرمایش مرحوم خوئی تمام است یا نه؟ از جواب حلّی آقای خوئی شروع می‌كنیم.

اولین اشكال بر مرحوم آقای خوئی خلط بین تكوین و تشریع توسط ایشان است. مسئله حصه[1]، فرد و كلی در امور تكوینیه معنا دارد یعنی در امور تكوینیه می‌توانیم بگوئیم حیوان، كلی و انسان، حصه‌ای از حیوان و زید، فرد برای انسان است. لذا وقتی می‌گوئیم انسان نیست یعنی حصه‌ای از انسان که در ضمن زید یا حصه‌ای از حیوان که در ضمن زید است وجود ندارد اما دلالت نمی‌کند که انسان در جای دیگر نباشد چون ممکن است در ضمن فرد دیگری محقق شده باشد.

اما در اعتباریات حصه نداریم تا مثلا شارع بگوید به واسطه آمدن واجب، حرام و مستحب یک حصه از اباحه از بین می‌رود بلکه عنوان کلی اباحه داریم که هر کدام از این‌ها آن‌را نفی می‌کند. در اعتباریات چیزی به نام عنوان و معنون داریم مثلا می‌گوئیم وجوب، عنوان و معنونش نماز خارجی كه مصداقی برای اوست. اما نمی‌توانیم در مورد وجوب بگوئیم وجوب مطلق یا حصه‌ای از وجوب و یا فردی از وجوب یا حد فاصلی بین عنوان و معنونات داریم؛ یا مثلا اباحه مطلق و حصه‌ای از اباحه و فردی از اباحه داریم. در اعتباریات این عنوان یا هست و یا نیست پس عنوان كلی طبیعی و حصه وجود ندارد. لذا تعبیر دقیق این است كه به آن عنوان و یا عناوین بگوئیم.

بله اگر در مورد عنوانِ مطرح شده در اعتباریات تعبیر کلی می‌کنیم به این معناست که یك وجوب داریم كه این وجوب مصادیق مختلفی مثل نماز، روزه، حج و... دارد که اینها برای کلی عنوانِ معنون دارند.

شاید بتوان گفت یکی از علل مطرح نشدن این بحث در اعتباریات، بسیط بودن احکام است. اصولیین قدیم احکام را مركب از جنس و فصل می‌دانستند اما تمام اصولیین متأخر می‌گویند احكام شرعیه بسیط هستند لذا كلی طبیعی (مشتمل بر جنس و فصل) در آن معقول نیست.

دومین اشکال این است که در کلام مرحوم خوئی روشن نیست که ایشان با حفظ متعلق این حرف را می‌زنند یا متعلق را كنار می‌گذارند. اگر شما می‌فرمائید وجوب نماز جمعه نفی اباحه مطلقه از متعلق دیگر نمی‌كند، که این مطلب مورد قبول همه است. اما ظاهر فرمایش مرحوم خوئی نفی حصه‌ای خاص از اباحه در متعلق توسط این حکم است. به نظر ما مراد مرحوم نائینی هم همین معناست در حالی‌که ایشان گفتند طبق معنای اول (مدلول التزامی کلی سعی باشد) نفی اباحه پیش نمی‌آید و معنای دوم (مدلول التزامی حصه باشد) هم فایده‌ای برای مرحوم نائینی ندارد.

مرحوم خوئی در مصباح الاصول می‌فرماید وجود سِعی به صورت کلی لازمِ مدلولِ التزامی نیست؛ بلکه مدلول التزامی همان حصه‌ی خاصه است یعنی إخبار در بینه، إخبار از اصل نجاست به هر سبب نیست بلکه بینه می‌گوید نجاست از راه بول حاصل شده‌است. در ادامه می‌فرماید خبری که می‌گوید نماز ظهر واجب است دلالت بر حصه‌ای از عدم اباحه دارد که لازمه وجوب است نه اینکه مطلق اباحه را نفی کند.

ظاهر عبارت ایشان این است که كاری به متعلق ندارند و بحث را روی وجوب می‌آورند پس بحث از حصه معنا ندارد. وقتی این فرض کنار رفت باید بگوئیم مراد ایشان نفی کلی اباحه به سبب نفی کلی وجوب است و در نتیجه ایشان جواب از مرحوم نائینی ندادند چون نائینی هم بحث از حصه می‌کند و می‌گوید اگر مدلول مطابقی خبری ساقط شد چرا باید مدلول التزامی آن که نفی اباحه است ساقط شود؟

حدیث اخلاقی هفته
كلامی از امیرالمؤمنین7 هست كه زیاد شنیدید ولی باز باید بشنوید. مرحوم كلینی در كافی كلام مفصلی را با سند بسیار خوب نقل می‌كند. می‌فرماید «خَطَبَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیهِ ثُمَّ صَلَّى عَلَى النَّبِی ص ثُمَّ قَالَ أَلَا إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَیكُمْ خَلَّتَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَل‏».[2]

مرحوم مجلسی هم می‌فرماید «خُطْبَةٌ وَ یعْرَفُ بِالْبَالِغَةِ». از ابی صالح عجلی نقل می‌کنند که كه امیرالمؤمنین بعد از حمد خدا و درود بر پیامبر و آل پیامبر، فرمود «أَیهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ أَرْسَلَ إِلَیكُمْ رَسُولًا لِیزِیحَ بِهِ عِلَّتَكُمْ وَ یوقِظَ بِهِ غَفْلَتَكُمْ وَ إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَیكُمُ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَل‏».[3]

در نهج البلاغه هم مطالب كافی و بحار را مختصرتر آورده‌است[4].

امیرالمؤمنین در این خطبه می‌فرماید «قَدْ عَمِلَتِ الْوُلَاةُ قَبْلِی أَعْمَالًا خَالَفُوا فِیهَا رَسُولَ اللَّهِ ص مُتَعَمِّدِینَ لِخِلَافِهِ» ولات قبل از من اعمالی انجام دادند و با پیامبر عمداً مخالفت كردند «نَاقِضِینَ لِعَهْدِهِ مُغَیرِینِ لِسُنَّتِه‏». اگر كسی به امیرالمؤمنین عرض كند شما كه آمدید چرا با آن مخالفت‌ها برخورد نكردید؟ حضرت فرمود «وَ لَوْ حَمَلْتُ النَّاسَ عَلَى تَرْكِهَا وَ حَوَّلْتُهَا إِلَى مَوَاضِعِهَا وَ إِلَى مَا كَانَتْ فِی عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ص لَتَفَرَّقَ عَنِّی جُنْدِی حَتَّى أَبْقَى وَحْدِی‏» اگر من بخواهم بگویم، جُند من از من تفرق پیدا می‌كنند و تنها می‌مانم «أَوْ قَلِیلٌ مِنْ شِیعَتِی الَّذِینَ عَرَفُوا فَضْلِی وَ فَرْضَ إِمَامَتِی مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ ص‏». حضرت موارد دیگری را نیز بیان می‌كنند كه مراجعه كنید.

هدف از بیان این روایت بیان این نکته بود که حضرت می‌فرمایند «أَلَا إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَیكُمْ خَلَّتَان او خصلتان‏». دو خصلت است كه من زیاد خوف دارم«اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ». اینكه انسان از هوا و هوسش، از امیال نفسانی‌اش تبعیت كند و دوم آرزوهای طول و دراز.

آنچه مهم هست دنباله‌اش است «أَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَى فَیصُدُّ عَنِ الْحَق‏» خیلی عجیب است می‌فرماید تبعیت از هوا انسان را به مرز كفر می‌كشاند. ما گاهی اوقات هوا و هوس را در یك سری امور ظاهریه‌ی ناچیز خلاصه می‌كنیم. هوای نفس انسان این است كه حاكم شود، هوای نفس انسان این است كه آدم مرجع تقلید شود، هوای نفس انسان این است كه آدم ثروتمند شود. این‌كه حرف من درست باشد هم نوعی هوای نفس است و من بیشتر می‌خواهم روی این تكیه كنم.

این مطلب خیلی برای ما طلبه‌ها مهم است. حاكم شدن و مرجع شدن چیزهایی است كه به ما ربطی ندارد. آنچه هست بالای منبر می‌رویم درس می‌گوئیم، مقاله می‌نویسیم، اظهار نظر می‌كنیم می‌گوئیم إلا همین كه من می‌گویم درست است صادّ از حق است. انسان مطلبی را كه می‌گوید حتی مطلبی كه معتقد است، این نباید چشمش را ببندد، گوشش را ببندد، بگوید هیچ اشكالی به این حرف من وارد نیست، عالم و آدم هم جمع شوند حرف همین است این یصدّ عن الحق است.

عرض كردم این یصدّ عن الحق نه اینكه حالا به فرمایش آقای خوئی بگوئیم حصه‌ای از حق در آن موقع است، اینجا وجود سِعی حق است. اگر انسان دنبال هوا رفت این حق در وجودش خاموش می‌شود، این دنبال حق نمی‌رود، دنبال اینكه حق چیست؟ واقع چیست؟ انسان دنبال آن نمی‌رود. اگر بخواهیم دنبال رسیدنِ به واقع دین باشیم، باید تبعیت از هوا را كنار بگذاریم، اگر انسان خوشحال بشود كه بر یك حرفی كه می‌زند همه آمدند به به و چه چه گفتند نسبت به آن حرف،‌ یا اگر حرفی زد و دید همه به او بد گفتند، این تغییر موضع بدهد! حتی آن طرف قضیه هم هست. انسان اگر به خاطر مخالفت جمعی بیاید از یك حقی چشم بپوشد، آن هم اشكال دارد و تبعیت هوا است. من اگر بگویم حالا كه همه این حرف كه میان می‌آید، این تبعیت هواست.

