درس بعد

مرجحات تزاحم

درس قبل

مرجحات تزاحم

درس بعد

درس قبل

موضوع: مرجحات تزاحم


تاریخ جلسه : ۱۳۹۷/۷/۳۰


شماره جلسه : ۲۳

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • تکمله‌ای بر تنبیه اول

  • مبنای شهید صدر و بررسی آن

  • مبنای مشهور اصولیین

  • مبنای مرحوم امام

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين


تکمله‌ای بر تنبیه اول
در مورد این تنبیه مطلبی را باید بیان کنیم که هر چند مربوط به گذشته است و مطلب جدیدی نیست ولی در باب تزاحم به صراحت مطرح نشده است.

به صورت کلی دو مبنا در تزاحم مطرح شده‌است:

الف- پذیرش خطابات قانونیه: این مبنا مربوط به امام و به تبع ایشان مرحوم والد ما (رضوان الله تعالی علیهما) است. ما 16 یا 17 اشکال نسبت به آن را بیان کردیم و همگی را جواب دادیم ولی حدود 4 یا 5 اشکال خودمان داشتیم و به نظر ما این مبنا تام نیست[1].

ب- عدم پذیرش خطابات قانونیه: کسانی که قائل به خطابات قانونیه نیستند نیز خود دو گروهند: 1- نوعِ اصولیین که می گویند وقتی دو واجب آمد هیچ کدام نظری به دیگری ندارند 2- مبنای آقای صدر -شاید به آقای خوئی نیز بتوان نسبت داد- که می‌گویند وقتی دو دلیل وارد شد ابتدا اطلاق اینها با یکدیگر تعارض می‌کنند و سپس با ورود قید لبی تزاحم محقق می‌شود.

مبنای شهید صدر و بررسی آن
در توضیح مبانی مرحوم صدر می‌گوئیم مرحوم صدر در تعادل و تراجیح می‌گویند اگر دو دلیل اطلاق نداشته باشد تزاحمی وجود ندارد مثلا وقتی خطاب صلّ آمد، اگر گفتیم سواءٌ كانت الازاله واجبة أم لا، یا سواء كانت مشغولة بالازاله أم لا و یا وقتی خطاب ازل النجاسة آمد اگر گفتیم سواءٌ كان مشغولاً للصلاة أم لا، تعارض محقق می‌شود.

در ادامه قید لبّی عام را مطرح می‌كنیم می‌گوئیم هر واجبی مقید به این قید لبّی عام است یعنی نماز واجب است، مقید به اینكه مشغول به ضدّ مساوی یا اهم نشوید و ازاله واجب است، مقید به اینكه مشغول به ضدّ مساوی یا اهم نشوید. با ورود این قید تزاحم شكل می‌گیرد و در نتیجه اگر مشغول به هر کدام شدیم دیگری فعلیت ندارد. به بیان دیگر طبق این مبنا تا اطلاق‌گیری نکنیم و تعارض پیش نیاید و مشکل را با قید لبی حل نکنیم، اصلا تزاحم محقق نمی‌شود.

اشکالی که قبلا هم به مبنای مرحوم شهید صدر وارد کردیم این است که ظرفِ قیدِ لبی، اطلاق است و فرق ندارد مراد از اطلاق جمع القیود یا رفض القیود باشد چون مولی در هنگام صدور امر به این مسائل توجه ندارد. یعنی ابتدا باید اطلاقی را تثبیت كنیم و بعد بگوئیم مقید به عدم اشتغال به دیگری است و الا اگر بگوئیم اطلاقی و تقییدی وجود ندارد در مقام امتثال، قدرت بر امتثال هر دو را نداریم.

به عبارت دیگر در تزاحم، نباید در دلیل هیچ تصرفی لا اطلاقاً و لا تقییداً وجود داشته باشد چون تزاحم یعنی ما از مسئله‌ی جعل خلاص شدیم و مشكل در مقام امتثال است. اگر برای دو دلیل اطلاق درست كنیم و بگوئیم بین آن‌ها تعارض است و بعد با یك قید لبّی عام این تعارض را از بین ببریم، اكل از قفاست چون فرض این است که هر دو دلیل و خطاب فعلی است و هیچ كدام نظر به دیگری ندارد. تنها مشكل این است كه مكلف در مقام امتثال نمی‌تواند هر دو را انجام بدهد. وقتی بحث به مقام امتثال رسید دیگر معنا ندارد که مجددا برگردیم و در مقام جعل تصرف کنیم.

اگر فرض كنیم مكلف در مقام امتثال می‌تواند هر دو را انجام بدهد این تقییدها وجود دارد؟ مثلا مکلف به مسجد رفت و دید مسجد نجس است. مکلف هم می‌تواند آرام ازاله نجاست كند و هم نمازش را شروع كند بدون اینكه فعل كثیر لازم بیاورد مثلا شلنگ آب روی نجاست بگیرد و نجاست هم از مسجد خارج می شود. اینجا باز مسئله‌ی اطلاق و تقیید را مطرح می‌كنیم؟

همچنین ایشان در بحث ضدّانی كه ثالث دارند گفتند بین الاطلاقین‌شان تعارض می‌شود. اینجا قید لبّی را نمی‌آورند و می‌گویند اطلاق‌ها تساقط می‌كند و ترتب من الجانبین می‌شود در حالیکه به نظر ما ترتب من الجانبین را باید از اول بگویند. چه لزومی دارد ابتدا اطلاق‌گیری كنیم سپس اطلاق ها را به جان هم بیندازیم و بعد دنبال تقیید برویم؟ این به نظر ما اكل از قفاست. باید از اول بگوئیم ترتب من الجانبین است یعنی دو خطاب داریم که اهم و مهم نیستند. این مترتب بر آن و آن هم مترتب بر این است و نیاز به هیچ اطلاق و تعارضی هم ندارد.

در مسئله اهم و مهم هم چنین است یعنی عقل درک می کند باید اهم را انجام داد نه اینکه اهم، مهم را قید بزند. این آقایان در جایی که مساوی باشند می گویند هر دو قید می خورند. در بحث اهم و مهم می گویند یکی قید می خورد یعنی اطلاق اهم باقی می ماند و اطلاق مهم باقی می ماند. به نظر ما همه‌ی اینها اکل از قفاست.

در بحث ترتب هم مسئله چنین است یعنی ولو ما ثبوتا بحث ترتب را پذیرفتیم ولی به نظر ما اثبات ترتب امکان ندارد چون ترتب به این معناست که شارع می گوید امر به مهم در فرض ترک الاهم فعلی است ولی در تزاحم و ترجیح قبل از مسئله ترتب می گویند یک اهم و مهم داریم و اطلاق هر دو هست اما به قرینه اهم اطلاق در مهم را تقیید می‌زنیم. به بیان دیگر ترتب بعد از این اطلاق و تقیید هاست.

نکته‌ای که باید تذکر بدهیم این است که تنبیه دوم ترتب پیرامون همین مطلب است که آیا در ترتب باید تضاد اتفاقی باشد یا نه ترتب در تضاد دائمی هم جریان دارد یا خیر؟ ما در آنجا ادعای مرحوم نائینی را ذکر کردیم و گفتیم اولا کلام نائینی طبق متن اجود التقریرات برای اشتراطِ تضادِ اتفاقی در ترتب، فقط مجرد ادعا است و ثانیاً ملاك ترتب یعنی فعلی شدن یکی در فرض ترک دیگری در تضاد دائمی هم وجود دارد.

اما اینجا و در بحث تزاحم نائینی بر حسب آنچه كه در فوائد الاصول آمده دلیل آورده‌اند که هر جا تضاد دائمی است سر از تنافی در مقام جعل در می‌آورد و ما به نظرمان این فرمایش تمام است و معنا ندارد شارع به نحو ترتب هر دو را را جعل كند و بگوید این مترتب بر ترك او و او هم مترتب بر ترك این است دائماً الی یوم القیامه، لذا چه ضدان ثالث نداشته باشند و چه ثالث داشته باشند فرقی نمی‌كند چون سر از تنافی در مقام جعل در می‌آورد و باید مسئله تعارض مطرح باشد و دیگر نوبت به مسئله تزاحم نمی‌رسد.

ما گفتیم مرحوم آقای خوئی و صدر باید این دلیل را جواب بدهند كه جواب ندادند. خلاصه اینکه اگر این مبنای شهید صدر را نپذیرید، برخی مبانی اصول ایشان از اول تا اینجا كاملاً كنار می‌رود و همه نتایج عوض می‌شود و اگر بپذیرید نتایجی كه اینها مترتب كردند جاری می‌شود.

مبنای مشهور اصولیین
در توضیح مبانی نوع اصولیین نیز می‌گوئیم اینها می‌گویند وقتی دو واجب آمد هیچ كدام نظری به دیگری ندارد و از این جهت اطلاقی برای آنها در نظر نمی‌گیریم. مثلا وقتی مکلف وارد مسجد شد خطاب صلّ و ازل النجاسه متوجه‌ اوست و هیچ كدام نظری به دیگری ندارد و مستقل هستند منتهی مکلف در مقام امتثال چون قدرت بر امتثال هر دو را ندارد، همین عدم تمكن مسبب تزاحم است.

آثار این دو مبنا در همین بحث‌ها ظاهر می‌شود و ما هم نظر نوع اصولیین را تقویت کردیم و گفتیم در اطلاق مولا باید در مقام بیان باشد. وقتی مولا می‌گوید من نماز را واجب می‌كنم، از کجا فهمیده می شود اعم از اینكه ازاله واجب باشد یا نه؟ به نظر ما مولا اصلاً نظری به ازاله ندارد.

مبنای مرحوم امام
در توضیح مبنای خطابات قانونیه امام (رضوان الله تعالی علیه) باید بگوئیم طبق این مبنا اصلاً اطلاق معنا ندارد چون شارع متعال در مقام جعل قانون می‌گوید نماز واجب است و كاری ندارد که ازاله واجب است یا نه؟‌ حج واجب است یا نه؟ امور دیگر واجب هست یا نیست؟ ازاله را به عنوان یك قانون و خطاب قانونی واجب كرده پس اصلاً اطلاقی وجود ندارد كه بگوئیم بین الاطلاقین تعارض می‌شود. در نتیجه از آثار خطابات قانونیه این است كه قدرت شرط تكلیف نیست و خطاب شامل قادر، عاجز، عالم، جاهل، عاقل، مجنون، صبی، بالغ و ... می‌شود. روی خطابات قانونیه چون مسلم اطلاق‌ها موجود نیست و مخاطب در نظر گرفته نمی‌شود در نتیجه وقتی مولی جعل قانون می‌كند چون اجمال دارد باید به خود دلیل رجوع کرد و دید مثلا شامل کفار هم می‌شود یا خیر؟

در رجوع به اطلاق هم باید را عرف ملاک قرار دهیم چون امری عرفی و عقلایی است و مثلا ببینیم آیا عرف می‌گوید صلّ سواءٌ كان بالازاله واجبة أم لا؟ مثلا در احلّ الله البیع ولو همه قدما می‌گویند اطلاق دارد ولی مثلا برای عربی بودن صیغه یا بالغ بودن متعاقدین از آن استفاده نمی‌کنند چون می‌گویند آیه در مقام بیان خصوصیات نیست بلکه در مقام اصل حلیت و صحّت بیع است.

کسی نگوید با این حساب دیگر هیچ اطلاقی منعقد نمی‌شود. در جواب می‌گوئیم ملاک ظهور عرفی است مثلا در روایات راحله که از شروط حج است از امام می‌پرسند برای كسی كه می‌خواهد به حج برود استطاعت به چه معناست؟ امام می‌فرماید قدرت بدنی، تخلیه السرب، زاد و راحله. اختلاف است كه راحله برای كسی كه لا یقدر علی المشی یا حتی اگر كسی یقدر علی المشی، باز هم راحله شرط است؟ می‌گوئیم امام در مقام بیان همه خصوصیات بوده پس اطلاق دارد.
وصلّی الله علی محمد و آله الطاهرین


[1] ـ مرحوم والد ما رضوان الله علیه می‌فرمودند این مبنا مسلم است و حتی در كتاب الحج می‌فرمودند مواردی را امام، یا این مبنا را غفلت كردند یا بعداً پیدا كردند می‌فرمودند طبق این مبنا باید این فتوا را عوض كنند خیلی تأثیرگذار است در فقه و اصول. مرحوم شهید حاج آقا مصطفی خمینی رضوان الله تعالی علیه با اینكه مبانی اصولیین را مثل موم در دست داشتند و بالا و پائین می‌كردند، ‌ا اشكال و ابرام می‌كردند، حتی گاهی نظر امام را هم نقل و گاهی رد می‌كردند ولی اینجا كه می‌رسد خیلی تقدیر می‌كند می‌گوید این یك بارقه الهی است كه خدا در قلب والد ما قرار داد و می‌گوید این مبنا از اول تا آخر فقه را متحول می‌كند. این ابتكار از ابتكارات مهم امام است یعنی در تمام ابتكارات اصولی امام را كه جمع كنند یك طرف بگذارند و این را یك طرف بگذارند این بر آنها می‌چربد.

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .