موضوع: كفایة الاصول جلد اول(فقط متن)
تاریخ جلسه : ۱۳۷۲
شماره جلسه : ۱۰۷
-
بيان مرحوم آخوندى در حّل اشكال وارد بر واجب نفسى
-
راه تشخيص واجب نفسى و غيرى در صورت معلوم بودن اصل وجوب
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۰
-
جلسه ۱۱۱
-
جلسه ۱۱۲
-
جلسه ۱۱۳
-
جلسه ۱۱۴
-
جلسه ۱۱۵
-
جلسه ۱۱۶
-
جلسه ۱۱۷
-
جلسه ۱۱۸
-
جلسه ۱۱۹
-
جلسه ۱۲۰
-
جلسه ۱۲۰
-
جلسه ۱۲۱
-
جلسه ۱۲۲
-
جلسه ۱۲۳
-
جلسه ۱۲۴
-
جلسه ۱۲۵
-
جلسه ۱۲۶
-
جلسه ۱۲۷
-
جلسه ۱۲۸
-
جلسه ۱۲۹
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
بيان مرحوم آخوندى در حّل اشكال وارد بر واجب نفسى
در مثل نماز علاوه بر آن آثار و خواصّى كه نماز دارد، يك جهتِ ديگرى هم در آن هست و آن اينكه يك عنوانِ حَسنى منطبق بر خود نماز و متّحد با خود صلاة است كه اين عنوان از نظر واقع و حقيقت در كمالِ حُسن است و حُسن آن به اين درجه رسيده است كه اگر كسى اين عنوان را تحصيل بكند استحقاقِ مدح دارد و اگر كسى تحقق اين عنوان را ترك كند استحقاق مذمّت دارد ـ اين عنوان مثل عنوانِ مثلاً احسان به غير نيست. احسان به غير را اگر كسى ايجاد كرد مورد مدح است ولى اگر كسى آن را ترك كرد مورد ملامت و مذمت قرار نمىگيرد ـ، چنين عنوانِ حَسنى بر صلاة منطبق است. و ما ملتزم مىشويم آنچه كه نماز را واجب كرده است و محرّك ايجاب نماز بوده است همين عنوانِ حَسن است.امّا آن آثار و خواصّ هم يك فوائدى است كه مترتب بر نماز مىشود، نه اينكه آن آثار و خواصّ محرّكِ به ايجابِ نماز شده باشد. با اينكه آن آثار و خواص در كمال اهميّت است و حتى لازمالتحصيل است ولى آن آثار در ايجاب نماز مدخليت نداشته است؛ بلكه آنچه كه در ايجاب نماز مدخليت داشته است يك عنوانى نفسى است كه منطبق بر خود نماز است.
ولى در باب وضوء مسئله اينطور نيست و در باب وضوء يا اصلاً آن عنوانِ حَسن تحقق ندارد و يا اگر هم يك عنوانِ حَسنى هم تحقق داشته باشد داعيه وجوبِ وضوء، آن عنوانِ حسن نبوده است؛ بلكه داعى به ايجاب وضوء همين رسيدن به نماز بوده و امكانِ توصّل إلى الصلاة بوده است.
پس فرض كنيد كه هم در صلاة و هم در وضوء دو جهت موجود است، يعنى: در هر كدام يك عنوانِ حَسن لازمالتحصيل والايجاد وجود دارد و نيز خواص و آثارى هم دارند.
وضوء آثارش امكانِ توصّل إلى الصلاة است و نماز هم اثرش معراجيّت و قربان كلّ تقيٍ است و آثار هم در هر دو لازمالتحصيل است. ولى فرق اين دو (نماز و وضوء) در اين است كه آن چيزى كه در وجوبِ وضوء مدخليت داشته است همان آثار و خواص (رسيدن به ذىالمقدّمه) است؛ ولى در باب نماز آن چيزى كه در وجوب نماز مدخليت داشته است همان عنوانِ حَسن است، ولى آن آثار و خواص نماز (معراجيت و ...) با اينكه لازمالتحصيل است مدخليتى در وجوب نماز نداشته است.
پس فارق بين صلاة و وضوء ـ از اين جهت كه ما وضوء را واجب غيرى و صلاة را واجب نفسى مىدانيم ـ دو در محرّك و داعى وجوب است كه داعىِ وجوب وضوء مطلبى است كه ارتباط به نماز دارد، ولى داعى وجوب نماز مطلبى نيست كه ارتباط به خواص و آثار داشته باشد؛ بلكه يك عنوان حَسنى است كه منطبق بر خود نماز مىشود. امّا اولاً: اين عنوان حَسن از كجا آمده است؟ و راه استكشاف اين عنوان چيست؟
و ثانيا: چطور مىشود كه يك شىء، عنوانِ حَسن در او باشد و آثار و خواصّ لازمالتحصيل هم داشته باشد، ولى آن عنوانِ حَسن در ايجابش مدخليت داشته باشد آن آثار و خواص با اينكه لازمالتحصيل است به هيچ وجه در ايجاب او مدخليت نداشته باشد؟ اين چه امتيازى است كه آن عنوانِ حَسن پيدا كرده است كه محرّك به وجوب شده، ولى آن آثار و خواص هيچ دخالتى در ايجاب آن نماز نداشته است؟
اين دو سئوالى است كه بايد از آخوند بشود.
پس بالاخره راه حلّ آخوند اين شد كه: در واجبات غيريه تنها مسئله ذىالمقدّمه تحريك به وجوب كرده است؛ ولى در واجباتِ نفسيه همان عنوان حَسَنِ خودشان، داعى و محرّك به وجوب شده است و لذا ما صلاة را واجب نفسى مىدانيم و وضوء را واجب غيرى.
راه تشخيص واجب نفسى و غيرى در صورت معلوم بودن اصل وجوب
حالا اگر يك موردى فهميديم كه يك شىء، واجب است ولى نتوانستيم بدست آوريم كه آيا اين واجب، واجب نفسى است يا واجب غيرى؟به عبارت ديگر: اگر اصلِ وجوب براى ما مسلّم است ولى غيرى بودن و نفسى بودن آن واجب براى ما معلوم نيست آيا در اينجا راهى براى استكشاف غيريّت يا نفسيّت اين واجب هست؟راهش همان اطلاقِ هيئت است. از باب مثال اگر مولى گفت: «أكرِم زيدا» ـ نمىدانيم اين وجوبِ اكرام زيد وجوب نفسى است و هدفش خود همين اكرام است يا وجوبِ اكرام زيد را براى رسيدن به شىء ديگر و ذىالمقدّمه ديگرى واجب كرده است تا وجوب آن غيرى باشد ـ و وجوب اكرام زيد مردّد بين غيريّت و نفسيّت شد، آخوند مىفرمايد:
از راه اطلاق هيئت «أكرِم زيدا» مىتوانيم عنوانِ نفسيّت را بدست آوريم؛ زيرا واجب نفسى احتياج به قيد ندارد، ولى در باب واجبات غيريّه، وجوبِ واجبِ غيرى در صورتى است كه ذىالمقدّمه آن واجب باشد. اگر ذىالمقدّمه واجب نشد معنا ندارد كه مقدّمه هم وجوب پيدا بكند، و لذا شما نمىتوانيد بگوييد: وضوء واجب است به نحو اطلاق؛ بلكه بايد بگوييد: «الوضوء واجبٌ إذا كانت الصلاة واجبةً»، و اگر صلاة اتصاف به وجوب نداشته باشد وضوء نمىتواند وجوب غيرى پيدا بكند.
پس نتيجه اينطور شد كه واجب غيرى داراى يك قيدى است و آن قيد عبارت است از: وجوب ذىالمقدمه.
امّا در واجب نفسى از نظر اينكه ارتباطى با ذىالمقدمهاى ندارد، وجوبش اطلاق دارد.
پس اگر مولى گفت: «اكرم زيدا» ـ و ما شك كرديم كه اين وجوب اكرام به نحو واجب نفسى است يا به نحو واجب غيرى، مىگوييم: اطلاق هيئت «اكرم زيدا» به لحاظ اينكه در كلام قيدى وارد نشده است و متكلّم هم در مقام بيان بوده است و ساير مقدمات حكمت هم تحقق دارد ـ اين اطلاق، اقتضاى نفسيّت وجوب را مىكند.
پس در دوران بين نفسيّت و غيريّت، مقدّمات حكمت اقتضاى نفسيت مىكند البته نه از باب اينكه وجوبِ نفسى معناى هيئت است؛ زيرا معناى هيئت، مطلقِ وجوب است (اعمّ از نفسى و غيرى)، ولى در مقام بيان چونكه نفسيّت احتياج به قيد ندارد و غيريّت احتياج به تعليق و قيد دارد، لذا مقدّمات حكمت اگر جارى شد اقتضاى نفسيّت مىكند.
نظری ثبت نشده است .