موضوع: مرجحات تزاحم
تاریخ جلسه : ۱۳۹۷/۱۰/۱۲
شماره جلسه : ۵۶
-
جمعبندی و خلاصه مباحث گذشته
-
حدیث اخلاقی هفته
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
جمعبندی و خلاصه مباحث گذشته
در بحث قاعده جمع ابتدا ادلهی قائلین به این قاعده را ذكر و مورد مناقشه قرار دادیم. مرحوم شیخ انصاری در ادامه فرمودند اجماع تمام صحابه از صدر اسلام الی زماننا هذا بر این است كه در خبرین متنافیین رجوع به مرجحات میكنند و قاعدهی جمع را جاری نمیكنند. ادلهای كه شیخ آورده بود را بررسی كردیم و نتیجه گرفتیم كه قاعده جمع نه تنها دلیل ندارد بلكه دلیل بر خلافش هست.مقداری كه عرف و عقلا میپذیرند كه از آن تعبیر به جمع عرفی میشود را قبول داریم و این مقدار داخل در خبران متعارضان به نحوی كه تعارضشان تعارض مستقر باشد نیست. بعداً روایاتی كه در اخبار ترجیح هست كه اگر دو خبر متعارض وارد بشود چه باید كرد را مطرح میکنیم و میگوئیم مراد از متعارضان، تعارض مستقر است نه تعارض بدوی، لذا قاعده جمع نه تنها دلیل ندارد بلكه دلیل برخلافش هست و عمل علما من الصدر إلی زماننا هذا برخلافش است. اجماعی كه در عوالی اللئالی ادعا شد را مرحوم شیخ توجیه كردند. شیخ در ادامه تحقیقی را شروع كردند كه در این تحقیق مسئله را سه صورت كردند و فرمودند گاهی جمع به این است كه ما هر دو دلیل را تأویل ببریم. بعد فرمودند این جمع مخالفٌ للدلیل و النص و الاجماع.
صورت دوم در جایی بود كه احدهمای معین نیاز به تأویل دارد كه منحصر در نص و ظاهر بود كه این را همه قبول دارند. شیخ هم این صورت را قبول دارد یعنی در باب نصّ و ظاهر، با نص باید در ظاهر تصرف كنیم.
مورد سوم جایی بود كه احدهمای غیر معین را باید تأویل ببریم مثل اظهر و ظاهر یا خود ظاهرین. فرمودند این قسم دو مورد دارد: یا احدهما مزیت بر دیگری دارد یا هر دو مساویاند. در جایی كه مزیت دارد فرمودند باید جمع مقبول عند العرف باشد. اما در جایی كه هیچ كدام بر دیگری مزیت ندارد نظر نهایی شیخ این است كه قاعده جمع را جاری نمیكنیم.
در ادامه کلام مرحوم سید در حاشیه بر رسائل را ذکر کردیم که برداشتشان این است كه شیخ میخواهد بفرماید حتّی دلیلی كه برای قاعده جمع در صورت اول امكان جریان دارد، در صورت ثالثه جریان ندارد یعنی شیخ میخواهد بفرماید اگر ما بر فرض هم (ولو قبول نكردیم) قاعدهی جمع را در صورت اول قبول كنیم در صورت ثالثه كه این دو ظاهر با هم متساویین هستند هیچ كدام ترجیحی بر دیگری ندارند به هیچ وجهی جریان ندارد و باید مسئله را در اخبار علاجیه ببریم. تا اینجا تحقیق مرحوم سید بود.
بعد عرض كردیم مرحوم سید در همین نظر با شیخ موافق است یعنی میفرماید همان طوری كه قاعده جمع در صورت اولی جریان ندارد، در این صورت آخر هم جریان ندارد. یعنی قائل به این است كه اگر بگوئیم قاعده جمع درست است در هر دو باید جاری بشود و اگر درست نیست در هیچ كدام نباید جاری شود و فرقی بین صورت اولی و ثالثه نیست. اختلاف نظر سید با مرحوم شیخ فقط در همین است كه شیخ آمده مسئله را چند صورت كرده و احتمال یا امكان ثبوتی جریان قاعده جمع در صورت اولی را مطرح كرده اما میفرماید در این صورت ثالثه به هیچ وجهی امكان سقوطی جریان قاعده جمع نیست و ما نمیتوانیم قاعده جمع را جاری كنیم. سید در این با مرحوم شیخ مخالف است كه میفرماید از این جهت جریان قاعده جمع بین آن فرض اول و این فرض اخیر هیچ فرقی وجود ندارد، اگر كسی قاعده جمع را پذیرفت در هر دو باید جاری كند اگر نپذیرفت در هیچ كدام جاری نمیكند و فرمود طابقاً نعل بالنعل فرقی بین این دو نیست.
خلاصه اینکه در قاعده جمع اولاً دلیل نداریم، ثانیاً دلیل برخلافش هست، ثالثاً ما هم قول سید را قبول كردیم یعنی وقتی میگوئیم قاعده جمع جریان ندارد مجالی برای تفصیلی كه شیخ انصاری (اعلی الله مقامه) در رسائل به عنوان تحقیق مطرح فرمودند نیست.
آخرین نكته فرمایش امام در اشكال بر مرحوم شیخ كه گفتیم شیخ بین نص و ظاهر، و اظهر و ظاهر فرق میگذارد یعنی در نص و ظاهر میگوید لازم نیست مقبول عند العرف باشد اما در اظهر و ظاهر میگوید حتماً باید جمع مقبول عند العرف باشد. امام (رضوان الله علیه) و مرحوم والد ما فرمودند در هر دو باید جمع مقبول عند العرف باشد.
ما عرض كردیم كه هم در نصّ و ظاهر، هم در اظهر و ظاهر یك راه عملاً بیشتر نیست. در نص و ظاهر، نص را قبول میكنند و در اظهر و ظاهر هم، اظهر را قبول میكنند. ولو اینكه بعضی از آقایان فرمودند ما در فقه داریم گاهی اوقات یك ظاهری را بر اظهر مقدم میكنند اما آنجا كنار این ظاهر قرائنی وجود دارد مثلا یك روایت مقید داریم که اظهر است و یك روایت داریم مطلق است و متعدد است یعنی 20 الی 30 روایت مطلق داریم. اینجا گاهی اتفاق میافتد، از جهت صناعت اصولی فرقی نمیكند كه صد بار مولا عام را بگوید و یك بار مخصص را بیاورد اشكالی ندارد. صد بار مطلق را بگوید یك بار مقید را بیاورد اما گاهی اوقات كثرت به حدّی است كه انسان اطمینان پیدا میكند كه مراد مولا اطلاق است و این فرض قید، فرض رجحان و راجحش هست اینجا ظاهر را بر اظهر مقدم میكنیم منتهی چون كنارش قرائن دیگری مثل كثرت و ... دارد و الا لولا این قرائن در تعارض بین ظاهر و اظهر، اظهر تعین دارد.
ما عرض كردیم چرا اسم اینها را جمع عرفی بگذاریم؟ در كلمات شاید همه اصولیین وقتی میخواهند برای جمع عرفی مثال بزنند یكی از امثلهشان نص و ظاهر و اظهر و ظاهر است كه میگویند اینها از موارد جمع عرفی است و عرف نص و اظهر را بر ظاهر مقدم میكند. ما عرض كردیم در این مسامحه است، عرف این كار را نمیكند، خود نص من حیث إنّه نصٌ مقدم بر ظاهر است و اظهر من حیث إنّه اظهر خودش قرینه برای تصرف در ظاهر است. البته عرف هم مثل دیگران این قرینیت را قبول دارد.
گاهی اوقات لفظی را در معنای حقیقیاش استعمال میكنید و میگوئید این معنای موضوع له لغویاش هست. میگوئیم اگر عرف هم نباشد این لفظ برای این معنا وضع شده، این موضوعٌ له این لفظ است خواه عرفی باشد یا نباشد. عرف هم غالباً با همین موضوع له همراهی میكند و همان معنا را اراده میكند. ولی مسلماً میتوانیم بگوئیم با قطع نظر از عرف این لفظ موضوع لهش این است. در اظهر و ظاهر و نص ظاهر این چنین است یعنی خودشان ذاتاً قرینه برای تصرف در ظاهر هستند.
حدیث اخلاقی هفته
كلامی از امیرالمؤمنین (علیه السلام) در خطبه 21 نهج البلاغه آمده است و شاید غالب آقایان این كلام را دیده باشید كه حضرت میفرماید «فَإِنَّ الْغَایةَ أَمَامَكُمْ وَ إِنَّ وَرَاءَكُمُ السَّاعَةَ تَحْدُوكُمْ تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا فَإِنَّمَا ینْتَظَرُ بِأَوَّلِكُمْ آخِرُكُم».[1] مرحوم سید رضی وقتی این عبارت را از امیرالمؤمنین نقل میكند (به نظرم فقط تنها همین جاست كه این را میگوید) میفرماید «إن هذا الكلام لو وزن بعد كلام الله سبحانه و بعد كلام رسول الله ص بكل كلام لمال به راجحا و برز علیه سابقا» بعد از كلام خدا و پیامبر، وزن این كلام كوتاه و مختصر بر تمام كلمات دیگران برتری دارد. امیرالمؤمنین فرمود «تخففوا تلحقوا» یك درس بزرگ تربیتی اخلاقی تهذیبی، سیر و سلوك است. امیرالمؤمنین دستور داده «تخففوا تلحقوا» خودتان را سبكبار كنید تا ملحق شوید به آنهایی كه باید ملحق شوید.سید در ادامه میفرماید «فأما قوله ع تخففوا تلحقوا فما سمع كلام أقل منه مسموعا و لا أكثر منه محصولا و ما أبعد غورها من كلمة و أنقع نطفتها من حكمة» كلامی از این كوچكتر شنیده نشده اما از همه كلمات معنایش بالاتر است و كلامی از این عمیقتر شنیده نشده و كلامی از این كلام كه تشنگی انسان و عطش انسان را برطرف كند. نطفه به معناب آب خالص است كه رفع عطش میكند یعنی مائی كه خالصتر از آن تا حالا باشد دیده نشده. اینها تعاریفی است كه سید رضی بر این جمله میكند. حالا سید رضی كه به همهی كلمات امیرالمؤمنین (یعنی غالب آن) احاطه دارد ببینید چطور راجع به این كلام كوتاه صحبت كرده.
در شروح نهج البلاغه هم راجع به غایت، هم راجع به ساعت اختلاف است. معنای لغوی «فإن الغایة أمامكم» این است كه همهتان به سمت یك غایت و هدفی میروید. یك معنا این است كه بگوئیم مراد از غایت مرگ است از باب اینكه إنا لله و إنا إلیه راجعون. البته نه غایت نهایی بلکه غایت بدوی. فإنّ الغایة امامكم یعنی مرگ در امام شماست.
مراد از ساعت در «و أن وراءكم الساعة»چیست؟ یسئلونك عن الساعة مراد از ساعت قیامت است؟ این یك احتمال، كه احتمال ظاهرش همین است در وراء شما قیامت است. ابن میثم در شرح نهج البلاغه خودش را به تكلف انداخته كه چرا میگوید وراء شما ساعت است؟ در حالی كه در جلوی شما بعداً قیامت میآید چرا كلمه وراء را آورده؟ من یادم هست وقتی آیه ومن وراءهم برزخٌ إلی یوم یبعثون را در بحث معاد بحث میكردیم دیدم لغت وراء را به معنای بعد بیان میكند اینطور نیست كه وراء همیشه پشت باشد. اگر اینطور بگوئیم و أن وراءكم یعنی بعد از شما قیامت است خیلی معنای روشنی دارد. اینهایی كه وراء را به معنای پشت بیان كردند، البته بعضی ساعت را به مرگ معنا كردند، بعضیها ساعت را به ساعات عمر معنا كردند وراء شما ساعت است یعنی این لحظات عمر پشت سر شما قرار گرفته.
«تحدوكم» از حُدی است، حُدی همان است كه شتربان مینوازد پشت سر قافله شتر برای اینكه این قافله با سرعت حركت كند. ساعات عمر در شبانه روز پشت سرتان شما را میخواند تا به سمت جلو بروید ولی این خیلی خلاف ظاهر است كه ما ساعت را به ساعات عمر معنا كنیم. ساعت یعنی همان قیامت، أن وراءكم یعنی بعدكم قیامت است منتهی تحدوكم حدی هست ولی چه دلیلی داریم چون شتربان حُدی را از پشت سر میخواند اینجا هم باید حتماً حُدی از پشت سر باشد؟ حدی همان خواندن است اعم از اینكه یك چیزی از آینده انسان را بخواند یا یك چیزی از گذشته و از پشت سر انسان را دعوت كند به رفتنِ به سوی جلو.
خلاصه در این جمله امام امیرالمؤمنین (علیه السلام) میفرماید مرگ در پیش شماست و بعد از شما قیامت است، این قیامت شما را فرا میخواند، این خیلی روشن است و اصلاً نیازی به این تكلفاتی كه در شرح نهج البلاغه مرحوم خوئی، مرحوم ابن میثم بحرانی، من چند تا از اینها را مراجعه كردم نیاز به این تكلفات ندارد و جمله روان است. منتهی حدی را لازم نیست كه بگوئیم معنایی كه از پشت سر شما را میخواند، از جلو هم نواخته شود فرقی نمیكند. این را همیشه باید توجه داشته باشیم كه قیامت به انتظار ماست. قیامت دائماً ما را دعوت میكند كه جای شما اینجاست، همه سر و كارتان اینجاست، محل اصلی شما و أنّ الآخر لهی الحیوان، حیات اصلی اینجاست، قیامت دائماً ما را میخواند.
بعد میفرماید «تخففوا» بار خودتان را سبك كنید، انسان هر چه در این دنیا از مظاهر (حتی) حلال دنیا، امتناع كند سبكبار میشود. باز این داستان را حالا یا ابن میثم نقل میكند یا مرحوم خوئی در نهج البلاغهاش نقل میكند كه وقتی سلمان فارسی استاندار مدائن شد و به آن سمت رفت، جمعیت زیادی به استقبالش آمدند و دیدند شخصی سوار الاغی شده و وارد میشود، آمدند به او گفتند أین الامیر؟ سلمان گفت امیر كیه؟ گفتند سلمان كه والی مدائن میخواهد بشود، گفت من امیر نمیشناسم ولی من سلمانم! تا فهمیدند سلمان است از اسبهایشان پیاده شدند كه شما سوار بر اسب ما شوید، گفت نه همین الاغ من خیرٌ از این اسبهای شما. به همان اكتفا كرد، وارد شهر شد و آن كاخ انوشیروان در مدائن را برایش آماده كرده بودند گفت من آنجا نمیروم، رفت وسط بازار یك مغازهای را گرفت و گفت هر كسی با من كار دارد به اینجا بیاید. اینطور كه مرحوم خوئی نقل میكند سیلی آمد همه مردم نگران مال و اموالشان شدند، گفتند سلمان رفت بالای بلندی تمام وسائلش را در یك چیز مختصری جمع كرده بود، این جمله را نقل میكرد، حالا یا از پیامبر نقل كرد، گفت هكذا ینجوا المخففون یوم القیامة، اینطور مخففین در روز قیامت نجات پیدا میكنند.
این خیلی مسئله مهمی است، میگوئیم درس سیر و سلوك، چله نشینی، آدم تمام عمرش را باید چلهنشینی كند، یعنی صبح از خواب برمیخیزد دنیا به طرفش رو میآورد به سمت دنیا نرود، استقبال نكند، از ما تعریف كردند خوشمان نیاید، بد گفتند ناراحت نشویم، البته من به زبان میآورم ولی واقعاً در حد امتناع و ممتنع است و خیلی مشكل است، یك كسی دیر جواب سلام ما را میدهد خیلی منقلب میشویم. مخففین به همین معناست انسان سبك بار بشود، اقبال بر دنیا نكند، دنیا به سمتش آمد، ثروتش داشت داشت اگر نداشت هم نداشت! از این بالاتر، اگر نداشته باشد خوشحال هم بشود، بگوید بار من سبك است، من میخواهم از دنیا بروم چیزی ندارم.
من این را مكرر گفتم ولی باز اجازه بدهید این را عرض كنم گاهی اوقات من خودم فكر میكنم مرحوم والد ما (رضوان الله تعالی علیه)، وقتی از دنیا رفت هیچی نداشت. تنها چیزی كه ایشان داشت یك صد هزار تومان در جیبش بود، هیچی نداشت، نه خانه داشت، نه زمین داشت، نه اینكه بگوئیم هفت هشت سالهی آخر عمر آمد گفت این مال و این مال آن، این كارها را میكنند، هیچ وقت در حیاتش منزل نداشت. مرحوم آقای بروجردی وقتی ایشان كتاب نهایة التقریر را نوشته و چاپ شده، آن زمان 20 هزار تومان به والد ایشان داشت فرموده بود با این 20 هزار تومان برای آقامحمد خانه بخرید ایشان طلبه فاضلی است، یادم هست مرحوم آقای محسنی ملایری كه از نزدیكان آقای بروجردی بود به من میگفت ایشان وقتی یاد شما را میكرد و اسم میبرد میگفت آقا محمد مجتهد جوان، بیست و چند ساله بوده.
[1] ـ نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص: 62 و 63.
نظری ثبت نشده است .