موضوع: كفایة الاصول جلد اول(فقط متن)
تاریخ جلسه : ۱۳۷۲
شماره جلسه : ۸
-
مرحوم آخوند بعد از ابطال نظريه مشهور مىفرمايند
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۰
-
جلسه ۱۱۱
-
جلسه ۱۱۲
-
جلسه ۱۱۳
-
جلسه ۱۱۴
-
جلسه ۱۱۵
-
جلسه ۱۱۶
-
جلسه ۱۱۷
-
جلسه ۱۱۸
-
جلسه ۱۱۹
-
جلسه ۱۲۰
-
جلسه ۱۲۰
-
جلسه ۱۲۱
-
جلسه ۱۲۲
-
جلسه ۱۲۳
-
جلسه ۱۲۴
-
جلسه ۱۲۵
-
جلسه ۱۲۶
-
جلسه ۱۲۷
-
جلسه ۱۲۸
-
جلسه ۱۲۹
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
اينجا مرحوم آخوند يك اشكالى بر خود كرده و جواب مىدهند:
إن قلت: اگر كسى اشكال كند كه چنانچه بين حروف و اسماء در هيچ جهتى فرقى نيست پس بايد اين دو مرادف باشند، و لازمه ترادف اين است كه احدالمترادفين را بتوان به جاى ديگرى استعمال كرد؛ در حالى كه اين واضحالبطلان است كه در جمله «سرت من البصرة» بتوان به جاى «من» كلمه «ابتداء» را گذاشت، زيرا «سرتُ ابتداء البصرة» غلط است و استعمال هيچ كدام مكانِ ديگرى جايز نيست. بين معناى «من» كه حرف است و معناى «ابتداء» كه از معانى مستقله است بايد فرقى باشد.
قلت: آخوند در جواب اشكال، عبارتى را آوردهاند كه در تفسير عبارت بين محشين كفايه اختلاف است. و چهار احتمال براى آن داده شده است.
آخوند مىفرمايد: اين دو در يك جهت فرق دارند و اين جهتِ فرق سبب مىشود كه نتوانيم يكى را مكان ديگرى استعمال كنيم. و آن عبارت ايشان اين است كه: اسم وضع شده است تا معناى استقلالى اراده شود و حرف وضع شده است تا معناى غير استقلالى اراده شود. البته اين مسئله در نظر مرحوم آخوند مسلّم است كه بين معناى حرفى و اسمى اين فرق وجود دارد كه معناى اسمى يك مفهوم مستقل دارد و نياز به تصوّر آن در ضمن مفهوم ديگر نيست ـ مثل كتاب ـ ولى حرف آن است كه داراى مفهوم غير مستقل است، يعنى: اگر بخواهيم حرفى را تصور كرده كه داراى معنا شود بايد در ضمن معناى ديگر باشد.
مرحوم آخوند مىگويد: اين براى ما مسلّم است كه معناى حرفى، معناى غير مستقل است و معناى اسمى معناى مستقل است؛ و سرّ اينكه در عبارات ما نمىتوانيم حرف را به جاى اسم و بالعكس بكار ببريم همين است كه اسم وضع شده است تا معناى به نحو استقلالى اراده شود و حرف وضع شده است تا يك معناى غير استقلالى از آن اراده شود.
اختلاف شاگردان آخوند در كلمه «وُضع ليراد» است كه آخوند با اين عبارت چه مىخواهد بگويد؟ آخوند كه در مقابل مشهور گفت: در موضوعله، قيد استقلالى و عدم استقلالى نيست، پس مراد از اين عبارت چيست؟
كثيرى از محشين كفايه اين جمله را به صورت شرط معنا كردهاند كه آخوند مىخواهد بگويد: واضع، وضع و موضوعله و مستعملفيه را در كلمه «مِن» و «ابتداء» عام قرار داده است؛ ولى شرطى را هم قرار داده است به اينكه گفته است: كلمه «من» را براى كلّى ابتدائيت وضع كردم به شرطى كه جايى آن را بكار ببرى كه بخواهى لحاظ غير استقلالى كنى، و كلمه «ابتداء» را براى كلّى ابتدائيت وضع كردم به شرطى كه جايى آن را بكار ببرى كه بخواهى لحاظ استقلالى كنى. پس «وضع ليراد» به معناى شرط واضع است.
اين يك تفسير براى عبارت آخوند بود.
تفسير دوّم براى اين عبارت ـ كه اين تفسير دوّم با يك عبارتى كه خود آخوند در بحث مشتق در همين بحث مقدّمات در امر 13 دارد بيشتر مناسبت دارد ـ چنين است:
آخوند نمىخواهد بگويد كه واضع يك شرطى كرده است، بلكه مىگويد: واضع هدفش از وضع، برطرف كردن نياز استعمالكنندگان است. واضع ديده است كه يك سرى مفاهيم فقط قابليت يك لحاظ را دارند، مثل انسان كه هيچوقت نمىتواند لحاظ آلى و غير استقلالى داشته و مفهومى است كه دائما استقلالى است؛ يك سرى مفاهيمى است كه دو جور مىشود لحاظ كرد، مثل: مفهوم «ابتداء» كه گاهى استعمالكنندگان آن را به صورت مستقل لحاظ مىكنند و گاهى به صورت غير مستقل و آلت.
پس واضع خارجا و در مقام استعمال ديده است كه استعمالكنندگان دو جور نياز دارند: نياز استقلالى و غير استقلالى؛ و لذا گفته است: آنجا كه نياز استقلالى دارند مفهوم ابتدائيت را با لفظ «ابتدا» بكار برند، و آنجا كه نياز غير استقلالى دارند مفهوم ابتدائيت را با لفظ «مِن» بكار ببرند.
بنابراين آخوند مىخواهد بگويد: «وضع ليراد»، يعنى: در مقام استعمال نه در مقام وضع و موضوعله و مستعملفيه ـ بين حرف و اسم فرق وجود دارد كه گاهى استعمالكننده در مقام استعمال، دنبال استعمال معناى مستقل و گاهى دنبال استعمال معناى غير مستقل است.
آخوند به مستشكل مىگويد: «ابتداء» و «من» از نظر مقام استعمال بين آنها فرق است ولذا آنجا كه در مقام استعمال، مفهوم مستقل مراد است نمىتوان كلمه «من» را بكار برد و بايد كلمه «ابتداء» را بكار برد، بياورد و آنجا كه در مقام استعمال، يك مفهوم غير مستقل مراد است نمىتوان كلمه «ابتداء» را استفاده كرد و «من» را بايد بكار برد.
تفسير سوم آن است كه واضع بعد از آنكه وضع را انجام داد در يك انشاء جديد كلمه ابتداء را براى معناى استقلالى و كلمه من را براى معناى غيراستقلالى قرار داد.
تفسير چهارم آن است كه بعد از وضع، كلمه ابتدا در اثر كثرت استعمال انصراف به معناى ابتدايى مستقل و كلمه من در اثر كثرت استعمال در معناى غيراستقلالى تعيين پيدا نمود.
از اينجا و از اين تحقيقى كه در فرق بين معناى حرفى و اسمى ذكر كردند، مىفرمايند: بعيد نيست كه همين فرق را بين خبر و انشاء ذكر كنيم:
خبر: آن جملهاى است كه بر يك نسبتى دلالت دارد، و اين نسبت يك واقعى دارد كه يا با آن واقع مطابقت دارد يا مطابقت ندارد. [كه واقع آن، خارج است كه اگر مطابقت داشت مىشود خبر صادق؛ و اگر مطابقت نداشت، مىشود خبر كاذب].
انشاء: آن جملهاى است كه دلالت بر يك نسبت دارد، ولى واقعى وراء اين جمله انشائيه كه با آن مطابقت كند يا نكند، ندارد.
روىهمرفته سه جور جمله داريم:
1 ـ بعضى جملات تمحّض در إخباريّت دارند، مثل: زيد قائم، كه هيچ وقت به نحو انشايى بكار نمىرود.
2 ـ بعضى جملات تمحّض در انشائيت دارند، مثل: صيغه افعل، كه دائما در انشاء بكار مىرود.
3 ـ بعضى جملات مشترك بين إخبار و انشاء هستند كه گاهى در انشاء و گاهى در إخبار بكار مىروند، مثل: بعتُ كه گاهى به عنوان خبر بكار مىرود و گاهى در مقام انشاء است، آنجا كه چيزى را مىفروشيم.
بحثى كه هست اين است كه فارقِ بين بعتُ انشايى و بعتُ إخبارى چيست؟ و بحثى كه آخوند مطرح مىكند در فرق بين جملات خبرى و انشايى در جملات نوع سوّم است و محلّ بحث در جملات مشتركه است.
مرحوم آخوند مىفرمايد: جمله بعتُ كه در مقام خبر استعمال شود و جمله بعتُ كه در مقام انشاء استعمال شود از نظر وضع و موضوعله و مستعملفيه فرقى ندارند و هر دو دلالت بر كلّى و مطلق نسبت دارند و موضوعله هر دو كلّى، نسبت است؛ ولى فرقشان همان فرق اسم و حرف است كه در اسم و حرف ـ طبق تفسير دوّم ـ گفتيم كه فرقشان در مقام استعمال است. بعت خبرى و انشايى هم در مقام استعمال فرق دارند به اين كه اگر متكلم در مقام حكايت از يك شىء گذشته باشد، بعت خبرى را مىآورد؛ و اگر در مقام انشاء نسبت باشد بعت انشايى را مىآورد. سپس در آخر كلام امر به تأمل مىفرمايند كه اشاره به اين مطلب دراد اگر حكايت و ايجاد را از موضوعله و مستعملفيه خارج سازيم، ديگر چه معنايى عنوان موضوعله يا مستعملفيه دارد.
نظری ثبت نشده است .