یك وقت از خودم شروع می‌شود می‌گویم خودم از این حرف خوشم می‌آید، من معتقد به این حرفم، این مبنا را من پایه گذاری كردم، اینقدر این مطلبم خودم را در خودم اسیر كرده، آدم وقتی اینها را بشكافد می‌بیند چه منجلابی است، گاهی اوقات یك نظریه‌ای خود انسان را اسیر می‌كند! گاهی اوقات اقبال عمومی انسان را اسیر می‌كند، ادبار مردم انسان را فریب می‌دهد،اینها همه‌اش هوا است و فرقی نمی‌كند. امروز بگوئیم چون نمی‌پسندند، امیرالمؤمنین می‌فرماید اینها مخالفت كردند و اعلام هم می‌كند ولی می‌گوید من الآن این كار را بكنم همه تفرق پیدا می‌كنند و دیگر چیزی از اسلام باقی نمی‌ماند در اوایل اسلام بوده، ولو اینكه باز مواردی حضرت وارد شده مخالفت‌هایی هم كردند مثل قضیه صلاة طراویح، ولی اگر انسان بخواهد به فكر این جهت باشد، امیرالمؤمنین به فكر حفظ اسلام بوده كه سكوت كرده، اگر انسان به فكر این باشد كه من خودم خوشم می‌آید، من خودم معتقدم، این مسئله حتماً باید باشد، این تبعیت از هواست.

ما خیلی گرفتاریم، یك ذره و بیش از یك ذره نیست.شما از دایره زندگی‌تان شروع كنید، گاهی اوقات ما طلبه‌‌ها در زندگی خانوادگی نه به عنوان مرد خانه، نه به عنوان پدر، نه به عنوان اینكه راجع به این موضوع فكر بیشتری كردم، می‌گویم به عنوان یك روحانی می‌گویم و تو باید گوش كنی، این غلط است، واقعاً غلط است و خودش تبعیت از هوا است. مطلب را اگر انسان حق است می‌گوید توضیحش می‌دهد برای اهل خانه، آنها را هم باید متقاعد كند، ولی اینكه بگوید چون منِ طلبه می‌گویم، منِ امام جمعه این حرف را می‌زنم همه باید گوش كنند، این حرف غلطی است. حرف باید مستدل باشد، روی پایه حق باشد، و الا بقیه‌اش هوا می‌شود. لذا روی این جمله امیرالمؤمنین عنایت كنید.

«وَ أَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَینْسِی الْآخِرَة» آرزوهای طول و دراز، آرزوهای دست نیافتنی موجب فراموشی آخرت می‌شود كه جمع و نتیجه‌ی این دو مطلب این است كه انسان دو چیز را باید مدّ نظر داشته باشد، حق و آخرت. هر مطلبی می‌خواهد بگوید ببیند این حق است یا نه؟ ببیند آخرتش چه می‌شود؟ تباه می‌شود یا نه؟ ما باید بر هر چه كه ... من به شما عرض كنم گاهی اوقات به عنوان یك طلبه ناچیز یك مطلبی می‌گویم بعضی از روزنامه‌ها و سایت‌ها می‌نویسند، واقعاً از یك جهت تنم می‌لرزد می‌گویم به اندازه‌ای كه منتشر می‌شود من مسئولیت پیدا می‌كنم، این نیست كه آدم بگوید این حرف ما را یك میلیون آدم گوش می‌دهد به به! یك وقت یك حرفی را یك جمعی گوش می‌دهند به همین اندازه آدم مسئول است ولی وقتی توسعه پیدا كرد این خیلی مسئولیتش بالا می‌رود، لذا آدم كیس این است كه خودش را در ورطه مسئولیت نیندازد، گاهی هم پیش می‌آید، از اختیار انسان خارج است.
وصلّی الله علی محمد و آله الطاهرین


[1] ـ مرحوم حاجی سبزواری در منظومه می‌گوید والحصة الكلی مقیداً یجیئ، یعنی اگر كلی را یك قیدی زدیم، می‌شود حصّه. ر.ک یحیی انصاری شیرازی، دروس شرح منظومه حکیم متاله حاج ملا هادی سبزواری، ج2، ص 128، بوستان کتاب قم،1387.
[2] ـ الكافی (ط - الإسلامیة)، ج‏8، ص: 58.
[3] ـ بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏74، ص: 295.
[4] ـ نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص: 71.

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .