درس بعد

کفایة الاصول

کفایة الاصول

درس بعد

موضوع: كفایة الاصول جلد اول(فقط متن)


تاریخ جلسه : ۱۳۷۲


شماره جلسه : ۱

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • امر اوّل

  • موضوع چيست؟

  • اقوال مختلف در باب عرض ذاتى

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين



مرحوم آخوند در مقدمه، 13 امر را مورد بحث قرار می‌دهند.

امر اوّل
مصنفين در ابتداء به حسب عادتشان راجع به موضوع علم و مسائل و به طور كلی از اجزاء العلوم بحث می‌كنند.

يك بحث اين است كه آيا علم احتياج به موضوع دارد يا نه؟

مشهور قريب به اتفاق قائل به اين هستند كه هر علمی احتياج به موضوع دارد و بايد يك محوری باشد تا از حالات و خصوصيات آن بحث كنيم، و بعضی منكر وجود موضوع علم هستند. از عبارات آخوند روشن می‌شود كه اصلِ نياز به موضوع علم را پذيرفته‌اند.

موضوع چيست؟
يك تعريفی را برای موضوع علم، منطقی‌ها ذكر كرده‌اند كه: موضوع كلّ علم ما يبحث عن عوارضه الذاتيه. موضوع هر علمى آن است كه از عوارض ذاتى آن بحث شود، يعنى: هر چيزى كه معروض واقع مى‌شود و از عوارض ذاتى او بحث مى‌شود آن را موضوع علم گوييم.

نكته‌اى كه اينجا وجود دارد كلمه «عوارض ذاتى» است. عوارض، جمع عَرَض يا عارضة به معناى اضافه و حمل است. عَرَض در اين‌جا به معناى آن چيزى است كه حمل بر يك شى‌ء مى‌شود و اين تعبير شامل جنس و فصل و عرض عام و عرض خاص مى‌شود. پس عَرَض، يعنى: مطلق چيزى كه حمل بر چيزى مى‌شود. مراد از عوارض ذاتى چيست؟ «ذاتى» در مقابل «غريب» و اعراض ذاتيه در مقابل «اعراض غريبه» است. براى روشن شدن اين بحث بايد يك تقسيم عرض را ذكر كنيم.

براى عَرَض تقسيمات مختلفى ذكر شده است، يكى از اين تقسيمات اين است كه:

يك شى‌ء كه عارض بر شى‌ء ديگر و حمل بر شى‌ء ديگر مى‌شود يا بدون واسطه حمل مى‌شود يا مع‌الواسطه حمل مى‌شود.

بدون واسطه، يعنى: خود معروض فى حدّ ذاته اقتضاى حمل اين عَرَض را دارد و براى حمل عَرَض بر معروض، واسطه نمى‌خواهد و خود معروض اقتضا دارد كه عَرَض بر او حمل شود؛ مثل عروض زوجيّت بر اربعة كه ماهيت اربعه، حمل زوجيت را اقتضا دارد و اين بدون واسطه است. برخى از بزرگان اين قسم را به سه قسم تقسيم نموده‌اند كه يا محمول مساوى است مانند الانسان متعجب  و يا محمول اهم از موضوع است و يا محمول اخص است، مانند الحيوان ناطق.

مع‌الواسطه آن است كه عَرَض، با واسطه، حمل بر يك شى‌ء شود؛ و اين واسطه سه جور است:

1 ـ واسطه داخلى

2 ـ واسطه خارجى

3 ـ واسطه مباين

واسطه داخلى، يعنى: داخلِ در ماهيت معروض است، يعنى: يا جنس آن است و يا فصل است، و لذا مى‌گوييم واسطه داخلى. واسطه داخلى يا مساوى با معروض است، آنجا كه فصل باشد؛ مثلاً مى‌گوييم: الانسان متكلّم كه تكلّم، حمل بر انسان مى‌شود بواسطه ناطقيت، كه ناطقيت واسطه داخلى و داخل در ماهيت انسان است و مساوى با انسان است.

و يا اعمّ از معروض است، آنجا كه جنس باشد؛ الانسان ماشٍ كه مشى، عارض بر انسان مى‌شود بواسطه حيوانيت كه اعمّ از انسانيت است.

واسطه داخلى اخصّ نداريم، زيرا واسطه داخلى يا جنس است و يا فصل، و غير از اين دو نداريم.

واسطه خارجى، يعنى: خارج از ماهيت معروض است؛ و مساوى يا اعمّ يا اخصّ است.

1 ـ واسطه خارجى مساوى: الانسان ضاحك عروض ضحك براى انسان به واسطه تعجّب است كه تعجب داخل در ماهيت انسان نيست و خارج است، ولى مساوى با انسان است؛ زيرا مصاديق تعجّب با انسان مساوى است.

2 ـ واسطه خارجى اعمّ: الانسان تعبٌ بواسطه مشي: عروض خستگى بر انسان بواسطه مشي است كه داخل در ماهيت انسان نيست و اعمّ از انسان است، زيرا حيوانات ديگر هم مشى دارند.

3 ـ واسطه خارجى اخص: الحيوان ضاحك: عروض ضحك بر حيوان بواسطه ناطقيت است كه ناطقيت از حيوان خارج است، ولى خارجِ اخصّ است.

واسطه مباين: گاهى اوقات يك شى‌ء را با واسطه حمل بر يك معروض مى‌كنيم؛ ولى اين واسطه مباين با معروض است مثل: الماء حارّ كه حرارت عارض بر ماء مى‌شود بواسطه نار كه نار با ماء مباين است. برخى واسطه مباين را از اقسام واسطه خارجى دانسته‌اند و با آن تقسيم ثلاثى براى قسم اول به نه قسم تقسيم مى‌شود.

پس تا به حال عرض بر هفت قسم شد:

1 ـ بدون واسطه

2 ـ باواسطه، كه سه قسم است:

الف: داخلى، كه دو قسم است: مساوى و اعمّ.

ب: خارجى، كه سه قسم است: مساوى، اعمّ و اخص.

ج: مباين.

مشهور قائلند در شش قسم اخير كه واسطه وجود دارد اينها واسطه در ثبوت هستند.

ما سه نوع واسطه داريم:

1 ـ واسطه در ثبوت: يعنى آنچه كه در ثبوت و تحقق يك شى‌ء براى شى‌ء ديگر واسطه مى‌شود: الانسان متكلّم كه ناطقيت واسطه است در ثبوت تكلّم براى انسان.

2 ـ واسطه در اثبات: يعنى واسطه در علم به ثبوت يك شى‌ء براى شى‌ء ديگر، مثل ادلّه كه تمام ادلّه واسطه در اثبات هستند؛ زيرا باعث مى‌شوند ما توسط آنها علم پيدا كنيم به ثبوت يك شى‌ء براى شى‌ء ديگر. گاهى از واسطه در اثبات تعبير به حجّت مى‌كنند.

3 ـ واسطه در عروض: يعنى در جايى كه يك شى‌ء حمل بر يك شى‌ء شده است ولى اين حمل، حمل على غير ما هو له و اسناد آن اسناد إلى غير ما هو له است. به عبارت ديگر: آن‌جا كه چيزى بر چيزى حمل مى‌شود مجازا؛ به اين نحو كه حقيقتا اين محمول، محمول براى چيز ديگرى است ولى مجازا بر اين موضوع حمل شده است مثل آن‌جا كه انسان در ماشين نشسته و مى‌گوييم: انسان متحرك است در حالى كه اسناد تحرّك حقيقتا به ماشين است. اين‌جا مى‌گويند: حركت را اسناد مى‌دهيم به انسان بواسطه ماشين، كه ماشين مى‌شود واسطه در عروض حركت بر انسانِ جالس در ماشين.

نكته قابل توجه آن است برخى در تقسيم‌بندى واسطه در ثبوت و واسطه در عروض را از اقسام واسطه مباين دانسته‌اند كه البته اين مطلب صحيحى نيست و از مثال‌هاى واسطه در ثبوت بطلان اين تقسيم روشن مى‌شود.

اقوال مختلف در باب عرض ذاتى
بحث مهمّ اين‌جا است كه «عرض ذاتى» چيست؟ در تفسير عرض ذاتى سه نظريه مهم وجود دارد:

1ـ نظريه مشهور: عرض ذاتى عبارت است از: ما يلحق الشى‌ء لذاته أو لأمر يساويه، يعنى: عرض ذاتى آن است كه عارض شود به يك شى‌ء ذاتا (بلاواسطه) يا با يك واسطه‌اى كه آن واسطه با آن معروض، مساوى باشد؛ و از آنجا كه دو واسطه مساوى داريم: واسطه داخلى مساوى و واسطه خارجى مساوى ولذا طبق اين تعريف مشهور، از ميان اين اقسام عرض، سه قسم، عرض ذاتى مى‌شود: آن‌جا كه واسطه‌اى نباشد يا واسطه داخلى مساوى، يا واسطه خارجى مساوى باشد.

مشهور مى‌گويند: يك قسم محلّ خلاف است و آن جايى است كه واسطه داخلى اعمّ است، كه آيا عرض ذاتى است يا عرض غريب است. ولى بقيه موارد را مشهور اعتقاد دارند كه اعراض غريب هستند.

2ـ نظريه صاحب فصول و آخوند: عرض ذاتى در موردى است كه واسطه در عروض نباشد. در اين اقسام عرض، يك قسم آن واسطه در عروض بود و آن جايى است كه اسناد يك اسناد مجازى باشد، مثلاً مى‌گوييم: جالس در سفينه، متحرك است؛ در حالى كه متحرك حقيقى، سفينه است. بنابراين، بر طبق نظريه مرحوم آخوند از ميان هفت قسم از عرض، شش قسم آن عرض ذاتى دارد و قسم مباين در صورتى كه واسطه در ثبوت باشد نيز عرض ذاتى است.

3 ـ نظريه سوم: مرحوم علامه طباطبايى در حاشيه اسفار قائل است كه از نظريه مشهور هم دقيق‌تر است و گفته است كه عرض ذاتى آن‌جا است كه واسطه در كار نباشد؛ بنابراين تنها يك قسم از اقسام عرض، عرض ذاتى مى‌شود.

مرحوم آخوند مى‌گويد: موضوع هر علمى آن است كه در آن علم از عرض ذاتى آن بحث شود؛ و عرض ذاتى يعنى: بدون واسطه در عروض. چرا اين تفسير را كرده‌اند؟

بنا بر تفسير مشهور لازمه‌اش اين است كه كثيرى از مسائل علوم از علوم بيرون باشد، مثلاً: در بحث فقه از وجوب و حرمت بحث مى‌شود كه وجوب و حرمت عارض مى‌شود بر فعل مكلّف بواسطه مباين، يعنى: اين فعل چون مصلحت دارد واجب است، پس مصلحت واسطه است در عروض وجوب بر فعل، و مصلحت واسطه مباين است. پس بنابر تفسير مشهور بايد گفت كه بحث از وجوب و حرمت خارج از فقه است؛ زيرا طبق نظر مشهور آن‌جا كه واسطه، مباين است عنوان عرض ذاتى را ندارد.

بنابراين، لازمه حرف مشهور خروج كثيرى از مسائل هر علمى از آن علم است. و لذا آخوند مى‌گويد: ما عرض ذاتى را اين‌گونه تعريف مى‌كنيم تا دچار اين اشكال نشويم.

مطلب ديگر: نسبت بين موضوع علم و موضوعِ مسائل علم.

مرحوم آخوند مى‌گويد موضوع هر علمى خارجاً و عيناً همان موضوعات مسائل است، لكن بين آنها ممكن است اختلاف در مفهوم باشد، از اين جهت نسبت بين موضوع علم و موضوع مسائل علم بايد نسبت كلّى به فرد و كلّى به مصداق باشد، و موضوع مسائل علم فرد و مصداقى براى موضوع علم است. بنابر اين نظريه برخى از اهل منطق كه مى‌گويند ممكن است بين موضوع علم و موضوع مسأله‌اى از مسائل آن علم تباين باشد، حرف صحيحى نيست.

مطلب ديگر: به چه چيزى مسئله مى‌گويند؟

مسائل هر علمى عبارت است از قضاياى پراكنده‌اى كه قدر جامع آنها اشتراك در غرض است. اگر ما چند مسئله داشته باشيم كه هم غرضِ يك علمى را ايفاء كنند و هم غرضِ يك علم ديگر را، اين‌جا اين مسئله را هم در اين علم و هم در علم ديگر بايد از آن بحث كرد؛ زيرا غرض هر دو علم بر آن مترتّب است.

لا يقال: شما كه راجع به بعضى از مسائل گفتيد تداخل است. حالا اگر در تمام مسائل ديديم هم غرض اين علم بر آن مترتب است و هم غرض علم ديگر، آيا اين‌جا بياييم دو علم درست كنيم؟ شما كه مى‌گوييد ملاك اشتراك در غرض است؛ حالا اگر تمام مسائل، غرض دو علم بر آن مترتب باشد چه كنيم؟

فإنّه يقال: اوّلاً: عادتا چنين چيزى محال است و اينكه تمام مسائل يك علمى دو غرض مختلف بر او مترتب باشد، عادتا امكان ندارد.

ثانيا: اگر چنين ممتنع عادى محقّق شد، نبايد چنين مسائل را دو علم ناميد، بلكه بايد گفت كه دو غرض و دو هدف بر آن مترتّب است و يك علم بيشتر نيستند.

و صلّی الله علی محمد و آله الطاهرین


برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .